کانال یاران همدل
🕊️پرواز دیدهبان🕊️ 📖فصل دوم 🪖سالهای رزم در نوجوانی و جوانی ″بِای ذنب قتلت″ عملیات والفجر ۱۰ که
🕊️پرواز دیدهبان🕊️
📖فصل دوم
🪖سالهای رزم در نوجوانی و جوانی
″مهماننوازی″
پدرم با توجه به سابقه و امکاناتی که داشت، میتوانست در شهرکرد نانوایی راه بیندازد؛ اما میگفت: باید به رزمندهها نان گرم برسانیم. آن سالها در آبادان مانده و مغازه نانواییاش را باز نگهداشته بود. در کنار نانوایی، عضو بسیج آبادان هم بود و بعدها در مقطعی از جنگ، سپاه پاسداران، پانزده سرباز را به کمک او فرستاده بود تا نان آن منطقه را تأمین کند.
پدر تعریف میکند: گاهی حشمتاله با دوستانش به نانوایی میآمد و کمی پیشم میماند. به من میگفت موقعی که عملیات نیست، حوصله بچهها سر میرود. برای همین من آنها را با خودم به آبادان میآورم تا هم هوایشان عوض شود و هم بعد از مدتها نان داغ بخورند.
مادرم از این روحیه حشمت تعریف میکند: خیلی مهماننواز بود. در آن روزهای کمی که از جبهه به مرخصی میآمد، با دوستانش در ارتباط بود و دائم آنها را به خانه میآورد و محبتشان میکرد.
مادرم همرزمان حشمت را واقعاً دوست داشت، نهتنها از مهمانداری خسته نمیشد، بلکه مرتب سراغشان را از حشمت میگرفت. وقتی میآمدند تا جایی که میتوانست با غذاهای خوشمزه و روی خوش، از رزمندهها پذیرایی میکرد.
برگرفته از کتاب: پرواز دیدهبان
#پرواز_دیدهبان
#هر_روز_با_شهدا
#خاطرات
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 دمشق_شهرِ_عشق 🎬قسمت ۳۷ 💠 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس میک
🔰 دمشق شهرِ عشق
🎬قسمت ۳۸
💠 عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا #حرم بیصدا گریه میکرد. مقابل حرم که رسیدیم دیدم زنان و کودکان آواره #داریا در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از #تروریستها نبود که نفسم برگشت.
دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه میکردند، نمیدانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستادهاند، ولی مصطفی میدانست و خبری جز پیکر بیسر پسرشان نداشت که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هقهق گریه بلند شد.
💠 شانههایش میلرزید و میدانستم رفیقش #فدای من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم. مادرش به سر و صورتم دست میکشید و عارفانه دلداریام میداد :«اون حاضر شد فدا شه تا #ناموسش دست دشمن نیفته، آروم باش دخترم!»
از شدت گریه نفس مصطفی به شماره افتاده بود و کار ناتمامی داشت که با همین نفسهای خیس نجوا کرد :«شما پیاده شید برید تو #صحن، من میام!»
💠 میدانستم میخواهد سیدحسن را به خانوادهاش تحویل دهد که چلچراغ اشکم شکست و نالهام میان گریه گم شد :«ببخشید منو...» و همین اندازه نفسم یاری کرد و خواستم پیاده شوم که دلواپس حالم صدا زد :«میتونید پیاده شید؟»
صورتم را نمیدیدم اما از سفیدی دستانم میفهمیدم صورتم مثل مرده شده و دیگر #خجالت میکشیدم کسی نگرانم باشد که بیهیچ حرفی در ماشین را باز کردم و پیاده شدم.
💠 خانوادههای زیادی گوشه و کنار صحن نشسته و من تنها از تصور حال مادر و خواهر سیدحسن میسوختم که گنبد و گلدستههای بلند حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) در گریه چشمانم پیدا بود و در دلم خون میخوردم.
کمر مادرش را به دیوار سیمانی صحن تکیه دادم و خودم مثل جنازه روی زمین افتادم تا مصطفی برگشت. چشمانش از شدت گریه مثل دو لاله پر از #خون شده بود و دلش دریای درد بود که کنارمان روی سر زانو نشست و با پریشانی از مادرش پرسید :«مامان جاییت درد میکنه؟»
💠 و همه دلنگرانی این مادر، #امانت ابوالفضل بود که سرش را به نشانه منفی تکان داد و به من اشاره کرد :«این دختر رنگ به روش نمونده، براش یه آبی چیزی بیار از حال نره!» چشمانم از شرم اینهمه محبت بیمنت به زیر افتاد و مصطفی فرصت تعارف نداد که دوباره از جا پرید و پس از چند لحظه با بطری آب برگشت.
در شیشه را برایم باز کرد و حس کردم از سرانگشتانش #محبت میچکد که بیاراده پیشش درددل کردم :«من باعث شدم...»
💠 طعم تلخ اشکهایم را با نگاهش میچشید و دل او برای من بیشتر لرزیده بود که میان کلامم عطر عشقش پاشید :«سیده سکینه شما رو به من برگردوند!»
نفهمیدم چه میگوید، نیمرخش به طرف حرم بود و حس میکردم تمام دلش به سمت حرم میتپد که رو به من و به هوای #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) عاشقانه زمزمه کرد :«یک ساله با بچهها از #حرم دفاع میکنیم، تو این یکسال هیچی ازشون نخواستم...»
💠 از شدت تپش قلب، قفسه سینهاش میلرزید و صدایش از سدّ بغض رد میشد :«وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمیرسید، نمیدونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان میخوام. این دختر دست من امانته، منِ #سُنی ضمانت این دختر #شیعه رو کردم! آبروم رو جلو شیعههاتون بخر!» و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد.
خجالت میکشید اشکهایش را ببینم که کامل به سمت #حرم چرخید و همچنان با اشکهایش با حضرت درددل میکرد. شاید حالا از مصیبت سیدحسن میگفت که دوباره نالهاش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش میبارید.
💠 نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه میفهمیدم اعجازی که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، کرامت #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بوده است، اما نام ابوجعده را از زبانشان شنیده و دیگر میدانستم عکس مرا هم دارند که آهسته شروع کردم :«اونا از رو یه عکس منو شناختن!» و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند که به سمتم چرخید و سراسیمه پرسید :«چه عکسی؟»
وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد و نمیدانستم این عکس همان #راز بین مصطفی و ابوالفضل است که به سرعت از جا بلند شد، موبایلش را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم، اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود که بلافاصله به من زنگ زد.
💠 به گلویم التماس میکردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمیام در گوشش نپیچد و او برایم جان به لب شده بود که اکثر محلههای شهر به دست #تکفیریها افتاده بود، راه ورود و خروج #داریا بسته شده و خبر مصطفی کارش دلش را ساخته بود...
ادامه دارد...
#دمشق_شهرِ_عشق
#هر_روز_با_شهدا
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 شوخیها وخاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۵۲ ″آیات سجده واجب″ ▪️مــا در پنـ
🔰 شوخیها وخاطرات طنزِ دفاع مقدس
«ماجراهای آقا فریبرز»
🎬 قسمت ۱۵۳
″عقرب!؟″
▪️کنــار کرخــه مســتقر بودیــم و گرمــا بیــداد مــیکــرد... عقــربهــا اکثــراً در تابســتان از زمیــن بیــرون مــیآینــد. بــه خاطــر همیــن هــم تــا دلتــان میخواســت دور و بــر مــا عقــرب، تــاب مــیخــورد....
یکــی از راههایــی کــه فریبــرز بــا آن، عقــربهــا را بــه دام میانداخــت، ایــن بــود کــه کــش گتــر (کــش دم پاچــه شــلوار نظامــی) را در ســوراخ عقــرب فــرو مــیکــرد... عقــربهــا از کــش خــوششــان میآمــد، نیــشهــای خــود را در کــش فــرو مــیکردنــد و ایــن طــور بــه دام میافتادنــد. فریبــرز آن کــشهــا را از ســوراخهــا در مــیآورد و عقــربهــای متصــل بــه آن را مــیکشــت و یــا اســیر میکــرد...
کــم کــم شــکار عقــرب توســط فریبــرز بــه بچههــا آمــوزش داده شــد و بیــن بچههــا عــادی شــد و تــرس آن از بیــن رفــت.
یــک روز فریبــرز بــرای شــکار عقــربهــای بزرگـتـر بــه وســط بیابــان رفــت بــرای ایــن کار یــک بیــل و یــک آفتابــه آب هــم بــا خــود بــرد...
سرگــرم کار خــود بــود کــه ناگهــان فرمانــده گــردان از کنــارش رد شــد و او را در آن حــال دیــد. ظهــر، فرمانــده گــردان بیــن دو نماز ظهــر و عصــر بــه ایــراد سخنرانی کــرد. بحــث آن روز فرمانــده دربــاره خودســازی بــود. از شــانس خــوبمــان یکهــو وســط سخنرانی چشــمش بــه فریبــرز افتــاد. نگاهــی بــه او کــرد و گفــت: بــه جــای اینکــه تــو بیابــون راه بیفتیــد، عقــرب بگیریــد، دنبــال گرفتــن عقــربهــای نفــس خودتــون باشــید.
فریبــرز سرش پائیــن بــود و جیــک نمیزد. منــم بــه فرمانــده گفتــم: آقا خبــر نــداری کــه آقــا فریبــرز بــرای صــادرات عقرب میخواهد بــرود بــا فرمانــده لشــگر قــرارداد امضــاء کنــد و اینحــا بــود کــه همــه بچههــا زدنــد زیــر خنــده...
برگرفته از: کتاب ماجراهای آقا فریبرز
نویسنده: ناصر کاوه
#ماجراهای_آقا_فریبرز
#خاطرات_طنز_دفاع_مقدس
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 واژگان سیاسی
📌خویشاوندسالاری(نپوتیزم)
✍خویشاوندسالاری یا نپوتیزم (Nepotism) به اعطای حق ویژه و بدون ضابطه به خویشاوندان یا دوستان نزدیک در یک شغل، موقعیت، ساختار، حین دریافت تسهیلات و خدمات و...گفته می شود.
💥قابل توجه کاندیداهای ریاست جمهوری
🖌 ادامه دارد....
#نپوتیزم
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 ریشه خویشاوندسالاری
✍این اصطلاح از کلمه ایتالیایی nepotismo می آید، که با توجه به ریشه لاتین nepos به معنای برادرزاده است.
این اصطلاح در واقع بر آمده از اقدامات برخی از پاپها از قرون وسطی و تا اواخر قرن هفدهم بوده است.
چند تن از پاپها و اسقفهای کاتولیک که پیمان عفت و پاکدامنی بسته بودند و از این رو، معمولاً از خودشان فرزند قانونی نداشتند به برادرزادههای خود موقعیتهایی را اعطا میکردند که غالباً از پدر به پسر میرسید.
چندین پاپ برادرزادهها و سایر بستگان خود را به مقام کاردینال (بالاترین مقام کاتولیکها پس از پاپ) رساندند. اغلب، چنین انتصابها مسیری برای ادامه یک "سلسله پاپی" بود.
✔️برای مثال، پاپ کالیکستوس سوم، رئیس خانواده بورگیا، دو برادرزاده خود را کاردینال کرد. یکی از آنها، رودریگو، بعداً از موقعیت خود به عنوان کاردینال پلهای برای پاپ شدن استفاده کرد و پاپ الکساندر ششم شد.
🖌 ادامه دارد....
#نپوتیزم
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 انواع خویشاوندگرایی
۱.سیاسی
▫️زمانی که خویشاوند یک مقام سیاسی (مثلاً رئیس جمهور) باشد و از این موقعیت برای گماردن آشنایان و نزدیکان در مناصب و یا ارتقا موقعیت آنها در قدرت استفاده کند، خویشاوندسالاری سياسی گفته میشود این نوع خویشاوندسالاری در تمامی جوامع (دموکراتیک یا غیر دمکراتیک) با شدت کم یا زیاد رایج است.
▫️خویشاوندسالاری در نظامهای سلطانی و پاتریمونیالیستی بیش از سایر نظامهای غیردموکراتیک وجود دارد. نظام سلطانی در واقع شکل مدرنتر نظام پاتریمونیالیستی است که در قرن بیستم در کوبا و فیلیپین و چندین کشور دیگر، نمود تام و تمامی پیدا کرد.
🖌 ادامه دارد....
#نپوتیزم
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
۲.سازمانی
✍زمانی که فردی یا افرادی به دلیل پیوندهای خانوادگی خود در یک سازمان به کار گرفته شوند، خویشاوندگرایی در درون سازمان رخ میدهد.
خویشاوندگرایی در سازمانها منجر به انحصار قدرت میشود، زیرا وقتی اعضای دخیل در تصمیمگیریهای نهادی با هم مرتبط باشند، تصمیمات اتخاذ شده در نهادها به نفع گروهی از افراد نزدیک به هم خواهد بود.
🖌 ادامه دارد....
#نپوتیزم
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
۳. استخدام
✍خویشاوندسالاری در محل کار نیز رخ میدهد و میتواند به معنای افزایش فرصت در شغل، دستیابی به شغل خاص یا دریافت دستمزد بیشتر از سایر افراد در موقعیت مشابه باشد.
💥توجیهات خویشاوندسالاری
▫️افراد صاحبمقامی که به خویشاوندگماری گرایش دارند، یکی از دلایلشان برای توجیه این نحوۀ مدیریت این است که خویشاوندانشان به آنها متعهدند و این وفاداری شخصی را لازمۀ مدیریت بهتر حوزۀ تحت امرشان میدانند.
▫️اما از آنجا که خویشاوندسالاری با تبعیض و رانتخواری پیوند عمیقی دارد، مدیرانِ خویشاوندگمار غالباً ناچار میشوند فساد خویشاوندان منصوب خودشان را لاپوشانی کنند. چرا که آشکار شدن این موضوع، مایۀ سرشکستگی و بدنامی مضاعف برای چنین مدیرانی است
🖌 ادامه دارد...
#نپوتیزم
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 خویشاوندسالاری در تاریخ ایران
▫️در تاریخ سیاسی ایران اصطلاح "هزار فامیل" بیانگر نوعی خویشاوندسالاری است. البته هزار فامیل که در توصیف حکومت پهلوی به کار میرود، در واقع صد فامیل بودند که شناخته شدهترین آنها عبارت بودند از:
فرمانفرماها، بختیاریها، قوامها، علمها، اعلمها، دولوها، پیرنیاها، اتابکیها، قراگوزلوها، اردلانها، زنگنهها، افشارها، عضدها، فیروزها، امینیها، متیندفتریها، هدایتها، بیاتها و ...
▫️این صد فامیل مناصب اصلی قدرت سیاسی و اقتصادی را در حکومت پهلوی در اختیار داشتند.
#نپوتیزم
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel