••🖤🎬''↯
-
تازهازجبھہبرگشتہبود.
نشستپآےسفره.
تلویزیونسخنرانےِ
امامروپخشمیڪرد.📺
ناگھآنقاشقروانداختوایستآد!
گفتم:چۍشد؟
گفت:نشنیدید؟! امامگفتجوونهابہجبھہبرن!
گفتمحداقلغذاتوتمومکن!
گفتنَ. نبایدحرفامامزمینبمونہ
برگشتجبھہ...🚶🏻♂
#تلنگرانه
#میگفت↓
میدونی ڪِی
ازچشمِ خدا میوفتی؟!
زمانی ڪه آقا #امام_زمان❗️
سرشوبندازه پایینو
ازگناهڪردنتو خجالت بڪشه
ولی تـوانگار نـه انگار..!
✨ #رفیــق
نزارڪارت بـه اونجاها برسـه!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انتخابات✌
سیدابراهیم رئیسی
{•°@iafatemeh1280°•}☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بغض جهانگیری هنگام خواندن بیانیه
ما به به این بغضها عادت داریم
ما به قرآنهای سر نیزه عادت داریم
ما به پنهان شدن شما پشت امام و شهدا عادت داریم
ما به هزینه کردن هایتان از رهبر انقلاب عادت داریم
دست بردارید از این نمایشهای سیاسی!
البته انتظاری هم نیست، همهی شما پیرو مرحوم هاشمی هستید!
ولی ما ان بغض دروغین را باور نمی کنیم بی اعتناعی هایتان را نسبت به مردم باور می کنیم.
{•°@iafatemeh1280°•}☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی جالب از تکه تکه کردن پرچم رژیم جعلی صهیونیستی توسط کلاغ!
تا الان فکر میکردم برای اینکه دشمن اسرائیل باشی، کافیه که فقط انسان باشی؛ الان فهمیدم کافیه فقط موجود جاندار باشی!
برسد به دست صادق زیباکلام!
{•°@iafatemeh1280°•}☘
🌿 #شهیداحمدکاظمی
دلتون رو گرفتار این
پیچ و خم دنیا نڪنید
این پیچ و خم دنیا انسان
رو به باتلاق میبرد و گرفتار میڪند
ازش نجات هم نمیشه پیدا ڪرد.
{•°@iafatemeh1280°•}☘
#حرف_حساب 🌿••|
به قولِ حاج آقا قرائتی
هر معتاد سالی یک نفر رو
با خودش همراه میکنه !
شما که مسلمونِ مسجدۍ
سالی چند نفر رو
مسلمون مسجد میکنی !؟
{•°@iafatemeh1280°•}☘
#غذای نذری🥘
یکشنبه ناهار به نیت حضرت زهرا سلام الله علیها
شام به نیت امام حسن مجتبی علیه السلام
{•°@iafatemeh1280°•}☘
جهانگیری بعد از ثبت نام تو سخنرانی از فقر کوله بران گریه کرد؛ من که گول خوردم قطعا بهش رأی میدم :/
#انتخابات
#انتخابات_1400
{•°@iafatemeh1280°•}☘
•🖇📖•
خدایا یھ جورۍ تحویلـم میگیرۍ
ڪھ راستۍ راستۍ باورم شـدھ
آدمِ خوبۍ هستم . . .(: 💔
{•°@iafatemeh1280°•}☘
#تلنگر🍂
حاجحسینیکتا:
بچه ها! مراقب #چشماتون باشید.
بچه ها! خیلی وقتا حواسمون به چشمامون نیست؛
خودمون خودمون رو چشم میزنیم! یا چشمامون چیزایی رو میبینه که نباید ببینه...
بچه ها! هنوز چشاتون خوشگل ندیده که دختره خودشو درست میکنه دلتون میره...
چقدر چشمتو از نامحرم نگه میداری؟!
بگو نگاهش نمیکنم تا جیگر #امامزمان💚 خنک بشه... تا امام زمانمو ببینم...
{•°@iafatemeh1280°•}☘
🕌 دفاع از فلسطین، عزت و شرف میآورد🌹
سردار شهید قاسم سلیمانے:
دفاع از فلسطین، مایهی عزت و شرافت ماست و هرگز در ازای زرق و برق و لاشهی این دنیا، از این واجب دینی دست نخواهیم کشید.🇮🇷✊🏻
••در پاسخ به نامهی ابوخالد، فرمانده کل گردانهای عزالدین قسام فلسطین••
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#القدس_اقرب
{•°@iafatemeh1280°•}☘
🔺🔺🔺🇮🇷توجه.... سریال اطلاعاتی جدید از هرشب 👇👇👇👇
🔵 سریال صبح آخرین روز از زندگینامه
شهید شهریاری... 😔
هرشب ساعت 21:30..... شبکه دو سیما 🔺🔺🔺🇮🇷🇮🇷🔺🔺🇮🇷🇮🇷
{•°@iafatemeh1280°•}☘
‹🦋💙›
-
-
آرامِـشیَـعنۍ😌
بِـدونِهِـیچقِـیدوَشَـرطۍ☝️🏻💙••
خُـدارودآرے..!ツ
.
.
📗⃟💚¦⇜ #خدایی ↝••
ــــــــــــــــــــ•❁•ــــــــــــــــــــ
{•°@iafatemeh1280°•}☘
خاطره از حمیـد آقا↯♥
وقتی نوجوان بود و هییت تشکیل داده بودن... آقا حمید به همراه برادر دوقلوش میرفتن کارگری تا با پولی که به دست میاوردن برای هییت وسیله بخرن.....خیلی به گسترش هییت و کار فرهنگی علاقه مند بود
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
{•°@iafatemeh1280°•}☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحنه ترور شهید شهریاری
🔹مجموعه تلویزیونی صبح آخرین روز با موضوع زندگی شهید شهریاری از روز ترور این شهید توسط صهیونیستها آغاز شد.
{•°@iafatemeh1280°•}☘
#خاطـره🎞
دوستشهیدنوری🍃
بهشگفتم:
بابکمنبهخاطرخانوادمنمیتونمبیام
دفاعاز #حرم
گفت:
تویکربلاهمدقیقاهمینبحثبود💔
یکیگفتخانوادم👨👩👧👦
یکیگفتکارم👨🏻💻
یکیگفتزندگیم🏘
اینطوریشدکهامام حسین(ع)تنهاموند😞
ومنواقعاجوابینداشتمبرایحرفش🥀
#شهیدبابکنوری🌷
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🤲🏻
#شهیدبابکنوࢪے💛
{•°@iafatemeh1280°•}☘
❀﴾﷽﴿❀
#رمان_من_نیلا_نیستم 🌿
#قسمت۵❣
سارا ماشین را پارک کرد و هر دویمان پیاده شدیم.
با دیدن زینب گل از گلم شکوفت و به طرفش رفتم.
-سلام زینب خانم ،خوبی؟
سرش را به طرفم برگرداند و گفت:
-وای نیلا خودتی؟
-نیلا نه زهرا
-مطمئنی؟ واستا فکر کنم . بنظرم اسمت نیلا بود.
-اره نیلا بود.
-یعنی چی؟
با نگاهش من را برانداز کرد و گفت:
-چه تغییری کردی دختر!
-اره . راست میگفتی چادر بهترین نوع پوشش هست.
-بالاخره به حرف قرآن رسیدی پس؛ خدا رو شکر.
-بعد از تحولم اسمم رو زهرا انتخاب کردم.
-چه زیبا! موفق باشی عزیزم . ان شاالله سر فرصت باهم صحبت میکنیم . کلاسم شروع میشه الان
-باشه، ان شاالله. خداحافظ
به همراه سارا از آنجا دور شدیم .
-کی بود؟
-یکی از دوست های دبیرستانم.
بعد از در زدن باهم وارد شدیم، سرم رو پایین انداختم تا با نگاه پسرهای کلاس رو به رو نشوم.
اخرین صندلی نشستیم و بلافاصله استاد وارد کلاس شد.
با دقت به حرف های استاد گوش می دادم و نکات مهم رو یادداشت می کردم.
چند تا کلاس پشت سر هم داشتم و تا ظهر کارم طول کشید.
اخرین کلاس که تمام شد با سارا از دانشگاه خارج شدیم.
خواستم با سارا بیایم اما چون مسیر مان یکی نبود تصمیم گرفتم با او نروم تا اذیت نشود.
-بیا سوار شو زهرا.
-نه گلم با مترو میرم.
-پس بیا تا ایستگاه مترو برسونمت.
-فقط تا ایستگاه مترو ؟
-باشه، فقط ناز نکن.
به همراه سارا راه افتادیم و ایستگاه مترو پیاده شدم .
توی مترو زینب رو دیدم و به سختی به طرفش رفتم .
از رشته هایمان و اتفاقات دور و اطرافمان صحبت کردیم.
ماجرای خواستگاری را برای زینب تعریف کردم .
با حرفهایش مثل همیشه آرامم کرد و به من دلداری داد.
-زهرا ! بهترین کار اینکه یه کم از خانواده ات دور باشی . هم برای خودت خوبه هم بسپُر به زمان مشکلت رو . چطوره؟
-خب کجا برم؟
-اردوهای جهادی. تازه دکتری تو هم ، خیلی راحت میری.
-جدی؟
-اره . اگه خودت راضی هستی من رفتنت رو جور میکنم . چطوره؟
-خوبه .
-اگه تونستی اجازه بگیری از پدرت خیلی خوب میشه ها.
-سعی میکنم .
-باشه پس بهت خبر میدم.
-ممنون
-من پیاده میشم این ایستگاه.
بعد هم بلند شدم و با زینب خداحافظی کردم.
همون طور که ایستاده بودم به پیشنهاد زینب فکر می کردم اینکه چطور پدرم را راضی کنم.
به خونه که رسیدم یک راست به سمت اتاقم رفتم؛ لباس هایم را عوض کردم .
احساس بدی داشتم برای همین کتاب دیوان شمس را برداشتم و شروع کردم به خواندن.
به چند بیت زیبا رسیدم ، سریع خودکارم رو برداشتم و علامتش زدم.
خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا
در سینهها برخاسته اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا
شعر بهم انرژی داد . همون طور که مصراع اخرش را خواندم با خودم گفتم:
-خدایا اول کارم خودت بودی وگرنه چه طور نیلا زهرا شد؟ من که قدرتی نداشتم همش از خود توست.
خدایا پایان کار منم مثل اولم خودت باش.
حاجتم رو روا کن .
با آمدن پدرم کتاب رو بستم و به احترامش ایستادم.
ادامه ...
{•°@iafatemeh1280°•}☘