eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
13.6هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 اولین تصویر از مزار شهید آیت‌الله رئیسی شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند از دل قبر خودت خیز که مهمان داری ما سراسیمه بپرسیم که آن مهمان کیست؟ و بگویند که مهمان ز خراسان داری خادم الرضا در آغوش امام رضا علیه السلام آرام گرفت http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 مسیح کردستان 📝 زندگینامه شهید محمد بروجردی 🎬 قسمت ۱۲۹ بروجردی، داوود را که پیاده کرد خودش نشست پشت ماشین و حرکت کرد. جاده خاکی بود و او آرام می‌رفت. بیشتر منطقه را نگاه می‌کرد. به نزدیکی‌های پادگان شهید شاه آبادی که رسید، جاده پرد دست انداز و خراب بود. بروجردی سرعت ماشین را کمتر کرد. او آهسته رفت و رفت تا به یک آبگیر کوچک رسید. ماشین اسکورت گذشت. بروجردی هم پشت سر آن وارد آبگیر شد که ناگهان انفجاری عظیم ماشین را به هوا برد و لحظاتی بعد تکه پاره‌های آن در گوشه و کنار افتاد. مین ضد تانک بود. بچه‌های اسکورت پایین پریدند و خواستند کاری بکنند اما... بروجردی به ملکوت پیوسته بود. داوود شماره را گرفت، اشغال بود. دوباره گرفت، این بار زنگ زد و کسی از آن طرف خط گوشی را برداشت. جلالی در فکر بود به یاد روز قبل افتاد و اینکه بروجردی، روی چه طرح‌ها و نقشه‌هایی با او حرف زده بود. حالا که جلالی فکر می‌کرد، حس می‌کرد که دیروز بروجردی با او وصیت‌های عملیاتش را می‌کرده. همونطور که در فکر بود، چشمش به دست و دهان داوود عسگری بود. داوود بعد از یکی دو جمله گوشی را گذاشت و وا رفت کنار دیوار و سرش را در میان دو دست گرفت و صدای گریه‌اش اتاق را پر کرد. خبر مثل برق و باد در کردستان پیچید. جلالی، آبشناسان، ایزدی، استاندار، فرماندهان سپاه و ارتش، مردم و... به بیمارستان ارومیه شتافتند. عده زیادی خون دادند تا اگر بروجردی را آوردند و به خون احتیاج بود مشکلی پیش نیاید. ادامه...👇
در میان هیاهو و نگرانی مردم هلیکوپتری بر زمین نشست همه هجوم بردند در این چند ساعت انتظار حرف‌ها و سخنان و حرکات عجیب چند روز گذشته بروجردی را به خاطر آورده بودند. در این دو سه روزه به همه وصیت کرده بود. با همه خداحافظی کرده بود و از همه حلالیت طلبیده بود. ایزدی صبح همان روز را به یاد آورد وقتی می‌خواست از اتاقش خارج شود، صورت او را بوسیده بود و حلالیت طلبیده، سفارش تیپ، بچه‌های کردستان و مردم را به او کرده بود و همان دم ایزدی به گریه افتاده بود. ولی بروجردی برگشته و سفارش کرده بود: - ایزدی جان، نمی‌خواهم به خاطر من، کارها را ول کنید و بیایید دنبال جنازه من بروید... برانکارد را که از هلیکوپتر زمین گذاشتند، جلالی و ایزدی، دو طرف بروجردی ایستاده بودند. هیچ کدام جرأت اینکه پارچه روی او را پس بزنند نداشتند. دستی پارچه سفید را کنار زد. جلالی به چهره بروجردی نگاه کرد. باز هم همان لبخند همیشگی، انگار در آن حالت هم داشت سفارش می‌کرد: - کردستان را تنها نگذارید. با دیدن خون تازه‌ای که موهای بلند و بور محمد را خیس کرده بود، همه روی زمین افتادند. صدای گریه بیمارستان را پر کرد. انگار تازه و همین امروز کاظمی، نصرت‌زاده، شهرام‌فر، طیاره، گنجی‌زاده و... را از دست داده بودند. جلالی انگار حس می‌کرد همه شهدا در این روز شهید شده‌اند. قبلاً با بودن بروجردی شهادت بچه‌ها و جای خالی آنها را حس نمی‌کردند. همه در فکر این بودند که چه کنند. باید با فرمانده‌شان می‌رفتند. ولی او که از قبل آگاه بود، سفارش کرده بود که کردستان را تنها نگذارید. نه می‌توانستند پیکر خونین او را تنها بگذارند و نه اینکه حرفش را عمل نکنند. ادامه دارد... برگرفته از کتاب: مسیح کردستان http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت هفدهم 💠 گنبد روشن #حرم در تاریکی چشمانم می‌درخشید و از زیر روبنده از چشمان ب
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت هجدهم 💠 زیر دست و پای زنانی که به هر سو می‌دویدند خودم را روی زمین می‌کشیدم بلکه راه پیدا کنم. درد پهلو نفسم را بند آورده بود، نیم‌خیز می‌شدم و حس می‌کردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین می‌شدم. همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار می‌کردم که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبنده‌ام افتاده و تلاش می‌کردم با صورتم را بپوشانم، هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در دل جمعیت لنگ می‌زدم تا بلاخره از خارج شدم. 💠 در خیابانی که نمی‌دانستم به کجا می‌رود خودم را می‌کشیدم، باورم نمی‌شد رها شده باشم و می‌ترسیدم هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده چادرم را بکشد که قدمی می‌رفتم و قدمی می‌چرخیدم مبادا شکارم کند. پهلویم از درد شکسته بود، دیگر قوّتی به قدم‌هایم نمانده و در تاریکی و تنهایی خیابان اینهمه وحشت را زار می‌زدم که صدایی از پشت سر تنم را لرزاند. جرأت نمی‌کردم برگردم و دیگر نمی‌خواستم شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم و وحشتزده دویدم. 💠 پاهایم به هم می‌پیچید و هر چه تلاش می‌کردم تندتر بدوم تعادلم کمتر می‌شد و آخر درد پهلو کار خودش را کرد که قدم‌هایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم. کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش خیس و این دومین باری بود که امشب در این خیابان‌های گِلی نقش زمین می‌شدم، خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت که دوباره صورتم به زمین خورد و زخم پیشانی‌ام آتش گرفت. کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که مردانه فریاد کشید :«برا چی فرار می‌کنی؟» 💠 صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان اجیرشده‌های آمده تا جانم را بگیرد که سراسیمه چرخیدم و او امانم نداد که کنارم نشست و به سختی بازخواستم کرد :«از آدمای ابوجعده‌ای؟» گوشه هنوز روی صورتم مانده و چهره‌ام به‌درستی پیدا نبود، اما آرامش صورت او در تاریکی این نیمه‌شب به‌روشنی پیدا بود که محو چشمان مهربانش مانده و پلکی هم نمی‌زدم. 💠 خط پیشانی‌ام دلش را سوزانده و خیال می‌کرد وهابی‌ام که به نرمی چادرم را از صورتم کنار زد و زیر پرده اشک و خون، تازه چشمانم به خاطرش آمد که رنگ از رخش پرید. چشمان روشنش مثل آینه می‌درخشید و همین آینه از دیدن شکسته بود که صدایش گرفت :«شما اینجا چی‌کار می‌کنید؟» 💠 شش ماه پیش پیکر غرق خونش را کنار جاده رها کرده و باورم نمی‌شد زنده باشد که در آغوش چشمانش دلم از حال رفت و ضجه زدم :«من با اونا نبودم، من داشتم فرار می‌کردم...» و درد پهلو تا ستون فقراتم فریاد کشید که نفسم رفت و او نمی‌دانست با این دختر میان این خیابان خلوت چه کند که با نگاهش پَرپَر می‌زد بلکه کمکی پیدا کند. می‌ترسید تنهایم بگذارد و همان بالای سرم با کسی تماس گرفت و پس از چند دقیقه خودرویی سفید کنارمان رسید. از راننده خواست پیاده نشود، خودش عقب‌تر ایستاد و چشمش را به زمین انداخت تا بی‌واهمه از نگاه نامحرمی از جا بلند شوم. 💠 احساس می‌کردم تمام استخوان‌هایم در هم شکسته که زیرلب ناله می‌زدم و مقابل چشمان سر به زیرش پیکرم را سمت ماشین می‌کشیدم. بیش از شش ماه بود حس رهایی فراموشم شده و حضور او در چنین شبی مثل بود که گوشه ماشین در خودم فرو رفتم و زیر آواری از درد و وحشت بی‌صدا گریه می‌کردم. 💠 مرد جوانی پشت فرمان بود، در سکوت خیابان‌های تاریک را طی می‌کردیم و این سکوت مثل خواب سحر به تنم می‌چسبید که لحن نرم مصطفی به دلم نشست :«برای اومده بودید حرم؟» صدایش به اقتدار آن شب نبود، انگار درماندگی‌ام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم می‌لرزید :«می‌خواید بریم بیمارستان؟» ماه‌ها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و عادت کرده بودم دردهایم را پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد :«نه...» 💠 به سمتم برنمی‌گشت و از همان نیم‌رخ صورتش خجالت می‌کشیدم که ناله‌اش در گوشم مانده و او به رخم نمی‌کشید همسرم به قصد کشتنش به قلبش زد و باز برایم بی‌قراری می‌کرد :«خواهرم! الان کجا می‌خواید برسونیم‌تون؟» خبر نداشت شش ماه در این شهر و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم و شاید می‌دانست هر بلایی سرم آمده از دیوانگی سعد آمده که زیرلب پرسید :«همسرتون خبر داره اینجایید؟» 💠 در سکوتی سنگین به شیشه مقابلش خیره مانده و نفسی هم نمی‌کشید تا پاسخم را بشنود و من دلواپس حرم بودم که به جای جواب، معصومانه پرسیدم :«تو کسی کشته شد؟»... ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
سومین گزارش شفاف از سومین روز کاری مجلس دوازدهم (پنج شنبه ۱۰ خرداد) صبح قبل از ۸ وارد مجلس شدم. چون هفته بعد چند روز تعطیل است، قرار شد استثنائا پنجشنبه جلسه تشکیل شود تا درباره اعتبارنامه ها تصمیم گیری شود. ابتدا جلسه چند دقیقه ای غیرعلنی بود و درباره تغییراتی که در آرای چند نفر از اعضای هیات رئیسه پس از بازشماری صورت گرفته بود بحث شد. تغییراتی که باعث شد تا جای یکی دو نفر از نمایندگان عوض شود. عموم نمایندگان ناراحت بودند و برایشان سوال بود که چه کسی مقصر چنین اشتباهی است؟ و باید با هرکس که در این زمینه اشتباه کرده برخورد گردد تا تکرار نشود. رئیس مجلس هم توضیح داد که من کاره ای نبودم چون شمارش آرا را چند نفر از نمایندگان با نظارت هیات رئیسه سنی مجلس انجام داده اند که حرف درستی بود. اما این ماجرا نباید رها شود؛ باید مقصرانش مشخص شوند چون بی جهت برای مجلس حاشیه درست کردند و بهتر است در ادامه هم خود رئیس مجلس پیگیر و مدعی این مساله شود تا متهم‌ نشود که راحت از کنار مساله عبور کرده. نکته ای که آقای رسایی هم در تذکرش مطرح کرد. اما در جلسه علنی، موضوع تایید اعتبارنامه ها بود. من با ۶ نماینده دیگر (شریعتی، لاجوردی، روانبخش، نجابت، غضنفری و رضایی) روی اعتبارنامه آقای تاجگردون منتخب گچساران اعتراض زدیم اما در اتفاقی عجیب و غریب، آقای قالیباف اصل ۹۳ قانون اساسی را که بر "تصویب" اعتبارنامه ها توسط مجلس (یعنی رای گیری) تاکید دارد نقض کرد و علیرغم تذکرهای مختلف چند نماینده، مجلس را طوری اداره کرد که اصلا اعتبارنامه ها به رای گیری نرسد. البته استدلال رئیس مجلس این بود که شورای نگهبان در استعلام مجدد گفته درباره اعتبارنامه های مورد اعتراض مشکلی نیست در حالیکه این روند اولا باید کتبی باشد نه شفاهی، ثانیا مالک شریعتی تاکید داشت در همین تماسهای تلفنی شفاهی هم چنین حرفی زده نشده و آقای قالیباف اصرار دارد ماجرا طور دیگری جلو برود. همین موضوع چند دقیقه ای هم‌ منجر به تنش شد. آنطور که مالک شریعتی اعلام کرد تاجگردون با تهدید او و یک نماینده دیگر گفته بود تکه تکه تان میکنم و نمیگذارم شب به خانه برسید و همین جمله باعث درگیری بین آنها و چند نماینده دیگر شد اما در هر صورت رئیس مجلس از ارجاع اعتبارنامه تاجگردون به شعبه خودداری کرد و تمام اعتبارنامه ها به شیوه ای غیر از رای گیری از نمایندگان و با مدلی که رئیس مجلس اراده کرد، تایید شد. تحلیل خیلی از نماینده ها این بود که این اتفاق هم حاصل ائتلاف سیاسی سه جریان اصلاحات، اعتدال و قالیباف در مجلس بوده است. اما در کنار این مساله، موضوع دیگر تلاش برخی نمایندگان نزدیک به رئیس مجلس برای دعوت از او جهت حضور در انتخابات ریاست جمهوری بود. آقای غضنفرآبادی نماینده بم نامه ای را نشانم داد که از قالیباف برای حضور در انتخابات دعوت کرده بود و پرسید امضا میکنید؟ گفتم: حتما نه! اکثر قابل توجه نمایندگان نیز امضا نکردند و حتی بخشی از کسانی که همین دو روز قبل به ریاست آقای قالیباف در مجلس  رای دادند نیز امضا نکردند و این کار را هم به ضرر قالیباف و هم‌ توهین به رای خودشان میدانستند که ۲ روز بعد از ریاست مجلس، ایشان بخواهد این بار هم نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود. البته نمیدانم واقعا رئیس مجلس از این اتفاق خبردار بود یا نه، ولی نهایتا تصمیم با خود اوست که چه کاری انجام دهد. نهایتا جلسه علنی قبل اذان ظهر به پایان رسید و از سوی هیات رئیسه اعلام که شد جلسه بعدی ۲۰ خرداد است. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 اصولگرایی – ابعاد و شاخصها 📌اصول نظام سیاسی اسلام اصل اوّل: ایمان و هویت اسلامی و انقلابی و پای
🔰 اصولگرایی – ابعاد و شاخصها 📌اصول نظام سیاسی اسلام اصل دوّم: عدالت اصل دوّم، عدالت است. فلسفه وجودی عدالت است. اینکه ما برنامه رشد اقتصادی درست کنیم و بگذاریم بعد از حاصل شدن دو، ســـه برنامه رشد اقتصادی به فکر عدالت بیفتیم، منطقی نیست. رشد اقتصادی باید هم پای عدالت پیش برود؛ برنامه‌ریزی کنند و راهش را پیدا کنند. حالا عدالت چیست؟ البته ممکن است در معنا کردن عدالت، افرادی، کسانی یا گروههایی اختلاف نظر داشته باشند؛ اما یک قدر مسلّمهایی وجود دارد: کم کردن فاصله ها، دادن فرصتهای برابر تشویق درستکار و مهار متجاوزان به ثروت ملی، عدالت را در بدنه حاکمیتی رایج کردن - عزل و نصبها، قضاوتها، اظهار نظرها - مناطق دوردست کشور و مناطق فقیر را مثل مرکز کشور زیر نظر آوردن منابع مالی کشور را به همه رساندن، همه را صاحب و مالک این منابع دانستن از قدرِ مسلّمها و مورد اتفاقهای عدالت است که باید انجام بگیرد. بنابراین، عدالت یک اصل است و نیازمند قاطعیت. عدالت با من بمیرم تو بمیری درست نمیشود؛ عدالت، با تعارف درست نمیشود؛ اوّلاً قاطعیت میخواهد، ثانیاً ارتباط با مردم میخواهد ثالثاً ساده زیستی و مردمی بودن لازم دارد و بالاتر از همه خودسازی و تهذیب می‌خواهد؛ این هم جزو پیش شرطها و پیش نیازهای اجرای عدالت است. اوّل، باید خودمان را درست کنیم و یک دستی به سر و صورت خودمان بکشیم تا بتوانیم عدالت را اجرا کنیم؛ وظیفه من و شما اینهاست. واقعاً باید با ویژه‌خواران و فساد مبارزه کنیم. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 درس ولایتمداری 🚨عجب دیالوگی ؛کجا دیوانه‌ها ، از جان‌تان سیر شدید؟ فکر آبرویتان را نمی‌کنید؟ مگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 این مذهبی‌های بی بصیرت یا این محجبه‌های ضد ولایت و ضد جمهوری اسلامی رو که می‌بینیم شخصاً خیلی دلمون به حالشون میسوزه. اینا دقیقاً بهترین چیزی که میتونه توصیف‌شون کنه همین ویدئو هست. 🔹️عین واقعیت هست این جمله، تاریخ تکرار واقعیت ها است....، از اینجا مانده از اونجا رانده نباشید والله یه روزی اگه این پرچم نباشه اینا بهتون رحم نمی‌کنند.... http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 مذهبی‌های صورتی با گفتمان مجاهدین خلق!! 📑در بخشی از اسناد لانه جاسوسی آمده است. : 🚨صحبت های[امام] خمینی در مورد لزوم پوشیدن چادر همچنان بحث انگیز است. 💥مجاهدین با انتشار بیانیه ای گفته اند: در حال حاضر مسایل بسیار مهم تر دیگری در مملکت وجود دارد! و مطرح مسئله حجاب فقط به نفع ضد انقلابیونی تمام می شود که قصد ایجاد هرج و مرج را دارند!!! 🎙صادق قطب زاده رئیس سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران نیز تقریباً همین حرف را زده و مدعی شده است که گفته های خمینی را تفسیر کرده اند. 👌در عین حال زنانی که طرفدار پوشیدن چادر هستند قرار است در روز ۱۶ مارس در مقابل ساختمان رادیو و تلویزیون ملی ایران تظاهرات کنند. 📑اسناد لانه جاسوسی، ج۱۰،ص۲۰۷. ✔️مذهبی‌های صورتی امروز ، همان دوگانه‌های کثیف پهلوی و ساواک را دنبال می کنند و مدام اعلام می دارند امروز وقت حجاب نیست و باید به مسائل دیگر رسیدگی کرد! بله، از موارد دیگر نباید غافل شد اما این حکم الهی نیز باید با قدرت انجام پذیرد. مسولان و نهادهایی که ترک فعل هم کرده اند باید معرفی و برخورد شوند. http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 ‏تفاوت سپاه امام حسین(ع) و عمر بن سعد در نماز و روزه و احکام نبود! 👈در پیروی از "ولایت" بود! http://eitaa.com/yaranhamdel
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 توصیه‌های حاج قاسم سلیمانی در خصوص توجه به ولایت فقیه 🚨قابل توجه ؛ توهین کنندگان به بنده در این چند روز(بزرگان پاسخ شما را داده اند).... ✔️حالا ببینید؛ آیا مدیر و مسئول مربوطه شما اینچنین ولایتمداری است!؟ 💥خط قرمز ما ولایت فقیه است.... http://eitaa.com/yaranhamdel