یار مهربان
چقدر بده وقتی یک کتاب رو برای آزمون میخونی😩 حس میکنم اون حسی ک همیشه موقع مطالعه داشتم رو ندارم و لذ
کتاب شبیه مریم رو ک میخوندم یک جای کتاب یکهو سرمو گذاشتم روی میز و به شدت گریه کردم...
گریه ی از سر دلتنگی...
از اون گریه های بهاری ک یکهو میباری و به هق هق میفتی...
یک بخشی از کتاب بود که ظاهرا اصلا گریه دار نبود...
قصه رسیده بود به جایی که یک گروه تازه مسلمان از حبشه راهی مدینه النبی میشدن که برای اولین بار با پیامبرشون که تازه بهش ایمان آورده بودن دیدار کنن...
یکهو احساس تنهایی و بی پناهی کردم تو این دنیای پر غصه ی امروزی...
فکر کردم اون تازه مسلمونای حبشی چه حسی داشتن وقتی راهی سفری سخت و طولانی میشدن برای دیدن تنها حجت خدا روی زمین در اون زمان...
وقتی ب پیامبر رسیدن چه حالی داشتن...
وقتی اولین بار چشمشون ب جمال پیغمبر ص روشن شده...
وقتی همه دلتنگی هاشونو ریختن تو دامان پیغمبر ص...
شاید پیامبر تک تکشون رو تو آغوش گرفته...😢
حس بچه ی بی پناهی رو داشتم ک توی بازار شلوغی گم شده ولی پدرش رو پیدا نمیکنه ک بهش پناه ببره...
دلم خیلی تنگ شد ... خیلی تنگ...
برا همین سرمو گذاشتم رو میز و بلند بلند گریه کردم...
#دلتنگی 💔
#امام_من❤️
#صاحب_الزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#احساس_نوشت
#لیگ_کتاب
#شبیه_مریم
@yaremehrabanema
بعدها یکبار خوابش رو دیدم که خیلی عادی بود و با لبخند بهم می گفت پونه! من نمردم.
من لجم گرفته بود ازش و بهش میگفتم اگر تو نمردی چرا پس خونواده ات به ما گفتن که تو مردی؟
چرا پس من انقدر عذاب کشیدم و گریه کردم؟
حس میکردم بهم دروغ گفتن و گولم زدن و حسابی لجم دراومده بود که چه کلاه گشادی سرم رفته مثلا ک این همه مدت گریه کردم براش.
خیلی عادی و ریلکس سرش رو تکون داد و در جواب عز و جز من گفت: نمیدونم ولی من نمردم. ببین! من زنده ام.
وقتی از خواب بیدار شدم حس کردم که میخواد بهم بگه که زنده است. زنده تر از همیشه. و از اون به بعد دیگه دلم آروم شد و جزع و فزع نکردم و تسلیم امر و حکمت خدا شدم.
امروز سالگرد اون روز زمستانیه...
۱۹ اسفند💔
روزی که من یکی از شوکه کننده ترین خبرهای زندگیم رو شنیدم و تا چند روز اصلا نمیخواستم و نمیتونستم باورش کنم و بعد هم تا مدت ها احساسات شدید و فلج کننده ای از جنس غم، خشم، افسردگی و حس پوچی زندگی و شرم رو تجربه کردم.
الان هم راستش اینا رو نوشتم بیشتر برای خاطر دل خودم
که به خودم بگم که هنوز فراموشش نکردم چون گاهی از اینکه مدت طولانی درگیر زندگی خودم میشم و کاملا فراموشش میکنم از خودم بدم میاد.
ببخشید اگر خاطرتون مکدر شد🙏
میشه لطف کنید برای دوست جوان سفر کرده ی من یک حمد و سوره و صلوات هدیه کنید؟
@yaremehrabanema
#احساس_نوشت
#غم
#دلتنگی
#رفیق_آسمونی🖤