eitaa logo
کانال یاران همدل
93 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
14.3هزار ویدیو
111 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 آیا اوایل ربیع الاول به خانه حضرت زهرا، حمله شده؟ ⛔️ تاریخ دقیق حمله به خانه حضرت زهرا بر خلاف مشهور >>> حدود ۴۵ تا ۷۰ روز بعد رحلت پیامبر بوده 📣توضیح مرتضی کهرمی http://eitaa.com/yaranhamdel
۳۰ آبان ۱۴۰۳
۳۰ آبان ۱۴۰۳
39.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حمله زمینی سوریه به جولان اسرائیل را بیچاره می‌کند http://eitaa.com/yaranhamdel
۳۰ آبان ۱۴۰۳
27.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 پهپادهای ۴۰ ساله ایرانی آرزوی ابرقدرت‌های دنیا http://eitaa.com/yaranhamdel
۳۰ آبان ۱۴۰۳
کانال یاران همدل
🔰 روشهایی سودمند برای زندگی بهتر ✅ توصیه‌های ساده و سودمند 🔹 با خنده به استقبال روز جدید بروید خو
🔰 روشهایی سودمند برای زندگی بهتر ✅ توصیه‌های ساده و سودمند 🔹 به زندگی خود شادی ببخشید خنده را وارد زندگی کنید به زندگی همراه با شوخ طبعی و نشاط نگاه نمایید. با نگرش امیدوارانه به زندگی محیط شادتری برای خود پدید آورید. به چیزهایی که باعث خوشی و شادی شما می‌شوند فکر کنید، سپس تا آنجایی که ممکن است به سوی این شادی‌ها بروید. تا می‌توانید چیزهای خنده‌دار وارد زندگی خود کنید. به پارک‌های تفریحی ها، باشگاه‌های ورزشی و تفریحی و تماشای فیلم‌های خنده‌دار بروید و بازی‌های خنده‌دار انجام دهید. این فعالیت‌ها شما را در فعال کردن اثر درمانی خنده در زندگی یاری خواهد کرد. کوشش کنید کارهایی انجام دهید که به زندگی شما شادی ببخشد. در هر زمان و مکان باید شاد باشید. زندگی را چنانچه هست با تمام مشکلاتش قبول کنید و شاد باشید. شادی را که دیگران از آن لذت می‌برند جذب نمایید. برای تندرست زیستن خنده، بهترین اکسیر است. http://eitaa.com/yaranhamdel
۳۰ آبان ۱۴۰۳
کانال یاران همدل
🔰 داستانهای اخلاقی، اجتماعی و تربیتی اسلام ✅احسان ″یوسف(ع) و برادران″ بعد از آنکه برادران با ح
🔰 داستانهای اخلاقی، اجتماعی و تربیتی اسلام ✅ اخلاص ۱- سه نفر در غار پیامبر فرمود: سه نفر از بنی اسرائیل با یکدیگر هم سفر شدند و به مقصدی روان شدند در بین راه ابری ظاهر شد و باریدن آغاز نمود خود را پناهنده به غاری نمودند. ناگهان سنگی درب غار را گرفت و روز را بر آنان چون شب ظلمانی ساخت راهی جز آنکه به سوی خدا روند نداشتند. یکی از آنان گفت خوب است کردار خالص و پاک خود را وسیله قرار دهیم باشد که نجات یابیم و هر سه نفر این طرح را قبول کردند. یکی از آنان گفت پروردگارا تو خود میدانی که من دختر عمویی داشتم که در کمال زیبائی بود، شیفته و شیدای او بودم تا آنکه در موضعی تنها او را یافتم به او در آویختم و خواستم کام دل برگیرم که آن دختر عمو سخن آغاز کرد و گفت: ای پسر عمو از خدا بترس و پرده عفت مرا مدر من به این سخن پای برهوای نفس گذاردم و از آن کار دست کشیدم. خدایا اگر این کار از روی اخلاص نموده ام و جز رضای تو منظوری نداشتم این جمع را از غم و هلاکت نجات ده. ناگاه دیدند آن سنگ مقداری دور شد و فضای غار کمی روشن گردید. دومی گفت خدایا تو میدانی که من پدر و مادری سالخورده داشتم که از پیری قامتشان خمیده بود و در همه حال به خدمت آنان مشغول بودم شبی نزدشان آمدم که خوراک نزد آنان بگذارم و برگردم دیدم آنان در خوابند، آن شب تا صبح خوراک بر دست گرفته نزد آنان بودم و آنان را از خواب بیدار نکردم که آزرده شوند. پروردگارا اگر این کار محض رضای تو انجام دادم در بسته به روی ما بگشا و ما را رهایی ده؛ در این هنگام مقداری دیگر سنگ به کنار رفت. سومی عرض کرد ای دانای هر نهان و آشکارا. تو خود میدانی که من کارگری داشتم؛ چون مدتش تمام شد مزد وی را دادم و او راضی نشد و بیش از آن اندازه طلب مزد میکرد و از نزدم برفت. من آن وجه را گوسفندی خریداری کردم و جداگانه محافظت می‌نمودم که در اندک زمان بسیار شد بعد از مدتی آن مرد آمد و مزد خود را طلب نمود من اشاره به گوسفندان کردم او گمان کرد که او را مسخره می‌کنم؛ بعد همه گوسفندان را گرفت و رفت. پروردگارا اگر این کار را برای رضای تو انجام داده ام و از روی اخلاص بوده ما را از این گرفتاری نجات بده. در این وقت تمام سنگ به کناری رفت و هر سه با دلی مملو از شادی از غار خارج شدند و به سفر خویش ادامه دادند. منبع: یکصد موضوع، پانصد داستان به قلم سید علی‌اکبر صداقت http://eitaa.com/yaranhamdel
۳۰ آبان ۱۴۰۳
کانال یاران همدل
🔰 داستان‌ها و پندها 📖 فصل اول ۱۴) مرگ ذلت بار ابولهب ابو رافع گوید: من غلام عباس عموی پیامبر(ص)ب
🔰 داستان‌ها و پندها 📖 فصل اول ۱۵)انتقاد سخت علی(ع) به شریح قاضی امیر مؤمنان علی (ع) شنید که شریح قاضی خانه ای به مبلغ هشتاد دینار خریده است. سخت بر او انتقاد کرد و فرمود شنیده ام برای آن خانه قباله و گواهانی تنظیم کرده ای اما بدان که نسخهٔ قباله من این است: این چیزی است که بنده‌ای ذلیل از مرده ای که آماده کوچ است خریداری کرده، خانه ای از سرای غرور در محل فانی شوندگان و در کوچه هلاک شوندگان این خانه چهار حد دارد: ۱- یک سوی آن به آفات و بلاها ۲- و سوی دیگر آن به حوادث ناگوار ۳- و سوی سوم آن ه هوی و هوس‌های سست کننده. ۴- و سوی چهارمش به شیطان گمراه کننده منتهی می‌شود و درِ خانه نیز در همین سو است... سپس علی علیه السلام یادی از قیصرها و کسراها کرده همه با آن همه کاخ‌ها و زرق و برق‌ها از دنیا رفتند و اسیر خواب شدند و سرانجام همه به سوی محل ثواب و عقاب رانده می‌شوند (یعنی) هنگامی که فرمان قضاوت الهی برسد آنگاه بیهوده‌گرایان به زیان برسند، گواه قبایل عقل است آنگاه که از سیطره هوی و هوس و علایق دنیا جان به سلامت بیرون برد. هدف علی علیه السلام از این بیان، بیشتر توجه به آخرت است و اینکه کاری کنیم در سرای دائم آخرت، زیانکار و بدبخت نشویم بلکه روسفید و خوشبخت شویم. منبع: اقتباس از نهج البلاغه نامه ۳ http://eitaa.com/yaranhamdel
۱ آذر ۱۴۰۳
کانال یاران همدل
🔰 یک شهر یک خیاط ۱۳) صبر و قهر از صبح زود که با قهر و ناراحتی از خانه بیرون آمد، حال و حوصله نداش
🔰 یک شهر یک خیاط ″شیرینی کرمانشاهی″ آن شب به جز چای، با نان برنجی کرمانشاهی هم از میهمانها و شنوندگان پذیرایی شد. شیخ جعبه نان برنجی را که دید گفت: انگار استوار کرمانشاهی عزیز میهمان ماست. استوار به طرف شیخ رفت و خواست دست او را ببوسد که شیخ مانع شد و او را کنار خود نشاند. استوار گفت: پدرم خیلی به من نیاز دارد و اگر به دادم نمی رسیدند، نمی دانستم چه بر سر ما می آمد. نجات پیدا کردم. حالا در کرمانشاه در مراسم ختم انعام به شما دعا می کنم. علی که این حرف ها را می شنید هنوز نمی‌توانست باور کند که ماجرا چنین پایانی پیدا کرده است. انگار چند روز پیش بود که شیخ رجبعلی همان طور که در جلسه خصوصی برای شاگردانش صحبت می کرد گفته بود استواری کرمانشاهی در کرمان است که خانواده اش در کرمانشاه احتیاج شدیدی به او دارند. پدر و مادر پیر و نیازمندی دارد که کسی جز او را برای رسیدگی ندارند. لازم است کسی از میان شما به کرمان برود و او را متوجه کند که به تهران بیاید تا کارش را درست کنیم و به شهر خودش برگردد. ادامه👇
۱ آذر ۱۴۰۳
علی احساس کرد که نگاه شیخ به اوست و معنی اش این است که این کار را به عهده او گذاشته است. این بود که بعد از شیخ رجبعلی نام آن استوار را پرسیده و راهی کرمان شده بود. آن قدر کار سختی بود که می توانست به بهانه‌ای شانه از زیر آن خالی کند مخصوصاً که نمی دانست آن استوار در کدام پادگان مشغول خدمت است اگر کسی جز شیخ چنین کاری از او خواسته بود هرگز انجام نمی داد اما در کنار تمامی آن کرامات و شگفتی هایی که از شیخ دیده بود، حس او نسبت به پدربزرگش جای خاصی داشت. با آن علاقه ای که مادرش نسبت به پدربزرگ در او به وجود آورده بود علاقه شیخ به او احترامش را نزد علی صد چندان می کرد. مادر گفته بود که پدرش مدرّس ماهی بیست تومان برای زندگی شان کنار می گذاشت و وقتی آن پول تمام می شد آن شب ها گرسنه می خوابیدند با اینکه پدر نماینده مجلس و رهبر اقلیت بود. مادر هر شب داستانی از داستان های مدرّس را برای آن تعریف کرده بود و عشق به پدربزرگ را مثل عشق طبیعت، عشق به مردم و عشق‌های دیگری که در وجودشان شعله‌ور کرده بود نشانده بود. عشقی فراموش نشدنی و از یاد نرفتنی. علی وقتی با چنان عشقی می دید شیخ رجبعلی هر بار با شنیدن نام مدرّس چنان گریه پر سوز و گدازی سر می دهد که در کمتر موردی مشابه آن پیش می آید، غیر از ارادت شاگرد و استادی و مرید و مرادی، محبتی خویشاوندگونه نسبت به او حس می کرد. شیخ با شنیدن نام مدرّس گریه را آغاز می کرد و برای همین بود که کسی جرئت نام بردن از مدرّس را نزد او نداشت. علی فقط در مجلس شعرخوانیِ رنجی بود که ممکن بود چنان گریه ای از شیخ رجب دیده باشد. وقتی رنجی در جلسات درس عمومی شیخ که گاهی تا دویست نفر هم در آن شرکت می کردند حاضر می شد تا قصیده ای بخواند شیخ دستمال به دست می گرفت و با دقت گوش می داد: گر ترک هوای نفس کردی مردی ور پیرو اهل داغ و دردی، مردی مردی نبود طالب باطل گشتن گر طالب غیر حق نگردی مردی وقتی رنجی مرثیه می خواند شیخ شروع به گریه می کرد با آن صدای خوشی که رنجی داشت و آن گریه های شیخ حال و هوای مجلس غیرقابل وصف می شد علی نمی‌دانست با چه کلماتی می توان آن مجلس را تعریف کرد... با چنین حسی بی شک علی نمی توانست به خود اجازه بدهد که کاری هر چقدر سنگین را نپذیرد و خواسته شیخ را بر زمین بگذارد خواسته ای که باعث شد روزها و هفته ها در پادگان های کرمان سرگردان باشد تا آن قدر پرس و جو کند که به او مشکوک شوند و چند روز در پادگانی بازداشتش کنند تا بگوید برای چه دنبال آن استواری که نمی شناسد می گردد. عاقبت وقتی او را پیدا کرده بود چگونه می‌توانست به او بقبولاند که عارفی در تهران متوجه مشکلاتی در مورد خانواده او شده که خودش از آن بی خبر است. با این همه، تمام این مشکلات گذشته بود حتی که توانسته بود عزم فرمانده پادگان که اتفاقاً از آشنایان او از آب درآمده بود یک مرخصی پانزده روزه برای استوار بگیرد و او را به تهران بیاورد هم حادثه ای نبود که از روی بخت و اقبال بوده باشد. استوار به تهران آمده و در مسافرخانه مستقر شده بود. همان چند جلسه اولی که به جلسه شیخ رجبعلی آمد برایش کافی بود تا به آن ناباوری و بهت اولیه غلبه پیدا کند و تردیدش نسبت به نیت آدم‌هایی که تا به حال نمی‌شناخت و با این همه بیشترین خدمتی را که کسی می توانست در حق دیگری انجام دهد برای او کرده بودند از بین برود. در یکی از همان جلسات بود که یکی از دوستداران شیخ، استوار را دیده بود. تیمساری که گاهی به جلسات می آمد گاهی هم شب ها به در خانه شیخ می آمد در می زد و بدون این که داخل شود با صدای بلند می پرسید سلام علیکم، امری ندارید و بعد می رفت. آن شب هم آمد و در زد انگار بر سر راه خانه اش سری هم به خانه شیخ رجبعلی می زد. در زده و پرسیده بود امری ندارید؟ شیخ گفته بود بیا تو کاری هست باید انجام دهی. تیمسار که داخل شد شیخ به استوار کرمانشاهی اشاره کرده گفته بود، ببین این شخص باید از کرمان به کرمانشاه منتقل بشود او را دست تو سپرده‌ام تیمسار گفت: به روی چشم بعد به استوار نگاه کرد و گفت: بلند شو درجه‌ات چیست؟ استوار بلند شد و گفت: استوار تیمسار پرسید: چرا احترام نمی گذاری؟ استوار پاهایش را به هم کوبید سلام نظامی داد و گفت: بله قربان. تیمسار گفت با لباس شخصی احترام نظامی می‌گذاری؟ همه حتی شیخ به حرف تیمسار و حالت استفهام‌آمیز استوار خندیده بودند. علی به خاطر داشت که تیمسار چنان سریع کار استوار را درست کرده بود که او حتی لازم نشد به کرمان برگردد. علی حالا که خوشحالی و آسودگی استوار را می دید باور نمی کرد که تمام آن وقایع باور نکردنی در مدت کوتاهی روی داده باشد. استواری را از کرمان برای مرخصی به تهران آورده بود و از تهران راهی کرمانشاه و آغوش خانواده‌اش کرده بود. http://eitaa.com/yaranhamdel
۱ آذر ۱۴۰۳
🔰 تبیین مفهوم مردم سالاری 🎙 رهبر معظم انقلاب: 🔸 «مردم سالاری یعنی اعتنا کردن به خواسته های مردم؛ یعنی درک کردن حرف‌ها و دردهای مردم؛ یعنی میدان دادن به مردم. اجتماع مردم سالاری؛ یعنی اجتماعی که مردم در صحنه‌ها حضور دارند ‌و تصمیم می‌گیرند و انتخاب می‌کنند. 🔹 اصل تشخیص اینکه چه نظامی در کشور بر سر کار بیاید، این را امام به عهده رفراندوم و آراء عمومی گذاشتند، این هم در دنیا سابقه نداشت. در هیچ انقلابی در دنیا ما ندیدیم و نشنیدیم که انتخاب نوع نظام را آن هم در همان اوایل انقلاب به عهده مردم بگذارند. تدوین قانون اساسی خواسته دیگر امام بود. آن هم نه به وسیله جمعی که خود امام معین کنند، بلکه باز به وسیله منتخبان مردم صورت گرفت. 🔸 مردم، اعضای مجلس خبرگان را انتخاب کردند تا قانون اساسی تدوین شود. باز مجدداً همان قانون را به رأی مردم گذاشتند و هنوز یک سال از پیروزی انقلاب نگذشته که مردم در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند و بعد از مدت کوتاهی هم مجلس شورای اسلامی به راه افتاد.» http://eitaa.com/yaranhamdel
۱ آذر ۱۴۰۳