#امام_زمان_عج_مناجات
آمدم تا رشتهام را بر درت محکم کنی
زندگیام را به ذکر دائمت، توأم کنی
با تضرع، زیر لب دارم صدایت میزنم
تا که قدری از حجابِ بینمان را کم کنی
شرمسار و سر به زیرم که سبب شد نامهام_
باز هم گریه برای معصیتهایم کنی
خستهام از خُدعههای نفس، از طول امل
آمدم یابن الحسن، دیگر مرا آدم کنی
صاحب من، خیرخواهم، سایهی بالاسرم
میشود قلب مرا خالی ز نامحرم کنی؟
از تو بر میآید آقا معجزاتی اینچنین
التماست میکنم، چشم مرا زمزم کنی
دوری از کرب و بلا دارد مرا دق میدهد
کربلایی کن مرا تا راحت از این غم کنی
**
دوست دارم یاورت باشم به اشک بر "حسین"
ساعتی که گریه بر آن ماتم اعظم کنی
جان فدای پلک مجروحت که دائم صبح و شب
گوشه ی مقتل، نظر بر پیکری درهم کنی
✍ #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده
تو سر و سامان به این حال پریشانم بده
دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو
درد دادی خب بیا این بار درمانم بده
باطنا کور است چشمم که نمی بینم تو را
آی خورشید سحر، نوری به چشمانم بده
این گناه افتاده به جانم، نجاتم میدهی؟
چشم پاکی مثل چشمان شهیدانم بده
زود می لرزد دلم وقت گناه و معصیت
یا اباصالح خودت قوت به ایمانم بده
از کنار اسم تو ساده گذشتم، عفو کن
با همین یابن الحسن، چشمان گریانم بده
من همیشه روزی اشکی فراوان خواستم
لطف کن در روضه ها اشک فراوانم بده
کربلا، مشهد، نجف، آقا نمی دانم فقط
روزی ام را از همانجا که نمی دانم بده
یک زیارت لطف کن من را ببر با خود حرم
در حرم روضه بخوان، سوز حسین جانم بده
با سلام روضه ات بر جان ما آتش بزن:
السلام ای کشته ی دور از وطن، ای بی کفن
#وحید_محمدی
@poem_ahl
آقا ، بهار من زمستان است بي تو
صحرا و كوه و دشت بي جان است بي تو
عيد بدون تو صفا دارد ؟ ندارد
اصلا چرا اين چهره خندان است بي تو
اي يوسف گم گشته ي دل در كجايي ؟
چشمان بر در مانده گريان است بي تو
از خاك بازي خسته ام باور كن آقا
دنيا برايم مثل زندان است بي تو
كم كم جواني رفت و حالا وقت پيري ست
اين زندگي هم رو به پايان است بي تو
ليلي خبر دارد كه مجنون در چه حال است ؟
مجنون كماكان در بيابان است بي تو
من مانده ام در نيمه شب با اين غزل ها
آري ، دوباره وقت باران است بي تو
#امام_زمان_عج_مناجات_سال_جدید
رسید فصل بهار و بهار ما نرسید
بهار عمر گذشت و نگار ما نرسید
کجاست مرهم غمهای بیشمار علی
دوای زخم دل داغدار ما نرسید
به شوق دیدن رویش به صبح خیره شدیم
چقدر خیره شدیم و سوار ما نرسید
کجاست نور امید نجات این عالم
کجاست صبر و قراری، قرار ما نرسید
چقدر چله گرفتیم تا ببینیمش
ولی به منزل مقصود بار ما نرسید
هزار حرف مگو بین سینه بود و کسی
به داد این دل بیمار و زار ما نرسید
چقدر گریه نوشتیم پای غربت او
چقدر گریه نوشتیم... یار ما نرسید
به جد بیکفنش می کنم توسل، چون
به جز حسین کسی هم به کار ما نرسید
**
فدای گریهی آن مادری که میفرمود:
دو قطره آب به این شیرخوار ما نرسید
حضرت علی اصغر علیه السلام
✍ #وحید_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_سال_جدید
کسی که از سر نفسش حذر نداشته باشد
دمی به کوی امامش گذر نداشته باشد
چه زجر آور و تلخ است اینکه بهر ظهورت
دعا کنیم ولیکن اثر نداشته باشد
چگونه شرح دهم حال و روز منتظرت را
شبیه حال کسی که پدر نداشته باشد
دوباره #سال_جدید است و ذوق نیست در آن کس
که از امام زمانش خبر نداشته باشد
قبول میکنم آقا که مستحق شرار است
دلی که از غم هجرت شرر نداشته باشد
اگر که نوکرت آقا به دردتان نخورد هم
خدا کند که برایت ضرر نداشته باشد
چه حسرتیست اگر نوکری بمیرد و یک دم
به روی پاک امامش نظر نداشته باشد
به روز حشر پر از حسرت است و غرق خجالت
کسی که از غمتان چشم تر نداشته باشد
✍ #مهدی_جعفری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پایان سال و وقت حساب و کتاب شد
پیشانی ام به محضرتان خیس آب شد
هر روز با گناه دلت را شکسته ام
بین من و تو این همه عصیان حجاب شد
گفتند پای نامه ما گریه میکنی
حال شما زدیدن نامه خراب شد
با این وجود تا که گره خورد کار من
یا صاحب الزمان دلم مستجاب شد
هر عاشقی که خالصانه پای شما نشست
پیچیده عطر نوکریش چون گلاب شد
این عمر بی وفا و تو هم دیر کرده ای
آوای الرحیل به جانم عذاب شد
سرچشمه زلال شد آیینه جمال
بر دیده ام نگاه به رویت سراب شد
امسال هم گدای شب جمعه حرم
با یک دعای مادرتان بی حساب شد
ما را بخر عزیز دل شاه کربلا
جان کسیکه صورتش از خون خضاب ش
نازم به بانویی که به معراج قتلگاه
در پاسخش نوای الیّ خطاب شد
گودال فوق عرش و تجلی رب آن
در پاره حنجر پسر بوتراب شد
عمریست روضه خواندم و باور نمیکنم
زینب چگونه وارد بزم شراب شد
#امام_زمان_عج_مناجات_سال_جدید
عیدی رسیده است که در آن امید نیست
صدها بهار هم برسد، بیتو عید نیست
تکراری و شبیه به هم، چون گذشتهها
امسال هم اگر تو نیایی جدید نیست
هربار دوره میکنم این سالنامه را
جز حسرت ظهور تو در سررسید نیست
مارا ببخش اگر دلمان در سیاهی است
یا چشممان ز اشک فراقت سپید نیست
یک روز میرسد که تو از راه میرسی
آن روز قبر مادر تو ناپدید نیست
**
در خانهای که مجلس ختم رسول بود
او را زدند... آه... که گفته شهید نیست؟
✍ #محمدعلی_بیابانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما همنشین شدیم به افطار این و آن
چون غافلیم از تو؛ گرفتار این و آن
ما شکل روزهداریمان، فرق میکند
الگو گرفتهایم ز رفتار این و آن
تکلیفمان، اطاعت از سیرهی شماست
امّا شدیم تابع کردار این و آن
دلتنگ دیدن تو نگشتیم، درعوض
رفتیم عاشقانه به دیدار این و آن
کاری که خواستی تو، زمینش گذاشتیم
رفتیم با بهانه، پی کار این و آن
ما جای دستگیری و وا کردن گره
تفریحمان شده فقط آزار این و آن
شرط قبول هر عمل، اخلاص بود و ما
یکعدّه خیّریم در انظار این و آن
با معصیّت ز چشم تو افتاده درعوض
قیمت گرفتهایم به بازار این و آن
قرآن میان خانهی ما، خاک میخورد
دل دادهایم بسکه به گفتار این و آن
آقا! خلاصه، بندگی ما درست نیست
ما تکیه دادهایم به دیوار این و آن
اثبات کرده مادرتان؛ هرکسی نشد
یار امام خویش، شود بار این و آن
امّا قسم به چادر خاکی مادرت
ما دست ردّ زدیم به اصرار این و آن
هرکسکه شد غبار عبای ابوتراب
رو هم نمیکند سوی دربار این و آن
باید شبیه مادرتان لحظهی هجوم
سینه سپر کنیم به مسمار این و آن
کاش در اين رمضان لايق ديدار شوم
سحري با نظر لطف تو بيدار شوم
کاش منت بگذاري به سرم مهدي جان
تا که همسفره تو لحظه افطار شوم
#امام_زمان_عج_مناجات
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ
شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق، آب شده
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»...
گناهکاریِ من، بین ما حجاب شده
چقدر پیش نگاه تو معصیت کردم
چقدر پیش تو این عاشقات خراب شده
به سیلی پدرانه همیشه محتاجم
که سربهراه شد آن طفل که عتاب شده
چقدر «آه» نوشتم..، به دست تو نرسید...
فراقنامهی من این چُنین کتاب شده
به غیر پشت در خانه ات کجا برود؟!
همان گدایِ سرافکندهیِ جوابشده
وصال یار..، به جز سوختن مُیَسَّر نیست...
بگو به شمع که پروانهات مُجاب شده
درختِ «آب» نخورده ثمر نخواهد داد
دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده
برای بَرده خریدن به من اشاره بکن
به این سیاه بگو نوکرت حساب شده
تو را به خونِ علیاصغرِ حسین..، بیا...
بیا که شیعهی تو غرق در عذاب شده
▪️
سه شعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت...
رشید اهل حرم از خجالت آب شده
عمو کجاست ببیند به جای جرعهی آب
طناب حرملهها قسمت رباب شده
✍ #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات؛ #ماه_مبارک_رمضان؛ #روز_جمعه؛ #حضرت_رقیه_س_شهادت
جا دارد اگر از غم دلدار بمیرم
در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم
مجموعهای از درد و مصیباتِ گران است
هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم
حالا که درِ وصلْ بهرویم شده بسته
سر را بگذارم سرِ دیوار بمیرم
از حُسن کمالش بنویسم همهی عمر
اصلاً چه خیالی که سرِ دار بمیرم
یا رب سببی ساز ببینم گل رویش
مگذار که با دیدهی خونبار بمیرم
یک بار اگر قرعهی وصلش به من افتد
نزد پسرِ فاطمه صدبار بمیرم
ماه رمضان روزی من کن که کنارش
یا وقت سحر یا دم افطار بمیرم
**
ای کاش که لب تشنه، گرسنه، دم افطار
در روضهی آن پای پر از خار بمیرم
جانهای دو عالم همه قربان رقیه
میگفت که من پای غم یار بمیرم
بابای من از راه میآید به خرابه
حیف است که در کوچه و بازار بمیرم
کعب نی و زنجیر و لگد، ضربهی سیلی
حق دارم از این هجمهی آزار بمیرم
تب کردهام از دوری تو، عشق همین است
اصلاً گلهای نیست که بیمار بمیرم
بی وقفه صدایت زدم و شمر مرا زد
از لذتِ شیرینیِ تکرار بمیرم
در طول مسیر عمه سپر بود برایم
شرمنده از این شدت ایثار بمیرم
خیلی به سرت زخم نشستهست، شمردم
میخواهم از این غُصهی بسیار بمیرم
حالا که سرت آمده و پیکر تو نیست
در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم
✍ #محمدعلی_بقایی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
#حضرت_رقیه_س_شهادت
خشكی چشم پشیمان مرا دریابید
به غباری سر مژگان مرا دریابید
من اویسم ز قَرَن آمدم آقایم نیست
چشمهای تر ِ حیران مرا دریابید
كاش میدیدم و با گریهكنان میگفتم
حال آقای پریشانِ مرا دریابید
میزنم سینه به پایِ غمتان تا یك روز
سینهی خستهی سوزان مرا دریابید
كاش در روضه فقط جان بسپارم پیشت
كاش در كرب و بلا جان مرا دریابید
گریهی مادرِ تو میرسد از روضهی ما
دستها، چاك گریبان مرا دریابید
مادرت باز به سر میزند و میگوید
پسر تشنه و عریان مرا دریابید
عمّهی كوچک ِ تو داشت به زینب میگفت
زخمهای لب مهمان مرا دریابید
✍ #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e