یادداشتی برای جلال (4)
کدام نویسندهای این حجم از #صداقت نیز #شجاعت را دارد که موسم نوشتن از بینمازی، از زخم زبان مثلا مصلین نترسد و هنگام اشاره به نماز هم کاری به لومهی لوامین لابد غربزده نداشته باشد: «دیروز و پریروز هنوز باورم نمیشد که این منم و دارم عین دیگران یک ادب دینی را به جا میآورم. دعاها همه به خاطرم هست و سورههای کوچک و بزرگ که در کودکی از بر کردهام. اما کلمات عربی بر ذهنم سنگینی میکند و بر زبانم و سخت هم. نمیشود به سرعت ازشان گذشت. آن وقتها عین وردی میخواندمشان و خلاص. ولی امروز صبح دیدم که عجب بار سنگینی مینهد بر پشت وجدان. صبح وقتی میگفتم السلام علیک ایها النبی، یک مرتبه تکان خوردم. ضریح پیش رو بود و مردم طواف میکردند و برای بوسیدن از سر و کول هم بالا میرفتند و شرطهها مدام جوش میزدند که از فعل حرام جلو بگیرند که یک مرتبه گریهام گرفت و از مسجد گریختم.» این توصیف زیبای #نماز است به قلم یک معترف به بینمازی در سالهایی لابد طولانی از عمر کوتاه زندگیاش؛ قابل توجه مصباحیستهای بیخرد که ناظر بر خطکش زمخت کلاسهای طرح ولایت، کاری جز تقسیم مردم به #خوب و #بد یا #حق و #باطل ندارند و #آدم را با #آدم_آهنی عوضی گرفتهاند و اینقدر نمیدانند که از قضا بدهایی که در تختهسیاه روزگار جلوی اسمشان صدها ضربدر خورده، گاه بهتر از هر خوبی میتوانند خوبی را روایت کنند یا در سرزنش بدی بنویسند: «صبح در آشیانهی حجاج فرودگاه تهران نماز خواندم. نمیدانم پس از چندین سال. لابد پس از ترک نماز در کلاس اول دانشگاه. روزگاری بودها! وضو میگرفتم و نماز میخواندم و گاهی نماز شب! گر چه آن آخریها مهر زیر پیشانی نمیگذاشتم و همین شد مقدمهی تکفیر. ولی راستش حالا دیگر حالش نیست. احساس میکنم که ریا است. یعنی درست در نمیآید. ریا هم نباشد، ایمان که نیست. آخر راه افتادهای بروی حج و آن وقت نماز نخوانی؟» من کاری به مصباحپرستها که از شدت داغ روی جبین، بهشت را از همالان ملک طلق خود میدانند ندارم؛ دارم دربارهی آدمیزاد مینویسم که در نفسی حر بن یزید است و در نفسی دیگر عمر بن سعد. وقت دم مؤمن و در بزنگاه بازدم کافر. جز این هستیم مگر همهی ما؟ و مگر نه آنکه نمازهای نخواندهی جلال، صدشرف دارد به این خم و راستی که ما میشویم؟ که در نماز، با همه حرف میزنیم الا خدا! که وسط نماز، یاد همه چی و همه کی میافتیم الا خدا! که فقط ایام دردسر، یاد خدا میکنیم! که #خدا را فقط برای فرار از جهنم میخواهیم؛ برای خودمان میخوانیم، نه برای خودش...
▪️ادامه در متن بعد👇