eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال یاران همدل
🔰 خداوند الموت ✅ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه ۶) کیش باطنی الموت چگونه بوجود آمد؟ 🎬 قسمت ۷ ادامه قسمت قب
🔰 خداوند الموت ✅ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه ۶) کیش باطنی الموت چگونه بوجود آمد؟ 🎬 قسمت ۸ ...ادامه قسمت قبل خورشید کلاه گفت تو که میخواهی احتجاج کنی برای چه فدائی و اینک می خواهی فدائی مطلق بشوی؟ مگر تو نمیدانی که شرط فدائی مطلق شدن این است که دستورهای اولیای کیش را بدون چون و چرا بموقع اجرا بگذارند و احتجاج ناشی از تردید است یا بی ایمانی و کسی که ایمان دارد احتجاج نمی کند و آیا تو به کیش خود ایمان داری یا نه؟ موسی گفت بلی. خورشید کلاه پرسید و آیا ایمان داری دستورهایی که از طرف اولیای کیش صادر میشود بنفع آن است یا خیر؟ موسی گفت من ایمان دارم دستورهایی که از طرف اولیای ما صادر میشود به سود دین ما میباشد. خورشید کلاه پرسید پس برای چه از دستور آنها اطاعت نمی کنی؟ موسی جواب داد برای اینکه از آغاز اسلام تا امروز یک چنین دستوری برای مسلمین صادر نگردیده و من این را یک بدعت، آن هم یک بدعت بد میدانم. خورشید کلاه گفت خداوند ما حجت است و یک حجت میتواند دستورهایی صادر کند که قبل از او صادر نکرده‌اند. چون هر زمان دارای مقتضیاتی است و اقتضای این عصر هم این است که فدائیان مطلق مقطوع النسل شوند تا این که غیر از فکر فداکاری در راه دین، فکر ثابت دیگر نداشته باشند. موسی گفت ای خورشید کلاه نه تو یک مرد عامی هستی نه من. تو میدانی و من هم میدانم که حجت نباید برخلاف احکام پیغمبر چیری بگوید و دستوری بدهد. وظیفه امام و حجت بطوری که تو میدانی اجرای احکام پیغمبر است و امام و حجت نمیتواند چیزی بگوید که مغایر با احکام پیغمبر باشد. خورشید کلاه اظهار نمود تا امروز من دستوری از اولیای کیش خودمان دریافت نکرده ام که مغایر با احکام پیغمبر باشد و هر چه آنها گفته‌اند موافق با احکام پیغمبر بوده است. موسی اظهار نمود ولی این عمل شیرزاد مغایر با احکام پیغمبر است. گرچه پیغمبر ما صریح نگفته که نباید کسی را مقطوع النسل کرد ولی مفهوم غیر مستقیم قسمتی از آیات قرآن و همچنین مفهوم غیر مستقیم قسمتی از اظهارات پیغمبر ما حاکی از این است که نباید افراد را ناقص و مقطوع النسل کرد. خورشید کلاه پرسید تو کجا تحصیل کرده ای؟ موسی جواب داد در مدرسه نظامیه. خورشید کلاه گفت لابد در آنجا قرآن را هم فرا گرفته‌ای؟ موسی گفت بلی ای خورشید کلاه. جوان دیلمی اظهار کرد من یقین دارم که تو در مدرسه نظامیه فقط معنای ظاهری آیات قرآن را فهمیده ای و معنای باطنی آیات قرآن باطلاع تو نرسیده است. موسی گفت تصدیق میکنم که معنای باطنی آیات قرآن را بما نگفته اند اما این را گفته اند که آیات قرآن علاوه بر مفهوم ظاهری دارای مفهوم باطنی نیز هست و معنای باطنی آیات قرآن را همه نمی فهمند و فقط خواص می توانند بمعنای آن پی ببرند. خورشید کلاه اظهار کرد در اینجا تو ضمن تحصیل معنای باطنی آیات قرآن را خواهی فهمید و پرده ای که روی دیدگانت هست عقب خواهد رفت. وقتی تو معنای باطنی آیات قرآن را فهمیدی خود را طوری دیگر خواهی دید و آن وقت احتجاج نخواهی کرد. موسی نیشابوری در آن روز با چند تن دیگر از فدائیان مطلق صحبت کرد و چیزهاییکه از آنها شنید، شبیه مطالبی بود که محمد طبسی و محمود قاینی و خورشید کلاه دیلمی گفتند. آن روز سپری گردید و بامداد روز دیگر فرمانده قلعه جوان نیشابوری را احضار کرد و از او پرسید که آیا دیروز با فدائیان مطلق صحبت کردی؟ موسی گفت بلی ای زبر دست. شیرزاد گفت از مذاکره با آنها چه نتیجه گرفتی؟ موسی جواب داد زبردست نتیجه ای که من از مذاکره با آنها گرفتم این است که امروز من فقط معنای ظاهری آیات قرآن را میدانم و از معنای باطنی آن آیات بی اطلاع هستم. به همین جهت پرده ای مقابل چشم های من قرار گرفته و من نمی توانم آنچه را که وجود دارد ببینم ولی روزی که به معنای باطنی آیات قرآن پی بردم، همه چیز بر من آشکار خواهد شد زیرا پرده ای که مقابل چشمان من است بر چیده خواهد شد. شیرزاد پرسید آیا حاضر هستی که مقطوع النسل شوی؟ موسی گفت نه ای زبردست و من از تو درخواست میکنم که به من مهلت بدهی تا روزی که من به معنای باطنی آیات قرآن پی ببرم و من تصور میکنم که در آن روز من آماده خواهم شد که مرا مقطوع النسل کنند. شیرزاد گفت ولی ممکن است که تو به معنای باطنی آیات قرآن پی ببری و باز حاضر نشوی که تو را مقطوع النسل کنند. جوان نیشابوری گفت در آن صورت من به شما حق میدهم که هر طور میل دارید با من رفتار کنید ولی درخواست مینمایم تا آن موقع مرا زنده بگذارید. شیرزاد اظهار کرد من تقاضای تو را می‌پذیرم ولی یک شرط دارد و آن این است که بعد از ورود یک فدائی دیگر به این قلعه تو را خواهم کشت زیرا اگر فدائیان دیگر وارد این قلعه شوند و تو را ببینند و بفهمند که تو مقطوع النسل نشده ای از تو سرمشق خواهند گرفت و روش تو برای آنها یک مکتب جهت نافرمانی خواهد شد. ادامه 👇
موسی پرسید ای زبردست آیا نمی‌توانی این تصمیم خود را تغییر بدهی و مرا زنده بگذاری؟ شیرزاد گفت نه ای موسی و کاری که ما در پیش گرفته ایم با اهمیت‌تر از آن است که برای بقای زندگی یک مرد نافرمان، موفقیت آن را دچار خطر کنیم. من نه می‌توانم راه این قلعه را به روی فدائیانی که اینجا می‌آیند ببندم و نه می‌توانم بعد از ورود فدائیان جدید تو را که سرمشق نافرمانی و سر پیچی از اجرای اوامر من هستی زنده نگاه دارم، لذا همین که یک فدائی جدید پایین کوه نمایان شد و خواست به این قلعه بیاید تو را خواهم کشت و بعد، وی را وارد قلعه خواهم کرد. ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خاطرات خودنگاشت همسر امام (۳۰) ♨️سیل خروشان در قم 🔹... عصر هفتم ماه بود، خاور سلطان کارگرمان آمد
🔰 خاطرات خود نگاشت همسر امام (۳۱) ❎ بازگشت امام از حج با پای برهنه و سر و صورت گل آلود 🔹... توی درگاه اتاق با حالتی پریشان نشسته بودم، دختر همسایه هم جلویم ایستاده بود با هم صحبت می‌کردیم ... یک مرتبه دیدم مردی سفیدپوش از دالان وارد حیاط شد، از آنجا که هوا تاریک شده بود، صورتش به‌خوبی پیدا نبود، گوشه چادر دختر همسایه را به سرم کشیدم بلند گفتم کیستی، گفت منم. 🔸 باز پرسیدم تو کیستی؟ گفت من روح‌الله. گفتم مگه آمدی؟ گفت بلی، خودش بود، حجاج آن زمان خیلی تشریفات داشتند، گوسفندها و گاوها کشته می‌شد، نهارها و شام‌‌ها داده می‌شد. گفت بلی خودم هستم، آمد جلو دیدم پابرهنه، گوشه‌های قبا را در جیب فرو برده، شلوار را بالا زده، عمامه را برگردن پیچیده. 🔹گفتم از کجا با این وضع و ترتیب آمدی؟ گفت از یک فرسنگ قبل از شاه جمال که امام‌زاده‌ای است در یک فرسنگی قم.. در آنجا شنیدم قم سیل آمده است و همه شهر را آب فرا گرفته است، نگران شدیم یک ماشین گرفتیم و عازم قم شدیم ولی یک فرسنگ به شاه جمال مانده ماشین ماند و ما نمی‌توانستیم بمانیم. رفت طرف حوض که دست و پایش را بشوید. گفت اگر لباس دارم برایم بیاور. به‌ خدا قسم همان لباسی را بر تن داشت که از اینجا برده بود ولی من به‌عنوان خلعتی یک پیراهن و شلوار چلوار برایش تهیه دیده بودم. 🔸در غیاب ایشان یک‌بار پدر و مادرم آمدند قم چند روزی هم قم بودند، پدرم قبایی خرید و گفت این هم خلعتی من برای حاجی‌مان باشد، اینها را آوردم دید نو است. گفتم غیر از این لباسی نداری 🔹گفت «تا تو را دارم همه چیز دارم» این وضع ورود ایشان از مکه به قم بود. مختصری سوغاتی آورده بود، دو نوع پارچه که آن هم مطابق پسند من نبود ولی دوختیم و پوشیدیم. بعد فهمیدم که خرج مکه او را برادرانش به او قرض داده‌اند. (زندگینامه بانو خدیجه ثقفی، همسر امام) ص۹۶ و ۹۷) http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 بسیجی با وجود فحش شنیدن، بازوی فعال دولتهاست http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 شما چه‌قدر با فرهنگید! 🔹این حرف را مردم ریودوژانیرو به دریانوردان ما می‌گفتند. ناوگروه ۸۶ که پس از ترک بندر جاکارتا در اندونزی، به‌صورت پیوسته، اقیانوس هند و عرض طولانی اقیانوس آرام را درنوردیده بود و از تنگه‌ی ماژلان شیلی گذر کرده بود، حالا در بندر ریودوژانیروی برزیل پهلو گرفته بود. برزیلی‌ها با این‌که شدیداً تحت فشار آمریکایی‌ها بودند، اما به ناوهای ما، اجازه‌ی پهلوگیری در این بندر را دادند. مردم این بندر که از مسلمانان، تصوّری داعش‌گونه داشتند، از رفتار دریانوردان ما بسیار تعجّب کرده بودند. برای آن‌ها جالب بود که نیروهای دریایی ما در یک محیط غیر رسمی جلوی پای مافوق خود برمی‌خیزند، او را در جمع خود، در جای بهتر می‌نشانند، دوشادوش یک‌دیگر نماز جماعت و مراسم مذهبی برگزار می‌کنند و ... . 🔻 برزیلی‌ها می‌گفتند: «در میان نظامیان آمریکایی‌ای که ما دیده‌ایم، اصلاً از احترام و معنویّت و این‌طور چیزها خبری نیست. اما شما خیلی بافرهنگید!» همین رفتار دریانوردان ما باعث شد که برزیلی‌ها از ما بخواهند به جای سه روز، هفت روز در ریودوژانیرو بمانیم. آن‌ها با این‌که در ابتدا، از ما خواسته بودند تا موضوع پهلوگیری‌مان در بندرشان را در رسانه‌ها بازگو نکنیم، اما با دیدن رفتار جالب دریانوردان ما، خودشان با افتخار، برای انتشار این خبر پیش‌قدم شدند و پذیرایی‌شان از ما را به گوش همه‌ی عالم رساندند. 💢 روایت پیشرفت به مناسبت ۷آذر، سالروز http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 شما چه‌قدر با فرهنگید! 🔹این حرف را مردم ریودوژانیرو به دریانوردان ما می‌گفتند. ناوگروه ۸۶ که
🔰 آرامِ ناآرام! 🔻برزیلی‌ها به ناو ۱۲۰۰ تنی ما «قایق» می‌گفتند! قصد آنها از گفتن این کلمه، تحقیر ایران نبود؛ بلکه این قایق ایرانی، مایه‌ حیرت آنها شده بود. ناو تمام‌ ایرانی دنا در ناوگروه ۸۶ برای شناور‌ شدن بر روی اقیانوس آرام که عمق بسیار زیادی دارد، بسیار سبک بود. در عرف دریانوردی، برای سفر بر آرامِ ناآرام، ناوی با حداقل ۸۰۰۰ تن وزن لازم است، نه دنای ۱۲۰۰ تنی که به مثابه‌ یک قایق بود! 🔹 دریانوردان ما در ناوگروه ۸۶، با عبور از آب‌های جزایر پولینزی که در قاره‌ اقیانوسیه واقع است، به دل اقیانوس آرام زده بودند. آنها با گذر از عرض طولانی آرام که طوفان‌های شدیدی در آن رخ می‌دهد، به سواحل شیلی رسیده بودند و سپس، در بندر ریودوژانیروی برزیل پهلو گرفته بودند. 🔻حالا نیروهای دریایی برزیل از اقیانوس‌پیماییِ طولانی ناو سبک‌وزنِ ما به شگفت آمده بودند؛ کاری که قاعدتاً، از عهده‌ نیروی دریایی ارتشِ یک کشور تحریم‌شده برنمی‌آمد! شگفتی آنها بی‌راه نبود. ما نه آرام را می‌شناختیم و نه به علت تحریم‌ها می‌توانستیم روی منابع خارجی‌ها، هواشناسی ماهواره‌ای آنان و نرم‌افزارهای دریانوردی‌شان حساب باز کنیم. بنابراین، توشه‌ اطلاعاتی و نرم‌افزاری این سفر خطرناک را از فناوری داخلی تأمین کردیم. ما برای این سفر، یک نرم‌افزار پیش‌بینی شرایط جوّی را طراحی و از آن استفاده کردیم. این نرم‌افزار که اطلاعات ۵۰ سال هواشناسی و جوّ اقیانوس در آن پیاده شده است، می‌تواند با ۲ درصد خطا، وضعیت هوای اقیانوس را تا ۲۰ سال آینده پیش‌بینی کند. همچنین، ما نرم‌افزار راهنمای توزین شناور‌های سنگین را طراحی کردیم؛ نرم‌افزاری که به کمک آن می‌توان توزین بار در سرتاسر کشتی را به گونه‌ای انجام داد که کشتی در مقابل امواج اقیانوسی، دچار شکستگی یا پارگی نشود. 🔹این نرم‌افزارهای پیشرفته که سرنوشت دریانوردان ناوگروه ۸۶ به آنها گره خورده بود، نه به‌ وسیله‌ خارجی‌ها، بلکه تماماً به دست توانمند نخبگان ایرانی و شرکت‌های دانش‌بنیان داخلی، طراحی و ساخته شده بود. 🗓 به مناسبت ۷آذر، سالروز 💢 به نقل از دریادار شهرام ایرانی، فرمانده نیروی دریایی ارتش http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 پیش‌بینی نابودی اسرائیل توسط هنری کیسینجر ♨️ نظر جالب نظریه‌پرداز آمریکایی درباره رژیم غاصب صهیونیستی 🔰 بازنشر برشی از سخنرانی به مناسبت ۲۹نوامبر، مرگ http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 ثروت رضاشاه 🔸 هتلداری شخص شاه محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاش
🔰 ثروت رضاشاه 🔸 مصلحت دولت کریستین دلانوآ، مورخ فرانسوی، در کتاب «ساواک» می‌نویسد: پدر شاهپور بختیار معتقد بود که رضاشاه دو عیب بزرگ داشت: جهل و طمع. در عرض چند سال پس از رسیدن به قدرت، این نظامی یک‌ لاقبا به یکی از بزرگ‌ترین مالکان ارضی کشور تبدیل شد. او نخست به نام مصالح دولت، از خوانین بزرگی که قدرتش را محدود می‌کردند سلب مالكیت می‌کرد، آنان را به زندان می‌انداخت، سپس با اغتنام فرصت و به نام مصالح شخصی‌اش زمین‌هایشان را تصاحب می‌کرد… مثلاً، او مشار، وزیر مالیه و امور خارجه در اوایل قرن و یکی از بزرگ مالکان مازندرانی را که نخواسته بود زمین‌هایش را به شاه بدهد، زندانی کرد. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 ماجراجویی جنسی شاه ماروین زونیس، تحلیل‌گر بین‌المللی و عضو هیئت‌علمی دانشگاه شیکاگو، در کتاب «شکس
🔰 زیرساخت‌ها و امکانات عمومی فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بین‌الملل و خاورمیانه، در کتاب «ایران، دیکتاتوری و توسعه» می‌نویسد: علیرغم تزریق قابل ملاحظه درآمدهای نفت در اقتصاد و تا حدودی توسعه در امر بهداشت، وضعیت بهداشت در ایران تفاوتی اساسی با کشورهای دیگر آسیایی که انتظار می‌رود وضع بدتری داشته باشند، ندارد. در اوایل دهه ۵۰ شمسی میزان امید به زندگی در ایران ۵۰ سال، یعنی یکسال کمتر از هند و نرخ مرگ و میر کودکان نیز ۱۳۹ [نفر] در هزار یعنی با هند برابر بود. در حوزه آموزش نیز مشکلات مشابهی دیده می‌شود. اگرچه بدون شك، سیستم مدارس و دانشگاه‌های ایران گسترش یافته، ليکن سواد همچنان محدود به اقلیتي از جمعیت بالغ است که شمارَش طبق برآوردهای رسمی از ۵ درصد در سال ۱۲۹۷ شمسی به ۱۵ درصد در سال ۱۳۳۵ شمسی و بین ۳۰ تا ۳۵ درصد در دهه ۱۳۵۰ شمسی رسیده است؛ اما تخمین‌های غیررسمی ارقام رسمی را بزرگتر از واقعیت نشان می‌دهد و قطعاً در روستاها نرخ بی‌سوادی بسیار بیشتر از شهرهاست. در سطح عالیتر توسعه عظیمی در آموزش دانشگاهی پدید آمده است. عده دانشجویان از ۲۵۰۰۰ در ۱۳۴۴ شمسی به ۱۷۰۰۰۰ در ۱۳۵۶ شمسی افزایش یافته، در حالی که برآورد می‌شود ۵۵۰۰۰ دانشجو نیز در خارج [از کشور] به تحصیل اشتغال داشته باشند. پیش از این توسعه اخير، نسبت دانشجویان در ایران خیلی پایین‌تر از کشورهای درحال توسعه مشابه مانند هند مصر و عراق بود و کمبود ذخیره افراد متخصص، سد بزرگی در راه توسعه‌ ایران بوده و هست. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 رجّاله‌ای که شاه شد! 📌بخش ۳ ″عنوان پهلوی و رضاشاه کبیر از کجا آمد؟″ 🔹این پهلوی ماجرا دارد اینها
🔰 رجّاله‌ای که شاه شد! 📌بخش ۴ ❓آیا رضاخان ایرانی‌الاصل بود؟ 🎬قسمت اول انگلیسی‌ها می‌خواستند او را به ساسانی و هخامنشی بچسبانند. ایران باستان پیشکش، حتی به ایران زمان کودتا هم وفا نکرد یعنی در آن زمان رضاخان اصلاً ایرانی عادی هم بحساب نمی‌آمد. چون والدینش اهل قفقاز و گرجستان بودند که از مدتها قبل دیگر ربطی به ایران نداشتند. بعلاوه در شناسنامه و زندگی خانوادگی پالانی ابهامات بسیاری وجود دارد به حدی که واقعاً ریشه خانوادگیش چندان معلوم نیست، بجز اطلاعاتی جسته گریخته مثل اینکه اولاً خانوادگی از دو نسل قبل تقریباً همه در رده‌های پایین قزاقخانه تحت امر روسها بوده‌اند. پدر بزرگی بنام مرادعلی داشته که خودش و همهٔ هفت، هشت پسرش چراغعلی و عباسعلی یا عباسقلی که پدر رضاخان بوده و...، همه خانوادگی در خدمت قزاقخانه قاجار بوده اند. ثانیاً خودش از کودکی تحت فشار اختلافات شدید فامیلی و خانوادگی بوده و بی ریشگی چنان عذابش داده که در خاطرات شیخ الملک اورنگ میگوید رضاخان بارها می‌گفت من هرگز چیزی به نام محبت پدر و مادر و خانواده و فامیل در همه عمرم ندیدم. بی پدری و اذیت فامیلی و طرد و عقده و احساس کمبود در کودکی و سپس توهین و تحقیر و امر و نهی افسران خشن روسی از نوجوانی. این آدم با اینها بزرگ شده و همین بی عاطفگی‌ها، بعد خود را در بیرحمی و خشونت او علیه مردم ایران بروز داده است. مثلاً روزی صحبت از تخریب قبرستان حسن آباد میشود و میشنود که میگویند مادر اعلیحضرت آنجا دفن است و نباید خراب شود رضاخان با عصبانیت گفته بود قبرش را خراب کنید من کاری به قبر او ندارم. در مورد پدرش هم ابهامات زیادی است به خصوص که شباهت اسمی و ریشه‌ای بین پدر اول و پدر دومش بود. یعنی مادر رضاخان در ازدواج مجددش هم با یکی دیگر از مهاجرین قفقاز ازدواج کرد که نام دقیق او هم معلوم نیست اما ظاهراً به او هم داداش بیک می‌گفتند و این تشابه اسمی بین شوهر اول و دوم ایشان مشکلاتی در تاریخ‌نگاری ایجاد کرده است. اصالتاً مازندرانی هم نبودند و در واقع پدر و مادر طبق این اسناد اهل قفقاز و گرجستان بودند و به ایران مهاجرت کرده بودند ولی به لحاظ جغرافیای سیاسی منطقه و تقسیمات کشوری نسب پهلوی، از طرف پدر و مادر ایرانی محسوب نمی‌شد در اسناد لانه جاسوسی هم در مورد پدر و مادر او و شوهر دوم مادرش و اینکه این خانواده دسته جمعی برای معاش خود در قزاقخانه و زیردست روسها بزرگ شده‌اند اظهاراتی شده است. پدرش از داداش بیگی‌های قفقاز بود که حتی نام دقیقش معلوم نیست. بعضی عباسقلی گفته‌اند. مشهور بود که شعر ایرج میرزا هم در تعریض به رضاشاه ناظر به او بوده است. داشت عباسقلی خان پسری پسر بی ادب و بی هنری هر چه می‌دادند می‌گفت کم است مادرش مات که این چه شکم است؟ ذکری از برادر و خواهران تنی و ناتنی او هم به نام دودور خانم و نبات خانم و... آمده است. مشکلات خانوادگیش چه بود؟ خیلی درهم و برهم بودند. از پدر بزرگ رضاخان که زنان متعددی داشته و از جمله خانمی قفقازی را صیغه کرده که هفتمین پسرش همان عباسقلی‌خان یعنی پدر رضاخان شده است. سپس نوبت به پدر رضاخان رسیده که او هم زنان زیادی داشت و تضادهای فامیلی شدیدی میان اولاد اینها بوده که به عقده‌ها و اختلافات و درگیری و انکار نسب و امثال اینها انجامیده است. از میان ازدواجهای پنهان و ارتباطات غیر رسمی متعددی که پدر رضاخان داشته مادر او معلوم نیست چندمی بوده است ولی در اسناد لانه جاسوسی آمریکا از جمله سندی در مورد خانواده رضاخان به واشنگتن گزارش میدهد که پدر رضاخان دست کم با پنج زن بوده و از آنها سی و سه فرزند داشته و این حداقل آمار زنانی است که پدر رضاخان داشته است. ادامه دارد... به نقل از: استاد رحیم‌پور ازغدی http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 رجّاله‌ای که شاه شد! 📌بخش ۴ ❓آیا رضاخان ایرانی‌الاصل بود؟ 🎬قسمت اول انگلیسی‌ها می‌خواستند
🔰 رجّاله‌ای که شاه شد! 📌بخش ۴ ❓آیا رضاخان ایرانی‌الاصل بود؟ 🎬قسمت دوم 🔹خود رضاخان هم به نوبه خود، علاوه بر پنج زن علنی با زنان متعددی ارتباط داشته است. بعد هم محمدرضا که علاوه بر سه ازدواج علنی‌اش، با دهها زن رابطه داشت. در خاطرات علم هم نمونه‌های جالبی ذکر کرده است. نسل به نسل ظاهراً خیلی زنان را دوست داشته‌اند. اما پدر رضاخان و مادر ایشان که اهل گرجستان بود، چگونه قفقازی و گرجی در ایران بهم رسیده‌اند؟ این مناطق دیگر ربطی به ایران نداشتند اما رفت و آمدها برقرار بود. پدر رضاخان، سابقه دلالی زنان زیبای گرجی هم داشت. در مواردی دلالی زن برای حرمسرای ناصرالدین شاه کرده و از جمله یک دختر گرجی را به دربار قاجار هدیه کرده و سکه جایزه گرفته است. در خاطرات سلیمان بهبودی آمده که برای همین دختر گرجی در حرمسرای شاه اتفاقاتی می‌افتد که باعث میشود کتک مفصلی هم از دربار بخورد چون باعث افتضاحاتی در حرمسرای شاه شد. خود رضاخان مثلاً وقتی درجه سرگردی از افسران روس قزاق گرفته بود در همدان و کرمانشاه و کردستان المامور معذور بوده و در همین سالها در مناطق مختلف با زنان متعددی ارتباط داشت و به جز فرزندان شناخته شده و مشهورش کسانی پیدا شدند که به تدریج قبل و پس از انقلاب، ادعای فرزندی رضاخان را کردند. مثلاً یکی از موارد قبل از انقلاب، جوانی ۳۵ ساله کاملاً شبیه رضاخان بود که دهانش را بستند و با تهدید و پول و یک مسکن در کرج و حقوق ماهیانه به او حق‌السکوت دادند. یکی از نمونه‌های پس از انقلاب هم خانمی به نام صدیقه بود که ادعا کرد دختر رضاخان است و نامه برای امام خمینی نوشت و مدارکی در جهت اثبات این نسبت هم ارائه کرد. موارد متعددی به جز چهار پنج ازدواج علنی، رضاخان از زنان دیگری فرزندان دیگری گمنام داشته است. راست و دروغ حدود ۵۶ نفر قبل و پس از انقلاب به تدریج پیدا شدند و ادعا کردند که فرزند رضاخان بودند و مدارکی ارائه می‌دادند. البته مواردی هم قابل اثبات نبود اما اجمالا معلوم بوده که رضاخان در آن سالها بیکار نبوده است. به نقل از: استاد رحیم‌پور ازغدی http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خان انگلیسی 🎬 قسمت: ۱۴ ″سرکوب و خلع سلاح عشایر توسط رضاخان″ یکی از نادرست‌ترین کارهای رضاخان که
🔰 خان انگلیسی 🎬 قسمت: ۱۵ ″اقدامات رضاخان برای رسیدن به سمت نخست وزیری″ آرام آرام رضاخان دخالت خودش را در اوضاع کشور افزایش داد. این دخالتها که افزایش پیدا کرد کار به جایی رسید که مجلس هم معترض شد. رضاخان در داخل خود مجلس هم نمایندگان نفوذی داشت و به همین جهت نمی‌توانستند او را استیضاح کنند. رضاخان تمام این اقدامات را انجام می‌داد تا خودش به سمت نخست وزیری دست پیدا کند. نکته مهم راجب رضاخان این است که او وقتی مشاهده کرد احمدشاه خیلی به او اهمیت نمی‌دهد و او را به عنوان نخست وزیر انتخاب نمی‌کند و مجلس هم معترض اوست تصمیم گرفت رکب بزند. تمام نیروهای نظامی و ژاندارمی را جمع نمود و برای آنها سخنرانی کرد و گفت من بودم که اوضاع شهر را آرام کردم. اگر می‌بینید ایران آرام است به خاطر من است و .... در نهایت رضاخان استعفا داد هرچند که خودش هم می‌دانست این استعفا صوری است. استعفا کرد تا به قوای کشور، نمایندگان مجلس، شاه و نخست وزیر نشان دهد که بدون رضاخان کارایی نخواهند داشت. رضاخان این استعفای صوری را با ایجاد آشوب در کشور همراه کرد تا به همه بفهماند که بدون او کشور امنیت نخواهد داشت. سردارسیه برای آن که بفهماند وجود وی در امنیت شهر تا چه حد موثر است محرمانه به چند نفر از قزاقها دستور داد در شهر و خارج از شهر اخلال ایجاد نموده و به قتل و غارت بپردازند و عده‌ای را به قتل برسانند تا استعفای او برای مردم و مجلس ایجاد وحشت کند و مجلسی‌ها از او عذرخواهی کنند. رضاخان حتی حاضر بود برای این که خودش را اثبات کند آدم بکشد. چنین آدم پلید و پست و کثیفی بود که برای مردم کشور خودش هم ارزشی قائل نبود. خبر استعفای رضاخان به برخی از سران استانها و لشگرها رسید و آنها هم اعتراض کردند. در استانهای مختلف مانند بروجرد، گیلان، گلپایگان، قزوین و ... اعتراض کردند که چرا رضاخان استعفا داد. روزنامه‌ها هم سه دسته شدند. عده‌ای از رضاخان حمایت کردند عده‌ای سکوت کردند و عده زیادی به مخالفت با رضاخان برخواستند که او از عمد این کارها را انجام می‌دهد و به او باج ندهید. ولیعهد در آن زمان تهران بود ولیعهد از تبریز به تهران آمده بود و هم قوام‌السلطنه و هم رضاخان را دعوت کرد و رضاخان در مقابل ولیعهد تعهد داد دیگر چنین غلط‌کاریهایی نخواهد کرد و طبق قانون اساسی رفتار خواهد کرد. آرام آرام کابینه قوام‌السلطنه برای بار دوم شکست خورد و قوام السلطنه دیگر خیلی پیروی و حمایت مردمی هم نداشت. چون در سیاست داخلی ضعیف عمل کرد و مستوفی‌الممالك (حسن مستوفی) رئيس الوزرا شد. باز هم در زمان مستوفی‌الممالک تحرکات رضاخان علیه او آغاز شد تا خودش نخست وزیر شود. دوباره کابینه مستوفی‌الممالک شکست خورد و مشیر‌الدوله دوباره نخست وزیر شد که این آخرین کابینه مشیرالدوله بود. وقتی مشیرالدوله قصد داشت روی کار بیاید انگلستان به احمد شاه فشار آورد تا رضاخان را به عنوان نخست وزیر انتخاب کند. احمدشاه به انگلستان گفت: رضاخان اگر همان سردار سپه باقی بماند بهتر است. اگر او نخست وزیر شود من دیگر کسی را ندارم که وزیر جنگ شود. مشیرالدوله نخست وزیر بعدی کشور ما شد. در همین حین احمدشاه از خارج برگشت و مردم از او استقبال خوبی کردند. احمد شاه بی عرضه بود اما مانند رضاشاه به مردم ظلم نمی‌کرد. آرام آرام برای این که رضاخان قدرت خودش را به مشیرالدوله نشان دهد قوام‌السلطنه نخست وزیر قبلی را دستگیر کرد و به تبعید فرستاد. جالب است روسیه و انگلستان هم در این بین صدایشان در نیامد. با این که قوام نیروی روسیه بود. هنگامی که سید ضیاءالدین عده‌ای از رجال را توقیف کرده بود یکی از کسانی که با انگلیسی‌ها در تهران جلساتی داشت برای مرخص شدن و آزادی یکی دو نفر از رفقای خودش به ملاقات وزیر مختار انگلستان رفت. گفت فلانی و فلانی که نیروی شما بودند و برای شما خدمت کردند، سید ضیاءالدین اکنون آنها را دستگیر کرده و آیا نمی‌خواهید کاری کنید که آزاد شوند؟ وزیر مختار انگلیس در حالی که گیلاس چای را برای نوشیدن برداشته بود و با یک دست لیموترش را گرفته و فشار می‌داد و آب لیموترش را درون چای می‌ریخت، گفت ما نسبت به اشخاص مانند همین لیموترش رفتار می‌کنیم. مادام برای ما که قابل استفاده باشند نگه می‌داریم و همین که استفاده خود را برای ما انجام دادند مثل همین لیموی بی آب پرتاب می‌کنیم. سپس پوست لیموترش را به سمت سطل آشغال پرتاب کرد. تا زمانی که به رضاخان و قوام‌السلطنه نیاز داشتند مانند یک گاو شیرده از آنها استفاده می‌کردند. وقتی تاریخ مصرف تمام شد آنها را دور انداختند. ادامه دارد... منبع: کتاب تاریخ بیست سالهٔ ایران تألیف: حسین مکی http://eitaa.com/yaranhamdel