🔰 تو بادیگارد و محافظ نبودی
حتی سرتیم حفاظت
شخص دوم مملکت هم نبودی
تو خودت «شخصیت» بودی سردار
خیلی مونده تا همه بفهمن
چه قهرمانی و از دست دادیم …🖤
#سلام_صبحتون_شهدایی
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🕊️پرواز دیدهبان🕊️ 🎬قسمت ۳ 🧍کودکی و نوجوانی ″تمرین رزم″ خانه ما نزدیک رودخانه بهمن شیر بود. گاه
🕊️پرواز دیدهبان🕊️
🎬 قسمت ۴
🧍کودکی و نوجوانی
″قلدر ستیزی″
پسر عمویمان علیرضا که در کودکی همبازی حشمتاله بود و اتفاقاً
سالهای جنگ همرزمش شد، تعریف میکند:
«حشمت از بچگی، همهجا طرفدار مظلوم بود؛ زیر بار حرف زور نمی رفت و فوری در برابرش واکنش نشان میداد. من دبستانی بودم و او راهنمایی؛ ولی با هم توی یک مدرسه بودیم. بعضی از بچههای نوبت صبح که بزرگتر بودند، به دبستانیها زور میگفتند و اذیتشان میکردند و گاهی خوراکیهایشان را میگرفتند؛ اما بچههای کوچکتر، زورشان به آنها نمیرسید و جرئت اعتراض نداشتند. یک روز که حشمتاله شاهد قلدری چند نفرشان بود، با آنها درگیر شد و کتک خورد؛ ولی حسابی کتکشان هم زد. او با این کار درس خوبی به همه داد؛ هم به بزرگترها، هم به کوچکترها.
بچههای کوچک جرئت پیدا کردند و یاد گرفتند که نباید زیر بار زور بروند و بزرگترها حساب کار دستشان آمد. آنها جلوی کوچکترها، خرد شده بودند و دیگر طرفشان نمیآمدند.»
ادامه دارد...
برگرفته از کتاب: پرواز دیدهبان
#پرواز_دیدهبان
#هر_روز_با_شهدا
#جانبازان_شهیدان_زنده
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت ۲۱ 💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را ک
🔰 دمشق شهرِ عشق
🎬قسمت ۲۲
💠 نگاهش میدرخشید و دیگر نمیخواست احساسش را پنهان کند که #مردانه به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط میخوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟»
دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط میخواستم بدونم چه احساسی به #همسرتون دارید، همین!»
💠 باورم نمیشد با اینهمه #نجابت بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانیام از شرم نم زد و او بیتوجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«میترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!»
احساس تهنشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان میکردم هواییام شدهاند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد.
💠 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار میکردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچهها خروجی #داریا به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.»
با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو میرفت و من سختتر صدایش را میشنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان میخورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!»
💠 گیج نگاهش مانده و نمیفهمیدم چه میگوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس میکردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمیتونستم این عکس رو نشونتون بدم!»
همچنان مردد بود و حریف دلش نمیشد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟»
💠 چشمانم سیاهی میرفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود.
سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطهای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان #خون در رگهایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد.
💠 عشق قدیمی و #زندانبان وحشیام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لبهایم میخندید و از چشمان وحشتزدهام اشک میپاشید.
مادرش برایم آب آورده و از لبهای لرزانم قطرهای آب رد نمیشد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از #عشق و بیزاری پَرپَر میزدم.
💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس میلرزید و #تهدید بسمه یادم آمده بود که با بیتابی ضجه زدم :«دیشب تو #حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر میبره و عقدت میکنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندانهایم از ترس به هم میخورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟»
سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشکهایم خیس شده و میان گریه معصومانه #شهادت دادم :«دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم!»
💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون #غیرت در صورتش پاشید و از این تهدید بیشرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند.
مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچهها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو #حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونههایش از #خجالت گل انداخت.
💠 از تصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید و به حرمت حرم #حضرت_سکینه (سلاماللهعلیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه میکوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این #امانت به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم میکرد :«خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمیگیره!»
شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرتزده نگاهم میکرد و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندسالهام از هیئت، دلم تا #روضه در و دیوار پر کشید.
💠 میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها #حضرت_زهرا (علیهاالسلام) را صدا میزدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دندهای از پهلویم ترک خورده است.
نمیخواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود که مقابل در اتاق رژه میرفت مبادا کسی نزدیکم شود...
ادامه دارد...
#دمشق_شهرِ_عشق
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
33.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حکایات ناب
🔹حکایات ناب و شنیدنی🔹
#محتوا_شماره_۱۳۹
🔸 خوشا به سعادت کسی که...🔸
▫️حجت الاسلام علی معزی▫️
🔺منبع روایات:
غرر الحکم جلد ۱، صفحه ۴۳۱
بحار الأنوار ،جلد ۱۲، صفحه ۳۸۶
#امیر_المومنین
#امر_به_معروف #نهی_از_منکر
#امام_باقر
#امیر_المومنین
#رضای_خدا
#حکایات_ناب
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 سیدِ محرومین 📝 خاطراتی از رئیسجمهور مردمی شهید رئیسی ۸) حق ستان شــایعه کــرده بودنــد «وابســ
🔰 سیدِ محرومین
📝 خاطراتی از رئیس جمهور مردمی شهید رئیسی
۹) هدیه ویژه دادستان!
آمــده بــود دادســتانی و مــیگفــت در جوانشـــهر کــــرج، چندیــن قطعــه زمیــــن ۴۰۰ متــری دارد و مــیخواهــــد یکــــی از آنهــــا را بــــه دادســـتان بدهـــد تـــا بـــا صلاحدیـــد خـودش، مبلغـــش را بیـن افـــراد نیازمنـــد شهر، تقســیم کنــــد. هرچــــه اصــــرار کــــرد ســید ابراهیــم قبــــول نکــــرد. یکـــی از معتمدیـــن شـــهر را واســـطه کـــرد تـــا سید ابراهیم را راضـــی کنـد، امــا فایده نداشــت. حتی گفـــت زمیــــن را بــــه دادســتان مــیبخشــــم امــا بــاز هــم قبــول نکــرد. ســید ابراهیــم آب پاکــی را روی دســتش ریخت:
«نــــه بــــرادر! بهتر است برویــد بــــا کمیتــــه امــــداد صحبــت کنیــــد. اگــر مــــن کــه در ایــن شــهر هیــچ چیــز ندارم و حتی شـبها هم در دادســـرا می خوابـم ایـن زمیـن را قبـول کنـم، هزار فکـر نابجـا در ذهـن مـــردم می آید و دیگـــر نمیتواننـــد بـــه مـــن اعتمـاد کننـد.»
_--_--_--_--_
امــام باقــر(ع) دربــاره امیرالمؤمنیــن علــی(ع) مــیفرماینــد:
«حضرت(ع) پنج سال ولایت داشت.
نه آجری بر آجری گذاشت و نه خشتی بر خشتی و نه دهی مالک شد و نه پول نقره یا طلا بجای خود گذاشت.»
(امالیالصدوق، ص۲۸۱)
****
مقام معظم رهبری(مدظله):
شــما اگــر ســر تا پای نهجالبلاغه را نگاه کنیــد، میبینیــد آنچــه کــه امیرالمؤمنیــن دربــاره بی رغبتــی بــه دنیــا، دل نبســتن بــه دنیــا، زهــد در دنیــا بیــان فرمــوده اســت، از همــه آنچــه کــه در نهجالبلاغــه بیــان کــرده اســت، بیشــتر اســت؛ ایــن بــه خاطــر همیــن اســت. و الّا امیرالمؤمنیــن کســی نبــود کــه از دنیــا گوشــهگیری کنــد، انعــزال از دنیا داشــته باشــد؛ نــه، بــرای آبــادی دنیــا یکــی از فعالتریــن آدمهــا بــود؛ چــه در زمــان خلافــت، چــه بعــد از خلافــت، امیرالمؤمنیــن جــزو کســانی نبــود کــه کار نکننــد، دنبــال تــلاش نرونــد... . پرداختــن بــه دنیــا و بــه طبیعتــی کــه خــدای متعــال در اختیــار انســان گذاشــته اســت، و اداره معیشــت مــردم، اداره امــور اقتصــادی مــردم، فراهــم کــردن وســائل رونــق اقتصــادی، اینهــا همــه کارهــای مثبــت و لازم و جــزو وظائــف فــرد مسلمان و مدیران اسلامی است. امیرالمؤمنین یــک چنیــن آدمــی بــود؛ امــا خــود او هیــچ دلبســتگی نداشــت. ایــن وضــع امیرالمؤمنیــن و برنامــه تربیــت اخلاقــی امیرالمؤمنیــن اســت.
(خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۳۸۷/۰۶/۰۲)
#سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_محرومین
#شهید_جمهور
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 اگه جلیلی نبود کار جمع نمیشد!!!
دائم میگن سعید جلیلی سابقه اجرایی نداره، بیا اینم یکی از چندین مثال نقض
روایت سعید جلیلی از حل پرونده فساد ۳۰۰۰ میلیاردی...
#تا_انتخابات
#انتخاب_اصلح
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 سریال هفت_سر _اژدها
معرفی خانواده سلطان خواه
(هاشمی رفسنجانی)
توسط متین سلطان خواه
(مهدی هاشمی)
۳۵ سال این مملکت تو مشت ما بوده.
مردم باید مارو بپرستـــــن
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel