eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
13.8هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بصیرت در روایات🌷 🌺امام علی علیه السّلام فرمودند: {لَحُبُّ الدنیا صَمَّت الأسماعَ عن سماعِ الحكمةِ و عَمِّیت القلُوب عن نورِ البصیرةِ.} «البته دوستی دنیا گوشها را از شنیدن حكمت كر می كند و دلها را از دیدن نور بصیرت كور می كند.» http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 بصیرت ″اهمیّت تشخیص دادن راه حق از باطل″ باید مراقب باشیم راه را خطا نرویم، اشتباه نکنیم، حق را
🔰 بصیرت ″شناخت دشمن″ تهاجم از طرف کیست؟ از طرف کسانی که با این خصوصیّات مخالفند؛ پس دشمن را شناختیم. ما وقتی این تعمّق را می‌کنیم، هم انگیزه برای پاسداری پیدا می‌کنیم، هم می‌فهمیم که در مقابل چه کسی باید از انقلابمان پاسداری کنیم؛ طرف را می‌شناسیم و اشتباه نمی‌کنیم. یکی از گرفتاری‌هایی که گاهی ما به آن مبتلا شده‌ایم و باید مراقب باشیم مبتلا نشویم، این است که در شناخت دشمن اشتباه نکنیم. گاهی اوقات انسان در شناخت دشمن اشتباه می‌کند. امام (رضوان ‌الله ‌علیه) با آن چشم بصیرت ــ یعنی واقعاً هیچ تعبیری بهتر از این دیگر در مقابل آن مرد نمی‌شود گفت، بصیرت به معنای واقعی کلمه ــ که در لایه‌های پنهان نفوذ پیدا می‌کرد و چیزهایی را می‌دید، گفت: «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید». پس معلوم شد که علّت اینکه با این انقلاب دشمنی وجود دارد چیست و آن کسانی که دشمنی دارند چه کسانی هستند. (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران - ۱۴۰۲/۰۵/۲۶) http://eitaa.com/yaranhamdel
🕋صفحه۶۳سوره آل عمران 🕋 🌹تصویر آیات و ترجمه🌹 http://eitaa.com/yaranhamdel
انس با قرآن صفحه ۶۳.mp3
6.89M
. 🕋صفحه ۶۳سوره آل عمران آیه ۱۰۱تا۱۰۸🕋 🎤صوت و تفسیر🎤 ✨جلسه شصت و سه http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اي مسئولين مملكتي شما بايد نگهبان و پاسدار خون شهيدان باشيد . كوچكترين سهل انگاري و بي توجهي و خداي نكرده خيانت شما براي شهدا و ملت حزب الله قابل بخشش نيست و هر زمان كه غرور مقام شما را گرفت سري به گلزار شهدا بزنيد و فكر كنيد كه چه كساني شما را به اين مسند نشانده اند و چه انتظاري از شما دارند. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🕊️پرواز دیده‌بان🕊️ 📖فصل سوم 🔎حشمت‌اله از نگاه همرزمان ″نجات از خواب مرگ″ عملیات کربلای ۵ بود مو
🕊️پرواز دیده‌بان🕊️ 📖فصل سوم 🔎 حشمت‌الله از نگاه همرزمان ″محراب جبهه″ او خیلی صمیمی و تو دل برو بود و با همه زود می‌جوشید. من و شهید حیدری هر دو اهل آبادان بودیم؛ بمبارانهای شهر و آوارگی مردم و شهادت زن و بچه و مردم عادی را دیده بودیم و بر این اساس انگیزه مضاعفی برای دفاع داشتیم ما در شهری بزرگ شده بودیم که فضایش در زمان طاغوت بیش از همه جای ایران مورد هجوم فرهنگ غرب بود و تربیت بچه‌های مؤمنی مثل حشمت‌الله با آن درجه از ایمان و اعتقاد بیشتر به یک معجزه شباهت داشت. ایمانی که باعث می‌شد امثال حشمت را بارها به جبهه برگرداند! واقعاً نمی‌توان آن همه ایثار و عشق به شهادت را توصیف کرد؛ ایثاری که فقط برخاسته از اعتقادات قلبی آنها به اسلام و اهل بیت(ع) و از عمق جان بود؛ نه اعتقادات آبکی و از سر احساسات جوانی. چند روز بعد از پذیرش قطعنامه بود که در پادگان شهید منتظری با بچه‌ها دور هم نشسته بودیم؛ حشمت‌الله که در فکر بود، ناگهان آهی کشید و با صدایی محزون گفت: اگر من شهید نشوم، فکر نکنم بعد از جنگ دوام بیاورم؛ بعد مکثی کرد و گفت: «حتماً رضای خدا این بوده!» ادامه دارد... راوی: امین عزیزی برگرفته از کتاب: پرواز دیده‌بان http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت ۴۸ 💠 تازه می‌فهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت ۴۹ 💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه می‌کردم و مصطفی جان کندنم را حس می‌کرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد. جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانه‌ام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخم‌ها برایش کهنه نمی‌شد که دوباره چشمانش آتش گرفت. 💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدن‌مان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخم‌ها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانه‌اش نشاند. خودم نمی‌دانستم اما انگار دلم همین را می‌خواست که پیراهن صبوری‌ام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!» 💠 صورتم را در شانه‌اش فرو می‌کردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشک‌هایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست می‌کشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان پیچید. رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور می‌کردند، حرمت و خون ما با هم شکسته می‌شد. 💠 می‌توانستم تصور کنم که حرم را با مدافعانش محاصره کرده‌اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا می‌خواستم من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده‌اش را نبینم. تا سحر گوشم به لالایی گلوله‌ها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی‌دریغ می‌بارید و مصطفی با و اندک اسلحه‌ای که برایشان مانده بود، دور حرم می‌چرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست. 💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمی‌دانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیش‌قدم شدم :«من نمی‌ترسم مصطفی!» از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لب‌هایش را ربود و پای در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟» 💠 از هول دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمی‌دونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمی‌دونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!» هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانه‌شان درد می‌کرد، هنوز وحشت بی‌رحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم می‌دوید، ولی می‌خواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته منو سپردی دست (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به (علیهاالسلام)!» 💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را می‌چشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟» و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می¬کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم می‌رسه، نه به این مردم نه به تو!» 💠 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش می‌درخشید و با همین دستان خالی عزم کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد. لب‌هایش آهسته تکان می‌خورد و به گمانم با همین نجوای عشقش را به (علیهاالسلام) می‌سپرد که یک تنها لحظه به سمتم چرخید و می‌ترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد. 💠 در برابر نگاهم می‌رفت و دامن به پای صبوری‌ام می‌پیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت (علیهاالسلام) شدم. می‌دانستم رفتن (علیه‌السلام) را به چشم دیده و با هق‌هق گریه به همان لحظه قسمش می‌دادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت همهمه شد. 💠 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان می‌خواستند در را باز کنند و باور نمی‌کردم تسلیم تکفیری‌ها شده باشند که طنین در صحن حرم پیچید... ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
دمت گرم اقای باسلام : باسلام از امروز به بعد دیگر میزبان محصولاتی که به هر شکلی به غاصبان فلسطین مربوط می‌شوند، نخواهد بود. فهرست این برندها را در ادامه آورده‌ایم. با این ملاحظه‌ که علی رغم‌ تلاش‌هایمان، نتوانستیم از جایی برای تهیه‌ این فهرست کمکی بگیریم، پس خودمان دست به کار شدیم. البته ادعای کامل‌بودنش را هم نداریم اما همه تلاش‌مان را کرده‌ایم تا مستندات‌مان متقن و محکم باشند. به امید آزادی سرزمین زیتون‌ها. به امید روزهای روشنی که در راهند. فهرست اقلام صهیونیستی را در لینک زیر ببینید 👇 https://basalam.com/blog/ban-on-israeli-products/?client=app http://eitaa.com/yaranhamdel