#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
دخیل عشق را هر کس به پای یار می بندد
یقیناً راه دل را بر روی اغیار می بندد
طریقِ "وصل" را بی زخم رفتن از محالات است
چه خوشبخت است آن که بر کف پا خار می بندد
برای دلبَری از شمع،پروانه پرش را داد...
که عاشق هرچه را در چنته دارد،کار می بندد
پِی تهذیب نَفسَت باش،تا صاحب نَفَس گردی
بدون گردگیری،آینه زنگار می بندد
@hosenih
تمام اعتبار نام "مجنون" بسته بر "لیلا"ست
اگر دلداده نام خویش بر دلدار می بندد
اگر دنبال دریایی،ز چشمه سار خواهش کن...
ضرر کرده است آن که دل به آبانبار می بندد
دلیل ناله ی نیمه شبی،آهِ سحرگاهی است
سحر بارِ خودش را مومنِ بیدار می بندد
کمال چشم ها در رفت و آمد کردن "اشک" است
"عمارت" گر شود "متروکهخانه" ،تار می بندد
ولایت یک عدد دارد که آن هم مُختص مولاست
کسی اُمّید بر صفرِ پس از اعشار می بندد!؟
فدای مادری که هر خمیرِ پخت نانش را
به دیوار تنورِ "جار ثُمَّ الدّار" می بندد
"بیا آقا بیا آقا"..،چه تکرارِ پر از دردی...
دل شیعه چه طرفی را از این تکرار می بندد!
تو گیر افتاده ای در کوچه ای که مادرت افتاد
مسیر بازگشتت را در و دیوار می بندد
@hosenih
برای مادرت این روزها روضه بخوان آقا
بخوان روضه که دارد مادر تو بار می بندد
▪️
▪️
علی آن دستمال زردِ جنگِ خویش را حالا
به روی زخم بال خانمی تبدار می بندد
کسی که ربّنای او تعادل بخشِ عالم بود
قنوت خویش را این روزها دشوار می بندد
حَسن یک چند روزی می شود..،هنگامِ دَقُّ الباب
دو چشمان ترش را بر روی مسمار می بندد
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#شب_نهم
ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی
سخت است عمری این چنین تنهاترین باشی
خاک "دلم" تسخیرِ بیگانه نخواهد شد
ای دوست!وقتی صاحب این سرزمین باشی
شب..،نور تو در کوچه های شهر جاری شد
تا مثل فانوسی برای اهل ِ دین باشی
@hosenih
دست خدا ترجیح داده دستِ کم اینبار
تا دست فتنه رو شود،در آستین باشی
خیلی به چشمان علیوار تو می آید
در مسجد سهله امیرالمومنین باشی
دنیا رکابش را هزاران سال صیقل داد
تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی
زهرا برای غربتت بارید از آن دم که
فهمید تو باید غریبِآخرین باشی
ای کاش ما هم مهزیارت می شدیم آقا
وقتی میان شیعه گرمِ دستچین باشی
با درد و با اندوه و با گریه عجین باشم
با درد و با اندوه و با گریه عجین باشی
تا کی قرار است از فراقت این چنین باشم!؟
تا کی قرار است از صبوری این چنین باشی!؟
خیلی دلم می خواهد آقا وقت جان دادن
آن لحظه ها،آن لحظه های واپسین..،باشی
اشکِ منِ بی معرفت خشکیده..،باید هم
تو همچنان دلواپس هَل مِن مُعین... باشی
بار گناهان منِ نامرد باعث شد
تا جای من پیش خدا تو شرمگین باشی
پای برهنه..،کربلا..،با تو..،چه می چسبد
خیلی دلم میخواست با من اربعین،باشی
@hosenih
برگرد..،روضه،روضه ی سقاست..،پس برگرد...
تا روضهگردانِ یلِ ام البنین باشی
▪️
▪️
با آن عمود سهمگینی که به فرقات خورد
باید علمدار! این چنین نقش زمین باشی
زینب صدا زد:پاشو خوشغیرت!..،سنان آمد...
تنها تو باید سدِّ راهِ این لعین باشی
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ
شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق، آب شده
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»...
گناهکاریِ من، بین ما حجاب شده
چقدر پیش نگاه تو معصیت کردم
چقدر پیش تو این عاشقات خراب شده
به سیلی پدرانه همیشه محتاجم
که سربهراه شد آن طفل که عتاب شده
چقدر «آه» نوشتم..، به دست تو نرسید...
فراقنامهی من این چُنین کتاب شده
به غیر پشت در خانه ات کجا برود؟!
همان گدایِ سرافکندهیِ جوابشده
وصال یار..، به جز سوختن مُیَسَّر نیست...
بگو به شمع که پروانهات مُجاب شده
درختِ «آب» نخورده ثمر نخواهد داد
دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده
برای بَرده خریدن به من اشاره بکن
به این سیاه بگو نوکرت حساب شده
تو را به خونِ علیاصغرِ حسین..، بیا...
بیا که شیعهی تو غرق در عذاب شده
▪️
سه شعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت...
رشید اهل حرم از خجالت آب شده
عمو کجاست ببیند به جای جرعهی آب
طناب حرملهها قسمت رباب شده
✍ #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
گریز حضرت حمزه سلاماللهعلیه
قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی
میان شعله نشستن عروج پروانه است
مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی
وصال عاشق و معشوق دردسر دارد
به دست و پات می افتم که دردسر بدهی
کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟
بناست گاهگداری به ما خبر بدهی
نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم
نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی
دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر
چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی
من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم
اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی
قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد
به این خرابترین مُهلتی اگر بدهی
شناسنامه ی من را بگیر از من تا
برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی
به حقِ پارهجگرهای تشنهکام اُحُد
ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی
ندید حمزهی خود را..،چگونه مُثلِه شد!
چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی
امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال
تنی بدون سر و نیزهخورده و پامال
#بردیا_محمدی
#مناجات_با_امام_زمان عجّلاللهفرجه
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#اربعین
خدا کند که دلم را فدای یار کنم
به این بهانه مگر رنج را مهار کنم
مرا مجال گریز از حصار داغِ تو نیست
بگو چگونه ز دست غمت فرار کنم!
لباس پاره ی یوسف به کوی ما نرسید
چه با دل پدر پیرِ بی قرار کنم!
بهار زندگی ام را خَزان غفلت بُرد
نمی شود به جوانی ام افتخار کنم
شکست قلب تو از فرطِ بی خیالی من
بنا نبود دلت را جریحهدار کنم
اگر جواب سلامت به دست من برسد
فراق را به همین حکم برکنار کنم
شمیم گیسوی خود را به بادها بسپار
که بوی زلف تو را عطر ماندگار کنم
اگر که طعمهی دنیا شدم، خودم کردم
نیامدم گله از مکر روزگار کنم
در اوج سُستیِ باور...، تو اعتقاد منی!
نشد به نام تو یکبار هم قمار کنم
هنوز هم که هنوز است…، دوستت دارم
بغل بگیر مرا تا که آشکار کنم
زدم به این در و آن در ببینمت که...، نشد
به جان مادرِ تو مانده ام چه کار کنم!
دوای بغض گلوگیر من فقط نجف است
کجا به غیر نجف عشق را هوار کنم
سر مرا بنویسید نذر تیغ علی
به شوق اینکه فقط لمسِ ذوالفقار کنم
علیست راه رسیدن به اربعین حسین
پدر اجازه دهد ترک این دیار کنم
هنوز از حرمش برنگشته...، دلتنگم…
چِقَدر خاطره را پشت هم، قطار کنم
کفن کنید مرا با لباسِ مَشّایه…
چه عشقبازیِ محضی در آن مزار کنم!
تو را قسم به همان شاه بی کفن، برگرد
بیا اجازه مده حسِّ اِنکِسار کنم
غروب روز دهم، خون به قلب زینب شد
حسین زیر سم اسب نامرتب شد
#بردیا_محمدی
@poem_ahl