#ارسالی
#قسمت اول
با سلام.
من حدود ۴ سال هست که تازه خدا رو توی زندگیم پیدا کردم😊
البته قبلا هم بود ولی حضورش رو درک نمیکردم.
من قبلا دختری بودم که هر زمان که عشقم میکشید چادر سر میکردم.
آرایش داشتم ولی زیاد نبود .
نماز مو میخوندم ولی فقط برام عادت بود و اینکه از سر خودم بازش کنم😔ولی از زمانی که وارد #دانشگاه شدم با دختر خانومی آشنا شدم که روابط عمومی بالایی داشت و خیلی اهل بگو بخند بود و به اصطلاح اون زمان ما خیلی باحال بود.
که البته دوستی با اون خانوم برام #تاوان داشت✋🏼
کمکم رابطمون صمیمی تر شد طوری که حتی یک روزم نبود که با هم نباشیم.رفتارش خیلی روم تاثیر گذاشته بود.اینقدر که اصلا متوجه نبودم دارم چیکار میکنم برام خنده توی خیابونو بلند بلند صحبت کردن عادی شد کم کم نمازام و با بی توجهی و....آهنگ گوش کردن و ادا و اطوار ریختن و نگاه به نامحرم و گاها به صحبت هم کشیده میشد،و کلی کارای دیگه که الان یادم میاد خیلی خجالت زدم میکنه😔
زندگی من به همین منوال ادامه داشت تا اینکه ترم ۳ بودم که توسط یکی از بچه ها وارد #بسیج شدم .
فعالیت های بسیج اولش فقط برام یه سرگرمی بود و اینکه چون یک کار گروهی بود ازش لذت میبردم.
اما قضیه از زمانی برای من جدی شد که به خاطر فعال بودنم معرفی شدم به کلاس های فشرده طرح #شهید_مطهری.
اولش هیچی از این طرح رو متوجه نمیشدم من که تو عمرم حتی یک کتاب از شهید مطهری رو نخونده بودم حالا توی طرح استانی با بچه هایی آشنا شده بودم که دغدغه شون بحث در مورد محتویات کتابای #شهید بود
دوره فشرده که تموم شد به خاطر شرکت توی کلاس ها بهمون گفتن که اگر توی آزمون و مصاحبه قبول شدید میتونید طرح کشوری رو هم شرکت کنید.
منم فقط به خاطر محک زدن خودم شروع به مطالعه کردم و همش هم همینو به خودم میگفتم حالا بزا برم ببینم چی میشه هر چه بادا باد.
کتاب آزمون از دافعه و جاذبه حضرت علی ( علیه السلام) بود که من فقط میخوندمش ولی درکی از کتاب نداشتم.
روز آزمون رسید و بعد از دو روز هم جوابش اومد .
من قبول شده بودم بعد از اون مصاحبه بود که رفتم و بین ۱۰ نفر از بچه های شرکت کننده بسیج دانشگاه قبول شدم✋🏼🌹
برام باور کردنش سخت بود چون رقابت سنگین بود و من تنها نفری بودم که تو عمرم حتی یه دونه طرحم شرکت نکرده بودم و سابقه چندانی هم نداشتم .واین حتما #حکمتی توش بود.
بهمون گفتن زمان حرکت شما بهتون اعلام میشه .بعد از دو ماه بود که بهمون اعلام کردن.
مرداد ماه بود و البته ۱۲ ماه مبارک رمضان که ما به سمت تهران.آبعلی.حرکت کردیم.
روز اول که وارد اردوگاه شدم کلی دانشجو از سراسر کشور رو دیدم که فکر کنم تعداد غریب به ۴۰۰ نفر میرسید.
خلاصه.....بعد از اسکان و افتتاحیه و جلسات توجیهاتی کلاس ها شروع شد.
کلاس های طرح مطالعاتی کتاب های استاد شهید مرتضی مطهری.
ادامه دارد.....
#شهید_مطهری
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام #میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میت
زینب تصمیم گرفت به رشته علوم انسانی برود و سپس قصد داشت در آینده به قم برود و درس #حوزه_علمیه را برای #طلبه شدن بخواند.
او در شاهینشهر فعالیتهای #فرهنگی میکرد. و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به #جامعه_زنان و #بسیج میرفت.
در دبیرستان #گروه_سرود🎶و #گروه_تئاتر🎭به نام «گروه سرود و تئاتر زینب» تشکیل میداد.
دبیرستان او از خانه ما فاصله داشت.من هر ماه #پولی بابت کرایه ماشین به او میدادم که با تاکسی رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه میرفت، و با پولش #کتاب📚برای #مجروحین میخرید و هفتهای یکی دوبار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا میرفت و کتابها را به مجروحین هدیه🎁میکرد. چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد🎙 و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف برای دانشآموزان پخش میکرد.🌷
تا آنجا بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمندهها از آنها چه #توقعی دارند، مخصوصاً سفارش مجروحین را درباره #حجاب♥️ پخش میکرد
در زمستان❄️اصفهان که وسیله گرمکننده درست و حسابی نداشتیم و همگی در یک اتاق که با یک تکه موکت فرش شده بود میخوابیدیم. یک شب که هوا #خیلی_سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده. آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن #نماز_شب است. بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد💔 دلش نمیخواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم. در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد❤️
زینب شبی که #دعای_نور حضرت زهرا (س)را حفظ کرد، خواب عجیبی دیده: «یک زن سیاهپوش در کنارش مینشیند و دعای نور را برای او #تفسیر میکند. آن قدر زیبا تفسیر را میگوید که زینب در خواب گریه میکند.زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد میگیرد، به یک گروه کودک تفسیر را یاد میدهد، کودکانی که در حکم #انبیا بودند. زینب دعا را میخواند، رودخانه و زمین و کوه هم گریه میکردند😭» زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی را شنیده و صحنههایی را دیده بود که خبر از یک عالم دیگری میداد. او از خواهرش شهلا که این خواب را تعریف میکند سفارش میکند که خوابش را برای #هیچکس🤚🏻 تعریف نکند.
یک شب سر نماز، سجدهاش خیلی #طولانی شد و حسابی گریه کرد😔 بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟» با چشمهای مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود. گفت: «مامان، برای امام خمینی گریه میکنم، امام تنهاست😭😭😭به امام خیلی فشار میآید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه میخورد💔
🔻 پنج توصیه #حاج_قاسم خطاب به بسیجیان :
📝 بسم الله الرحمن الرحیم
🖋 برادران و عزیزان بسیجی ام سلام علیکم
خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید.
1️⃣ عزیزانم اولا بزرگترین امانت سپرده شده به ما جمهوری اسلامی است که امام عارفمان فرمود: حفظ آن از اوجب واجبات است در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمائید.
2️⃣ ثانیا؛ به حلال خداوند وحرام آن توجه خاص خاص بفرمائید.
3️⃣ ثالثا؛ پدر و مادرتان را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند وائمه معصومین توصیه فرمودهاند.
4️⃣ رابعا؛ دوستی ورفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه راهی میکنید.
5️⃣ خامساً؛ نماز شب نماز شب نماز شب کلید تمام عزتهاست.
برادرتان قاسم
انتشار نامه شهید سلیمانی به مناسبت #هفته_بسیج
#بسیج
...💚@yadeShohada313
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه 🌹
قسمت ۸
یک باروقتی احمدآقانمازراشروع کردبه آنجارفتم ودرکنارش مشغول نماز شدم.دقایقی بعدازاین کارخودم پشیمان شدم! احمدآقابعدازاینکه نمازراشروع کرده به شدت منقلب شد.بدنش می لرزید😨گویی یک بنده ی حقیر درمقابل یک سلطان باعظمت قرارگرفته✅
نمازاحمدآقاآن گونه بودکه ماازبزرگان شنیده بودیم.اودرنمازعبدذلیل درمقابل پروردگارجلیل بودواگرایشان درزندگی به مراتب بالای کمال رسیده,به دلیل همین افتادگی درپیشگاه پروردگاربود💯درروایات مانمازرامعراج مومن معرفی کردند.من به نمازهای خودم که نگاه می کنم اثری ازعروج به درگاه خدای متعال رانمی بینم.امااعتقادقلبی من وهمه شاگردان احمدآقااین بودکه تمام نمازهای ایشان به خصوص دراین سال های آخرنشان ازمعراج داشت! یعنی هرنمازی احمدآقایک پله اورابه خدای متعال نزدیک می کرد💞البته احمدآقابسیارکتوم بود.یعنی ازحالات درونی خودحرفی نمی زد.امااگرکسی به وضیعت اودقت می کرد,حتماًمتوجه باطن نورانی اش می شد.من یک بارازخودایشان شنیدم که حدیث《 نمازمعراج مومن است.》راخواندوبعدخیلی عادی گفت:بچه هابایدنمازشمامعراج داشته باشدتاحقیقت بندگی راحس کنید.من آن شب🌃 اسرارکردم که: احمدآقا آیااین معراج برای شمااتفاق افتاده?معمولاًدراین شرایط به نحوی زیرکانه بحث راعوض می کرد.امّاآن شب بعدازاسرارمن سرش رابه نشانه تاییدتکان داد.
درسررسید📒به جامانده ازاحمدآقاجملات عجیبی به چشم من خورد.اودراین سررسیدکارهای روزانه خودرادرسال🗓۱۳۶۳نگاشته است.دربرخی صحفات آمده:《امروزنمازبسیاربسیارعالی بود. درنمازصبح حال بسیارخوشی ایجادشده》 و...
فراموش نمی کنم.یک بارحضرت آیت الله حق شناس نمازخواندن ایشان رادید,آن موقع احمدآقادرسنین نوجوانی👱 بود.بعدبه حجت الاسلام حاج حسین نیری(برادراحمدآقا)گفت:من به حال وروزاین جوان غبطه می
خورم!ومن شک ندارم که همه ی این هاازتوجه فوق العاده احمدآقابه نمازنشئت می گرفت👌اوبنده ی واقعی پرودگاربود.بااحمدآقاچندنفرازبچه های مسجدراهی بهشت زهرا(سلام الله علیها)شدیم.همیشه برنامه مابه این صورت بودکه سریع ازبهشت زهرا(س)برمی گشتیم تابه نمازجماعت مسجدالدوله برسیم.اماآن روزدیرراه افتادیم .گفتیم:نمازرادربهشت زهرا(س)می خوانیم.به ابتدای جاده رسیدیم ترافیک شدیدی ایجادشدبود.ماشین 🚙درراه بندان متوقف شد.احمدنگاهی به ساعتش ⌚️کرد.بعد درباره ی نمازاول وقت صحبت کرد.اماکسی تحویل نگرفت. احمدآقاازماشین پیاده شد!بعدهم ازهمه معذرت خواهی کرد!گفتیم:احمدآقاکجامی روی?!جواب داد:این راه بندان حالاحالاهابازنمیشه😕ماهم به نمازاول وقت نمی رسم.من بااجازه می روم اون سمت جاده یک مسجدهست که نمازم رومی خونم وبرمی گردم مسجد!احمدآقابازهم معذرت خواهی کردورفت🚶اوهرجاکه بودنمازش رااول وقت وباحضورقلب اقامه می کرد.درجاده وخیابان و....فرقی برایش نمی کرد.همه جاملک خدای متعال بودواوهم بنده ی خدای متعال!✅
#بسیج
همه ی اهل محل احترام خانواده ی آن هاراداشتند.حمیدرضا,برادربزرگ تراحمدآقاسال اول جنگ به شهادت 🌷رسید.همان سال بودکه ایشان واردبسیج شد.طی مدتی که ایشان دربسیج مسجدفعالیت داشت همه ی نوجوان های محل جذب 💞اخلاق ورفتارایشان شدند.هرزمان احمدآقابه مسجدمی آمدجمعی نوجوان به دنبال اوبودند.مدتی بعدایشان به عنوان مسئول پذیرش پایگاه بسیج مسجدامین الدوله انتخاب شد;مسجدی که پرازطلبه های فاضل وانسان های وارسته بود.بعدازمدتی مسئولیت کارهای فرهنگی مسجدنیزبه عهده ی ایشان قرارگرفت.کنارفعالیت دراینجادرمسجدامام حسن(علیه السلام)نیزکارهای فرهنگی راانجام می داد.👈نکته قابل توجه برای من این بودکه وقتی مادرشرایط عادی هستیم حضورقلب درنمازنداریم.یااگرمشغله ای داشته باشیم,دیگرحواسی برای مانمی ماند.😏یااگرکاراجرائی به عهده ی ماواگذارشود,که دیگرهیچ!کاملاًحواس مادرنمازپرت می شود.احمدآقاعارفی واراسته بودکه نمازهایش بوی ملاقات باپرودگارمی داد.معمولاًچنین انسان هایی یاازجامعه فاصله می گیرند,یااگرواردجامعه ومسجدشوندخودرادرگیرهیچ کاری نمی کندتاحضورقلب داشته باشد.بارهاازاین عارف نمادهادیده ایم که فقط سجاده وعبای خودرامی شناسند.ودیگرهیچ....امااین شاگردواراسته آیت الله حق شناس درس ایمان وعمل راازاستادش فراگرفته بود.اوسخت ترین کارهای اجرایی مسجدرابرعهده داشت ودرعین حال روزبه روزبرمعنویاتش افزوده می شد!من دیده ام برخی مدعیان عرفان وقتی نمازرابه پایان می رسانندمشغول ذکروتسبیح و...می شوند.امااحمدآقاوقتی نمازمعراج گونه اش به پایان می رسیدوسفرعرفانی اش تمام می شد,همگام بانمازگزاران مسجدتکبیرهاراتکرارمی کرد.الله اکبر.خمینی رهبر....بعددستاش رابه نشانه ی دعادرمقابل صورتش قرارمی داد.
👈 ادامه دارد... 🔜👉
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
...💚 @yadeshohada313
هدایت شده از فروشگاهِ مِـشـکٰـات🌟 🇵🇸
🍃🌸
سلام دوستان عزیز....
عزیزانی که از کربلای معلی سفارش دارند(تسبیح تربت و مهر تربت وپلاک ونگین و......) از سفارشات این ماه جا نمونید.....
#فـرداشـب قراره ثبت سفارش بزنیم،لطفا سفارشات خودتون رو قطعی کنید....✅☺️
باتشکر از همکاری تون🌷
#هفته_بسیج
#بسیج
#امام_زمان
🍃🌸
فروشگٰاه مِشکٰات: https://eitaa.com/joinchat/2929655930Cbc5b4c0d47