eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
4.5هزار ویدیو
80 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
زینب تصمیم گرفت به رشته علوم انسانی برود و سپس قصد داشت در آینده به قم برود و درس را برای شدن بخواند. او در شاهین‌شهر فعالیتهای می‌کرد. و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به و می‌رفت. در دبیرستان 🎶و 🎭به نام «گروه سرود و تئاتر زینب» تشکیل می‌داد. دبیرستان او از خانه ما فاصله داشت.من هر ماه بابت کرایه ماشین به او می‌دادم که با تاکسی رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه می‌رفت، و با پولش 📚برای می‌خرید و هفته‌ای یکی دوبار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا می‌رفت و کتاب‌ها را به مجروحین هدیه🎁می‌کرد. چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد🎙 و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف برای دانش‌آموزان پخش می‌کرد.🌷 تا آنجا بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمنده‌ها از آنها چه دارند، مخصوصاً سفارش مجروحین را درباره ♥️ پخش می‌کرد در زمستان❄️اصفهان که وسیله گرم‌کننده درست و حسابی نداشتیم و همگی در یک اتاق که با یک تکه موکت فرش شده بود می‌خوابیدیم. یک شب که هوا بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده. آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن است. بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد💔 دلش نمی‌خواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم. در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد❤️ زینب شبی که حضرت زهرا (س)را حفظ کرد، خواب عجیبی دیده: «یک زن سیاه‌پوش در کنارش می‌نشیند و دعای نور را برای او می‌کند. آن قدر زیبا تفسیر را می‌گوید که زینب در خواب گریه می‌کند.زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد می‌گیرد، به یک گروه کودک تفسیر را یاد می‌دهد، کودکانی که در حکم بودند. زینب دعا را می‌خواند، رودخانه و زمین و کوه هم گریه می‌کردند😭» زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی را شنیده و صحنه‌هایی را دیده بود که خبر از یک عالم دیگری می‌داد. او از خواهرش شهلا که این خواب را تعریف می‌کند سفارش می‌کند که خوابش را برای 🤚🏻 تعریف نکند. یک شب سر نماز، سجده‌اش خیلی شد و حسابی گریه کرد😔 بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟» با چشم‌های مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود. گفت: «مامان، برای امام خمینی گریه می‌کنم، امام تنهاست😭😭😭به امام خیلی فشار می‌آید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه می‌خورد💔
در سال 1343 در روستای هرمزآباد بیست کیلومتری شهر رفسنجان درخانواده ای متدین و زحمت کش به دنیا آمد🍃🌸🍃 هنوز به سن شش سالگی نرسیده بود که به فرا گیری پرداخت و در شرکت می کرد وگوشت وپوست وخونش با نماز و قرآن و (ع) عجین شد💚 تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش وراهنمایی را در همت آباد سپری کرد📚 دوران تحصیلات راهنمایی وی همزمان با اوج مبارزات امام خمینی با رژیم ستم شاهی بود وبا توجه به اینکه پدر شهید در روستا از مبارزین علیه طاغوت بود این شهید عزیز نیز در پخش ها🗞 و 📼 امام وتشکیل کلاس های اصول عقاید و شرکت در نقش داشت✌️🏻🇮🇷 پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی برای برای روانه رفسنجان شد ودر رشته الکتروتکنیک هنرستان شهید بصیرزاده مشغول تحصیل شد📚📝 ازهمان بدو ورود با شرکت و حضور فعال در انجمن اسلامی دانش آموزان به انجام امور و پرداخت و وفاداری خود را به اسلام وامام نشان داد.😊💚 ایشون در حین تحصیلات در جبهه هم ماشالاه فعال بودند😉 در عملیات های 🍃والفجر۸ / والفجر۳ / والفجر۴ / بیت المقدس که دراین عملیات از ناحیه کتف مجروح شدند/ کربلای۴ که به شهادت نائل شدند... این شهید بزرگوار همزمان با حضور در جبهه های حق علیه باطل از مبارزه در جبهه غافل نبود وپس از اخذ دیپلم با شرکت در کنکور سراسری در رشته کاردانی الکتروتکنیک دانشکده شهید چمران کرمان قبول شد وبه ادامه تحصیل پرداخت👨🏻‍🎓📚 در دانشکده نیز یکی از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان بود😊✌️🏻و در مسیر دانشجویان و اسلام وحضور در ها نقش بسزایی داشت وهمزمان در عملیات غرور آفرین والفجر 8 شرکت نمود.👌....