eitaa logo
یار مهربان
322 دنبال‌کننده
738 عکس
67 ویدیو
0 فایل
اینجا جاییه برای محکم کردن دوستی هامون با کتاب‌ و چشیدن طعم شیرین کتاب خوندن با دوستان😍 همچنین بخشی از دست نوشته های من و پوریا‌ رو میتونید ببینید😉 معرفی کتاب داریم و دوره های کتابخوانی برگزار میکنیم😌 پونه @Pooneh_rsz پوریا @pooriyarostamzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز یکی از بهترین مهمونی های عمرم رو رفتم و برای اولین بار به همراه همه یی ها به خونه ی دوستی که فقط چند ماهه باهاش آشنا شدم پا گذاشتم. به خانه ی ❤️ یک زن خود ساخته، مستقل و توانمند که خیلی از مهارت هایی که ما تازه میخوایم یاد بگیریم رو انگار که سالهاست بلده! مثلا مهم ترین مهارتی که بلده: عبور کردن و گیر نکردن در هیچ چیزی در روند زندگی!☺️ و من شاید برای اولین بار تو زندگیم آدمی رو دارم میبینم که شعار در لحظه زندگی کنیم رو ، فقط شعار نمیده! زندگیش میکنه! مریمی که در اولین مواجهه باهاش متوجه میشی یک انسان شاد، خوش قلب و به شدت دوست داشتنیه! و شاد بودنش به معنای داشتن خیلی چیزهایی ک الان تو ذهنتون میاد نیست! به خاطر چیزهایی نیست که داره! به خاطر چیزهایی هست که بلده! رسم زندگی کردن رو بلده! زنی خود ساخته و قوی که درونش دختر بچه ای احساساتی و به شدت عاطفی زندگی میکنه و هر دو جنبه ی شخصیتیش به شدت باهم در صلح هستن ... ما دیروز عصر چند ساعتی رو مهمون خونه ی باصفای مریم بودیم. و نمیتونم وصف کنم که با نوع رفتارش و نحوه ی میزبانیش چه اندازه راحت بودیم تو خونه اش و بهمون خوش گذشت. خوشمزه ترین و دلچسب ترین آب دوغ خیار دنیا رو در یکی از روزهای گرم تابستون و جلوی باد کولر آبی خوردیم☺️ از نکات جالب مهمون داریش این بود که نذاشت مطلقا هیچ کسی ظرفایی ک دراومده بود رو بشوره و به وقت گذروندن با مهموناش و معاشرت و گفتگوی باهاشون در اون مدت محدودی ک مهمونش بودیم خیلی اهمیت میداد. @yaremehrabanema
بماند ب یادگار از ناهار روز جمعه ک فاطمه جانِ اسلامی از بندر ماهشهر به مشهد اومد و به افتخار حضورش با رفقای هم دانشکده ای علوم قرآنی دور هم جمع شدیم و اولین تجربه ی قابلمه پارتی مون رقم خورد ک تجربه ی بسی جذابی بود هرچند من اول مخالفت کردم ولی بعد معلوم شد ایده جالبیه و ب شدت هیجان انگیز😉 ممنون از رفیق عزیزم فاطمه جانِ مقدسی ک بیشتر زحمتای این مهمونی رو کشید و چیزای خوشمزه ی زیادی درست کرده بود😋 ممنون از همه رفقای جانی ک اومدن و با حضورشون به مهمونی مون رونق و صفا بخشیدن ❤️ @yaremehrabanema
اینم یک یادگاری از شبی که من و فاطمه جانِ اسلامی خونه ی مامان جانم دعوت بودیم و غذای شمالی خوردیم😋 بعد از شام هم شاهد یک مباحثه ی جانانه بین پوریا و فاطمه بودم ک بسی دلم خنک شد.😁 چون پوریا در این مباحثه فقط از فاطمه سوال میکرد و بدین سان انتقام همه ی سوالاتی ک همیشه فاطمه برای ب چالش کشیدن ما و اعتقاداتمون از ما میکنه رو یکجا گرفت😄 واقعا اون شب خیلی خوش گذشت! قدردانم از خونواده ی عزیزم که شب خاطره انگیزی رو برای من و رفیق عزیزم ثبت کردند.🙏 @yaremehrabanema
اون شب ایشون محبت کردند و من و مامانم و ریحانه جان رو ک باهم ب روضه شون رفته بودیم برای شام هم نگه داشتن! با خونواده ی خودشون و خونواده ی عزیز همسرشون معاشرت کردیم و چقدر همه شون مهربون بودن. واقعا نمونه ی واقعی یک خونواده ی شمالی... مهربون و گرم و ساده و صمیمی و مهمان نواز❤️ @yaremehrabanema
امروز با دوستان برای بار دوم به خونه ی مریم رفتیم! در خونه ی همه چیز در بی تکلف ترین و ساده ترین حالت ممکنه! چند تا عکس از خودش و خونواده اش روی درب یخچالش زده شده ک وقتی نگاهشون میکنم برای هرکدوم قصه ای داره و تند تند و با ذوق برام تعریف میکنه ک هرکدوم از اون عکسا برای کدوم لحظه ی خوش و قشنگ زندگیش بوده... با خنده و شوخی برامون سفره میندازه و دعوتمون میکنه ک از آش رشته ای که برای اولین بار پخته بخوریم و اگر ایرادی داره صادقانه بهش بگیم و در اون لحظه که پر از حس خوبیم اون آش خوشمزه ترین آش دنیاست که هیچ ایرادی نمیشه ازش گرفت... بعد از جمع کردن سفره به آشپزخونه میریم ک در شستن ظرف ها کمک کنیم اما با همه قدرتش هولمون میده و رسما از آشپزخونه بیرونمون میکنه و بعد هم بلافاصله تخمه میاره و با تاکید خاصی میگه: تخمه بعد از آش خیلی میچسبه😄 ظهر میشه و کم کم بچه ها میرن... لحظات آخر که فقط چهار پنج نفری موندیم برای اولین بار شرایطی پیش میاد ک مریم کمی برامون درد و دل میکنه و از خاطرات گذشته اش میگه. در سکوت کامل و تعجبی که از چشمان همه مون پیداست بهش گوش میکنیم و انگار از گفتن هر جمله ای برای هم دردی عاجز میشیم... کمی بعد موقع خداحافظی دوباره همون مریم شاد و شوخ طبع و پر سر و صدای همیشگی میشه. توی تاکسی میشینم و انگار تازه دارم رمز و راز خنده های همیشگی مریم، انرژی مثبتش و انقدر ساده گرفتن زندگی و انعطاف پذیریش با آدم ها و شرایط و امیدوار بودنش به آینده رو میفهمم... اینکه آدم هایی مثل مریم میتونن از دل اتفاقات سخت و جانکاه سربرآورده باشن و تو اصلا ندونی و حتی لحظه ای به ذهنت نرسه که اونها ممکنه چه رنج هایی از سر گذرونده باشن! ندونی و حرف های امید بخش و لبخند همیشگیِ روی لبشون رو به خوشبختی و همیشه در آسایش و آرامش بودنشون تعبیر کنی! من امروز اما با شنیدن گوشه ی خیلی کوچیکی از سرنوشت زندگی مریم فهمیدم ک اتفاقا انگار همین آدم های خیلی سختی کشیده و تلخی چشیده هستن که معنای تک تک لحظات زندگی رو درک میکنن و قدردان و شکر گزار لحظه ب لحظه هاشون هستن! همین آدم هان ک اتفاقا عبور کردن رو و در حال زندگی کردن رو خیلی خوب بلدن! اونا هستن که ارزش واقعی زندگی و عشق و محبت و بخشندگی رو میدونن و با همه وجود اونو ب آدم های اطرافشون هدیه میدن.... قلب هاشون به خاطر همه اون سختی هایی ک کشیدن به شدت رقیق و لطیف شده و در عین قوی و سرسخت بودنشون ب شدت عاطفی و احساساتی ان. و چون همیشه و در همه حال شکرگزار خداوند هستن، خدا به قلب هاشون وسعت داده ک زندگی رو طور دیگه ای درک و دریافت میکنن💚 @yaremehrabanema