16.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 گوشهای از حالات معنوی سردار شهید محمد رضا تورجی زاده
یا صاحب الزمان ادرکنی
یا صاحب الزمان اغثنی
#هر_روز_با_شهدا
#صبحتون_شهدایی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
🔰 حُرِّ انقلاب اسلامی
🎬 قسمت ۳۲
″آمبولانس″
توی خط بودم سید تماس گرفت و پرسید شاهرخ هست؟ گفتم سید. ادامه داد: ده نفر نیروی جدید از تهران آمده فرستادم پیش شما، الان می رسند. در مورد نحوه نبرد و دیگر مسائل اینها را توجیه کن. چند دقیقه بعد رسیدند. یک ساعتی برایشان صحبت کردم و در مورد کارهایمان توضیح دادم، بعد گفتم لباسهای شما رنگی است. اولین کاری که میکنید این است که لباس خاکی بپوشید تا دشمن شما را تشخیص ندهد. بعد هم کمی صحبت کردم و رفتم داخل سنگر، چند دقیقه بعد یکی از بچه ها آمد و گفت: ببین این نیروهای جدید چیکار میکنن، آمدم بیرون، همه آن ده نفر وسط دشت و جلوی دید دشمن، ایستاده بودند. یک بیل را هم در زمین فرو کرده بودند بعد هر کدام چاقوی خودش را دست گرفته بود و به سمت دسته بیل پرت میکرد. جای شاهرخ خالی بود زبان این افراد را خوب می فهمید. میدانست چطور برخورد کند. از اینها بدتر را هم آدم کرده بود.
مسابقه راه انداخته بودند. هر چه داد زدم بیائید تو سنگر، الان شما رو میزنن بی فایده بود. با سید تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. در جواب گفت توی اینها یکی هست که همه از او حساب میبرند، گنده لات اینهاست، قد و هیکلش از
همه درشت تره، صداش کن بیاد پشت گوشی.
رفتم و صدایش کردم خیلی بی تفاوت گفت: ما فعلاً کار داریم باید روی اینها رو کم کنم به آقا سید بگو اگه میخواد خودش بیاد اینجا. نمیدانستم چه
کار کنم.
ادامه...👇
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
هر کاری کردم نتوانستم آنها را به داخل سنگر بیاورم. يكدفعه صدای سوت خمپاره آمد محل انفجار دورتر از ما بود اما یک ترکش ریز به شکم همان آقا اصابت کرد با فریاد من، همه آنها ترسیدند و رفتند داخل سنگر با خودم گفتم باید این آقا رو بفرستیم عقب.
به یکی از بچهها گفتم برو سریع از پشت سنگر آمبولانس رو بیار. آمبولانس قبلا خراب شده بود اما قابل استفاده بود هر چه آن آقا می گفت: بابا من حالم خوبه، هیچی نیست. اما من میگفتم تو مجروح شدی باید بری بیمارستان! روی آهن کف آمبولانس خوابید من و یک نفر دیگر از بچهها کنارش نشستیم. ماشین حرکت کرد چند دقیقه بعد یکدفعه داد زد: آی کمرم داره میسوزه، میخوام پیاده شم. اما ما دو نفر برای اینکه فرار نکند محکم او را گرفته بودیم. نمی گذاشتیم از جا بلند شود.
من در جوابش گفتم: این درد تو به خاطر ترکشه الان داره میره سمت نخاع، اصلاً تکون نخور! اون بیچاره هم ترسید و حرفی نزد. چند دقیقه بعد، داخل
ماشین بوی گوشت سوخته پیچید راننده گفت: رسیدیم جلوی بیمارستان. جوان یکدفعه از جا پرید و رفت بیرون با تعجب دیدم روی کمرش چهار سوراخ ایجاد شده و غرق خون است به کف ماشین که نگاه کردم دیدم لوله اگزوز به کف پوسیده ماشین چسبیده و هر چهار پیچ آن خونی است!
به راننده گفتم تا این بابا برنگشته سریع فرار کن!!
#حُرِّ_انقلاب_اسلامی
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
🔰 مسیح کردستان
📝 زندگینامه شهید محمد بروجردی
🎬 قسمت ۱۱۴
- آقای بروجردی از پسرم خبر ندارم. از اول جنگ ندیدمش. خدا از بزرگی کمتان نکند، کمک کنید پیداش کنم.
- کجا بوده پسرت؟ میدانی جزو کدام گروه بود؟
- روسیاهم. نمیدام قاطی کدام گروه شده. به خدا ما مسلمانیم نمیدانم چرا این پسر اینطوری شده.
- چشم میگویم اگر بین زندانیان ما بود شما را ببرند پیشش.
بروجردی در حلقه مردم آهسته آهسته جلو میرفت. مردم سنندج در هر کاری بروجردی را میشناختند و فقط از او کمک میخواستند.
هنوز کار پاکسازی شهر تمام نشده بود. از بعضی خانهها به طرف نیروهای سپاه و ارتش شلیک میشد. بروجردی سوار بر جیپ ارتشی روبازی به سنگرها و مقرهای بچهها سرکشی میکرد.
روزی در حال رفتن به باشگاه افسران، مردی که کنار خیابان ایستاده بود دوید وسط خیابان و جلوی ماشین را گرفت بروجردی به پاسداری که راننده جیپ بود اشاره کرد بایستد. کُرد میانسالی با لباس محلی جلو آمد:
- آقا زنم مریض است، حالش خیلی بد است برسانیدش بیمارستان.
حاج بروجردی پیاده شد و به پاسدار اشاره کرد که همراه مرد برود و زن مریضش را به بیمارستان برساند. پاسدار که شدیداً نگران بود گفت:
- یعنی شما پیاده میروید؟ توی این اوضاع همه ضد انقلابها شما را میشناسند.
- نه هیچ طوری نمیشود تو همراهش برو.
ماشین راه افتاد و بروجردی هم پیاده تا باشگاه افسران رفت. جلسه برگزار شد. وقتی پاسدار برگشت با عصبانیت پیش بروجردی رفت:
- چه کار میکنی حاجی توی این شهر پیاده آن هم تنهایی؟
ادامه...👇
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
- روز مردم رفت و آمد دارند. ما در میان مردم امنیت داریم. ما آمدهایم با این مردم زندگی کنیم. اگر نتوانیم بینشان حرکت کنیم که خیلی بد است.
برقراری نسبی امنیت در سنندج بروجردی را به این فکر انداخت که نیروها را بسیج کند تا شهرهای بعدی را هم آزاد کنند. اما مخالفتهای افراد مختلف مانع این کار بود. هنوز هم بعضی از افراد که یا حسادت میکردند و یا غرضی داشتند با اشکال مختلف چوب لای چرخ میگذاشتند و مانعاش میشدند. مخصوصاً رئیس جمهور بنی صدر و اطرافیانش اصلاً حاضر نبودند که برنامههای بروجردی پیاده شود. از همه نیرو و امکانات خود استفاده میکردند تا او نتواند کار کند. اما بروجردی کسی نبود که با این کارشکنیها از میدان به در رود.
ادامه دارد...
برگرفته از کتاب: مسیح کردستان
#مسیح_کردستان
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حکایات ناب
🔹حکایات ناب و شنیدنی🔹
#محتوا_شماره_۱۲۲
🔸 شیعه امیرالمومنین 🔸
▫️حجت الاسلام علی معزی▫️
#شیعه_واقعی
#محبت
#اکرام_همسایه
#حکایات_ناب
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
🔰 امام صادق (علیه السلام):
🔹 إنَّمَا قَدَّرَ اَللَّهُ عَوْنَ اَلْعِبَادِ عَلَى قَدْرِ نِيَّاتِهِمْ فَمَنْ صَحَّتْ نِيَّتُهُ تَمَّ عَوْنُ اَللَّهِ لَهُ وَ مَنْ قَصُرَتْ نِيَّتُهُ قَصُرَ عَنْهُ اَلْعَوْنُ بِقَدْرِ اَلَّذِي قَصَّرَ.
🔸 همانا خداوند یاری رسانی به بندگان را به اندازه نیتهای آنان مقدر کرده. پس هرکس نيّتش سالم باشد يارى خداوند كامل، و هر كس نيّتش ناقص باشد به همان اندازه يارى خداوند نسبت به وى ناقص خواهد بود.
📚 امالی مفید (باب السابع)
جلد ۱ صفحه ۶۵
⬅️ با نشر این حدیث در ثواب آن شریک هستید.
#حدیث
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
🔰 چطور افسرده میشیم؟ چطور حلش کنیم؟
⚠️مسیری که برات تعریف کردم، مسیری هست که هر کدوم از ما ممکنه طی کنیم یا بخشی از اون رو طی کرده باشیم
⛔️اگه این موضوع رو جدی نگیری، روزگارت تیره و تار میشه و انگیزه اینکه از جای خودت بلند شی رو هم نداری
🔥سعی کردم چند تا نکته و راهکار خوب بگم و تو اسلاید آخر هم تیر خلاص رو برای حل این مسأله با شرایط ویژه بهت گفتم
📛انتخاب با تو هست که با زندگی خودت چه کنی
#درمان_افسردگی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳