کاوه ساکت بود بروجردی ادامه داد:
- محمود جان از حالا به بعد این تویی که باید در این منطقه کار بکنی، پدر و مادرها بچه را برای این میخواهند که فردا برایشان باقیاتالصالحات باشد. کار مفیدی بکند. تو حالا اینجا باقیاتالصالحاتی این را میدانستی؟
کاوه آرام شده بود. نشست. بروجردی آستینهایش را بالا زد تا برود وضو بگیرد. بعد از نماز جلسهای بود تا بچهها نظرشان را درباره تیپ، کارها و برنامههایش پیشنهاد کنند. همه حرف زدند. بروجردی همه نظرات را جمعبندی کرد. در آخر جلسه به همه سفارش کرد:
- فقط یک خواهش دارم. برادرها سعی کنند همه سر پستهایشان باشند و انجام وظیفه کنند و ما را هم حلال کنند.
- برادر بروجردی مگر میخواهید بروید جایی که حلالیت میطلبید؟
- آدم همیشه در سفر است هر لحظه باید آماده باشد و همه را از خود راضی کند.
- پس محل جدید تیپ کجا شد؟
- بین سه راهی نقده و جاده فرعی آن. جای مناسبی است، هم وسعت دارد هم کنار جاده اصلی است. میگویند یک ساختمان دولتی مال وزارت کشاورزی هم دارد. که میشود از آن استفاده کرد. میرویم ببینیم چه میشود کرد.
همه به دنبال بروجردی آمده بودند بیرون پایگاه. ماشین بروجردی خراب بود. ماشین کاوه را برداشتند. کاوه اصرار داشت که خودش همراه او برود، اما بروجردی سوار شد و درها را از تو قفل کرد.
کاوه از پشت شیشه اعتراض کرد و سعی کرد در را به زور باز کند اما حرکات لب و دستهای بروجردی را از پشت شیشه میدید که از او خواهش میکرد همان جا بماند.
پاسداری دوان دوان آمد و با بروجردی کاری فوری داشت. قرار شد داخل ماشین حرف بزنند. بروجردی در را باز کرد تا پاسدار سوار شود. کاوه که وضع را چنین دید ماشینی را آماده کرد تا بروجردی را اسکورت کند. روی ماشین دوشکا کار گذاشته بودند.
دو ماشین با هم راه افتادند. بروجردی داشت به درد و دلهای آن پاسدار گوش میداد و گهگاهی هم او را به صبر در مشکلات دعوت میکرد.
به سه راهی نقده که رسیدند اشاره کرد رانندهاش ترمز کند. داوود ترمز کرد و کشید کنار جاده.
بروجردی رو به داوود عسگری گفت:
- داوود جان از اینجا دیگر تو برگرد.
- نه حاجی، نمیشود. من با شما هستم هرجا بروید.
- نه داوود جان تو برو ارومیه پیش جلالی، بگو آن مسئلهای که دیروز با هم صحبت میکردیم پیگیری کند.
- خود جلالی گفت شما را تنها نگذارم.
- خب، حالا من میگویم برو پیش او. حرف مرا گوش نمیکنی؟
داوود مانده بود که چه کند. نگران بود. یک جور دلهره داشت. در طول مسیر مواظب بروجردی بود. او که همیشه سفارش به خواندن آیةالکرسی میکرد در این مسیر نخوانده بود. عسگری به یاد حرف خود بروجردی افتاد. روزهای اولی که به داوود سفارش میکرد هر کجا که میروی حتماً آیةالکرسی را بخوان. داوود هم پرسیده بود خب این بچههایی که میخوانند ولی باز هم شهید میشوند چی؟ و بروجردی گفته بود آن روز حتماً یادشان میرود و یا اینکه اجل حتمی آنان رسیده است. و داوود میدید که حاجی فراموش کرده است آیةالکرسی را بخواند چند لحظهای دو دل ایستاد و او را نگاه کرد اما نگاه بروجردی او را مجبور کرد که برگردد.
در طول مسیر برگشت همهاش به همین مسئله فکر میکرد چند بار اراده کرده بود برگردد و سفارش کند:
- آیةالکرسی یادتان رفت!
اما خجالت میکشید نمیخواست حتی یک لحظه بروجردی فکر کند که او به حرفش گوش نکرده است. وقتی به ارومیه رسید جلالی با دیدن او تعجب کرد.
- داوود تو اینجا چه کار میکنی؟ حاج بروجردی کجاست؟ مگر نگفتم تنهایش نگذار!
- اصرار کرد بیاییم پیش شما گفت، مسئلهای که دیروز صحبتش را میکردیم پیگیری کنید.
داوود رفت طرف تلفن جلالی پرسید:
- میخواهی چه کار کنی؟
- نگرانم. میخواهم تلفن بزنم مهاباد از حال حاجی بپرسم.
- چرا؟ مگر اتفاقی افتاده؟
- امروز تا سه راه نقده مواظب بودم، برخلاف همیشه امروز برادر بروجردی آیةالکرسی را نخواند، یعنی پاسداری با او حرف میزد، او هم گوش میداد. شاید به همین خاطر فراموش کرد یا فرصت نکرد بخواند.
داوود شماره را گرفت.
ادامه دارد...
برگرفته از کتاب: مسیح کردستان
#مسیح_کردستان
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت پانزدهم 💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به
🔰 دمشق شهرِ عشق
🎬قسمت شانزدهم
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
💠 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
💠 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت: «اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد: «برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
💠 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
💠 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
💠 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
ادامه دارد...
#دمشق_شهرِ_عشق
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
24.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حکایات ناب
🔹حکایات ناب و شنیدنی🔹
#محتوا_شماره_۱۳۵
🔸 قدرت الهی🔸
▫️حجت الاسلام علی معزی▫️
#حکایات_ناب
#رضای_خدا
#اخلاص
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
لیلة المبیت(2).mp3
9.02M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔰 نیمه های شب بود که مشرکین با یک لگد محکم درب خانه🚪 پیامبر(ص) را باز کردند و شمشیر هایشان🗡🔪 را بالا بردند که....
🔵 ماجرای هیجان انگیز و باحال😍 دلاوری امیرالمؤمنین (ع) در شبی که قرار بود پیامبر ترور😱 شوند
قسمت سیزدهم
#امیرالمؤمنین_امام_علی(ع)
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
تنبلی و بی حوصلگی_48.mp3
10.92M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۴۸
#استاد_شجاعی 🎤
⚜️ تو الآن زندهای ! همین الآن ...
اگر نوبت سفر تو، همین فردا باشه؛
خونه و زندگیِ اونورت ردیفه؟
اونجا مشکلی نداری؟
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
قلب سالم ۲۵_1.m4a
11.49M
🔰 #قلب سالم
🌾قسمت [بیست و پنجم]
چه کارهانکنیم🍃🌸
#استاد حاجیه خانم رستمی فر
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
دوران کودکی.mp3
9.05M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔰 ماجراهای دوران کودکی و بازی کردن های سید روح الله
🎬قسمت دوم
🔸ایران اعلام بی طرفی کرد توی جنگ ولی شوروی های نامرد و انگلیسی🇬🇧 های بدجنس وارد ایران شدند...
قسمت اول 👇
https://eitaa.com/yaranhamdel/27010
#زندگی_امام_خمینی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 شهید جمهور، منتخب خدا ″جهاد و شهادت هر کی به هر کی نیست″ امیرالمومنین(ع) فرمود: «أَمَّا بَعْدُ
🔰 شهید جمهور، منتخب خدا
″معیارهای گزینش خدا برای شهادت″
در قرآن مسئله انتخاب و گزینش مطرح شده است خدا رسماً می گوید من انتخاب می کنم، با معیارهای خودم در گزینش هم سخت گیر هستم. اصلاً تصادف معنا ندارد
«فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الذي بايَعْتُمْ بِهِ وَذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم»
پس [ای مؤمنان ] به این داد و ستدی که انجام داده اید، خوشحال و شاد باشید؛ و این است کامیابی بزرگ»
(توبه/۱۱۱)
بعد در آیه بعد شرایط شهادت را مطرح میکنند میفرمایند برای گزینش شهادت باید این ویژگی ها را داشته باشید. راه منتخب شدن خدا چیست؟
″اولین ویژگی منتخب خدا شدن اتصال عمیق با خدا″
اولین ویژگی منتخبان خدا برای شهادت ارتباط عمیق با خداست فرمود:
«التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ»
[ آن مؤمنان، همان] توبه کنندگان، عبادت کنندگان، سپاس گزاران روزه داران رکوع کنندگان، سجده کنندگان»
(توبه/۱۱۱)
رفقا تعارف بردار نیست تا عمیقاً ارتباط با خدا پیدا نکردی نمیتوانی منتخب خدا بشوی.
برای این اساس و منطقی که ذکر شد، شهادت آیتالله رئیسی یک تصادف نبود، یک انتخاب بود. آیتالله رئیسی نه تنها منتخب مردم بود، بلکه منتخب خدا هم شد. چقدر خدا خوب انتخابگری هست. باید اهل توبه بود، باید اهل عبادت بود تا شما بتوانی در گزینش خدا قبول شوی. شما بارها دیدید در هواپیما در سفر، تهجد و نماز شب این مرد خدا ترک نمیشد. بدون هیچ تظاهراتی عکسی از رئیس جمهور در حال اقامه نماز در سفر به نیویورک به وسیله یکی از اعضای سفر و بر اساس سلیقه شخصی و بدون هماهنگی انجام شده و پس از اطلاع رئیس جمهور منجر به ابراز ناراحتی و تذکر ایشان شد.
شما دیدید در حین گفتگو با ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در کاخ کرملین برای دقایقی گفتگو را متوقف و نماز خودش را ادا کرد. هم از بعد فردی و هم از بعد سیاسی خیلی معنادار بود. این حرکت نماز در کانون و محلی که ۷۰ سال پایگاه الحاد و کفر و مارکسیسم بوده و دوم
نمایش دادن قدرت اسلام و قدرت دین توحید و خداپرستی بر الحاد بود. شدت اتصال آقای
رئیسی به خدا او را شهید جمهور کرد.
رفقا بی مایه فطیر است. بدون اتصال و خلوت با خدا خدمت هم برکت ندارد. کسی که ارتباطش را با خدا عمیقاً برقرار نکرده اصلاً هوس شهادت به دلش نمیافتد.
#شهید_جمهور
#منتخب_خدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ما دیگه رئیس جمهوری با عبای شکلاتی و ریش رنگ کرده نمیخوایم، ما دیگه رئیس جمهوری که یه مقدار از وقتشو تو اتاق گریم بگذرونه نمیخوایم، ما رئیس جمهوری میخوایم که بدوِ واسه مردم و از جون مایه بزاره
احسنت حاج آقا که حق گفتی نفست گرم👌
#شهید_جمهور
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آقای رئیسی گفت «تا من زندهام، نترسید»
🔹روایت یکی از کارگران شرکت هپکو از دیدار با شهید رئیسی
‼️رئیس جمهور آینده اینطوری باش!
#شهید_خدمت
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 به قولی که داده بود عمل کرد و آقای ثابتی هر روز گزارش شفاف از خودش ارائه میکند
📌رای باطله امیرحسین ثابتی در مجلس
🔹دومین گزارش شفاف از دومین روز کاری مجلس دوازدهم (سه شنبه ۸خرداد )
حدود ساعت 6 صبح رسیدم به مجلس. قرار بود قبل از شروع صحن علنی، جلسه ای با حضور تعدادی از نمایندگان برگزار شود تا درباره رای دهی به نامزدهای هیات رییسه برای سال اول، بحث و مشورت شود. جلسه تا حدود 7.30 طول کشید اما جمع بندی بسیاری از نمایندگان این بود که جریان سیاسی آقای قالیباف با ائتلاف با اصلاح طلبان مجلس دوازدهم، دست برتر را در رای گیری صحن خواهد داشت. پیش بینی دقیقی که چند ساعت بعد محقق شد.
بعد از صبحانه، حدود ساعت ۸ وارد صحن شدم. جلوی میز نمایندگان پر از کاغذ و بروشور تبلیغاتی بود. مجموعا ۶۸ نفر از ۲۹۰ نماینده نامزد حضور در هیات رییسه شده اند! یعنی حدود یک چهارم کل مجلس!
چند نفر از نمایندگان فکر می کنند من هم نامزد شده ام. حتی خبر اشتباهی هم در این باره در فضای مجازی منتشر شده اما هرکس که می پرسید تاکید میکردم که نامزد هیچ سمتی نیستم چون معتقدم حداقل در سال اول باید بیشتر با فضای مجلس و آیین نامه آشنا شوم و حتما افراد باتجربه و جوان دیگری هستند که برای حضور در هیات رییسه اولویت داشته باشند. صبر در سیاست، ضرر ندارد.
اما از بین آقایان قالیباف، ذوالنور و متکی به هیچ کدام رای ندادم و آگاهانه روی برگه رای، خط کشیدم. اما چرا این کار را کردم؟
1. حدود سه هفته قبل در جلسه مفصلی با حضور خود دکتر قالیباف در عین احترام، با صراحت استدلال کردم که چرا با ریاست وی بر مجلس جدید موافق نیستم و توضیح دادم که پپام رای مردم تهران در 11 اسفند تغییر بود.
همانجا گفتم که اگر این اتفاق تکرار شود، نه فقط آنهایی که در انتخابات شرکت نکردند بلکه بخش قابل توجهی از کسانی که در انتخابات شرکت کردند نیز سرخورده خواهند شد و این مساله باعث کاهش بیشتر سرمایه اجتماعی نیروهای انقلابی خواهد شد و القای انسداد سیاسی به جامعه خواهد کرد. در واقع با تکرار این مساله مردم خواهند گفت که انگار حضور در انتخابات باعث تغییر نمی شود چون وقتی که به یک نفر چه 1 میلیون و 200 هزار رای می دهیم (سال 98) و چه 450 هزار رای (سال 1402)، باز هم سرجایش هست، پس مسیر تغییر در مناسبات سیاسی کشور از چه راهی است؟
البته، نقدهای دیگری نیز داشتم اما یکی از اصلی ترین دلایلم برای رای ندادن به آقای قالیباف علیرغم همه زحمات ایشان در مجلس یازدهم همین مساله بود.
2. اما به آقای ذوالنور نیز رای ندادم و حتی روز قبل از رای گیری، دلایلم را به خود ایشان نیز گفتم. ادله ای که برخی مربوط به عملکردشان بود و برخی هم مربوط به بعضی سخنان ایشان در سالهای اخیر که فاقد دقت لازم بوده و حتی نقل قولهای مخدوش و بی اعتبار از افراد دیگری بوده که بازتاب آنها در فضای مجازی، هم به شخصیت انقلابی خود آقای ذوالنور ضربه زده و هم در وحدت نیروهای انقلابی خدشه وارد کرده.
3. و اما به آقای متکی نیز رای ندادم چون عقبه سیاسی ایشان را جریان راست سنتی و حتی اعتدال (لاریجانی- باهنر) می دانم و با وجود احترام به ایشان، با رویکرد سیاسی او مخالفم.
لذا تصمیم گرفتم اسم هیچ کدام از سه بزرگوار را روی برگه رای ننویسم تا حداقل آقای نبویان برای سال بعد روی جوانان انقلابی مجلس را زمین نزند و برای ریاست مجلس نامزد شود. چون من هر یک رای را یک نماد می دانم و به اصطلاح «رای هویتی» ولو در اقلیت را قابل دفاع تر از رای به کسانی می دانم که با آنها همسو نیستم.
اما پس از انتخاب هیات رییسه، آقای رسایی به بعضی عددهای اعلام شده برای نایب رییسان شک کرد و درخواست بازشماری آرا را داد. عجیب آنکه پس از بازشماری مشخص شد در اثر اشتباه، یا غفلت یا هر چیز دیگری، حدود 20 رای بیشتر برای آقایان حاج بابایی، نیکزاد و مصری اعلام شده! هرچند با شمارش دوباره رای ها تغییری در ترتیب نواب رییس به دست نیامد اما این اتفاق باعث حیرت خیلی از نمایندگان شده بود. به همین خاطر از باب محکم کاری با مسئول حراست مجلس تماس گرفتم و درخواست بازشماری آرای نامزدهای ریاست را نیز مطرح کردم و مجددا آرای نامزدهای ریاست را بازشماری کردیم. البته در اینجا هیچ اشکالی وجود نداشت و آرای آقایان قالیباف (198)، ذوالنور (60) و متکی (5) هیچ تغییری نکرد.
اما آنالیز رای ها نشان داد که تحلیل خیلی از نمایندگان در جلسه صبح درست بوده و با ائتلاف جریان اصلاحات و اعتدال و قالیباف، وی توانست ریاستش بر مجلس جدید را تمدید کند و ظاهرا حضور سه چهره اصلاح طلب در هیات رییسه مجلس نیز حاصل همین ائتلاف بوده.
بعد از پایان صحن علنی، تا الان که ساعت ۳ بامداد است، چند جلسه پشت سرهم درباره انتخابات ریاست جمهوری داشتم.
«خسته نباشی دلاور»
#شفافیت
#شفافیت_ثابتی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 سوال پرتکرار:
چرا دکتر جلیلی در دولت آقای رییسی مقامی نگرفت؟!
پاسخ شهید رییسی رو ببینین:
به نوعی میشود گفت شهید رئیسی ایشان را لایق در امر ریاستجمهوری میدانستند.
به پاسخ شهید رئیسی دقت کنید ‼️
‼️ شهید رئیسی: در جلسات عوت میشدند و از نظراتشان استفاده میکردیم
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel