eitaa logo
یــ❀ــاس خــــاکــی🇵🇸
135 دنبال‌کننده
669 عکس
100 ویدیو
11 فایل
💞 کپی از مطالب با ذکر صلوات مجاز است💞
مشاهده در ایتا
دانلود
♥شعر ((مثل معجزه)) تو گل ِ باغ ِ بهشتی و پر از زیبایی، مثل موسیقی بارانی و خوش آوایی. دل ِ تو مرکز مهر است ، و امواج ِ آن، می کند قلب مرا غرق ِ تب و شیدایی. تازه ای ؛ چون نفس ِ صبح دمان سرزنده، بیکرانی و پر از شور ، خود ِ دریایی. روی ِ تو از مه و خورشید گرفته الهام، که شده چون پری ِ قصه، رُخَت رویایی. پُر مهری و پُر از نغمه ی عشق و شادی، نَبُوَد غیر از این ها به لبت نجوایی. می زنی مثل نسیم ، سر به تمام دلها، هر کجا عشق نیاز است، تو هم آنجایی. مثل آیینه ی عشقی ، که خدا داده به من، مثل آن معجزه ای که ، به زمین پیدایی. پاک و آرام و سپیدی و پر از یکرنگی، تو شبیه شب برفی ، پر از معنایی. با تو سرما به زمستان ِ دلم لانه نکرد، که چو خورشید ِ فروزان ، پر از گرمایی. مثل نرگس ، که در این فصل پر از لبخند است، به گل ِ خنده ی تو ، ساده دهم دنیایی. ♥ تقدیم با عشق به خواهر عزیزم نرگس صمدپور ۲۵ اسفند تولدت مبارک ♥ @yasekhaki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5875172264839744416.pdf
485.4K
لیست شهرهای استغاثه به و مکان های آن
🦋 داستانک حضور اگر بهترین مدرسه ی دنیا و بهترین معلم را داشته باشی؛ وقتی دانش آموزان غائب باشند، معلم ، ظهور نخواهد کرد. 🦋 @yasekhaki
🍃🌸 شعر (( پاورچین )) دیدمت آرام آرام پاورچین پاورچین قدم برداشتی. در دلم یک دسته نیلوفر و یاس و نسترن یک شاخه گل از آسمان هم کاشتی. هر چه خوبی بود هر زیبایی و سبزی ؛ بهار. با خودت آوردی و تو در دل خود داشتی. 🌸 عید نوروز بر همه ی همراهان عزیز کانال مبارک 🌸 🍃🌸 @yasekhaki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 سال و ماه و روز یا فصل ندارد. بی تو برای من همه جا جهنم است، حتی اگر بهشت باشد. عج 💞 @yasekhaki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا ((داستان کوتاه)) [سفره ی بدون سین] تمام خیابانهاشلوغ بود، باران نم نم می بارید، هوا هم کمی سرد بود. مرد زیپ کاپشن خاکستری اش رابست، و همچنان در گوشه ی خیابان به انتظارایستاد. روزهای آخر اسفند،تنها برای نظافت و یا جا به جایی وسایل خانه،به دنبال کارگر می رفتند. به غیر از او سه نفر دیگر نیز، آنجابودند. یکی از آنها که از همه بزرگتر بود ،گفت: ((از صبح الطلوع اومدیم اینجا، هنوز یه نفر هم نیومده دنبال کارگر، هرکس و می بینی، دستش یه جعبه شیرینی داره، یایه دسته گل،همه اومدن پی خوش گذرونی،اونوقت ما....؟!)) هنوز حرفش تمام نشده بود،که ماشینی ترمز کرد. مرد، شیشه را پایین کشیده و گفت: ((دو نفر واسه نظافت می خوایم)) مردی که در حال صحبت بود، به سرعت سوارماشین شد، بعد از او مردی که جلوتر ایستاده بود، شانس سوارشدن پیدا کرد،و رفتند. حالا فقط دو نفر مانده بودند، مرد ،کلافه به جای خود بازگشت و آهی کشید. نزدیک ظهر بود،ماندن را بیهوده دید، به سمت مسجدی که در همان نزدیکی بود رفت و وضو گرفت، گوشه ای منتظر نشست،تا اذان بگویند. چند دقیقه بعد ،نمازش را خوانده و ازمسجد خارج شد، وقتی به جای قبلی اش بازگشت، کارگر جوان را در حال سوار شدن در یک وانت دید، جوان از داخل وانت،دستی به علامت خداحافظی تکان داد، مرد لبخندی زده و با او خداحافظی کرد. حالا تنها شده بود، به جمعیتی که پراکنده می شدند، نگریست; هر کس به دنبال کاری بود، بعضی می رفتند و بعضی می آمدند، عده ای شاد و خندان و برخی غمگین و یا عصبانی بودند. یک ساعتی به همین وضع گذشت، تا اینکه یک ماشین جلوی پای مرد ترمز کرد. مرد خم شد، و نگاهی به راننده انداخت، راننده پرسید: (( کارگری؟)) مرد پاسخ مثبت داد، و راننده گفت:((بیا بالا)) . کار زیادی نداشتند،فقط جابه جایی لوازم خانه و تغییر طراحی داخل خانه بود، پس از پایان کار، مزدش را گرفت و به جای قبلی اش در گوشه ی میدان شهر،بازگشت. همه جا خلوت بود،همه برای ناهار و استراحت به خانه رفته بودند. از آن همه هیاهو، تنها چند عابر در خیابان دیده می شد. مرد گوشه ای را انتخاب کرده و نشست، از جیب کاپشنش ساندویچی بیرون آورده و مشغول خوردن شد ; سیب زمینی پخته شده تنها میزبان نان این ساندویچ بود. چند ساعت گذشت ، مغازه ها یکی یکی باز شده و شهر نیز شلوغ می شد. چند کارگر نیز به او پیوستند، اما خبری از کار نبود. نزدیک غروب یک وانت آمد و سه نفر را باخود برد،که مرد جزء آنها نبود. می دانست ماندن بی فایده است. نگاهی به دستمزد امروزش انداخت، پول زیادی نبود،تنها لوازم ضروری منزل راتامین می کرد، بقیه ی آن را نیز بایدپس انداز می کرد، اگر حال همسرش دوباره بدمی شد، به آن نیاز پیدا می کردند. بعد از خرید به سوی خانه رفت، اما بسیار غمگین و افسرده بود، می دانست همه منتظر لوازم سفره ی هفت سین، میوه و شیرینی هستند و او توان خریدن آنها را نداشت. وقتی وارد خانه شد،دخترش لبخند زنان به او گفت: ((سلام بابا،سفره ی هفت سینمو ببین...)) مرد نگاهی انداخت،چه سفره ی باشکوهی ، همه چیز داشت: سیب،سماق،سرکه،.... و حتی سکه های طلا و شیرینی و آجیل. مرد لبخندی زد و گفت: ((چه سفره ی هفت سین قشنگی، ای کاش دنیای ما هم یک نقاشی بود.)) @yasekhaki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا 🦋شعر (( خود آ )) ماه مهمانی تو باز آمده وقت نجوا، سوز دل، راز آمده دل شده بی تاب ِ اشک و توبه ها دردها و ناله ها و ندبه ها بر سر سفره شده مهمان تو چه نوازش ها شود بر خوان تو هر چه بد کردم به خوبی ها گذاشت پیش تو شرمندگی معنا نداشت با نگاهی قلب ما را می بری بنده ی آلوده ات را می خری از پس ِ کوه گناهان دیدی ام من فقط گفتم خدا بخشیدی ام با همه تیرگی و رسوایی ام دستگیر و یاور تنهایی ام با تو معنای امیدم تازه شد با تو دنیای جدیدم تازه شد با تو قلبم عاشقی را شرح کرد قله های آرزو را فتح کرد لحظه های بی تو دیگر خوب نیست عمر من دور از خدا مطلوب نیست باید از پای همین سجاده ها واکنم راهی به سوی جاده ها باید از اینجا به سمتت پرکشید دیگر این دنیای فانی را ندید ای خدای مهربانم ای کریم ای عزیزِ جاودانم ای رحیم من ندارم بال و پر تو خود بیا معنی نامت همین است ای خود آ 🦋 @yasekhaki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹شعر محمدمهدی سیار برای شهیدان روحانی حادثه مشهد نقاره می‌زنند...چه شوری به پا شده‌ست؟ نقاره می‌زنند...که حاجت‌روا شده‌ست؟ نقاره می‌زنند...نوای جنون کیست؟ بر سنگفرش صحن حرم خط خون کیست؟ آهنگ دیگری‌ست که نقاره می‌زند خون کبوتری‌ست که فواره می‌زند هنگامه تقرب حبل‌الورید شد آن کس که داشت نذر شهادت شهید شد آمد حرم، رضای رضا را گرفت و رفت در دم برات کرب و بلا را گرفت و رفت ای تشنه‌لب شهید! زیارت قبول، مرد! دیدی تو را چگونه شهادت قبول کرد؟ عشاق دوست غسل زیارت به خون کنند سرمست عطر یار، هوای جنون کنند چاقوی کفر در کف تکفیر برق زد جادوی غرب، شعله به دامان شرق زد گر ابن ملجمی به مرادی رسد چه باک؟ حاشا که اوفتد علم «یا علی» به خاک حاشا که دست تفرقه مسحورمان کند از گرد آفتاب حرم دورمان کند هم‌سنگریم و همدم و همراه و هم‌قسم آری به خون فاطمیون حرم قسم @yasekhaki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 هر آنچه دختر پاک و هر آنچه مادر خوب است فدای مادر زینب (سلام الله علیها) فدای مادر زهرا (سلام الله علیها)🕊 🏴 سالروز شهادت حضرت خدیجه کبری ام المومنین سلام الله علیها تسلیت باد 🏴 @yasekhaki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ترانه ((بیداری)) دوباره اومدی و این دل و دیوونه کردی، تو خوابم پا گذاشتی و منو ویرونه کردی. رو لبهات ذکر الغوث و تو چشمات التماسه، می باری مثل بارون و دل تو پر هراسه. همینه کار تو هرشب، میای میگی بابا جون، بیا دیگه نمونده طاقتی واسه دل خون. تو رو می کشن و این خواب من عین عذابه، می بینم پیکرت مونده به زیر یک خرابه. یه لشکر گرگ زدن حلقه به دور پیکر تو، می بلعن وحشیانه جسم بی بال و پر تو. با طعنه و کنایه میندازن تیری با لبخند، میگن میای یا میری؟! تو بگو مردونگیت چند؟! نگام لبریز خشم و تو دلم دریای درده، دیگه جای تحمل نیست، دیگه وقت نبرده. همیشه هست تو خوابم یه تفنگی روی دوشم، میگه انگار لباس رزممو باید بپوشم. بازم با زنگ ساعت خواب من موند نیمه کاره، چرا کابوس هر روز و شبم پایان نداره؟ میذارم روی دیوار عکس بارگاه دمشقو، می بندم ساکمو تا که کنم طی راه عشقو. می دونم تو سوریه دختر من چشم به راهه، میرم واسه دلهایی که غریب وبی پناهه. تو کوچه مون بازم عطر گلاب و گل پیچیده، آره این عطر و بوی پیکر پاک شهیده. @yasekhaki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا