eitaa logo
|مـَهـدیِ‌فـاطـِمـِه|
475 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
32 فایل
‹بِسم‌رَب‌ِّمولاناٰ،صاحِب‌ألزَمان'؏ـج🌹🌿› «اگر یک نفر را به او وصل کردي برای سپاهش تو سردار یاري»🌱💚 کپی‌:به عشق اهل‌بیت حلالت👇🏻🌱 مایل‌به‌صلوات‌برای‌ظهور‌مهدی‌فاطمه؟؛) مدیر: 🌱اللهمـ‌عجل‌لولیکـ‌الفرجـ🌱 شهید نشی میمیری؛)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ziyarat Ale Yasin.mp3
19.43M
صوت زیارت آل یاسین امروز حتما بخون موافقید..؛کل هفته‌مون رو به امام زمانمون سلام بدیم با این زیارت زیبا... رو‌خوشحال میکنیم ؛) سلام بدیم به امام زمان؛جواب سلام هم که واجب 😉❤️
50954974095461.mp3
1.84M
تفسیر کوتاه آیات۹۷الی۹۹سوره مبارکه بقره ⊱ | ⊱ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج⛅️˓ ⊰ 🔗⃟🖤¦←مــهــدی‌فـاطـمـه
••• اگر زنانِ چادری می‌خواستند، نشانشان می‌دادم عرقی که در فصلِ گرما به خاطر حفظ حجاب می‌ریزند، دانه دانه‌اش خورشید است! شما خـورشـیـ🌝ـدِ خدا هستید. در ثواب الاعمال آمده است: عرقی که زن زیر چادر می‌ریزد، سه جا برای او نور می‌شود: - در درون قبر - در برزخ - در قیامت و اگر زنانِ بی‌حجاب از من می‌خواستند، همین الان نشانشان می‌دادم که این موی سر که به نامحرم نشان می‌دهند، آتش است! آنها در آرایشِ زیبایی نیستند، بلکه در آرایشِ آتـ🔥ـش هستند. 👤 آیت اللّٰه بهاءالدینی•. 🔗⃟🖤¦←مــهــدی‌فـاطـمـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|مـَهـدیِ‌فـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 ⁦💙🚎💙🚎 🚎💙 ⁦💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_22 ◗‌ #رمـان‌آیـہ‌عـشق ◖ مامان: می‌ترسه اونم مثل محمد بره سوریه و... مکثی م
🚎💙🚎💙🚎💙 ⁦💙🚎💙🚎 🚎💙 ⁦💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_23 ◗‌ ◖ لباس هایم را عوض می‌کنم و چادرم را سرم می‌کنم. مامان داخل اتاقش است که در اتاقش را میزنم. _مامان من میرم بیرون. در اتاق بلافاصله باز می‌شود و مامان در حالی که دارد با تلفن صحبت می‌کند با حرکات دستش می‌پرسد کجا؟ _جایی کار دارم زود بر می‌گردم. منتظر جوابش نمی‌مانم و کفش هایم را می‌پوشم. هوا سرد شده و حدس میزنم که سرد تر هم می‌شود. نفسم را بیرون می‌دهم و از خانه بیرون می‌روم. تو را میبینم که سر کوچه ایستاده‌ای. نه چندان سریع به سمتت قدم بر می‌دارم و فاصله بینمان را پر می‌کنم. بعد از سلام در ماشینت را باز می‌کنی. - سوار بشید. مبهم نگاهت می‌کنم. _برای چی؟ مکثی می‌کنی و جواب می‌دهی: - اینجا که نمی‌خواید بمونید؟ باهم بریم داخل یه کافی‌شاپی که راحت تر بشه صحبت کرد. _لازم نیست، حرفام کمه. - لااقل بشینید داخل ماشین صحبت کنیم، هوا سرده. سوار ماشین می‌شوم و در را می‌بندم. کنارم پشت فرمون می‌نشینی و بعد از کنی مکث می‌گویی: - خب بفرمایین. به نقطه‌ای نامرئی در روبرو خیره می‌شوم. حرف هایم را دوباره در ذهنم مرور می‌کنم و زیاد منتظرت نمی‌ذارم. _قراره یه نفر فردا بیاد خونه مون. بعد از تعجبت لحظه‌ای مکث می‌کنم و ادامه می‌دهم: _برای خواستگاری. متعجب سوال می‌کنی: - کی؟ _پسر یکی از همکارای بابام. مکثی می‌کنم و ادامه می‌دهم: _اگه واقعا دوسَم دارین، بهتره زودتر با بابام حرف بزنین. سکوتت سوال های زیادی را در ذهنم ایجاد می‌کند که می‌گویی: - نمی‌تونم! مبهم نگاهت می‌کنم. دستت را روی فرمون می‌گذاری و سرت را پایین می‌اندازی. به کوله پشتی خاکی رنگی که روی صندلی عقب افتاده اشاره می‌کنی و می‌گویی: - وسایلامو جمع کردم، فردا قراره برم سوریه. نگاهم به کوله پشتی خیره می‌ماند. - میتونم بپرسم... نگاهم روی صورتت قفل می‌شود که ادامه می‌دهی: - میتونم بپرسم شما منو دوست دارین یا نه؟ اشک در چشمانم جمع می‌شود که از ماشین پیاده می‌شوم. راه خانه را مستقیم پیش می‌گیرم که صدایت به گوشم می‌خورد. - آیه خانم؟ قطره اشکی از چشمانم به پایین سر می‌خورد که سرعتم را بیشتر می‌کنم. آنقدر سریع که انگار دارم می‌دَوَم. در را باز می‌کنم و دوان‌دوان به سمت اتاقم می‌روم. نگاه متعجب مامان چشمان خیسم را نشانه می گیرد که وارد اتاقم می‌شوم و در را پشت سرم قفل می‌کنم. ادامہ‌دارد . . . بہ‌قلم⁦✍🏻⁩ | محمد‌محمدی🌱 در کانال مهدی فاطمه ⁦⁦💙 🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙
بگومگو های خطرناک.mp3
5.59M
| ریشه‌ی ناملایمات کلامی و بگو مگوهای خطرناک چیست؟ √ چگونه می‌توان درمانش کرد؟ 🔗⃟🖤¦←مــهــدی‌فـاطـمـه
با خوندن این پیام، 3 ثانیه از وقتت گرفته میشه. حالا فکر کن تو طول روز چقدر از این وقتا ازت بگیرم
50967979071376.mp3
7.18M
🎙 😍 🎤 استاد محرابیان•. 🎵حضور دائم امام زمان(عج)... 👌پیشنهاد ویژه💥 🔗⃟🖤¦←مــهــدی‌فـاطـمـه
‌••|🌿🌸|•• خواب مهدی را ببینید شب بخیر بوسہ از پایش بچینید شب بخیر خواب زهرا را ببینید شب بخیر هدیه از مادر بگیرید شب بخیر الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج ‌••|🌿🌸|••
اینکه یادت نیاد آخرین بار کی سمت دعا عهد رفتی، نشون دهنده چیز خوبیه :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ziyarat Ale Yasin.mp3
19.43M
صوت زیارت آل یاسین امروز حتما بخون موافقید..؛کل هفته‌مون رو به امام زمانمون سلام بدیم با این زیارت زیبا... رو‌خوشحال میکنیم ؛) سلام بدیم به امام زمان؛جواب سلام هم که واجب 😉❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۱۳یار ابلیس😈(اشتباه نگیرید این فیلم راجع به ۳۱۳یار امام زمان نیست:)) 🔗⃟🖤¦←مــهــدی‌فـاطـمـه
https://harfeto.timefriend.net/16954892759858 بهم بگین بعدی درمورد چی دوست دارین باشه؟✨👀
😄🧨 ..یڪ شخصۍ گفت: الله اڪبر. ..وبعدش دوباره گفت: لااله الله محمدرسول الله. ..وبازهم گفت: سبحان الله وبحمد سبحان الله العظیم. ..ودوباره گفت: لااله الا انت سبحانڪ انی ڪنت من الظالین. این شخص ۷۰۰۰۰ هزار نیڪی بدست آورده است. این شخص شما هستین. به همین راحتۍ👌🏻🦋 🔗⃟🖤¦←مــهــدی‌فـاطـمـه
متاسفانه بعضی از حجاب استایل ها چنان غرق در جذاب بودن و شیک بودن شده اند که هدف حجاب و عفاف را فراموش کرده اند. ⁉️حجاب و عفاف یعنی چه؟ یعنی جلب توجه زن به حداقل برسد تا بتواند با آرامش به زندگی خود بپردازد. و این عفاف و حجاب بخش هایی دارد، مثلا: ✅️پوشاندن بخش هایی از بدن که ذاتاً زینت و جلب کننده ی توجه است، ✅️عدم استفاده از لباس ها و لوازمی که باعث جلب توجه می شود، ✅️از طرفی رفتار، گفتار و... هم نباید جوری باشد که توجه نامحرم را جلب کند. 🔴بعضی ها فراموش کرده اند که جلب توجه فقط با نیست... 🔥تو می توانی روسری و یا چادر را بپوشی، ولی در عوض با آرایشت از صد کیلومتری توجه هر نامحرمی را جلب کنی... 🔥تو می توانی روسری و حتی چادر را بپوشی، ولی در عوض با حرکات کرشمه آمیز، و صدایت توجه نامحرم ها را جلب کنی... (و در پرانتز بگویم: میتوانی روسری را بپوشی ولی عطرت نامحرمی که در ۷ متری توست را باخبر کند...) کسی که می خواهد جذب حجاب شود و محجبه شود باید یاد بگیرد که هدف از حجاب زیباتر شدن نیست! بلکه انسان تر شدن است! و یادمان نرود با "گناه" نمی توان دیگران را "هدایت" کرد..🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|مـَهـدیِ‌فـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 ⁦💙🚎💙🚎 🚎💙 ⁦💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_23 ◗‌ #رمـان‌آیـہ‌عـشق ◖ لباس هایم را عوض می‌کنم و چادرم را سرم می‌کنم. مام
🚎💙🚎💙🚎💙 ‌💙🚎💙🚎 🚎💙 ‌💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_24 ◗‌ ◖ صدای گریه‌ام بلند می‌شود که مامان دستگیره در اتاق را می‌کشد. مامان: آیه چی شده؟ خوبی؟ زانوهایم را بغل می‌کنم و سرم را روی دستم می‌گذارم. صدای گریه‌ام کم می‌شود، چرا گریه کردم؟ به خاطر اینکه می‌روی؟ یا به خاطر اینکه دیگر نمی‌بینمت؟ چرا؟ سرم را بالا می‌آورم و پَس سرم را به در اتاق می‌چسبانم. صدای آلارم گوشی‌ام بلند می‌شود. با دیدن اسمت روی صفحه گوشی را به سمت تخت پرت می‌کنم و سرم را میان کف دستانم می‌گذارم. با صدای بابا که از پشت در اتاق من را صدا می‌کرد چشمانم را باز می‌کنم. بابا: آیه؟ حالت خوبه؟ در رو باز کن آیه. روی پاهایم می‌ایستم و می‌خواهم قفل را باز کنم اما منصرف می‌شوم. با صدایی آهسته و لرزان می‌گویم: _خوبم بابا. بابا: در اتاق رو باز کن آیه، چی شده؟ _چیزی نشده، می‌خوام یکم تنها باشم. نگرانی بابا را حس می‌کنم که ادامه می‌دهم: _نگران نباش بابا، بذار یکم تنها باشم. بابا باشه ای می‌گوید و از در اتاق فاصله می‌گیرد. به گوشی‌ام که روی تخت افتاده نگاهی می‌کنم و روی تخت میشینم. گوشی را بر می‌دارم و صفحه تماس هارا باز می‌کنم. پنج تماس بی‌پاسخ از تو . . روی دکمه مسدودکردن کاربر ضربه میزنم که هشدار تایید نهایی باز می‌شود. می‌خواهم دکمه تایید را فشار دهم که از شماره‌ات پیامکی برایم می‌آید. (ساعت ۳:۳۰ بعد از ظهر، توی ضلع شمالی پارک نسیم منتظرتونم، خواهش می‌کنم بیاید) گوشی را خاموش می‌کنم و به دیوار تکیه می‌دهم. چه انتظاری داری که این پیام را دادی؟ واقعا انتظار داری فردا بیام؟ هنوز تکلیفم با خودم معلوم نیست. با خودم کلنجار می‌روم و اینبار با خودم جر و بحث می‌کنم. نکند واقعا دوستت دارم؟ ادامہ‌دارد . . . بہ‌قلم‌✍🏻⁩ | محمد‌محمدی🌱 در کانال مهدی فاطمه ‌💙 🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙
|مـَهـدیِ‌فـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 ‌💙🚎💙🚎 🚎💙 ‌💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_24 ◗‌ #رمـان‌آیـہ‌عـشق ◖ صدای گریه‌ام بلند می‌شود که مامان دستگیره در اتاق
🚎💙🚎💙🚎💙 ‌💙🚎💙🚎 🚎💙 ‌💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_25 ◗‌ ◖ با خودم کلنجار می‌روم و اینبار با خودم حرف و بحث می‌کنم. نکند واقعا دوستت دارم؟ سرم را روی بالشت می‌گذارم و چشمانم را می‌بندم. به حرکت عقربه های ساعت خیره می‌شوم و نفسم را بیرون می‌دهم. ده دقیقه مانده به زمانی که تو تعیین کرده‌ای . مردّدم! بالاخره تصمیم را می‌گیرم و لباس هایم را عوض می‌کنم. از اتاق بیرون و می‌روم که مامان نگاهش خیره به من می‌ماند. مامان: حالت خوبه آیه؟ سرم را به نشانه تایید تکان می‌دهم می‌گویم: _آره مامان. مامان: دیشب چی شده بود؟ لبخند مصنوعی‌ای میزنم و می‌گویم: _هیچی . کفش هایم را به سرعت می‌پوشم و از خانه بیرون می‌روم. به ساعت موبایلم نگاه می‌کنم. ۳:۲۷ را نشان می‌دهد . . . به قدم هایم سرعت می‌بخشم و به سمت پارک قدم بر می‌دارم. فلش تابلوی ضلع شمالی را دنبال می‌کنم و به تو می‌رسم. روی نیمکت نشسته‌ای و سرت را میان دستانت گذاشته‌ای. از لرزش پاهایت می‌فهمم که منتظر منی . منتظر من ! اینبار آهسته به سمتت قدم بر می‌دارم و کنارت می‌ایستم. با صدای آهسته‌ای می‌گویم: _سلام . سرت را سریع بالا می‌آوری، از دیدنم متعجبی . روی پاهایت می‌ایستی و جواب سلامم را می‌دهی . - سلام آیه‌خانم . بدون هیچ مکثی صحبتم را شروع می‌کنم. _گفته بودین بیام اینجا، برای چی؟ به ماشین سفیدی که آنطرف خیابان پارک شده‌ست اشاره می‌کنی و می‌گویی: - دارم میرم، معلوم هم نیست کی برگردم... حرفت را قطع می‌کنم. _یا اصلا برگردین یا نه! مکثی می‌کنی . - درسته، شایدم برنگردم . ادامہ‌دارد . . . بہ‌قلم‌✍🏻⁩ | محمد‌محمدی🌱 در کانال مهدی فاطمه ‌💙 🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙🚎💙🚎💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا