✍ #خاطره_ای_از_شهید
صبح روز قبل از عملیات عبدالله غسل زیارت کرد. عین خوش بودیم به او گفتم: «هان چه خبره؟!»
گفت: «می خواهم #شهید بشم.»
با خودم گفتم: «مگه به همین راحتیه؟»
سر شب باران تندی بارید. همه جا پر از آب شده بود. دشمن خیالش راحت شد که ما حمله نمی کنیم.
بچه های بسیجی خط را شکسته، پیشروی کردند. بچه های #جهاد هم همراهیشان می کردند تا هر جا لازم باشد خاکریز بزنند.
عبدالله از ساعت ۱۲ شب شروع به کار کرده بود. تا ۵ صبح پشت فرمان نشست و بی وقفه کار کرد. ساعت ۵ خمپاره ای نزدیکش فرود آمد و به دیدار پروردگارش شتافت.
✍ #راوی : حاج عقیل غریب بلوک – همرزم شهید
🌷 #شهید_عبدالله_ترابی🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398