🔰 قال الصادق (علیه السلام):
🔹دعَاءُ الرَّجُلِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ يُدِرُّ الرِّزْقَ وَ يَدْفَعُ الْمَكْرُوهَ.
🔸امام صادق (علیه السلام): دعای انسان براى برادرش در غياب او، رزق و روزى را فراوان و ناملايمات را برطرف مىکند.
📚 مکارم الاخلاق (باب ادعیه)
جلد ۱ صفحه ۲۷۵
⬅️ با نشر این حدیث در ثواب آن شریک هستید.
#حدیث
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 ۱۶ سال بیشتر نداشت که مادر شد
و حالا این پسرک، نه تنها فرزند بلکه هم بازی و همه وجودش شده بود...
احمد قد کشید و بزرگ شد
و حالا از مادر اجازه #رزم مےخواست...
این #شیرزن_لبنانی با جنگ بیگانه نبود
#لبنان سرزمینی نیست که به چشم استعمارگران نیاید...
اما سلام بدرالدین به پسر اجازه رفتن داد...
پسر رفت و مادر به چشم خود مےدید که
پسرش، دوستش، هم بازی اش، پاره تنش
دارد مےرود
اما سر بلند کرد و گفت:
#جوان_رشیدم_فدای_عمه_سادات
#پسرم_فدای_مهدی_عج
عجب صبری دارند این #مادران_شهدا...
عجب دل بزرگی دارند ...
راست گفته اند هیچ تیری، بر پیکر شهید اصابت نمی کند مگر آنکه اول... از قلب مادرش گذشته باشد
همیشه "قلب مادرشهید"، زودتر شهید می شود !
#سلام_بدر_الدین
#مادر_شهید_احمد_محمد_مشلب
#هر_روز_با_شهدا
#نوروز_شهدایی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 ایام عید و عملیات فتح المبین
و شهادت رزمندگانی از خطه شهرشهیدان اصفهان
شهیدان
مصطفی جان نثاری فرزندعباس
و محمد علی جان نثاری فرزنداحمد
در وصیت خود همواره سفارش
به صله رحم ودید وبازدیداقوام،حتی به آنها ی که در حق شما بدی کرده اند سفارش میکرد،
یادآن جوانمردی ها گرامی باد
روحشان شاد و راهشان پر رهرو🕊
#هر_روز_با_شهدا
#صبحتون_شهدایی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
ڪلام حق امروز هدیہ به روح پُر فتوح:
شهدای اسلام از صدر تا انقلاب اسلامی
#هر_روز_با_شهدا
#هر_روز_با_قرآن
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 مسیح کردستان
📝 زندگینامه شهید محمد بروجردی
🎬 قسمت ۹۳
مقام معظم رهبری:
«چهرۀ او را بازسازی کنید، آن صورت نجیب و سالم، آن آدم کم حرف و پرکار و مؤمن، این را بتوانید درست نشان بدهید، حالاتش را نشان بدهید.»
▪️ در فرودگاه سنندج پاسدارانی که مسئول حفاظت از فرودگاه بودند، روزنامهای را به دست گرفته و تیتر آن را با نگرانی میخواندند:
«تصمیم هیئت حسن نیت در مورد خروج پاسداران انقلاب از مهاباد و سنندج»
«امنیت شهرهای کردستان را به شهربانی سپردند هیچ فرد مسلحی حق تردد در شهر ندارد.»
جلالی که خودش روزنامه را آورده بود، افسرده و ناراحت کنار پنجره نشسته و به برخاستن هواپیماهای ارتش نگاه میکرد، پاسدارها به طرف او آمدند.
- بالاخره کار خودشان را کردند.
- دروغ است روزنامههای کلاغ چهل کلاغ میکنند.
- نه بابا، این دولت موقت دارد همه ارزشهای انقلاب را قربانی کفر میکند.
به آسایشگاه که رسیدند تلفن زنگ زد و جلالی گوشی را برداشت، صدای گلزاری بود:
- خبر را شنیدی؟
- بله، همه شنیدهاند!
- گروهها در همه شهرها جشن گرفتهاند.
- باید هم جشن بگیرند،نام انقلاب اسلامی را از کردستان محو کردند.
- اما این خبر را نشنیدهای. هیئت حسن نیت امروز عصر، وارد فرودگاه سنندج میشود. حواستان جمع باشد.
بعد از ظهر، در میان شلوغی و ازدحام فرودگاه، هیئت حسن نیت از هواپیما پیاده شدند. چند ماشین تشریفات از استانداری به استقبال هیئت آمد. فروهر، صباقیان و فلاحیان، سه عضو برجسته هیئت، در محاصره پاسداران به طرف سالن داخلی فرودگاه رفتند. جلالی که منتظر چنین موقعیتی بود یک لحظه از میان محافظان گذشت و جلوی هیئت ایستاد و با لحن پرخاشگرهای گفت:
- آقای فروهر!
همه متعجب ایستادند، جلالی بلافاصله ادامه داد:
- این چه وضعی است که درست کردهاید؟
- تصمیم هیئت دولت است. همه باید اطاعت کنند. هیئت، نماینده رسمی دولت است.
- ما نمیتوانیم زیر بار چنین ننگی برویم.
فروهر، جلو آمد با خشم نگاهی به جلالی کرد و گفت:
- چطور جرات میکنی جلوی هیئت اینطور حرف بزنی؟
جلالی گفت:
- هیئتی که چنین گندکاری بکند احترامش واجب نیست. شما آبروی انقلاب را بردید.
فروهر که اوضاع را بحرانی دید، به دنبال سایر اعضای هیئت راه افتاد و رفت.
در آسایشگاه، جلالی و افرادش زانوی غم بغل گرفته و در خود فرو رفته بودند. جلالی با اینکه خودش هم خیلی عصبانی و ناراحت بود سعی میکرد بچهها را قانع کند.
یکی از بچهها گفت:
- جایی که برایش این همه خون دل خوردهایم. جایی که برای حفاظتش این همه بیداری کشیدهایم. حالا مفت و مجانی تحویل ضد انقلاب بدهیم.
- خب، هیئت نماینده دولت است دولت هم فعلاً نماینده قانونی انقلاب است.
- ولی ما کارهای هیئت را قبول نداریم. این تصمیم بر خلاف مصلحت نظام و کشور است.
- خب، من تلفن میزنم از دفتر امام میپرسم، اینطوری حداقل تکلیف ازمان ساقط میشود.
شماره دفتر امام را گرفتند و سوال را پرسیدند. چند دقیقه که گذشت، پاسداری که گوشی دستش بود، گیج و منگ گوشی را گذاشت. مثل آدمهای یخ زده. جلالی تکانش داد:
- چی شد؟ حرف بزن.
- آقای اشراقی بود، میگفت باید اطاعت کنید.
- حرف کی را؟
- حرف هیئت را!
- یعنی فرودگاه را تخلیه کنیم!
جلالی که این را شنید رو به بچهها گفت:
- خب، تکلیف از ما ساقط شد. ما تا حالا هم تکلیفمان را عمل میکردیم. اگر امام نظر موافق دارند، ما شکی به دلمان راه نمیدهیم. خود من هر کس دیگری جز امام بود، پایم را از فرودگاه بیرون نمیگذاشتم.
- خوب برادر یوسفی، به ارتش زنگ بزن و بگو ما حاضریم اینجا را تخلیه کنیم ولی بگو حدود ۳۰ دستگاه ریو بفرستند و چند تا هلیکوپتر. ریوها هم حتماً چادر داشته باشند.
پاسدارها متعجب به هم نگاه کردند.
- برادر جلالی ما که بار و بنهای نداریم. چرا سی دستگاه ریو؟
- میدانم.
- پس برای چی این همه ماشین؟
- نباید به همین سادگی دل ضد انقلاب را خوش کنیم. بگذار این ترس در دل ضد انقلاب باشد. بگذار وحشت داشته باشند که اگر برگردیم دمار از روزگارشان در میآوریم. افراد با هلیکوپتر میروند، ریوها هم چادر کشیده و خالی.
ادامه دارد...
برگرفته از کتاب: مسیح کردستان
#مسیح_کردستان
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 حُرِّ انقلاب اسلامی
🎬 قسمت پنجم
″سند″
عصر يکی از روزهای تابستان بود. زنگ خانه به صدا در آمد. آن زمان ما
در حوالی چهارراه کوکاکولا در خيابان پرستار مینشستيم. پسر همسايه بود. گفت: از کلانتری زنگ زدند. مثل اينکه شاهرخ دوباره بازداشت شده.
سند خانه ما هميشه سر طاقچه آماده بود. تقريباً ماهی يکبار برای سند گذاشتن
به کلانتری محل میرفتم. مسئول كلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود.
سند را برداشتم. چادرم را سر کردم و با پسر همسايه راه افتادم. در راه پسر
همسايه میگفت: خيیي از گنده لاتهای محل، از آقا شاهرخ حساب میبرن،
روی خيلی از اونها رو کم کرده. حتی يکدفعه توی دعوا چهار نفر رو با هم زده. بعد ادامه داد: شاهرخ الان برای خودش کلی نوچه داره. حتی خیلی از مامورای کلانتری ازش حساب میبرن.
ديگر خسته شده بودم. با خودم گفتم: شاهرخ ديگه الان هفده سالشه. اما اينطور اذيت ميکنه، وای به حال وقتی که بزرگتر بشه. چند بار ميخواستم بعد
از نماز نفرينش کنم. اما دلم برايش سوخت. ياد يتيمی و سختيهائی که کشيده
بود افتادم. بعد هم به جای نفرين دعايش کردم.
وارد کلانتری شدم. با کارهای پسرم، همه من را میشناختند. مامور جلوی در
گفت: برو اتاق افسرنگهبان
ادامه...👇