eitaa logo
مقتل "یارالی آقام "
228 دنبال‌کننده
243 عکس
37 ویدیو
13 فایل
الله 🔸یارالی یعنی آقای من حسین، که جسمش پر از زخم بود. 🔸یارالی کلمه ای آذری است که به معنی کسی که بر جسمش زخم فراوان دارد ، این کلمه معنایی عمیق دارد که تداعی غم و مصیبت بزرگی می نماید. کانال های دیگر: @qalalsadegh135 @azizamhosen
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه 👆 در هنگام یورش مهاجمین به خانه حضرت فاطمه(س) و وقوع حادثه جانسوز هجوم و جراحات و لطمات وارده بر حضرت فاطمه(س)، اصحاب سقیفه وارد خانه شدند. اینجا بود که امام علی(ع) مقابل «عمر بن خطاب» درآمد و او را گرفت و بر زمین کوبید و در این حین خطاب به عمر فرمود : 📋《يَا ابْنَ صُهَاكَ! لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللهِ(ص) لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لا تَدْخُلُ بَيْتِي》 ♦️ای پسر صحّاك! اگر مقدّرات خداوندی و پيمان و سفارش رسول خدا(ص) نبود، هر آينه مي فهميدی كه تو قدرت ورود به خانه مرا نداری!(۲) عُمر از ترس جان خود سریع از خانه بیرون رفت. اما وقتی شنید، که پیامبراکرم(ص) به امیر المومنین(ع) دستور صبر داده است، فهمید که می تواند به کار خود ادامه دهد و بلافاصله از ابوبکر نیروی کمکی خواست! او و یارانش این بار با پشتیبانی صد نفری که از قبل آماده بودند، حمله کردند و تا پشت در نیم سوخته آمدند. قنفذ نیز با گروهی دیگر به پشت درب خانه آمدند تا کمکی برای عمر و یاران او باشند. مهاجمین هجوم دسته‌ جمعی خود را به خانه حضرت فاطمه(س) دستور کار خود قرار دادند و همگی وارد خانه شدند. 📋《فَضَبَطُوهُ وَ أَلْقَوْا فِي‏ عُنُقِهِ‏ حَبْلًا أَسْوَدَ》 ♦️سرانجام، آنان امام علی(ع) را دستگیر کردند و ریسمانی سیاه بر گردن حضرت(ع) انداختند. در این هنگام، زهرای مرضیه(س) که به خاطر لطمات و صدمات وارده، توسط عمر بر زمین افتاده بود، كمی به هوش آمد و به زحمت بلند شد و ريسمان بر گردن قرآن ناطق ديد و به سويش شتافت، و به دامان علي(ع) را چنگ زد و مانع بردنش شد. 📋《وَ حَالَتْ فَاطِمَةُ(س) بَيْنَ زَوْجِهَا وَ بَيْنَهُمْ عِنْدَ بَابِ الْبَيْتِ》 ♦️کنار درب خانه، حضرت فاطمه زهرا(س) میان علی(ع) و آنان حائل شد و مانع از بردن امام(ع) به مسجد شد و در این لحظه فرمود : 📋《وَ اللّهِ لا أَدَعُكُمْ تُجُرُّونَ إِبْنَ عَمّي ظُلْماً》 ♦️به خدا سوگند! نمي گذارم پسر عموي مرا ظالمانه به سوی مسجد بكشانيد. در این لحظه؛ عمر به قنفذ امر کرد : 📋《اضْرِبْهَا! فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ‏ بِالسَّوْطِ》 ♦️او را بزن! قنفذ ملعون نیز با تازیانه زد تا اینکه فاطمه(س) دستش از دامان علی(ع) کوتاه شد و رها کرد و بر زمین افتاد. 📋《ثُمَّ انْطَلَقُوا بِعَلِيٍّ(ع) مُلَبَّباً بِحَبْلٍ》 ♦️سپس مهاجمین، امام علی(ع) را در حالی که طناب پیچ شده بود، به سمت مسجد بردند.(۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : ابر ماتم بر سر کاشانه ام سایه کشید قامت طوبای باغ من خداوندا خمید شادی ام این بود یاری دارم آن هم فاطمه است ای دریغا! این امیدم هم به نومیدی رسید دست بسته بودم و در کوچه افتادم ز پا نالهی واغربتایم را یهودی هم شنید..! من خودم دیدم که فضّه با چه حال مضطری از میان شعله ها یاس مرا بیرون کشید قنفذ بی چشم و رو زهرای زخمیّ مرا آنقدر در کوچه ها زد تا امانش را بُرید 👤مجتبی روشن روان 📚 منابع : ۱)الکافی کلینی، ج۱، ص۲۸۲ ۲)کتاب سُلیم بن قیس، ج۲، ص۵۸۶ ۳)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۸۳ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۲۲ 🔸حضرت امام حسن علیه السلام ✅بعد از صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه، امام حسن(ع) از کوفه به مدینه رفت، اما امام(ع) همچنان برای معاویه خطری بزرگ محسوب می شد. معاویه تصمیم گرفت، حضرت(ع) را به واسطه همسر امام(ع)، یعنی «جعده بنت اشعث بن قیس کندی» به قتل برساند. معاویه برای جَعده پیغام فرستاد که : 📋《أَنِّی مُزَوِّجُکِ یَزِیدَ ابْنِی عَلَى أَنْ تَسُمِّیَ الْحَسَنَ(ع)》 ♦️من تو را به ازدواج پسرم یزید در می آورم به شرط آنکه حسن بن علی(ع) را مسموم کنی و او را به قتل رسانی. و هزار درهم نیز برای او فرستاد. جعده نیز با وساطت و پافشاری پدرش اشعث پذیرفت. تا اینکه روزی که امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شیر ایشان ریخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام(ع) مقداری از آن را نوشید و بلافاصله زهر را احساس کرد و فرمود : «إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»! از آن پس، امام(ع) پیوسته لخته‌های خون بالا می‌آورد. طولی نکشید که آثار زهر در بدن امام(ع) ظاهر شد و زمانی که لحظه شهادت امام حسن(ع) نزدیک شد، آن حضرت(ع) برادرش امام حسین(ع) را طلب کرد و در آن لحظات پایانی به ایشان فرمود : 📋《یَا أَخِی! إِنِّی مُفَارِقُکَ وَ لَاحِقٌ بِرَبِّی جَلَّ وَ عَزَّ وَ قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ》 ♦️اى برادر! به زودى از تو جدا مى شوم و به دیدار پروردگار خود، نائل مى گردم. مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در میان طشت افتاد؛ می دانم چه کسى این جفا را بر من کرده و این ظلم از کجا سرچشمه گرفته؛ من در پیشگاه خدا با وى دشمنى خواهم کرد؛ ولی سوگند به حقى که بر تو دارم از تو می خواهم که این پیشآمد و مرتکب آن را تعقیب مکن و منتظر قضای الهی درباره من باش. 📋《فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَهَ بِنْتِ أَسَدٍ(س) فَادْفِنِّی هُنَاکَ》 ♦️هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان و غسل بده و کفن کن و بر تخته ای(تابوتی) گذارده؛ کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جده ام فاطمه بنت اسد[مادر امام علی(ع)] منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار. سپس فرمود : به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مى خواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری براى جلوگیرى گرد هم مى آیند و مقابلتان می ایستند. اکنون به تو سفارش مى کنم که؛ 📋《وَ بِاللَّهِ أُقْسِمُ عَلَيْكَ أَنْ لَا تُهْرِقَ فِي أَمْرِي مِحْجَمَةَ دَمٍ》 ♦️تو را به خدا قسم مى‌دهم كه به خاطر من، هيچ خونى حتی به قدر خون حجامت ريخته نشود! سرانجام امام حسن(ع) در روز بیست و هشتم صفر سال ۵۰ قمری، به شهادت رسید. امام حسین(ع) طبق وصیت، برادر را غسل داد و کفن کرد و بر روى سریری گذارد تا براى آخرین وداع، بدن مطهرش را کنار قبر مقدس رسول اکرم(ص) ببرد. مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند، بدن مطهر را در کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارند. از این رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. 📋《فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ(ع) إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِیُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً أَقْبَلُوا إِلَیْهِمْ فِی جَمْعِهِمْ وَ لَحِقَتْهُمْ عَائِشَهُ عَلَى بَغْلٍ وَ هِیَ تَقُولُ مَا لِی وَ لَکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ》 ♦️همین که امام حسین(ع) بدن مبارک را به سوی مزار شریف حرکت دادند، تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا(ص) کرده باشد؛ طرف مقابل در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. در این هنگام، عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالی که می گفت : ما را با شما چه کار؟! می خواهید کسی را وارد خانه من کنید که محبتی و ارادتی نسبت به او ندارم؟ مروان که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت : 📋《أَ یُدْفَنُ عُثْمَانُ فِی أَقْصَى الْمَدِینَهِ وَ یُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِیِّ؟!!》 ♦️عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن(ع) در کنار پیامبر(ص)؟! چنین چیزی نشدنی است. و بعد با جمله ی «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد.(۱) ابن شهر آشوب در مناقب نقل می کند که؛ 📋《وَ رَمَوْا بِالنِّبَالِ جَنَازَتَهُ حَتَّى سَلَّ مِنْهَا سَبْعُونَ نَبْلَاً》 ♦️در این هنگام، جنازه‌ی آن‌ حضرت(ع) را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه‌ی تیر به تابوت آویخته شد.(۲) ادامه مطالب :👇 حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 نزدیک بود فتنه ای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت : 📋《ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ》 ♦️ای مروان! برگرد به همان جایی که بودی! ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا(ص) شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه بنت اسد(س) به خاک می سپاریم. بعد از ایراد سخنانی، سپس رو به عایشه کرد و گفت : 📋《وَا سَوْأَتَاهْ! یَوْماً عَلَى بَغْلٍ وَ یَوْماً عَلَى جَمَلٍ تُرِیدِینَ أَنْ تُطْفِئِی نُورَ اللَّهِ وَ تُقَاتِلِینَ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ ارْجِعِی》 ♦️این چه رسوائى است؟ عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر!(اشاره به جنگ جمل) می خواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد! از آنچه می ترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمی کنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى؛ ولی خدا هرگاه که باشد انتقام اهل بیت عصمت(ع) را از دشمنانشان خواهد گرفت. در این هنگام امام حسین(ع) فرمود : 📋《وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ(ع) إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَهَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا》 ♦️به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که در پاى جنازه او خونی ریخته نشود، می دیدید که چگونه شمشیرهاى الهى از نیام بیرون مى آمد و دمار از روزگار شما درمی آوردند. شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرائط آن را باطل ساختید. آنگاه جنازه مظلوم امام مجتبى(علیه السلام) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد(س) به خاک سپردند.(۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود  یا رب خدای درد ز کاشانه می رود  پیچیده بین چادر خاکی مادرش  بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود  اینجا هزار تیر به تشییع آمده  تا کس نگوید از چه غریبانه می رود  خون می چکد به دوش اباالفضل از کفن  گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود  فریاد خواهری پی تابوت می رسد  مادر ندارد این که غریبانه می رود  👤حسن لطفی 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۱۷_۱۸ ۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۴ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۹ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۲۳ 🔸حضرت زینب سلام الله علیها 🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا اُمَّ المَصَائِبِ یَا زِینَبُ الکُبرَی(سلام الله علیها)، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا مَن ظَهَرَت مَحَبَّتُهَا لِلحُسَینِ(علیه السلام) المَظلُومِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ》🔷🔹 ✅در نهضت کربلا، در مقاتل در چند موقِف نام «حضرت زینب(سلام الله علیها)» آمده است : 1⃣شب عاشورا : امام سجاد(علیه السلام) فرمود : وقتی امام حسین(ع) ماجرای شهادت خویش و اسارت اهل بیتش را در شب عاشورا به حضرت زینب(س) فرمود : حضرت زینب(س) از شدت حزن و اندوه و ماتم؛ 📋《لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ هَوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ وَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا》 ♦️صورت را خراشید و دست به گریبان برد و چاک زد و سپس بی هوش بر زمین افتاد. امام حسین(ع) برخاست و آب بر روی صورت خواهر پاشید و فرمود : 📋《يَا أُخْتَاهْ! اتَّقِي اللَّهَ وَ تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اللَّهِ》 ♦️خواهرم! پرهیز کاری پیشه کن و با آن شکیبائی ای که خدا بهره ات سازد، بردباری کن.(۱) 2⃣پس از شهادت : در مقاتل آمده است که حضرت زینب(س) بعد از مطلع شدن از شهادت حضرت علی اکبر(ع) از خمیه گاه بیرون آمد و نُدبه کنان خود را به نعش بی جان پسر برادر رساند. وقتی زینب کبری(س) با بدن قطعه قطعه شده حضرت علی اکبر(ع) مواجه شد؛ 📋《فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ》 ♦️خود را بر روی بدن بی جان علی اکبر(ع) انداخت. در این حین از آنجایی که امام حسین(ع) توسط دشمنان محاصره شده بودند، و در مقابل نگاه های آنها قرار گرفته بودند. امام حسین(ع)؛ 📋《فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ》 ♦️نعش علی اکبر(ع) را رها کرد و دست خواهر را گرفت و به سمت خیمه گاه، نزد زنان خیام برگرداند.(۲) 3⃣هنگام شهادت : طبق گزارش مقاتل وقتی امام حسین(ع) در روز عاشورا استنصار می‌کرد. 📋《فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ فَتَقَدَّمَ إِلَى الْخَيْمَةِ》 ♦️نداى استغاثه امام(ع) به اهل خیام رسید، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست. امام حسین(ع) به سمت خیمه‏‌ها پیش افتاد و به حضرت زینب(س) فرمود : 📋《نَاوِلِينِي وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ》 ♦️خواهرم! فرزند خردسالم را به من بده تا با او وداع کنم. حضرت زینب(س) طفل شیرخوار را نزد امام حسین(ع) آورد، و به آغوش پدر داد.(۳) 4⃣قبل از شهادت : طبق بیان مقاتل وقتی امام حسین(ع) در قتلگاه افتاده بود، حضرت عبدالله(ع) در کنار زینب کبری(س) بود، ولی وقتی صحنه دلخراش عموی خود را دید؛ 📋《فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَيْهَا امْتِنَاعاً شَدِيداً وَ قَالَ : وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي!》 ♦️از ماندن نزد عمه امتناع کرد و از دست حضرت زینب(س) فرار کرد و خود را به امام(ع) در قتلگاه رساند، در حالی که می گفت : به خدا قسم از عمویم جدا نخواهم شد.(۴) 5⃣هنگام وداع : هنگامی که امام حسین(ع) در روز عاشوراء قصد وداع کرد، به اهل حرم فرمود : 📋《یَا اُخْتَاهُ! یَا اُمَّ کُلْثُومِِ! وَاَنْتِ یَا زَینَبُ وَ اَنْتِ یَا رُقَیّةُ وَ اَنـْتِ یا فاطِمَةُ، وَ اَنْتِ یا رُبابُ، اُنْظُرْنَ اِذا اَنَا قُتِلْتُ فَلَا تَشْقَقْنَ عَلَی جَیبَاً وَلا تَخْمَشْنَ عَلَی وَجْهَاً وَلا تَقُلْنَ عَلَی هَجْراً》 ♦️ای خواهرم! ای ام کلثوم! و تو ای زینب، و تو ای رقیّه، و تو ای فاطمه، و تو ای رباب، زمانی که من به قتل رسیدم، در مرگم گریبان چاک نزنید و روی نخراشید و کلامی ناروا بر زبان نرانید.(۵) سپس حضرت(ع) فرمود : 📋《يَا سُكَيْنَةُ، يَا فَاطِمَةُ، يَا زَيْنَبُ، يَا أُمَّ كُلْثُومٍ، عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ!》 ♦️ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای ام کلثوم، خداحافظ شما!(۶) 6⃣آخرین لحظات حیات در قتلگاه : طبق گزارشات وقتی عمرسعد به گودال قتلگاه نزدیک شد و حضرت زینب(س) در این لحظه به عمر سعد خطاب کرد : 📋《یَابنَ سَعدِِ! اَیُقتَلُ اَبُوعَبدِاللهِ وَ اَنتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟》 ♦️ای فرزند سعد! آیا اباعبدالله کشته می‌شود و تو تماشا می‌کنی؟!(۷) 7⃣هنگام شهادت : وقتی در عصر عاشورا دید دشمن امام حسین(ع) را محاصره کرده و بدن صد پاره ی امام(ع) در قتلگاه افتاده، رو به مدینه کرد و با صدایی غم انگیز، ندبه کنان خطاب به پیامبر اکرم(ص) عرضه داشت : 📋《وامُحَمّداه! صَلّيٰ عَلَيْكَ مَليكُ السَّماء، هَذا حَسَينٌ(ع) بِالعَراءِ، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاءِ》 ♦️وامحمّداه! درود فرشتگان آسمان بر تو، اين حسين(ع) است كه عريان بر خاك افتاده و به خون آغشته شده و اعضايش از هم جدا شده است.(۸) ادامه مطالب :👇 حضرت سلام الله علیها •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 8⃣هنگام هجوم به خیمه‌ها : شمر بعد از به شهادت رساندن امام حسین(ع) وارد خیمه شد و وقتی با امام سجاد(ع) رو به رو می شود، قصد کشتن امام سجاد(ع) را کرد، که در این هنگام حضرت زینب(س) خود را روی امام(ع) انداخت و فرمود : 📋《وَاللهِ لَایُقتَلُ حَتَّی اُقتَلُ!》 ♦️به خدا قسم او کشته نمی شود مگر اینکه من کشته شوم. که حضرت(س) به این وسیله آن پلید را از قصدش منصرف کرد.(۹) 9⃣مجلس عبیدالله بن زیاد در کوفه : شیخ مفید نقل می کند که؛ 📋《وَ أُدْخِلَ عِيَالُ الْحُسَيْنِ(ع) عَلَى ابْنِ زِيَادٍ فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ(ع) فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً》 ♦️اهل بیت امام حسین(ع) وارد کاخ ابن زیاد شدند، حضرت زینب(س) در بین آنها با بی اعتنایی به ابن زیاد وارد کاخ شد و به گوشه ای از کاخ رفته وکنیزان حضرت(س) دور تا دور حضرت(س) قرار داشتند. در این هنگام عبیدالله پرسید : 📋《مَنْ هَذِهِ الَّتِي انْحَازَتْ نَاحِيَةً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا؟》 ♦️این زن چه کسی است که از سایر اسراء جدا شده و دور تا دور او را کنیزانش فراگرفته است؟ کسی به او جواب نداد. سؤالش را تکرار کرد و باز هم کسی جواب نداد. دفعه سوم یا چهارم یکی از زنها گفت : 📋《هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)!》 ♦️این زینب دختر فاطمه(س) دختر رسول اکرم(ص) است.(۱۰) بعد از این که ابن زیاد، حضرت زینب(س) را شناخت، چنین گفت : 📋《كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟》 ♦️رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه دیدی؟ زینب کبری(س) جواب داد : 📋《مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلَاً!》 ♦️من جز خير و زيبايى چيزى نديدم.(۱۱) 🔟مجلس یزید بن معاویه در شام : وقتی کاروان اسرای کربلا وارد کاخ یزید شد، مجلسی رسمی متشکل از بزرگان شام و نمایندگان ادیان در کاخ تشکیل شد. و در این هنگام، به دستور یزید، اسراء را وارد مجلس کردند در حالی که چشم ها، همه به اسراء می نگریستند. در این حین حضرت زینب(س) خطاب به یزید لعین فرمود : 📋《یَابنَ الطُلَقَاء! اَ مِنَ العَدلِ يَابن الطُّلقاءِ تَخديرُكَ حَرائِرِك وَ اماءَكَ وَسُوقُك بَناتِ رَسُولِ اللهِ(ص) سَبايَا؟ قَد هَتكْتَ سُتورَهَنَّ وَ ابْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الأعْداءُ مِن بَلَدٍ الى‏ بَلَدٍ وَ يَسْتَشرِفْهُنَّ اهْلُ المناهِلِ وَالمعاقِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ القريبُ والبعيد!》 ♦️آيا اين از عدالت است كه همسران و كنيزانِ خودت را در پشت پرده‌‏ها قرار داده‏‌اى، ولى دختران رسول خدا(ص) را به عنوان اسير، روانه كرده‌‏اى، پرده‏‌هاى حرمت آنان را دريده، چهره‏‌هايشان را آشكار ساخته و زير سلطه دشمنان از شهرى به شهرى مي‌ گردانى، آن‏گونه كه مردم شهرها و آبادى‌ها و قلعه‏‌ها و بيابان‌ها به آنان مي‌ نگرند و دور و نزديك، چهره آنان را تماشا می كنند؟(۱۲) 1⃣1⃣در مدینه : بعد از حضور و استقبال مردم مدینه از کاروان اهل بیت(علیهم السلام) و ایراد خطبه توسط امام سجاد(ع)، حضرت زینب کبرى(س) خود را به مسجد حضرت رسول اکرم(ص) رساند و در حالى که دو طرفِ درِ مسجد را گرفته بود، خطاب به حضرت رسول خدا(ص) عرضه داشت : 📋《یَا جَدَّاهْ! إِنِّی‏ نَاعِیَةٌ إِلَیْکَ أَخِیَ الْحُسَیْنَ(علیه السلام)》 ♦️یا جدّاه! من خبر مرگ برادرم حسین(ع) را براى تو آورده‏ ام.(۱۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : سِرّ نی در نینوا می مانْد اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ     پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود چشمه فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان در کویر تفته جای می ماند اگر زینب نبود زخمه زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوی چشم ما می ماند اگر زینب نبود ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود  در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشتِ کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود  👤احمد زاده 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۴ ۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۱۴ ۳)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۱۶ ۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۰ ۵)اللهوف سید بن طاووس، ص۸۲ ۶)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷ ۷)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۲ ۸)مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۳ ۹)المنتظم ابن جوزی، ج۵، ص۳۴۱ ۱۰)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۱۱۵ - ۱۱۶ ۱۱)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۶۰ ۱۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۳۴ ۱۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۴۷ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۲۴ 🔸حضرت سکینه سلام الله علیها 🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا سُکَینَهَ بِنْتَ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) الشَّهيدِ》🔷🔹 ✅«علی بن ابراهیم کفعمى»(۹۰۵ق) از حضرت سکینه(سلام الله علیها) روایت مى کند که وقتی پدرم امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید، بدن مطهر ایشان را در آغوش گرفتم و حالت اغماء و بیهوشى برایم روى داد، در آن حال شنیدم که پدرم مى فرمود : 📋《شِیعَتِی مَهْمِا شَرِبْتُم مَاءِ عَذْبٍ فَأَذکُرُونِی، اَوْ سَمِعْتُم بِغَرِیبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونِی》 ♦️ای شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید. و یا هنگامی که از غریبی یا شهیدی خبری شنیدید، بر من ندبه کنید. 📋《فَأَنَا السِّبْطُ الَّذِی مِنْ غَیْرِ جُرْمٍ قَتِلُونِی، وَ بِجَردِ الخَیْلِ بَعْد القَتْلِ عَمْدَاً سَحِقُوُنِی》 ♦️من، نوه پیامبر(ص) هستم که مرا بی گناه کشتند و پس از آن از روی عمد، مرا پایمال سمّ اسبان کردند. 📋《لَیْتَکُم فِی یَوْمِ عَاشُورَا جَمِیعَاً تَنْظُرُونِی، کَیْفَ اِسْتَسْقَی لِطِفْلِی فَأَبَوا أَنْ یَرْحَمُونِی》 ♦️ای کاش، همگی در روز عاشورا بودید و می‌ دیدید که چگونه برای کودک خردسالم، آب خواستم و آنان رحم نکردند. 📋《وَ سَقَوهُ سَهْمَ بَغْىٍ عِوَضَ المَاءِ المَعِینِ، یَا لَرُزْءٍ وَ مُصَابٍ هَدَّ أَرْکَانَ الحَجِونِ》 ♦️آنان به جاى آب گوارا، تیر ستم را به کودک کوچکم چشانیدند. واى از این مصیبت بزرگ و دردناکى که پایه هاى کوه بلند حجون (در مکه ) را به لرزه در آورد. 📋《وَیلَهُم قَدْ جَرَحُوا قَلْبَ رَسُولِ الثَّقَلَینِ، فَالْعَنُوهُم مَا أَسْتَطَعْتُم شِیعَتِى فِى کُلِّ حِینٍ》 ♦️واى بر آن که قلب رسول جن و انس را جریحه دار کردند! پس اى شیعیان من! همیشه و هر چه در توان دارید آنان را لعنت کنید.(۱) در نقلی آمده است که بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام)؛ 📋《إِنَّ سُكَيْنَةَ(سلام الله علیها) اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْنِ(علیه السلام) فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ》 ♦️حضرت سكينه(سلام الله علیها) پيكر پدرش امام حسين(علیه السلام) را در آغوش كشيد، [ولى نگذاشتند كه سكينه(سلام الله علیها) در بالين پدر بماند] و گروهى از اعراب جمع شدند و سكينه(سلام الله علیها) را از روی بدن پدرش کنار زدند.(۲) هنگامی که حضرت سکینه(سلام الله علیها) بعد از سفر کوفه و شام، به مدینه رسید، خود را به قبر مطهر حضرت رسول اکرم(ص) رساند و عرضه داشت : 📋《يَا جَدَّاهُ! إِلَيكَ المُشتَكَى مِمَّا جَرَى عَلَينَا، فَوَاللهِ مَا رَأَيتُ أَقسَى مِن يَزِيدَ وَ لَا رَأيتُ كَافِرَاً وَ لَا مُشرِكَاً شَرَّاً مِنهُ وَ لَا أَجفَى وَ أَغلَظُ》 ♦️اى جدّا! از مصایبى که بر ما گذشت به تو شکایت مى کنم. به خدا سوگند، من سنگ دل تر، جفا کارتر و خشن تر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکى را بدتر از او سراغ ندارم! 📋《فَلَقَدْ کانَ یَقْرَعُ ثَغْرَ اَبی بِمِخْصَرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ : کَیْفَ رَاَیْتَ الْضَّرْبَ یَا حُسَیْنُ(علیه السلام)؟!》 ♦️او با چوب دستى اش به دندان پدرم مى زد و مى گفت : ضربه ها چگونه است اى حسین(علیه السلام)؟!(۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : مبریدم! که در این دشت مرا کاری هست  گرچه گل نیست ولی صحنه گلزاری هست  ساربانا! مزنید این همه آواز رحیل  که در این دشت مرا قافله سالاری هست  من و این باغ خزان دیده خدا را چه کنم  همره لاله رخان لاله تبداری هست  نیست اندیشه مرا، از سفر کوفه و شام  مهر اگر نیست، ولی ماه شب تاری هست  گر چه از ساحت قدس تو جدایم کردند  هست پیوند وفا با تو مرا آری هست 👤غفور زاده 📚منابع : ۱)المصباح‏ کفعمی، ص۷۴۱ ۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۸۰ ۳)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۳۷۶ منبع: اسناد المصائب حضرت سلام الله علیها •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۲۵ 🔸حضرت رسول الله علیه السلام ✅درباره لحظات آخر عمر شریف حضرت رسول اکرم(ص) آمده است که؛ حضرت(ص) در بستر افتاده بودند و حال ایشان رو به وخامت بود، تا جایی که مکرر بیهوش می شدند و لحظاتی بعد به هوش می آمدند و تمام زنان و كودكان می گریستند. گروهى از یاران آن حضرت(ص) علاقه‌‌ مند بودند که از نزدیک رهبر عالى قدر خود را زیارت کنند، ولى وخامت وضع رسول خدا(ص) اجازه نمى‌‌داد در اتاقى که ایشان در آن بسترى شده بود، جز اهل بیت ایشان، کسى رفت و آمد کند. حضرت(ص) داشت آخرین وصایای خود را به امام علی(ع) می کرد و حضرت فاطمه(س) نیز گریان بودند و به شدت بی تابی می کردند. در این باره از عایشه نقل شده است که؛ 📋《دَعَا رَسُولُ اللهِ(ص) ابْنَتَهُ فاطِمَهَ(س) فَسارَّها، فَبَکَتْ، ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَتْ، فَسَأَلْتُها عَنْ ذلِکَ! فَقالَتْ : أَمّا حَینَ بَکَیتُ فَإِنَّهُ أَخْبَرَنى أَنَّهُ مَیتٌ، فَبَکَیتُ، ثُمَّ أَخْبَرَنى أَنّى أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقًا بِهِ فَضَحِکْتُ!》 ♦️هنگامى که رسول خدا(ص) مریض شد، رسول خدا(ص) در ساعات آخر عمرش حضرت فاطمه(س) را به حضورش فراخواند و لحظاتی به نجوا و صحبت محرمانه پرداخت، من از دور دیدم که فاطمه(س) نخست گریه کرد و سپس خندید. دخترش فاطمه(س) را نزد خود خواند و در گوش او سخن گفت. فاطمه(س) گریه کرد، مجدّداً رسول خدا(ع) با او نجوا کرد، فاطمه(س) این بار خندید. من از این کار تعجب کرده و از دختر رسول خدا(ص) پرسیدم:ای فاطمه(س)! با پیامبر خدا(ص) چه صحبتی کردید که اول گریه کردی و سپس خندیدی؟ او از فاش کردن موضوع مذاکره خودداری کرد، ولی پس از رحلت رسول خدا(ص) چون از ایشان دوباره خواستم که آن را بگوید، فرمود : پدرم در مرحله نخست، از رحلت خود به من خبر داد و لذا گریه کردم، ولی سپس به من فرمود : اولین کسی که از خانواده ام به من ملحق می شود، تو هستی و لذا خنده نمودم.(۱) لحظاتی گذشت، و در این هنگام که سر مبارک حضرت رسول اکرم(ص) در دامن امام علی(ع) بود، جان سپرد. امیرالمؤمنین(ع)، در یکى از خطبه‌‌هاى خود به این مطلب تصریح کرده و مى‌‌فرماید : 📋《وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ(ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِی وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَه وَ الْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی》 ♦️حضرت رسول اکرم(ص) در حالى که سرش بر سینه ام قرار داشت، قبض روح شد، نفس او در دستم روان گشت و سپس آن را به چهره کشیدم و من عهده دار غسل او بودم، در حالى که فرشتگان مرا یارى مى کردند.(۲) صدای ناله و گریه زنان و کودکان بالا گرفت و على(ع) شيون كنان، رحلت رسول اکرم(ص) را اطرافيان خبر داد. «فضه» کنیز فاطمه(س) می گوید : 📋《لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهُ(ص) افْتَجَعَ لَهُ الصَّغِيرُ وَ الْكَبِيرُ وَ كَثُرَ عَلَيْهِ الْبُكَاءُ وَ قَلَّ الْعَزَاءُ وَ عَظُمَ رُزْؤُهُ عَلَى الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَوْلِيَاءِ وَ الْأَحْبَابِ وَ الْغُرَبَاءِ وَ الْأَنْسَابِ وَ لَمْ تَلْقَ إِلَّا كُلَّ بَاكٍ وَ بَاكِيَةٍ وَ نَادِبٍ وَ نَادِبَةٍ》 ♦️وقتی رسول خدا(ص) از دنیا رفت، کوچک و بزرگ در مرگ او اندوهگین شدند؛ گریه، بسیار و شکیبایی، اندک شد. مصیبت از دست دادن او بر خویشان، اصحاب، دوستان و غریبه هم سنگین بود و مرد و زنی را نمی‌دیدی، مگر در حالت گریه و زاری! 📋《وَ لَمْ يَكُنْ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَحْبَابِ أَشَدَّ حُزْناً وَ أَعْظَمَ بُكَاءً وَ انْتِحَاباً مِنْ مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ(س)》 ♦️در میان زمینیان، اصحاب، خویشان و دوستان کسی غمزده‌تر و گریه و ناله کننده‌تر از سرورم حضرت فاطمه(س) نبود.(۳) در قسمتی از فرمایشات حضرت صدیقه طاهره(س) پس از شهادت حضرت رسول اکرم(ص) آمده است که ایشان می فرمود : 📋《يَا أَبَتَاهْ! مَا أَعْظَمَ ظُلْمَةَ مَجَالِسِكَ! فَوَا أَسَفَاهْ عَلَيْكَ إِلَى أَنْ أَقْدِمَ عَاجِلًا عَلَيْكَ وَ أُثْكِلَ أَبُوالْحَسَنِ الْمُؤْتَمَنُ أَبُووَلَدَيْكَ الْحَسَنِ(ع) وَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ أَخُوكَ وَ وَلِيُّكَ وَ حَبِيبُكَ وَ مَنْ رَبَّيْتَهُ صَغِيراً وَ وَاخَيْتَهُ كَبِيراً وَ أَحْلَى أَحْبَابِكَ وَ أَصْحَابِكَ إِلَيْكَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ سَابِقاً وَ مُهَاجِراً وَ نَاصِراً وَ الثُّكْلُ شَامِلُنَا وَ الْبُكَاءُ قَاتِلُنَا وَ الْأَسَى لَازِمُنَا ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَةً وَ أَنَّتْ أَنَّةً كَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُج》 ♦️پدر جان! آن مجالسى كه تو داشتى با رفتن تو دچار ظلمت شده اند. ادامه مطالب 👇 حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 ابوالحسن(ع) تو را از دست داد، همان ابو الحسنى كه مؤتمن، پدر دو فرزند تو حسن(ع) و حسین(ع)، برادر تو دوست تو و محبوب تو مى باشد. همان على(ع) كه تو او را از زمان كودكى پرورش دادى در زمان بزرگسالى اش با او برادر شدى. همان على(ع) كه محبوبترین دوستان و اصحاب تو بود. همان على(ع) كه در اسلام آوردن و هجرت نمودن و یارى كردن تو بر همه سبقت گرفت. ما تو را از دست دادیم، گریه ی قاتل ما خواهد بود و تأسف همراه و مونس ما گردید. سپس آن بانو فریادى زد و ناله اى كرد كه نزدیك بود روح از بدنش مفارقت نماید.(۴) به نقل مشهور رحلت آن حضرت(ص) در روز دوشنبه اتفاق افتاده است. و امام رضا(ع) درباره این روز می فرماید : 📋 《..وَ یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ یَوْمُ نَحْسٍ قَبَضَ اللهُ فِیهِ نَبِیَّهُ وَ مَا أُصِیبَ آلُ مُحَمَّدٍ(ص) إِلَّا فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ..》  ♦️دوشنبه روزى نحسى است كه خدا در آن روز پیامبر خود را قبض روح كرد و آل محمّد(ص) دچار مصیبت نشدند مگر در روز دوشنبه!(۵) 🏴امام سجاد(ع) درباره رحلت حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《لَمَّا كَانَ قَبْلَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) ثَلَاثَةَ أَيَّامِ هَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ : يَا أَحْمَدُ! إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ إِكْرَاماً وَ تَفْضِيلًا لَكَ وَ خَاصَّةً يَسْأَلُكَ عَمَّا هُوَ أَعْلَمُ بِهِ مِنْكَ يَقُولُ : كَيْفَ تَجِدُكَ يَا مُحَمَّدُ(ص)؟ قَالَ النَّبِيُّ(ص) : أَجِدُنِي يَا جَبْرَئِيلُ مَغْمُوماً وَ أَجِدُنِي يَا جَبْرَئِيلُ مَكْرُوباً!》 ♦️سه روز از عمر با برکت حضرت رسول اکرم(ص) باقی مانده بود که، جبرئیل بر آن حضرت(ص) نازل شد و گفت : یا احمد! همانا خدای متعال بر اثر گرامی داشتن و فضیلت تو و خصوصیتی که با تو داشته مرا بسوی تو فرستاده است و از موضوعی می‌ پرسد که خود او، نسبت به آن از تو، داناتر است. و آن سؤال این است که می‌فرماید، چگونه خود را می‌ یابی؟ پیامبر اکرم(ص) در پاسخ فرمود : ای جبرئیل! خود را‌ اندوهناک و دلگیر مشاهده می‌کنم. 📋《فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّالِثُ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ وَ مَعَهُمَا مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِيلُ فِي الْهَوَاءِ عَلَى سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ! فَسَبَقَهُمْ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ : يَا أَحْمَدُ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ إِكْرَاماً لَكَ وَ تَفْضِيلًا لَكَ وَ خَاصَّةً يَسْأَلُكَ عَمَّا هُوَ أَعْلَمُ بِهِ مِنْكَ! فَقَالَ : كَيْفَ تَجِدُكَ يَا مُحَمَّدُ؟ قَالَ : أَجِدُنِي يَا جَبْرَئِيلُ مَغْمُوماً وَ أَجِدُنِي يَا جَبْرَئِيلُ مَكْرُوباً!》 ♦️روز سوم، جرائیل مجدد به‌ حضور مبارک شرفیاب شد. در این‌ روز، جبرئیل به اتفاق عزرائیل و فرشته‌ای به نام اسمائیل همراه با هفتاد هزار فرشته دیگر به حضور مبارک شرفیاب گردیده بود. جبرئیل، که پیش از عزرائیل و اسمائیل به حضور مبارک رسول خدا(ص) شرفیاب شده بود، از ایشان پرسید : یا احمد! همانا خدای تعالی بر اثر گرامی داشتن و فضیلت تو و خصوصیتی که با تو داشته مرا بسوی تو فرستاده است و از موضوعی می‌پرسد که خود او، نسبت به آن از تو، داناتر است. و آن سؤال این است که می‌فرماید، چگونه خود را می‌یابی؟ حضرت(ص) در پاسخ فرمود : خود را‌ اندوهناک و غمناک مشاهده می‌کنم. 📋《فَاسْتَأْذَنَ مَلَكُ الْمَوْتِ! فَقَالَ جَبْرَئِيلُ : يَا أَحْمَدُ! هَذَا مَلَكُ الْمَوْتِ يَسْتَأْذِنُ عَلَيْكَ لَمْ يَسْتَأْذِنْ عَلَى أَحَدٍ قَبْلَكَ وَ لَا يَسْتَأْذِنُ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَكَ!》 ♦️سپس عزرائیل، اجازه ورود گرفت. سپس جبرائیل عرضه داشت : ای احمد! این عزرائیل ملک الموت است که اذن ورود به خدمتتان را دارد. با اینکه پیش از شما از احدی اذن ورود نخواسته و پس از شما هم، از کسی اجازه نخواهد خواست! 📋《قَالَ : ائْذَنْ لَهُ! فَأَذِنَ لَهُ جَبْرَئِيلُ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ : يَا أَحْمَدُ! إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ وَ أَمَرَنِي أَنْ أُطِيعَكَ فِيمَا تَأْمُرُنِي إِنْ أَمَرْتَنِي بِقَبْضِ نَفْسِكَ قَبَضْتُهَا وَ إِنْ كَرِهْتَ تَرَكْتُهَا》 ♦️رسول خدا(ص) به جبرئیل گفت : به وی اجازه ورود بده! عزرائیل به‌حضور مبارک شرفیاب شد و در برابر رسول اکرم(ص) توقف کرد و گفت : ای احمد(ص)! خدای متعال مرا بسوی تو اعزام کرده است و دستور داده، هر چه بفرمائی، اطاعت کنم؛ اگر دستور دهی، جان تو را قبض کنم، قبض می‌کنم. و اگر دستور دهی، تو را به حال خود واگذارم، از تو اطاعت کرده و قبض روحت نخواهم کرد. 📋《فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) : أَ تَفْعَلُ ذَلِكَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ؟ قَالَ نَعَمْ بِذَلِكَ أُمِرْتُ أَنْ أُطِيعَكَ فِيمَا تَأْمُرُنِي. فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ : يَا أَحْمَدُ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدِ اشْتَاقَ إِلَى لِقَائِك ادامه👇 حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 ♦️رسول خدا(ص) فرمود : هر وظیفه‌ای که نسبت به من داری، انجام بده.  عزرائیل گفت : وظیفه من بسته به فرمان شماست. جبرئیل گفت : یا احمد! خدای تعالی اشتیاق دیدار تو را دارد. رسول خدا(ص) فرمود : ای عزرائیل! ماموریت خود را بجای بیاور. 📋《فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) : يَا مَلَكَ الْمَوْتِ امْضِ لِمَا أُمِرْتَ بِهِ. فَقَالَ جَبْرَئِيلُ : هَذَا آخِرُ وَطْئِيَ الْأَرْضَ إِنَّمَا كُنْتَ حَاجَتِي مِنَ الدُّنْيَا》 ♦️جبرئیل نزدیک به قبض روح پیغمبر(ص)، گفت :  درود خدا بر تو، ‌ای رسول خدا(ص)! اینک آخرین گامی است که بر روی زمین می‌گذارم و از این پس، به زمین نخواهم آمد؛ زیرا منظور من، از آمدن به زمین، وجود مقدس تو بود.(۶) اما در مورد اینکه حضرت رسول اکرم(ص) به شهادت رسیده است، ابتدا باید بگوییم که؛ امام حسن مجتبی(ع) می فرماید : 📋《مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُومٌ》 ♦️هیچ یک از ما اهل بیت(ع) نیست، مگر اینکه کشته شود یا مسموم شود.(۷) در کتب شیعه و اهل سنت به شهادت حضرت رسول اکرم(ص) تصریح شده است. شیخ مفید می گوید : 📋《وَ قُبِضَ بِالْمَدِينَةِ مَسْمُوماً يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ لِلَيْلَتَيْنِ بَقِيَتَا مِنْ صَفَرٍ سَنَةَ عَشَرَةٍ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثٍ وَ سِتِّينَ سَنَةً》 ♦️رسول خدا در روز دوشنبه بیست و هشت صفر سال ده هجری در مدينه در سن شصت و سه سالگی در حالى كه مسموم شده بود، از دنيا رفت.(۸) شیخ طوسی نیز دقیقا همین نقل را می آورد.(۹) داود بن يزيد می گويد : از شعبى شنيدم كه مى‌ گفت : 📋《وَاللهِ لَقَد سَمَّ رَسُولُ اللهِ(ص)》 ♦️به خدا قسم که رسول خدا(ص) مسموم از دنیا رفته است.(۱۰) بخاری و مسلم و بسياری ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته اند که؛ 📋《قالت عَائِشَةُ : لَدَدْنَاهُ في مَرَضِهِ فَجَعَلَ يُشِيرُ إِلَيْنَا أَنْ لَا تَلُدُّونِي فَقُلْنَا كَرَاهِيَةُ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ فلما أَفَاقَ قال أَلَمْ أَنْهَكُمْ أَنْ تَلُدُّونِي قُلْنَا كَرَاهِيَةَ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ فقال لَا يَبْقَي أَحَدٌ في الْبَيْتِ إلا لُدَّ وأنا أَنْظُرُ إلا الْعَبَّاسَ فإنه لم يَشْهَدْكُمْ》 ♦️عايشه گفته است در دهان رسول خدا(ص) در زمان مريضي ايشان به زور دوا ريختيم، پس با اشاره به ما فهماندند كه به من دوا نخورانيد، ما با خود گفتيم اين از آن جهت است كه مريض از دوا بدش مي آيد و وقتي حضرت(ع) بهتر شد، فرمودند : آيا من شما را از اين كه به من دوا بخورانيد نهي نكردم؟ پس فرمودند : بايد در دهان هر كسی كه در اين خانه است، در جلوی چشم من دوا ريخته شود؛ غير از عباس كه او شاهد ماجرا نبوده است.(۱۱) همچنين بسياري از بزرگان اهل سنت همين مطلب را از «عبدالله بن مسعود» نقل كرده اند که گفته است : 📋《لِأَنْ أَحْلِفَ تِسْعاً ان رَسُولَ اللَّهِ(ص) قُتِلَ قَتْلاً أَحَبُّ الي من أَنْ أَحْلِفَ وَاحِدَةً انه لم يُقْتَلْ وَذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ نَبِيًّا وَاتَّخَذَهُ شَهِيداً》 ♦️اگر نُه بار قسم بخورم كه رسول خدا(ص) كشته شده است برايم محبوب تر است از اين كه يك بار قسم بخورم كه او كشته نشده است؛ زيرا خداوند او را پيامبر و شهيد قرار داده است.(۱۲) ﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ﴾ 📝شعر : شهر مدینه صحنه ی صحرای محشر است  باور کنیم عمر جهان رو به آخر است  ملک خدای عزوجل خیمه ی عزاست  کی صاحب عزاست؟ خداوند اکبر است  در بیت وحی آمده در می زند اجل  این لحظه ی یتیمی زهرای اطهر است  جاری است اشک دیده ی شیرخدا علی  انگار آب غسل نبی اشک حیدر است  عترت غریب گشته و قرآن به زیر پا  دست امین وحی خداوند بر سر است  باور کنید بر جگر شیر حق علی  داغ نبی فقط نه که داغ برادر است  رکن علی شکسته و از بس شده غریب  از غصه گشته مثل همایی که بی پر است  یارب بر او تو فاطمه اش را نگاه دار  زهرا برای شیرخدا رکن دیگر است  مویی مباد کم ز سر فاطمه شود  کو دست و تیغ و بازوی سردار خیبر است  👤سازگار 📚منابع : ۱)امالی شیخ طوسی، ص۴۰۰ ۲)کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۳۷۹ ۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۵ ۴)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۷۹۳ ۵)تهذیب الاحکام طوسی، ج۴، ص۳۰۱ ۶)امالی شیخ صدوق، ص۲۷۴ ۷)بحارالانوار مجلسی، ج۲۷، ص۲۱۷ ۸)المقنعه شیخ مفید، ص۴۵۶ ۹)تهذیب الاحکام طوسی، ج۶، ص۲ ۱۰)المستدرک حاكم نيشابوری، ج۳، ص۶۱ ۱۱)صحيح بخاری، ج۴، ص۱۶۱۸ ۱۲)المصنف صنعانی، ج۵، ص۲۶۹ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۲۶ 🔸حضرت رسول الله علیه السلام ✅امام موسی کاظم(علیه السلام) از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که حضرت رسول اکرم(ص) در لحظات پایانی حیات شریف خود، اهل بیت خود را فراخواند و کسانی که در خانه بودند را دستور به خروج آنان داد. حضرت(ص) به ام سلمه دستور داد تا مقابل در ایستاده و مانع ورود کسی به خانه شود. سپس حضرت(ع) به امام علی(ع) فرمود : 📋《يَا عَلِيُّ(ع)! اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَأَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ فَوَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ طَوِيلاً وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ بِيَدِهِ اَلْأُخْرَى فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) اَلْكَلاَمَ غَلَبَتْهُ عَبْرَتُهُ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَى اَلْكَلاَمِ》 ♦️ای علی(ع)! نزدیک بیا و ایشان نیز نزدیک رفت. سپس حضرت(ع) دست فاطمه(س) را گرفت و مدت طولانی بر روی سینه اش نهاد و با دست دیگرش دست علی(ع) را گرفت و خواست سخن بگوید که گریه او را امان نداد. سپس فاطمه(س) و علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) نیز از آن منظره سخت به گریه افتادند. در این هنگام؛ حضرت فاطمه(س) عرضه داشت : 📋《يَا رَسُولَ اَللَّهِ(ص)! قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِي وَ أَحْرَقْتَ كَبِدِي لِبُكَائِكَ يَا سَيِّدَ اَلنَّبِيِّينَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ وَ يَا أَمِينَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ يَا حَبِيبَهُ وَ نَبِيَّهُ مَنْ لِوُلْدِي بَعْدَكَ وَ لِذُلٍّ يَنْزِلُ بِي بَعْدَكَ مَنْ لِعَلِيٍّ(ع) أَخِيكَ وَ نَاصِرِ اَلدِّينِ مَنْ لِوَحْيِ اَللَّهِ وَ أَمْرِهِ》 ♦️ای رسول خدا(ص)! به حقیقت قلبم را از جا کندی و جگرم را آتش زدی به خاطر گریه و اشکی که جاری ساختی، ای بزرگ تمامی پیامبران! ای امین پروردگار! و ای فرستاده و محبوب و پیامبر خدا! بعد از تو چه کسی [حامی[ برای فرزندانم خواهد بود؟ و [دفع کننده] خواریهایی که بعد از تو بر من باریدن خواهد گرفت؟ و چه کسی [ناصر] برای علی برادرت و یاور دین خواهد بود؟ پس از تو چه بر سر وحی و امر الهی خواهد آمد؟ سپس؛ 📋《ثُمَّ بَكَتْ وَ أَكَبَّتْ عَلَى وَجْهِهِ فَقَبَّلَتْهُ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ عَلِيٌّ(ع) وَ اَلْحَسَنُ(ع) وَ اَلْحُسَيْنُ(ع) فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيْهِمْ وَ يَدُهَا فِي يَدِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ(ع)》 ♦️آن گاه حضرت(ع) گریست و خود را در آغوش پدر افکند و او را بوسید، علی و حسن و حسین(علیهم السلام) نیز چنین کردند. پس سر مبارک را بلند کرد و دست فاطمه(س) را در دستان امام علی(ع) گذاشت و سپس فرمود : 📋《يَا أَبَا اَلْحَسَنِ(ع) هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ(ص) عِنْدَكَ فَاحْفَظِ اَللَّهَ وَ اِحْفَظْنِي فِيهَا وَ إِنَّكَ لِفَاعِلُهُ. يَا عَلِيُّ(ع) هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ هَذِهِ وَ اَللَّهِ مَرْيَمُ اَلْكُبْرَى》 ♦️ای ابالحسن(ع)! فاطمه(س) امانت خدا و رسولش محمد(ص)، نزد توست. پس با نگهداری از او، از خدا و رسول(ص) نگهداری کن، و می دانم که تو آن را رعایت خواهی نمود. علی(ع) جانم! سوگند به خدا او سالار زنان بهشت از اولین تا آخرین است. به خدا او مریم کبراست. سپس فرمود : 📋《أَمَا وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِي هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَكُمْ فَأَعْطَانِي مَا سَأَلْتُهُ! يَا عَلِيُّ(ع)! اُنْفُذْ لِمَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ(س) فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْيَاءَ أَمَرَ بِهَا جَبْرَئِيلُ وَ اِعْلَمْ يَا عَلِيُّ(ع) أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيَتْ عَنْهُ اِبْنَتِي فَاطِمَةُ(س) وَ كَذَلِكَ رَبِّي وَ مَلاَئِكَتُهُ‌ يَا عَلِيُّ(ع)! وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنِ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ هَتَكَ حُرْمَتَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَحْرَقَ بَابَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ آذَى خَلِيلَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ شَاقَّهَا وَ بَارَزَهَا! اَللَّهُمَّ إِنِّي مِنْهُمْ بَرِيءٌ وَ هُمْ مِنِّي بُرَآءُ》 ♦️آگاه باش که من به این حالت نیفتاده بودم مگر این که برای شما و فاطمه(س) دعا کردم وخدا آنچه خواسته بودم به من عطا فرمود. ای علی(ع)! آنچه را فاطمه(س) بدان امر می کند، انجام بده، زیرا من چیزهایی را به او امر کرده ام که جبرئیل به آنها امر کرده است. ای علی(ع)! بدان! از کسی راضی ام که فاطمه(س) از او خشنود باشد، و همچنین پروردگار و فرشتگان از او خشنود خواهند بود. ای علی(ع)! وای بر کسی که به او ستم روا دارد. وای بر کسی که حق او را بگیرد. وای بر کسی که هتک حرمت او نماید. وای بر کسی که درِ خانه او را بسوزاند. وای بر آن که همسرش را آزاردهد. وای بر کسی که از او عیب گویی کند و با او مبارزه نماید. خداوندا! من از ایشان بیزارم و آنان نیز از من بری هستند.(۱) 📚منبع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج‏۲۲، ص۴۸۴ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا /۱۲۷ 🔸حضرت امام باقر علیه السلام ✅امام محمد باقر(علیه السلام) در پاسخ به سؤال فردی که از ایشان پرسید؛ آیا شما زمان امام حسین(ع) را درک کرده اید؟ فرمود : 📋《قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ(ع) وَ لِی اَرْبَعُ سِنینَ وَ اِنّی لَاَذْكُرُ مَقْتَلَهُ وَ مَا نَالَنَا فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ》 ♦️هنگامی كه جدّم امام حسین(ع) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت(ع) و آنچه در آن روز بر ما گذشت، همه را به یاد دارم.(۱) وقتی به سال ۶۱ هجری اسراء کربلا را وارد مجلس یزید کردند، یزید در طی سخنانی که امام سجاد(ع) خطاب به یزید فرمود، عصبانی شد و در این هنگام یزید؛ 📋《فَشَاوَرَ يَزِيدُ جُلَسَاءَهُ فِي أَمرِهِ فَأشَارَوا بِقَتلِهِ》 ♦️در مورد امام سجاد(ع) با مشاورین خود مشورت کرد، که همگی رای بر کشتن ایشان دادند! آنگاه امام باقر(ع) که خردسال بود، در جواب به يزيد فرمود : 📋《لَقَد أشَارَ عَلَيكَ هَؤُلاء بِخَلافِ مَا أشَارَ جُلَسَاءُ فِرعَونَ عَليهِ، حَيثُ شَاوَرَهُم فِي مُوسَى(ع) وَ هَارُونَ(ع)، فَانَّهُم قَالُوا لَه : «أَرْجِهْ وَ أَخَاهُ‌»(شعراء ۳۶) وَ قَد أشَارَ هَؤلاءِ عَلَيكَ بِقَتلِنَا، وَ لِهَذَا سَبَبُ》 ♦️اهل مجلس تو به تو اشاره‏ اى كردند كه بر خلاف اشاره اهل مجلس فرعون بود كه درباره امر موسى و هارون با آنها مشورت كرد، زيرا كه اهل مجلس فرعون به فرعون گفتند : موسى را با برادرش‏ نگاه دار! ولى اهل مجلس تو به قتل ما اشاره كردند، اين اشاره‏ اى كه اينها كردند داراى سببى است! یزید پرسید : به چه سبب؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود : 📋《اِنَّ أَولئِکَ کَانُوا لِرِشْدَةٍ وَ هَؤلَاءِ لِغَیرِ رِشْدَةٍ! وَ لَا یَقتُلُ الأَنبِیَاءَ وَ أَولَادَهُم إِِلّاَ أَولَادُ الأَدعِیَاءِ!》 ♦️اهل مجلس فرعون حلال زاده بودند ولى اهل مجلس تو حلال زاده نيستند، زيرا پيغمبران و فرزندان آنان را غير از فرزندان زنا، كسى نخواهد كشت! آنگاه يزيد ساكت شد و دستور داد تا آنان را از مجلس خارج كردند.(۲) امام باقر(ع) خود یادگار کربلا بود و حوادث کربلا و کوفه و شام را دیده بود. تاریخ نقل می کند که ایشان به همراه فرزندشان امام صادق(ع) به سفر حج رفته بودند و این سفر هم زمان با سفر حج هشام بن عبدالملک بود. نگاه ویژه مردم در مکه، موقعیت امام(ع) را بسیار برجسته نشان داد، به گونه‏ ای که شخصیت هشام را تخریب نمود و سبب کینه‏ توزی هشام نسبت به امام محمد باقر(ع) شد. هشام پس از بازگشت به شام، نامه‏ ای به فرماندار مدینه نوشت و از وی خواست که امام(ع) را به همراه فرزندش به شام اعزام کند. هنگامی که حضرت(ع) به شام اعزام شد، هشام برای تحقیر امام(ع)، سه روز آنان را پشت دروازه شام نگه داشت و به حضور نطلبید. امام صادق(ع) در این باره می فرماید : 📋《فَلَمْ يَعْرِضْ لَنَا حَتَّى انْصَرَفَ إِلَى دِمَشْقَ، وَ انْصَرَفْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ، فَلَمَّا وَرَدْنَا دِمَشْقَ حَجَبَنَا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، ثُمَّ أَذِنَ لَنَا فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ، فَدَخَلْنَا》 ♦️کسی متعرض ما نشد تا اینکه به شام رسیدیم و وقتی خواستیم وارد شهر شویم، مانع شدند و این ممانعت تا سه روز طول کشید و روز چهارم به ما اذن داده شد، تا اینکه داخل شدیم.(۳) شاید در آن لحظه خاطرات پشت دروازه شام برای امام محمد باقر(ع) تداعی شده باشد. چون در مقاتل هست که؛ 📋《ظَلُّوا عَلَى بَابِ المَدِينةِ ثَلَاثةَ أيَّامِِ حَتَّى يُزَيِّنُوا البَلَدَ》 ♦️اسرای اهل بيت(ع) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، تا شهر را تزیین کنند.(۴) امام باقر(ع) از صحنه کربلا می فرماید : 📋《وَ كُنْتُ أَرَى، يَشُدُّ عَلَى الْمَيْمَنَةِ مَرَّةً، وَ عَلَى الْمَيْسَرَةِ مَرَّةً، وَ عَلَى الْقَلْبِ مَرَّةً، وَلَقَدْ قُتِلَ‏ بِالسَّيْفِ‏ وَ السِّنَانِ، وَ بِالْحِجَارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصَا، وَ لَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَيْلَ بَعْدَ ذَلِكَ》 ♦️من شاهد بودم که جد غریبم تنها مانده بود و در حین رزم، گاهی به میمنه و گاهی به میسره و گاهی به قلب دشمن می زد. تا اینکه اورا با شمشیر و نیزه و سنگ وچوب و عصا کشتند وبر بدن او اسب تاختند.(۵) امام باقر(ع) پیش از شهادت خود، به امام صادق(ع) وصیت کرد که بعداز شهادتش، به مدت ده سال در منی برایش مرثیه خوانی کنند. در روایت آمده است : 📋《یَا جَعْفَرُ! أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی کَذَا وَ کَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنًى》 ♦️ای جعفر! از مال من فلان مبلغ را وقف کن تا نوحه ‏سرایان ده سال در منى برایم نوحه ‏سرائى کنند.(۶) 📚منابع : ۱)تاریخ یعقوبى، ج‏۲، ص۳۲۰ ۲)اثبات الوصية مسعودی، ص۱۷۱ ۳)دلائل الإمامة طبری، ص۲۳۳ ۴)کامل بهایی ج۲، ص۳۶۱ ۵)بحارج۴۵، ص۹۱ ۶)الکافی کلینی، ج۵، ص۱۱۷ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا /۱۲۸ 🔸حضرت امام حسن علیه السلام 🔸🔶《السَّلاَمُ عَلَیکَ یابْنَ رَسُولِ اللهِ(ص) یَا وَصِیَّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ(ع)، أَشْهَدُ أَنَّکَ عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیتَ شَهِیدَاً》🔶🔸 ✅امام حسن مجتبی(علیه السلام) از دو جهت نسبت به امام حسین(علیه السلام) از مظلومیت برخوردار بود. 1⃣از جهت همسر :👇 همسر امام حسین(ع) حضرت رباب(س) بود که امام(ع) علاقه زیادى به ایشان داشت، تا جایی که امام(ع) در مورد رباب(س) چنین سروده است : 📋《اِنِّى لَاَُحِبُّ دَارَاً تَکُونُ بِهَا السَّکِینَهُ وَ الرُّبَابُ أُحِبُّهُمَا وَ اَبذِلُ جُلَّ مَالِي وَ لَيسَ لِعَاتِبِِ عِندِي عِتَابُ》 ♦️آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند را دوست دارم. آن دو را دوست مي دارم و مالم را بذل مي كنم، و عتاب كننده را نزد من حق عتاب نيست.(۱) رباب در کوفه نیز، در مجلس ابن زیاد، وقتی نگاهش به سر مقدس امام حسین(ع) افتاد، بی‌ تاب شد، و آن سر مبارک را گرفت و بوسید و در کنار خود نهاد و نوحه‌ سرایی کرد و گفت : 📋《وَاحُسَینَا! فَلَا نَسِیتُ حُسَینَاََ اَقصَدَتْهُ اُسِنَةُ الاَعدَاءِ غَادَروُهُ بِکَربَلَاء صَرِیعَاََ لَا سَقَی اللهُ جَانِبَی کَربَلَاءَ》 ♦️وا حسینا! هیچ گاه حسین(ع) را از یاد نخواهم برد، که نیزه‌های دشمنان، بدن او را چاک چاک کرده است. در کربلا به نیرنگ، او را بر زمین زدند. خداوند، کران تا کران کربلا را سیراب نکند!(۲) اما همسر امام حسن مجتبی(ع) جعده دختر اشعث بن قیس بود که معاویه برای اینکه او را برای به قتل رساندن امام حسن مجتبی(ع) تطمیع و تحریک کند، به او پیغام فرستاد که : 📋《أَنِّی مُزَوِّجُکِ یَزِیدَ ابْنِی‏ عَلَى أَنْ تَسُمِّیَ الْحَسَنَ(ع)》 ♦️من تو را به ازدواج پسرم یزید در می آورم به شرط آنکه حسن بن علی(ع) را مسموم کنی و او را به قتل رسانی! 📋《وَ بَعَثَ إِلَيهَا بِمِائَةِ أَلفَ دِرهَمِِ فَقَبِلَت》 ♦️و هزار درهم نیز برای جعده فرستاد و جعده نیز با وساطت و پافشاری پدرش اشعث پذیرفت. تا اینکه روزی که امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شیر ایشان ریخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام(ع) مقداری از آن را نوشید و بلافاصله زهر را احساس کرد و فرمود : «إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»!(۳) 2⃣از جهت اصحاب و یاران :👇 امام حسین(ع) در شب عاشورا خطاب به اصحاب خود فرمود : 📋《يَا قَوْمِ! فَإِنِّي غَدَاً أُقْتَلُ وَ تُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَحَدٌ》 ♦️من فردا کشته می‌شوم، همۀ شما نیز با من کشته خواهید شد و کسی از شما نمی‌ماند.(۴) سپس فرمود : 📋《تَفَرَّقُوا فِی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ غَیْرِی》 ♦️اکنون در این سیاهى شب، پراکنده شوید و مرا با این گروه دشمن تنها بگذارید، که آنان تنها مرا مى طلبند!(۵) کلام امام(ع) تمام شد و حضرت عباس(ع) به نمایندگی از بنی هاشم عرضه داشت : 📋《لَا اَرَانَا اللهُ ذَلِکَ اَبَدَاً》 ♦️خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را رها کنیم و به‌سوی شهر خود برگردیم.(۶) و زهیر بن قین به نمایندگی از غیر بنی هاشم ایستاد و گفت : 📋《وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ》 ♦️به خدا سوگند! دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!(۷) امام(ع) وقتی وفاداری یاران را دید، فرمود : 📋《فَاِنّي لَا أََعلَمُ أَصحَابَاً أَوفَي وَ لَا خَيرَاً مِن أَصحَابِي، وَ لَا أَهلَ بَيتِِ أَبَّرَ وَ لَا أَوصَلَ مِن أَهلِ بَيتِي؛ فَجَزَاکُمُ اللهُ خَيرَاً》 ♦️به راستي که من اصحابي را بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بيتي نيکوتر و صله کننده تر از اهل بيت خود نمي دانم، پس خدای متعال شما را جزای خير دهد.(۸) ادامه مطالب :👇 حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 اما امام حسن مجتبی(ع) هنگامی که در ساباط خواست یاران خود را امتحان کند و میزان اطاعت پذیری آنها بداند و از این طریق دوست را از دشمن تشخیص دهد، به دلیل خیانت برخی فرماندهان و نبود اصحابی برای جنگ با معاویه، از پیشنهاد صلحی که معاویه به امام(ع) داده بود، سخن به میان آورد و خطبه خواندند و سپس به خیمه خود بازگشتتند. در این میان، سپاه امام(ع) گفتند : 📋《كَفَرَ وَاللَّهِ الرَّجُلُ! ثُمَّ شَدُّوا عَلَى فُسْطَاطِهِ فَانْتَهَبُوهُ حَتَّى أَخَذُوا مُصَلَّاهُ مِنْ تَحْتِهِ ثُمَّ شَدَّ عَلَيْهِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ أَزْدِيُّ فَنَزَعَ مِطْرَفَهُ‏ عَنْ عَاتِقِهِ فَبَقِيَ جَالِساً مُتَقَلِّداً السَّيْفَ بِغَيْرِ رِدَاءٍ!》  ♦️به خدا قسم، اين مرد کافر شده است و بـه خيمه ی حضرت(ع) حمله ور شدند! حتى سجاده ايشان را از زير پايش غارت کردند و عبدالرحمن ازدى به طرف آن بزرگوار یورش برد و مِطرَف (شال بزرگى که روى شانه ها انداخته مي شود) را از گردن آن حضرت(ع) کشید، پس آن حضرت(ع) در حالي که شمشيرش را به گردن آويخته بود، نشست.(۹) تا جایی که یاران، ایشان را این چنین خطاب می کردند : 📋《عَلَیْکَ السَّلامُ یَا مُذِلَّ الْمُومِنِینَ!》 ♦️سلام بر تو ای کسی که مؤمنان را خوار و ذلیل کرده ای!(۱۰) ابن اثیر می نویسد : هنگامی که معاویه به امام حسن مجتبی(ع) پیشنهاد صلح داد، مردم به گرمی آن را پذیرفتند. امام حسن(ع) در خطبه ای پیشنهاد معاویه را به اطلاع لشکر خود رسانید و فرمود : 📋《أَلا وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ دَعَانَا إِلَى أَمْرٍ لَيْسَ فِيهِ عِزٌّ وَلا نَصَفَةٌ، فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْمَوْتَ رَدَدْنَاهُ عَلَيْهِ، وَحَاكَمْنَاهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِظُبَا السُّيُوفِ، وَإِنْ أَرَدْتُمْ الْحَيَاةَ قَبِلْنَاهُ، وَ أَخَذْنَا لَكُمُ الرِّضَا》 ♦️بدانید همانا معاویه ما را به امری فرا می خواند که نه عزّت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است. اگر دارای روحیه شهادت طلبی هستید، درخواستش را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم تا خداوند سبحان میان ما حکم کند، ولی اگر زندگی دنیا را می طلبید، خواسته اش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم. هنگامی که کلام امام حسن(ع) به این جا رسید : 📋《فَنَادَاهُ الْقَوْمُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ : الْبَقِيَّةَ! الْبَقِيَّةَ! فَلَمَّا أَفْرَدُوهُ أَمْضَى الصُّلْحَ》 ♦️مردم از هر سو فریاد برآوردند که ما زندگی و بقای دنیایی را می خواهیم. با این سخن، صلح را بر امام(ع) تحمیل کردند و امام(ع) پس از آن که از آن ها جدا شد، صلح با معاویه را امضاء نمود.(۱۱) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚شعر : قوتت همه شب خون جگر بود حسن جان  گریان ز غمت چشم سحر بود حسن جان  از دوست و دشمن به تو پیوسته ستم شد  مظلومی تو ارث پدر بود حسن جان  مادر که زمین خورد، تن پاک تو لرزید  تنها کمکت اشک بصر بود حسن جان  از طعنه و از زخم زبان های پیاپی  هر دم به دلت زخم دگر بود حسن جان  شد قلب تو مجروح تر از جسم برادر  کز او جگرت سوخته تر بود حسن جان  هر کس به تنش زخم رسد از دم شمشیر  زخم تو به تن نه، به جگر بود حسن جان  در کوچه و در مسجد و در خانه مغیره  پیوسته تو را پیش نظر بود حسن جان  در راه حسین بن علی چار فداییت  در کرببلا چار پسر بود حسن جان  👤سازگار 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷ ۲)شرح الاخبار ابن حیون، ج۳، ص۱۷۸ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۱۷_۱۸ ۴)الهدایه الکبری خصیبی، ص۲۰۴ ۵)اللهوف سید بن طاووس، ص۹۰ ۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱ ۷)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۲ ۸)مثیرالاحزان ابن نما حلی، ص۵۲ ۹)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱ ۱۰)تحف العقول شعرانی، ص۳۰۸ ۱۱)اسدالغابه ابن اثیر، ج۲، ص۱۳ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۲۹ 🔸حضرت امام رضا علیه السلام 🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء، اَلسُّلطانَ اَبَاالحَسَنِ، یَا عَلیَّ بنَ موسَی أَلرِّضٰآ أَلمُرتَضَٰی(علیه السلام)》🔷🔹 ✅حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَايَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ》 ♦️به زودی پاره‏ ی تن من در سرزمين خراسان دفن می شود، که هيچ مؤمنی او را زيارت نمی کند، مگر اين که خداوند بهشت را بر او واجب ساخته و پيکرش را بر آتش دوزخ حرام می سازد.(۱) امام رضا(ع) می فرماید : 📋《مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا : إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا! وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ! وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ!》 ♦️هر كس مرا در غربت زيارت كند روز قيامت در سه جا نزد او خواهم آمد تا از ترس هاى آنجا نجاتش دهم : ۱)هنگامى كه نامه ‏هاى اعمال مردم از راست و چپ به پرواز درآيد.(و به صاحبان خود تعلّق گیرد.) ۲)نزد پل صراط! ۳)نزد ميزان(دادگاه عدل الهی)!(۲) 👤شیخ مفید در مورد شهادت امام رضا(علیه السلام) در گزارشهای رسیده، دو قول را برای شهادت ایشان ذکر کرده است : 1⃣گزارش اول : انگور آغشته به زهر :👇 از «محمد بن جَهْم‏» نقل شده است که؛ 📋《کَانَ الرِّضَا(ع) یُعْجِبُهُ الْعِنَبُ فَأَخَذَ لَهُ مِنْهُ شَیْئاً فَجَعَلَ فِی مَوْضِعِ أَقْمَاعِهِ الْإِبْرَ أَیَّاماً ثُمَّ نَزَعَ وَجِیءَ بِهِ إِلَیْهِ فَأَکَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی عِلَّتِهِ الَّتِی ذَکَرْنَا فَقَتَلَهُ وَذَکَرَ أَنَّ ذَلِکَ مِنْ لَطِیفِ السُّمُومِ》 ♦️امام رضا(ع) به انگور علاقه مند بود. زمانی که مأمون قصد کشتن ایشان را کرد، مقدارى انگور براى آن حضرت(ع) تهیه كرد و چند روز با سوزنهاى زهر آلود كه به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند، حبه های آن را آلوده به زهر کردند. آنگاه آنها را حضور امام رضا(ع) آوردند. امام(ع) پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید.(۳) 2⃣گزارش دوم : آب انار مسموم :👇 «عبدالله بن بشیر» می گوید : 📋《أَمَرَنِي الْمَأْمُونُ أَنْ أُطَوِّلَ أَظْفَارِي عَنِ الْعَادَةِ وَ لَا أُظْهِرَ لِأَحَدٍ ذَلِكَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ اسْتَدْعَانِي فَأَخْرَجَ إِلَيَّ شَيْئاً شِبْهَ التَّمْرِ الْهِنْدِيِّ وَ قَالَ لِي اعْجِنْ هَذَا بِيَدَيْكَ جَمِيعاً فَفَعَلْتُ ثُمَّ قَامَ وَ تَرَكَنِي فَدَخَلَ عَلَى الرِّضَا(ع)》 ♦️مأمون به من دستور داد تا ناخن هایم را بیش از حد معمول بلند كنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم، من نیز چنان كردم. مامون روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت : این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده! من نیز چنان كردم. سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد امام رضا(ع) رفت. 📋《فَقَالَ لَهُ : مَا خَبَرُكَ؟ قَالَ : أَرْجُو أَنْ أَكُونَ صَالِحاً! قَالَ لَهُ : أَنَا الْيَوْمَ بِحَمْدِ اللَّهِ أَيْضاً صَالِحٌ! فَهَلْ جَاءَكَ أَحَدٌ مِنَ الْمُتَرَفِّقِينَ فِي هَذَا الْيَوْمِ؟ قَالَ : لَا! فَغَضِبَ الْمَأْمُونُ وَ صَاحَ عَلَى غِلْمَانِهِ ثُمَّ قَالَ : خُذْ مَاءَ الرُّمَّانِ السَّاعَةَ! فَإِنَّهُ مِمَّا لَا يُسْتَغْنَى عَنْهُ》 ♦️مامون گفت : حال شما چگونه است؟ حضرت(ع) فرمود : امیدوارم امروز بهتر شوم! مأمون گفت : من نیز بحمدالله امروز خوبم! سپس مامون پرسید : آیا امروز پرستاران و خدمتگزاران خدمت شما رسیده اند؟ حضرت(ع) فرمود: نه! مأمون قیافه ای خشمناك به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد. بعد هم گفت : همین الآن آب انار را بگیر و بخور كه براى رفع این بیمارى چاره ای جز خوردن آن نیست. 📋《ثُمَّ دَعَانِي فَقَالَ : ائْتِنَا بِرُمَّانٍ فَأَتَيْتُهُ بِهِ! فَقَالَ لِي : اعْصِرْهُ بِيَدَيْكَ فَفَعَلْتُ وَ سَقَاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا(ع) بِيَدِهِ! فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَفَاتِهِ فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا يَوْمَيْنِ حَتَّى مَاتَ》 ♦️در این هنگام مأمون به من گفت : براى ما انار بیاور! من هم آوردم. بعد مأمون رو کرد به من و گفت : با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر. من هم این کار را کردم. مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا(ع) خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد. ادامه مطالب :👇 حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 «اباصلت هروی» می گوید : 📋《دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا(ع) وَقَدْ خَرَجَ المَأْمُونُ مِنْ عِنْدِهِ. فَقَالَ لِی : یَا أَبَا الصَّلْتِ! قَدْ فَعَلُوهَا! وَجَعَلَ یُوَحِّدُ اللهَ وَیُمَجِّدُهُ》 ♦️در این هنگام؛ وقتی مأمون از محضر امام(ع) خارج شد، من بر حضرت(ع) داخل شدم. همین که ایشان مرا دید، به من فرمود : اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند. اباصلت می گوید : بعد از این جمله شنیدم که حضرت(ع) شروع به حمد و ستایش الهی کرد.(۴) شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی نقل می کند که؛ در آن روز امام رضا(ع) قبل از اینکه نزد مامون برود، به من فرمود : 📋《يَا أَبَا الصَّلْتِ! غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ! فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي》 ♦️ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است. اباصلت پریشان خاطر، منتظر خروج امام(ع) از نزد مامون شد. بعد از مدتی، اباصلت مشاهده کرد که؛ 📋《فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً》 ♦️امام رضا(ع) از نزد مامون خارج شد، در حالی که؛ عبایش را به سر انداخته بود و به خانه رفت و به من فرمود : اباصلت! در را ببند! سپس در بستر افتاد. و من نیز در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم. 📋《فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا(ع) فَبَادَرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ : مِنْ أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ؟ فَقَالَ : الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ! فَقُلْتُ لَهُ : وَ مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ لِي : أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ! أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع)! ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع) وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً إِلَى فِرَاشِهِ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ بِشَيْ‏ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ [ثُمَّ] مَضَى الرِّضَا(ع)》 ♦️ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا(ع) است.  جلو رفتم و عرض کردم : از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود. فرمود : آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد. پرسیدم : شما کیستید؟ فرمود : من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد(ع) هستم. سپس به طرف پدر گرامی اش رفت و فرمود : تو هم داخل شو! تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید. امام جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا اینکه روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.(۵) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج‏  شرمنده‏ ی عطای تو یا ثامن الحجج‏  هرگز نمی‏ روم برِ بیگانگان به عجز  تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج‏  از کار من گره نگشاید کسی مگر  دست گره گشای تو یا ثامن الحجج‏  تا آخرین نفس نکشم دست التجاء از دامن ولای تو یا ثامن الحجج‏ دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب درد من و دوای تو یا ثامن الحجج‏ 👤موئد 📚منابع : ۱)امالی شیخ صدوق، ص۶۳ ۲)کامل الزیارات ابن قولویه، ص۳۰۴ ۳)الإرشاد شیخ مفید، ج‏۲، ص۲۷۰ ۴)الإرشاد شیخ مفید، ج‏۲، ص۲۷۰ ۵)عيون أخبار الرضا(ع) صدوق، ج‏۲، ص۲۴۳ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۳۰ 🔸حضرت زینب سلام الله علیها 🔸حضرت سکینه سلام الله علیها 🔸اسارت ✅امام علی(علیه السلام) در طی جنایات معاویه بعد از جنگ صفین، در شهر «انبار» به فرماندهی «سفیان بن عوف» در طی خطبه ای خطاب به کوفیان فرمود : 📋《وَ لَقَدْ بَلَغَنِی اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْاءَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْاءُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رُعُثَهَا...فَلَوْ اَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا اَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُومَاً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیرَاً》 ♦️شنیده ام كه یكى از آنها بر زن مسلمانى داخل شده و دیگرى بر زنى از اهل ذمّه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره اش را ربوده است. اگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش كرد، بلكه نزد من مرگ سزاوار اوست.(۱) یا امیرالمومنین(ع)! خلخال از پای زن یهودیه می کِشند و شما این چنین محزونید، در حالی که در کربلا جنایاتی بیشتر از این، بر سر اهل بیت شما آوردند! زنان مسلمان بی دفاع که از نسل پاک حضرت اکرم(ص) بود! 🏴در تاریخ هست که؛ در روز عاشورا وقتی لشكر دشمن، از کشتن امام حسين(ع) فارغ شد و خیمه ها را بدون مدافع دید، شروع کرد به حمله ور شدن و غارت خيمه ها! شمر بن ذی الجوشن در این لحظه دستور داد : 📋《اُدخُلُوا فَاسلُبُوا بِزَّتَهُنَّ》 ♦️داخل خیمه ها شوید و زینتهای آنان را بگیرید.(۲) در مقاتل آمده است که؛ 📋《تَسَابَقَ‏ الْقَوْمُ‏ عَلَى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ الرَّسُولِ(ص) وَ قُرَّةِ عَيْنِ الْبَتُولِ(س) حَتَّى جَعَلُوا يَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَةَ الْمَرْأَةِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ‏ اللَّهِ(ص) وَ حَرِيمُهُ يَتَسَاعَدْنَ عَلَى الْبُكَاءِ وَ يَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاةِ وَ الْأَحِبَّاءِ》 ♦️مردم براى غارت خیمه هاى اولاد پيامبر اکرم(ص) و نور چشم فاطمه(س) حمله بردند. حتى چادرى كه زن به كمرش بسته بود مى‏ كشيدند و مى‏ بردند و دختران و زنان خاندان پيامبر(ص) از خيمه‏ ها بيرون ريختند و دسته جمعى مى‏ گريستند.(۳) در نقل دیگری آمده است که؛ 📋《وَ انْتَهَبُوا مَا فِي الْأَبْنِيَةِ حَتَّى كَانُوا يَنْزِعُونَ الْمَلَاحِفَ‏ عَنْ ظُهُورِنَا》 ♦️غارتگران یزید، آنچه را که در خیمه های ما بود، به تاراج بردند، حتی چادرها و پوشش های ما را از سر ما کشیدند و بردند.(۴) ابن نما حلی نقل می کند : 📋《ثُمَّ اشْتَغَلُوا بِنَهْبِ عِیَالِ الْحُسَیْنِ(ع) وَ نِسَائِهِ حَتَّى تُسْلَبُ الْمَرْأَهُ مِقْنَعَتُهَا مِنْ رَأْسِهَا أَوْ خَاتَمُهَا مِنْ إِصْبَعِهَا، أَوْ قُرْطُهَا مِنْ أُذُنِهَا، وَ حِجْلُهَا مِنْ رِجْلِهَا》 ♦️آن‌گاه به غارت خانواده و همسران امام حسین(ع) پرداختند، روسری از سرها و انگشتر از انگشت‌ها، گوشواره از گوش‌ها و خلخال از پاها درآوردند. 📋《وَ خَرَجَ بَنَاتُ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ قُرَّهُ عَیْنِ الزَّهْرَاءِ حَاسِرَاتٌ مُبْدِیَاتٌ لِلنِّیَاحَهِ وَ الْعَوِیلِ یَنْدُبْنَ عَلَى الشَّبَابِ وَ الْکُهُولِ وَ أُضْرِمَتِ النَّارُ فِی الْفُسْطَاطِ فَخَرَجْنَ هَارِبَاتٌ‏》 ♦️دختران پیامبر(ص) و نور چشم‌های حضرت فاطمه(س) بیرون آمدند، حسرت زده و نوحه‌ گر و گریان بر آن جوانان و پیران که شهید شدند و دشمن به خیمه‌ها آتش زدند و آنان گریزان و نالان از خیمه‌ها بیرون آمدند.(۵) شیخ مفید می نویسد : 📋《وَ أُدْخِلَ عِيَالُ الْحُسَيْنِ(ع) عَلَى ابْنِ زِيَادٍ فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ الْحُسَيْنِ(ع) فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ‏ ثِيَابِهَا》 ♦️اهل بیت امام حسین(ع) را به مجلس ابن زیاد وارد کردند، پس زینب(س) خواهر حسین(ع) به طور ناشناس در میان ایشان داخل شد، در حالی که پست ترین لباسش را به تن داشت.(۶) حضرت زینب(س) در شام خطاب به یزید فرمود : 📋《أَ مِنَ الْعَدْلِ يَابْنَ الطُّلَقاءِ؟! تَخْدِيرُكَ حَرائِرَكَ وَ إِمائَكَ، وَسَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) سَبَايَا؟!》 ♦️ای پسرِ کافرِ آزاد شده ی به دست جدّم(ماجرای فتح مکه)! آيا اين از عدالت است كه همسران و كنيزانِ خودت را در پشت پرده‌‏ ها قرار داده‏‌ اى، ولى دختران رسول خدا(ص) را به عنوان اسير در انظار عموم قرار داده ای؟!!(۷) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : اطفال خردسال، ز اطراف خيمه‏ ها  هر سو دوان چو از دل آتش، شراره‏ ها سرگشته بانوان وسط آتش خيام  چون در ميان آب، نقوش ستاره‏ ها غير از جگر که دسترس اشقيا نبود  چيزی نماند در بر ايشان ز پاره‏ ها ۱)نهج البلاغه ۲)بحار ج۴۵، ص۶۰ ۳)اللهوف ، ص۱۳۱ ۴)امالی صدوق، ص۱۶۵ ۵)مثیر الاحزان ، ص۷۶ ۶)الارشاد، ج۲، ص۱۱۵ ۷)بحار، ج۴۵، ص۱۳۴ منبع: اسناد المصائب حضرت سلام الله علیها حضرت سلام الله علیها •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۳۱ 🔸حضرت امام سجاد علیه السلام 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْکَ یابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ(علیه السلام) اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(سلام الله علیها) اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حُسَینَ بْنَ عَلِيٍّ(علیه السلام) وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ》🔶🔸 ✅امام سجاد(علیه السلام) همواره در طول حیاتشان مظلوم بوده اند. بعد از حادثه کربلا، رعب و وحشت شدیدی بر مسلمین و خصوصاً شیعیان حاکم شد. لذا در آن روزگار، امام سجاد(ع) سخت تنها و بی یار مانده بود. لذا ایشان فرمود : 📋《مَا بِمَکَّةَ وَ الْمَدِینَةَ عِشْرُونَ رَجُلَاً یُحِبُّنَا》 ♦️در تمام مکّه و مدینه بیست نفر نیستند که دوستی ما را اظهار بدارند.(۱) ✍طبق نقلها؛ در دو جا بر بدن مبارک امام سجاد(علیه السلام) غل و زنجیر بستند : 1⃣بعد از واقعه کربلا و اسارت آن حضرت(ع) در مسیر شام!(در سال ۶۱ هجری) محمد بن جریر طبری سنّی می نویسد : 📋《إِنَّ عُبَيدَاللهِ أَمَرَ بِعَلِىِّ بنِ الحُسَينِ(ع) فَغُلَّ بِغُلٍّ إِلَى عُنُقِهِ..》 ♦️عبيد الله بن زياد، دستور داد تا على بن حسين(علیهما السلام) را تا گردن در غل و زنجیر كنند.(۲) 2⃣در زمان حکومت «عبدالملک بن مروان»(در سال ۸۱ هجری) سبط بن جوزی می نویسد : عبدالملک بن مروان امام سجاد(علیه السلام) را به اجبار از مدینه به شام آورد آن هم در هیئت یک اسیر! 📋《حَمَلَ عَبدُالمَلَكِ بنِ مَروَانَ عَلَي بنِ الحُسَينِ(ع) مُقَيِّدَاً مِن المَدِينَةِ فَأَثقَلَهُ حَدِيدَاً وَ وَكَّلَ بِهِ حَفَظَةً وَ القُيُودُ فِي رِجْلَيْهِ وَ الغُلُّ فِي يَديِهِ》 ♦️عبدالملک بن مروان دستور داد که امام سجاد(علیه السلام) را دستگیر کرده و دست و پای او را غُل و زنجیر کنند و به گردنش بیاویزند و از مدینه به سمت شام بیرون ببرند.(۳) امام سجاد(ع) طبق نقل تاریخ همواره بر مصیبت پدر بزرگوارشان می گریستند و اشک می ریختند. در روایتی آمده است که؛ 📋《فَبَكَى عَلَىُّ بنُ الْحُسَيْنِ(ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً، مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى》 ♦️امام سجاد(علیه السلام) مدت بيست يا چهل سال بر امام حسين(علیه السلام) گريست. هيچ غذايى در مقابل آن حضرت(ع) نمى ‏گذاشتند مگر اينكه گريان مى‏ شد.(۴) در روایتی دیگر آمده است که امام سجاد(علیه السلام) ندبه کنان همواره می فرمود : 📋《قَدْ مُنِعَ أَبِي مِنَ الْمَاءِ الَّذِي كَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ‏ وَ الْوُحُوشِ‏》 ♦️پدرم را از آبی که برای درنده‌ها و حیوانات آزاد بودند، منع کردند.(۵) و نقل شده است که؛ 📋《إِنَّهُ بَكَى حَتَّى خِيفَ عَلَى عَيْنَيْهِ》 ♦️امام سجاد(علیه السلام) آن‌ قدر گریست تا بیم نابینایی بر ایشان می رفت.(۶) 📋《وَ كَانَ إِذَا أَخَذَ إِنَاءً يَشْرَبُ مَاءً بَكَى حَتَّى يَمْلَأَهَا دَمْعاً》 ♦️هر گاه ظرف آبی می‌گرفت تا بنوشد، آن‌قدر گریه می‌کرد تا پر از اشک شود.(۷) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت  حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت  در حیرتم که سلسله آهنین مگر  جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت  زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس  غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت  دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو  تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت  سنگت زدند بر سر بازارهای شام  با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت  هجده سر بریده برایت گریستند  آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت  سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت  یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت  حال تو بود در دل گودال قتلگاه  چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت  مهمان شام بودی و بهر تو میزبان  جز گوشة خرابه مکانی دگر نداشت  👤سازگار  📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۶، ص۱۴۳ ۲)تاريخ طبری، ج۴، ص۳۵۲ ۳)تذكرة الخواص ابن جوزی، ص۲۹۲ ۴)کامل الزیارات ابن قولویه قمی، ص۱۰۷ ۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴، ص۱۶۶ ۶)۷)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۶۶ منبع: اسناد المصائب حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۳۲ 🔸زهیر بن قین 🔸🔶《السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ وَ رَحْمَةُ‌ اللّٰهِ‌ وَ بَرَكاتُهُ‌》🔶🔸 ✅زهیر بن قین به همراه همسرش در سال ۶۰ هجری از سفر مکه به سمت کوفه باز می گشت که در منزلی به نام «زَرُود» با کاروان امام حسین(ع) یک جا فرود می آیند. مردى از قبیله بنى فزارة که با زهیر هم سفر و هم عقیده بود، مى‌ گويد : 📋《كُنَّا مَعَ زُهَيْرِ بْنِ اَلْقَيْنِ اَلْبَجَلِيِّ حِينَ أَقْبَلْنَا مِنْ مَكَّةَ نُسَايِرُ اَلْحُسَيْنَ(ع) فَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ أَبْغَضَ إِلَيْنَا مِنْ أَنْ نُسَايِرَهُ فِي مَنْزِلٍ، فَإِذَا سَارَ اَلْحُسَيْنُ(ع) تَخَلَّفَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ، وَ إِذَا نَزَلَ اَلْحُسَيْنُ(ع) تَقَدَّمَ زُهَيْرٌ، حَتَّى نَزَلْنَا فِي مَنْزِلِ لَمْ نَجِدْ بُدّاً مِنْ أَنْ نُنَازِلَهُ فِيهِ، فَنَزَلَ اَلْحُسَيْنُ(ع) فِي جَانِبٍ، وَ نَزَلْنَا فِي جَانِبٍ》 ♦️ما با زهير بن قين بجلى همسفر بوديم، هنگامى كه از مكه حركت كرده بوديم همراه حسين(ع) راه مى‌رفتيم، ولى از اينكه با او در يك منزل همنشين شويم بشدت پرهيز مى‌كرديم به طورى كه هيچ چيزى نزدمان مبغوض‌تر از اين نبود كه با حسين(ع) در يك منزل فرود بياييم. از اين رو وقتى حسين(ع) در حركت بود، ما عقب می افتادیم و وقتی حسین(ع) در منزلی فرود می آمد، ما منزلی را پیش می افتادیم! [اين روند ادامه داشت تا اینکه] در جايى كه هيچ چاره‌اى جز منزل كردن در كنار حسین(ع) نداشته‌ايم، فرود آمدیم. لذا حسين(ع) در گوشه‌اى و ما نیز در گوشه ديگرى منزل كرديم. 📋《فَبَيْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ نَتَغَدَّى مِنْ طَعَامٍ لَنَا إِذْ أَقْبَلَ رَسُولُ اَلْحُسَيْنِ(ع) حَتَّى سَلَّمَ ثُمَّ دَخَلَ فَقَالَ : يَا زُهَيْرَ بْنَ اَلْقَيْنِ! إِنَّ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِتَأْتِيَهُ! فَطَرَحَ كُلُّ إِنْسَانٍ مَا فِي يَدِهِ حَتَّى كَأَنَّ عَلَى رُءُوسِنَا اَلطَّيْرَ》 ♦️هنگامى كه ما بر سر سفرۀ غذا نشسته بوديم فرستادۀ حسين(ع) آمد، سلام كرد و داخل شد، گفت : زهير بن قين! امام حسين بن على(ع) مرا دنبال شما فرستاده، تا نزد او بيايى! ناگاه همگى هر چه در دست داشتيم به زمين انداختيم [و ميخكوب شديم] گويى پرنده‌اى بر سرمان نشسته بود! زهیر ابتدا قبول نکرد ولی «دَلهَم بنت عمرو» همسر زهیر، خطاب به زهیر گفت : 📋《أَ يَبْعَثُ إِلَيْكَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) ثُمَّ لاَ تَأْتِيهِ؟!! سُبْحَانَ اَللَّهِ! لَوْ أَتَيْتَهُ فَسَمِعْتَ كَلاَمَهُ، ثُمَّ اِنْصَرَفْتَ》 ♦️پسر رسول خدا(ص) دنبالت مى‌فرستد تو از رفتن اباء می کنی و نمى‌روى؟!! سبحان الله! برو صحبتش را بشنو بعد برگرد. پس زهیر قبول کرد و به سمت خیمه گاه امام حسین(ع) رفت. چیزی نگذشت که زهير از نزد حضرت(ع) بازگشت. آن هم با چهره‌اى بشّاش و درخشان و خطاب به یاران و همسفران خود گفت : 📋《مَنْ أَحَبَّ مِنْكُمْ أَنْ يَتْبَعَنِي؛ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ آخِرُ اَلْعَهْدِ! فَأَمَّا أَنَا فَإِنِّي أَسْتَوْدِعُكُمُ اَللَّهَ!》 ♦️هر كس مى‌خواهد، دنبال من بيايد وگرنه اين آخر همراهى و ديدار ما با يكديگر است! امّا من شما را به خدا مى‌سپارم! سپس به همسرش گفت : 📋《أَنْتِ طَالِقٌ، اِلْحَقِي بِأَهْلِكِ، فَإِنِّي لاَ أُحِبُّ أَنْ يُصِيبَكِ مِنْ سَبَبِي إِلاَّ خَيْرٌ》 ♦️تو را طلاق مى‌دهم نزد خانواده‌ات بازگرد! دوست ندارم به واسطۀ من، به شما چيزى جز خير برسد.(۱) پس زهیر با کاروان امام حسین(ع) همراه شد، تا اینکه کاروان امام(ع) در منزل (ذی حسم) با سپاه حر بن یزید ریاحی برخورد کرد. امام حسین(ع) خطابه‌ای ایراد فرمودند و طی آن از دگرگونی دنیا و کژی‌های حاکم شده بر جامعه و پست و ناچیز بودن زندگی، سخن گفته و فرمودند : «...مگر نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌کنند؛ مؤمن باید حق طلب و مایل به لقای پروردگار باشد؛ مرگ را من جز شهادت نمی‌یابم و زندگانی را غیر از ننگ و خفّت نمی‌دانم.» پس از اتمام سخنرانی امام(ع)، زهیر نخستین کسی بود که آمادگی خود را برای اجرای دستورهای آن حضرت(ع) اعلام داشت؛ و گفت : 📋ً《قَدْ سَمِعْنَا هَدَاكَ اللَّهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَقَالَتَكَ وَ لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا لَنَا بَاقِيَةً وَ كُنَّا فِيهَا مُخَلَّدِينَ لَآثَرْنَا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلَى الْإِقَامَةِ》 ♦️ای پسر پیامبر(ص) که خداوند تو را قرین هدایت بدارد، گفتارت را شنیدیم! به خدا سوگند که اگر ما می‌توانستیم برای همیشه در این دنیا زندگی کنیم و تمام امکانات آن را در اختیار داشتیم، باز هم شمشیر زدن در رکاب تو را انتخاب می‌کردیم. امام(ع) نیز در پاسخ، برای او دعای خیر کرد.(۲) ادامه مطالب :👇 جناب •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه👆 گذشت تا اینکه شب عاشورا فرا رسید. امام حسین(ع) در شب عاشورا یاران را درون خیمه ای بزرگ جمع نمود تا آنهایی که آمده اند برای پست و مقام، برای مال و غنیمت و برای دنیا، آنها را مرخّص کند و غربال نماید و دانه درشت ها را برچیند. پس در خطاب به یارانش فرمود : 📋《أَلَا وَ إِنِّي لَأَظُنُّ یَومَاً أَنَّهُ آخِرُ يَوْمٍ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا》 ♦️آگاه باشيد که يک روز بیشتر از عمر ما نمانده است.من امشب شما را مرخص کردم و بيعت خود را از گردن شما برداشتم، بر شما حرجی نيست و شما را به اختیار خودتان گذاشتم و نسبت به خود، بر شما عهده و ذِمامی ندارم. اینک شب فرا رسیده است و پوشش آن شما را در بر گرفته است؛ آن را چون شتر راهواری بگیرید و متفرّق شوید!(۳) 📋《تَفَرَّقُوا فِی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ غَیْرِی، وَ لَوْ أَصابُونِی وَ قَدَرُوا عَلى قَتْلی لَما طَلَبُوکُمْ》 ♦️اکنون در این سیاهى شب، پراکنده شوید و مرا با این گروه دشمن تنها بگذارید، که آنان تنها مرا مى طلبند و اگر بر من دست یابند و مرا به قتل برسانند، دیگر به سراغ شما نخواهند آمد!(۴) کلام امام(ع) تمام شد و حضرت(ع) مشاهده کرد که کسی حضرت(ع) را تنها نگذاشت و حتی همگی تا پای جان ایستاده اند، و یک به یک وفاداری خود را به حضرت(ع) اعلام می کنند. حضرت عباس(ع) به نمایندگی از بنی هاشم و زهیر بن قین به نمایندگی از غیر بنی هاشم ایستاد و گفت : 📋《وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ》 ♦️به خدا سوگند! دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!(۵) پس امام(ع) خطاب به آنان فرمود : 📋《أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَآءِ》‌ ♦️من حقّاً اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم، و نه اهل بیتی نیکوکارتر و با صِله و پیوندتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم؛ پس خداوند شما را از طرف من به بهترین جزائی پاداش دهد!(۶) در صبح روز عاشورا، امام حسین(ع) بعد از اقامه نماز صبح، سپاه خود را سازماندهی کرد و زهیر بن قین را در جناح راست و حبیب را فرمانده جناح چپ و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر خود قرار داد.(۷) در ظهر روز عاشورا وقتی هنگام نماز شد، حضرت(ع) برای اقامه ی نماز خوف برای در امان ماندن از تیرهای دشمن، به ناچار، به زهير بن قين و سعيد بن عبدالله فرمود که در حین اقامه ی نماز، جلوتر از همه بایستند و دیگران هم پشت آنان برای اقامه نماز قرار بگیرند.(۸) زهیر پس از کسب اجازه از امام(ع) عازم میدان نبرد شد در حالی که این رجز را می‌خواند : 📋《انَا زُهَیْرٌ وَانَا ابْنُ الْقَیْنِ، اذُودُکُمْ بِالسّیْفِ عَنْ حُسَیْنِ،  انَّ حُسَيناً احَدُ السِّبْطَينِ، مِنْ عِتْرَةِ البَرِّ التَقِىّ الزِّيْنِ‌ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ غَيْر المَيْنِ، اضْرِبُكُمْ وَلا ارى‌ مِنْ شَيْنِ》 ♦️من زهیر پسر قین هستم با شمشیر خود از حریم حسین(ع) دفاع می‌کنم. حسین(ع) یکی از دو نواده رسول خدا(ص) است، از خاندانی که نیکی و تقوا زینت آن هاست، و اکنون او فرستاده پاک خدا از دو نسل نبوی است و من شما را می‌کشم و عیب نمی‌دانم.(۹) زهیر دلاورانه جنگید تا اینکه سرانجام زهیر به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به درجه رفیع شهادت رسید.(۱۰) خوارزمی می‌نویسد : هنگامی که زهیر بر زمین افتاد، امام حسین(ع) به او فرمود : 《لَایَبعَدَنَّکَ الَلهُ یَا زُهَیرُ وَ لَعَنَ اللهُ قَاتَلَکَ لَعنَ الذَّینَ مَسَخَهُم قَردَةً وَ خَنَازِیرَ》 ♦️خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتل تو را لعنت کند، به مانند کسانی که ملعون گشتند و به صورت بوزینه و خوک مسخ شدند.(۱۱) ادامه مطالب :👇 جناب •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 وقتی امام حسین(ع) بدن‌هاى پاك و پاره پاره‏ یارانش را دید كه بر روى خاك كربلا افتاده است و دیگر كسى نمانده است كه از او حمایت كند و نیز بی‌تابى اهل‌بیت(ع) را مشاهده فرمود، در مقابل سپاه دشمن ایستاد و آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود : 📋《هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا؟ هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا؟》 ♦️آیا یارى کننده‌‏اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟ آیا کسى هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ آیا خداپرستى در میان شما پیدا مى‏‌شود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟(۱۲) اسنتصار و استغاثه امام حسین(ع) در دل دشمن اثر نکرد و از همین رو امام(ع) مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و خطاب به آنان فرمود : 📋《يَا مُسْلِمَ بْنَ عَقيلٍ، وَ يَا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ يا حَبيبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ، وَ يَا أَبْطالَ الصَّفا، وَ يا فُرْسانَ الْهَيْجاءِ》 ♦️ای حبیب بن مظاهر! ای زهیر بن قین! ای مسلم بن عوسجه! و.. اى دلاور مردان خالص! و اى سواران میدان نبرد! 📋《مالي أُناديكُمْ فَلا تُجيبُوني، وَ أَدْعُوكُمْ فَلا تَسْمَعُوني؟! أَنْتُمْ نِيامٌ أَرْجُوكُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ(ص) لِفَقْدِكُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِكُمْ، أَيُّهَا الْكِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ》 ♦️چرا شما را ندا مى‏ كنم ولى كلام مرا نمى‌شنوید؟! شما را فرا مى‏ خوانم، ولى مرا اجابت نمى‌كنید؟! پس اینان زنان آل رسولند که پس از شما یاوری ندارند. از خواب برخیزید ای کریمان و در برابر این یاغیان پَست از اهل بیت رسول خدا(ص) دفاع کنید.(۱۳) در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه، از وفاداری و ایثار زهیر این‌گونه تجلیل شده است : 📋《السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَقَدْ اذِنَ لَهُ فِی الانْصِرافِ : لا وَاللَّهِ لا یَکُونُ ذلِکَ ابَداً، اتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اسیراً فِی یَدِ الَاعْداءِ وَانْجُو! لا ارانِیَ اللَّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ》 ♦️سلام بر زهیر بن قین بَجَلیّ، کسی که وقتی امام حسین(ع) به او اجازه بازگشت داد، به حضرت عرض کرد : به خدا سوگند، نه، هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند رسول خدا(ص) را اسیر در دست دشمنان رها کرده، خود را نجات دهم؟ خدا آن روز را به من ننماید.(۱۴) پس از شهادت زهیر، همسرش دَلهم به غلام او گفت : 📋《اِنطَلِق فَكَفِّن مَولاَكَ》 قَالَ : فَجِئتُ فَرَأَيتُ حُسَينَاً(ع) مُلقَىً! فَقُلتُ : اُكَفِّنُ مَولَاي وَ أَدَعُ حُسَينَاً؟!! فَكَفَّنتُ حُسَينَاً، ثُمَّ رَجَعتُ فَقُلتُ ذَلِكَ لَهَا! فَقَالَت : أَحسَنتَ! وَأَعطَتنِي كَفَنَاً آخَرَ، وَقَالَت : إِنطَلِق فَكَفِّن مَولاَكَ، فَفَعَلتُ!》 ♦️برو مولایت را کفن کن! غلام گفت : وقتی آمدم، حسین(ع) را بی‌ کفن مشاهده کردم، با خود گفتم : مولایم را کفن کنم و حسین را واگذارم؟ آن‌گاه حسین(ع) را کفن پوشانده و برگشتم. وقتی قصه را برای همسر زهیر باز گفتم، مرا آفرین گفت و کفنی دیگر به من داد و گفت : برو مولایت را کفن کن، و من چنین کردم.(۱۵) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : سلام ما به زهیر و دلاورى‌هایش! که بود شاهد عشق حسین و مولایش   هر آنچه خواست که سر پیچد از کمند حسین نشد که داشت به دل، جذبه‌ی تولّایش   گذشت از ره عثمانى و حسینى شد چنان که از دل و جان سرسپرد در پایش   کسى که در ره قرآن و یارى اسلام هزار بار شهادت بُدى تمنّایش   شهادتش به جبین، داغ سرفرازى زد چو دید آن همه ایثار و فضل و تقوایش   سعادت ابد از فیض جان‌نثارى یافت که قطره بود ولى عشق کرد دریایش   گرفت اوج به افلاک با دعاى حسین که ریخت خون شریفش به کربلاى حسین 👤موئد 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۲ ۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۷۹ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱ ۴)اللهوف سید بن طاووس، ص۹۰ ۵)امالی شیخ صدوق، ص۱۵۶ ۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱ ۷)تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۰ ۸)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۲۰ ۹)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۲۵ ۱۰)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۲۵ ۱۱)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۲۳ ۱۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۱۶ ۱۳)مقتل الحسین(ع) ابی مخنف، ص۱۳۳ ۱۴)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۴۹۳ ۱۵)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۱، ص۴۸۵ منبع: اسناد المصائب جناب علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۱۳۳ 🔸ام وهب 🔸عبدالله بن عمیر 🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَبْدَاللّهِ بنَ عُمَیرِ الکَلبِی وَ رَحْمَةُ‌ اللّٰهِ‌ وَ بَرَكاتُهُ‌》🔷🔹 ✅ابو وهب، «عبدالله بن عمیر کلبی» یکی از شهدای کربلا بود که به همراه همسرش «اُمِّ‌ وَهَب» در کربلا حضور داشت. آنان شبانه از کوفه به کربلا رفتند و به کاروان امام حسین(ع) پیوستند. عبدالله بن عمیر از جمله افرادی بود که‌ در روزهای‌ آخر به‌ سپاه‌ امام‌ حسین‌(ع) پیوست که خود نیز مجاهد جبهه‌ های‌ جنگ‌ با کفار بود. محمد بن جریر طبری می نویسد : 📋《..فَرَأَى القَومَ بِالنُّخَيلَةِ يَعرِضُونَ لِيَسرَحُوا إِِلَى الْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️عبدالله در کوفه عده‌ای‌ را که در نخیله‌ آماده‌ جنگ‌ با امام‌ حسین(ع) بودند را دید که آنان در حال حرکت بودند. عبدالله که در مسیر خود با آنها برخورد کرده بود، از آن‌ها ماجرا را پرسید. آنها گفتند : به جنگ حسین بن علی(ع) می‌ رویم. در این هنگام عبدالله با خود گفت : 📋《وَاللَّهِ لَقَد كُنتُ عَلَى جَهَادِ أَهلِ الشِّركِ حَرِيصَاً وَإِنِّي لأَرجُو أَلَا يَكُونَ جَهَادِ هَؤُلاءِ الَّذِينَ يَغزَونَ اِبنَ بِنتِ نَبِيِّهِم أَيسَرُ ثَوَابَاً عِنْدَ اللَّه مِن ثَوَابِهِ إِيَّايَّ فِي جَهَادِ المُشرِكِينَ》 ♦️به خدا سوگند من مشتاق جنگ با مشرکان بودم، و امیدوارم ثواب پیکار با اینان که قصد جنگ با پسر دختر پیامبرشان را دارند، از ثواب جنگ با مشرکان کمتر نباشد. سپس عبدالله نزد همسرش ام وهب رفت و آنچه را که شنیده بود را برای او نقل کرد. همسرش گفت : 📋《أَصَبتَ أَصَابَ اللهُ بِكَ أَرشَدَ أُمُورِکَ اِفَعلْ وَ أَخرِجْنِي مَعَكَ》 ♦️درست‌ دریافته‌ای‌ که این بهترین کار است! این کار را انجام بده و من‌ نیز با تو می‌آیم‌. آن دو شبانه‌ از کوفه‌ خارج‌ شده‌ و به‌ امام ‌حسین(ع) در کربلا ملحق‌ شدند.(۱) در روز عاشورا، عبدالله جزء اولین کسانی بود که راهی میدان شد و به نقل طبری دومین شهید کربلاست.(۲) او در روز عاشورا این گونه رجز می خواند : 📋《إنْ تُنْکِرُونِی فَأَنَا بْنُ کَلْبِِ حَسْبِی بِبَیْتِی فِی عُلَیْم حَسْبِی إنِّی امْرَءٌ ذُو مِرَّة وَ عَصْبِی وَ لَسْتُ بِالْخَوارِ عَنْدَ الْحَرْبِ إنِّی زَعِیمٌ لَکِ أُمَّ وَهْبِِ بِالطَّعْنِ فِیهِمْ مَقْدَماً وَالضَّرْبِ》 ♦️اگر مرا نمی‌شناسید، من پسر کلب و از دودمان علیم هستم و این افتخار مرا بس است. من دلیر مردی پرتوانم و هنگام مصیبت خوار و زبون نیستم.‌ ای امّ‌ وهب! من عهده‌ دار می‌ شوم که با نیزه و شمشیر با آنان بجنگم؛ ضربه زدن بنده‌ای که به پروردگارش ایمان دارد.(۳) او همچنان می جنگید که بدنش زخمی شد و همسرش امّ وهب که شاهد ماجرا بود، عمود خیمه را گرفت و به سوى همسرش رفت و گفت : پدر و مادرم به فدایت! در برابر این ذریه رسول خدا(ص) مبارزه کن! امام حسین(ع) جلو آمد و فرمود : 📋《جُزِیتُمْ مِن أَهْلِ بَیْتِی خَیْراً إرْجِعِی إلَى النِّسَاءِ رَحِمَکِ اللهُ فَقَدْ وُضِعَ عَنْکِ الْجِهَادُ》 ♦️خدا به شما در برابر دفاع از اهل بیتم خیر دهد، به سوى زنان برگرد، خدا تو را رحمت کند، جهاد از تو برداشته شد. سپاه دشمن به راست و چپ حمله برد و جنگ سختى درگرفت و عبدالله بن عمیر همانند شیر مى جنگید تا آنکه به شرف شهادت نائل آمد. پس از شهادت عبدالله، همسرش ام وهب خود را به بالین او رساند و در حالی‌که سر و صورت عبدالله را پاک می‌کرد، رستم غلام شمر بن ذی الجوشن به دستور شمر او را به شهادت رساند. او نخستین زن شهید در واقعه کربلا بود.(۴) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : هر جا که می روم ز غمت دیده پر نم است هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است یک لحظه بی محبت تو کی کشم نفس؟ دنیای بی حسین، برایم جهنم است عمری گریستم ، که موظف، به گریه ام گر، نُه فلک، به گریه شود، باز هم کم است در مکتب تو، بحث سفید و سیاه نیست نام تو افتخار خداوند عالم است! 👤خوشزاد 📚منابع : ۱)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۰ ۲)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۶ ۳)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۹۰ ۴)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹ منبع: اسناد المصائب علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا