eitaa logo
یــ❀ــاس خــــاکــی🇵🇸
134 دنبال‌کننده
657 عکس
95 ویدیو
10 فایل
💞 کپی از مطالب با ذکر صلوات مجاز است💞
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا 🌷 شعر (( امید ِ آخر )) از خیمه های کودکان، می آید از هر سو صدا، هر گوشه ای از تشنگی، برداشتند دست دعا. آتش گرفته قلب او ، از دیدن این صحنه ها، عباس(علیه السلام) آماده شده، آب آورد از کربلا. با مشک خالی می رود ، دیگر مجال صبر نیست، بغضی نشسته در گلو دارد، عموی بچه ها. پیش فرات ِ غم نشست، دارد ز ِ او یک خواهشی، با من بیا تا خیمه ها، با من وفاداری نما. مشکش شده پر آب و او ، راهی خیمه می شود، دستش ز ِ او بی تاب تر، می گردد از جسمش جدا. دستی به دست ِ دیگرش، دارد حسودی می کند، او رفته و این دست هم ،او را نمی سازد رها. باران تیر بر جسم ِ او ، گشته ز ِ هر سویی روان، می گوید او اما به دست : ای دستهای بی وفا؛ من قول دادم به علی(علیه السلام) ، با مشک ِ پُر راهی شوم، رفتید و من مضطر شدم ، گیرم چگونه مشک را؟ آخر به دندانش گرفت ، آن را چو ایمانش گرفت، هر تیر که سمتش دوید ، بر تن کشیده چون دوا. پشتش ز تیر ِ کین خمید ، اما کسی مشکش ندید، تیری به چشمش خورد و او، آمد به سمتی بی هوا. می رفت سمت خیمه ها، تا اینکه تیر بر مشک خورد، امید او شد ناامید ، فریاد زد آه ای خدا. دیگر برای کودکان آبی ندارم ، وای من، آب از سر ِ من هم گذشت، دیگر روم آنجا چرا؟ در بهت بود و ناگهان ، گرزی سر او را شکافت، این ضربه ی سر را چشید، بوده برایش آشنا؛ یک روز هم در کوفه بود، وقت نماز صبح شد، شمشیری از دشمن نشست، بر روی فرق مرتضی(علیه السلام). این دردها، این تیرها،این زخم ها کاری نبود، تیری که بر مشکت نشست ، کشته تو را در نینوا. افتادی از اسب بر زمین ، وا کرد برایت علقمه؛ آغوش ِ خود را و گرفت ، جسم تو را ای مه لقا. وقتی که آمد پیش تو ، زهرا (سلام الله علیها)کنار علقمه، با صوت پر غم خواندی ام،گفتی برادر جان بیا. با من بگو آخر چرا بی دست و پرپر گشته ای؟ ای پاره پاره پیکرم، ای معنی جود و سخا. گشته سراسر پر زِ خون، هر نقطه ای از پیکرت، کل وجودت یکسره ، در راه حق کردی فدا. بشنو صدای اصغر(علیه السلام) از خیمه که می گرید هنوز، مانده به راه تو رباب(سلام الله علیها)، با صد امید و صد رجا. گویی روم تنها و تو، مانی کنار علقمه؟! برگرد خیمه، جان من، با من مکن تو این جفا. قدم خمیده شد ببین، پشتم ز ِ داغ ِ تو شکست، ای تو همه امید من ، بی تو روم آخر کجا؟ ای جان من فکری بکن، بر غصه ی اهل حرم، بعد تو خیمه می شود، ماتمکده،ماتم سرا. باید بگویم بعد تو ، زیور نبندد کودکی، باید بپوشند رخت ِ غم، رخت ِ اسیری و عزا. این دشمنان که اینچنین قلب مرا آتش زدند، را می شناسی ماه من، شرمی ندارند و حیا. بعد تو و من می زنند، آتش به کل خیمه ها، رحمی ندارند کوفیان ، از ظلم ندارند که اِبا. یک سو هزاران دشمن و یک سو زنان و کودکان، بیچاره و بی کس شوند ، آواره در دشت ِ بلا. تو پر کشیدی سوی حق، چشمان من دریا شده، گرچه که سنگین است بلا، اما به حق هستم رضا. می خوانم این فریاد را، کس بهر یاری مانده است؟ فریاد من را تا ابد ، با خود برد باد صبا. علیه السلام 🌷 @yasekhaki
♥ غزل (( دلواره )) عالم همه شب ، تو ماه هستی، ما خادم تو ، تو شاه هستی. در گردش دور روزگاران، در اوج شکوه و جاه هستی. گم کرده کسی اگر خدا را، تو واسطه ای ، تو راه هستی. هر خاک نشین و بینوا را، تو تکیه گه و پناه هستی. در روضه ی تو گنه نماند، تو غافر هر گناه هستی. تو چاره ی پاکی و سپیدی، بر تیره دل و سیاه هستی. هم شاهد ِ عشق و سوز ِدلها، هم ناظر ِ اشتباه هستی. بر سوز ِ دل ِ شکستگان تو، خود پاسخ اشک و آه هستی. در شام ِ سیاه و تار دنیا، تو صبحدمی ، پگاه هستی. در رویش اشک دیده، آری؛ تو مقصد ِ هر نگاه هستی. هرگز نبوده دل ز ِ عشقت؛ خالی ، تو خود گواه هستی. بر بی کسیم همیشه عشقت، کافیست ، که یک سپاه هستی. @yasekhaki
♥️ غزل (( قرار دلها )) اى قرار ِ دل از سفر ، برگرد، مه ِ تابان تر از قمر ، برگرد. زده شبْ خيمه بر جهان، آقا، تو طلوعى ، تويى سحر ، برگرد. كوهى از غم شده به دل آوار، زده غم بر دلم شَرَر ،برگرد. گرچه آلوده ام، سيه رويم، تو به دلهاى ِ منتظر ، برگرد. كوچه کوچه، تباهى و غفلت، نكن از كويمان حذر ، برگرد. به پشيمانى و به اندوه ِ، ندبه خوانهاى ِ بى ثمر ، برگرد. بين ِ اين قوم، خوب هم دارى، تو به ياران ِ مختصر ، برگرد. ز ِ غريبى مأمنت شده صحرا، اى غريب تر ز ِ هر بشر ، برگرد. برو اى صبا به کوى ِ دوست، چو گرفتى ز ِ او خبر ، برگرد. برسان مقدمش سلامم را، نِگَهى كن به چشم ِ تر، برگرد. بِده او را به فاطمه(سلام الله عليها)سوگند، و به آهش ز ِ پشتِ در، برگرد. تو به آه و به گريه و سوز ِ، همه طفلان ِبى پدر ، برگرد. كربلا نمى شود دِگر تكرار، جان ِ خود را كنم سِپَر ، برگرد.🦋 عج ♥️ @yasekhaki
💔 غزل (( ماه ِ غریب )) اسم تو مثل خودت اعظم بود. پیش تو هر چه کرم هم کم بود. داغ ِ تو ، کوچه و دست و سیلی، قد تو ، از غم مادر خم بود. پیش چشم تو زد او را نامرد ، تا ابد چشم ِ تو پُر شبنم بود. سوختی از غم این راز و فقط، ناله ات در دل شب مرهم بود. دل بریدی ز ِ جهان، غربت ِ تو، درد تلخی به همه عالم بود. پر کشیدی ، جگرت سوخت حسن(علیه السلام)، قاتلت هم به تو نامحرم بود. علیه السلام 💔 @yasekhaki
💔غزل (( یک قطره از آسمان )) با آمدنت رهانده ای انسان را، از نام خودت زنده کنی ایمان را. تو آمدی و زدی رگ ِ کفر و ظَلَم، از ساحت ِ دل ، زدوده ای زندان را. قرآن به تو می شود خلاصه، وَ تو هم، تصویر شدی تمامی ِ قرآن را. تا تو به تمام عالمی جان و جهان، از سرو نپرس قامت جانان را. مخروب و شکسته دل ، زِ طوفان بلا، برپا کنی تو هر دل ویران را. تو نور خدایی و زدی شعله ی عشق، خورشید و ستاره و مه تابان را. در وصف تو شعر من زبانش لال است، تو برده ای از کلام من برهان را. غرقم به دریای عظیم ِ عشقت، دریاب عزیز من، دل حیران را. صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم 💔 @yasekhaki
🥀غزل ((غریبانه)) هر مجلسی ، جای عزای مادر ِ ما نیست، پهلوی هیچ کس شکسته تر ز ِ زهرا (سلام الله علیها) نیست. این تکیه ها بَهر ِ عزادارن ِ بی عُذر است ، چون تکیه گاه ِ قامت خسته مهیا نیست. با ناله و اشک و فغانت روضه می خوانی، صد ناله در اندازه ی یک قطره معنا نیست. از چادر خاکی ِ مادر ، ناله ها داری، اما چرا دستت برای خسته مأوا نیست؟! از چای روضه حرف ها بسیار می گویند ، اما نمک گیری فقط با چای ِ تنها نیست. هنگام حرف ؛ یاران چه بسیارند و در میدان؛ تنهاست حیدر (علیه السلام) وَ کسی هم پای ِ مولا نیست. هر چند قافیه شود تکرار ، می گویم ؛ در چشم ِ حیدر هیچکس همتای زهرا نیست (علیهما سلام). همراز او ، تنها شده یک چاه ، چون دیگر ، آن همدم و همراه ِ روح افزای ِ شبها نیست. از کوچه ها هر دم صدای ناله می آید ؛ در گوش ِ حیدر فاطمه گوید که تنها نیست. هر چند نامردان جوابش را نمی دادند ، اما سلام ِ بی جوابش ، درد ِ آقا نیست. در کوچه های کوفه باید مختصر باشی، این کوچه های تنگ ، جای ِ قلب ِ شیدا نیست. هر کوچه سنگی بود و هر دیوار ، خار و تیغ ، دیگر پناه و مأمنی در شهر پیدا نیست. دیوار و در دارند ناله ،از دل ِ حیدر(علیه السلام)، باران ِ اشک ِ او ، که کار هیچ دریا نیست. دنیا شده ، زندان ِ تاریکی ، برای او، بعد از نبی و فاطمه (علیهما سلام) یک لحظه زیبا نیست. همراه ِ حیدر (علیه السلام) بسته بارش را جهان زیرا ؛ دنیای بی زهرا (سلام الله علیها) که دیگر شکل ِ دنیا نیست. درد ِ علی (علیه السلام) بسیار و بر واژه شده دشوار، می بندم این نامه ولی پایانش اینجا نیست @yasekhaki‌
به نام خدا ((آخرین طلوع)) دیگر نخواهد زد ز مشرق سر ، سپیده، زیرا که داغ خانه ی حیدر(علیه السلام) شنیده. طوفانی از بغض و حسد، بر خانه ی او، خیمه زده و خانه را آتش کشیده. زهرا بلاگردان حیدر گشته بنگر، (علیهما سلام) پشتش به زیر بار این غم، شد خمیده. آهی کشید از عمق جان زهرا و، حیدر، (علیهماسلام) می بیند از مسمار در هم خون چکیده. زینب(سلام الله علیها) پریشان و سراسیمه ز وحشت، با آه و گریه، در پی مادر دویده. آه ای خدا، رفته ز دستم مادر ای وای، بابا ببین رنگ از رخ مادر پریده. جاری شده از پشت در یک چشمه ی خون، کار گل نشکفته به آخر رسیده. زهرا رها کن دست من را، جان حیدر، (علیهماسلام) بنگر که جان حیدرت(علیه السلام) بر لب رسیده. بردی به دنبال خودت روح علی(علیه السلام) را، بعد تو دیگر زندگی از من بریده. داغ تو آتش زد به جانم، سوختم من، خاکسترم را بنگر اینجا آرمیده. @yasekhaki
🖤غزل (( عشق در آتش )) شد علی مظلوم و مادر از خبر، آتش گرفت، شد پناه و یاور او ، شد سپر، آتش گرفت. دید می سوزد گُلش در آتش و در کینه ها، رو به زهرا کرد حیدر ، یک نظر ، آتش گرفت. بود غوغا در میان آسمان، حتی خدا، دید پرپر گشته غنچه پشت در، آتش گرفت. آتش و میخ و در و دیوار و محسن، ای خدا، ناله ای زد فاطمه : آه و ... پدر ، آتش گرفت. از صدای ناله اش هفت آسمان یکباره سوخت، نه فقط سیاره ها ، حتی قمر، آتش گرفت. بود هُرم ِ آتش ِ جانسوز ِ فریادش چنان، باد هم با اینکه می کرده گذر، آتش گرفت. او به دنبال علی و کودکان دنبال او، باز تکرارِ غم و کوچه ، پسر ، آتش گرفت. سیلی ِ جلاد چون بنشست بر روی گُلش، جان ِ حیدر سوخت، وَ پا تا به سر ، آتش گرفت. خون که جاری گشت از چادر، درْ جان ِ علی، صبر هم بیچاره شد، خون ِ جگر ، آتش گرفت. بود دستش بسته و، چون تکه ای از جان به او دید زنجیر است زهرا بی حذر، آتش گرفت. دید حیدر، می زند دشمن به کینه، بال او، مانده در کوچه، ولی بی بال و پر ، آتش گرفت بود کوچه پر ز ِ جلادان و وجدان مرده بود، حیدر از این شهر مُرده، بی بشر، آتش گرفت. سوخت اهل بیت این خانه و هم کل جهان، گرچه در ظاهر فقط آن یک نفر ، آتش گرفت. روح از جان علی هم رفت، چون می دید که؛ آه و فریادت ندارد یک اثر، آتش گرفت. تا تو بودی ای پیمبر، داشتم من احترام، فاطمه، وقتی که رفتی به سفر ، آتش گرفت. بعد پرواز تو ای همراه حیدر ،اینچنین؛ خانه ای که بود امن و معتبر ، آتش گرفت. خانه ی من از برای مردمی دنیا پرست، بهر مشتی درهم و دینار و زر ، آتش گرفت... گوشه ی بستر پس از درد و غم ِ بی حد ِ خود، دید چشمان علی را پُر گُهر ، آتش گرفت. خواست برخیزد ، نگاهی کرد حیدر به گُلش، دید دارد دست ، به دیوار و دستی به کمر ، آتش گرفت. چون نشد برخیزد از جا، روی حیدر زرد شد، تا که او را دید زهرا ؛ معتذر ، آتش گرفت. گفت من خود آمدم در راه عشق تو علی، هر که آمد در ره عشق و خطر ، آتش گرفت. آن شب آخر وصیت کرد زهرا با علی، صد هزاران بار آن شب تا سحر ، آتش گرفت. فاصله ی خانه و مسجد را به سالی طی نمود، دید زهرا را که گشته محتضر ، آتش گرفت. گفت زهرا؛ کاش بی تو من نباشم در جهان، کاش باشد عمر من ،‌ کم ، مختصر ، آتش گرفت. ساکت و بی تکیه گاه، او را به خاک غم سپرد، جان که می بارید از چشمان ِ تر ، آتش گرفت. گفت رو به فاطمه ای ماه من دیگر جهان، که نباشد جای من بی تو دِگَر ، آتش گرفت. 🖤 @yasekhaki
((شاه بیت)) تا فلک ، رفته والایی تو، بی مثال است شکیبایی تو. می برد تا نفس تازه ی صبح، دل من را دل دریایی تو. می شوم تازه تر از عطر نسیم، به تماشای تو ، زیبایی تو. می پرم تا افق و تا ملکوت، به نفس های اهورایی تو. می برد تا ته دنیای خیال، نغمه های خوش لالایی تو. می شود زنده دلم با تو فقط، با همان خنده ی رویایی تو. عشقی و کل وجودم هستی، عاشقم ، عاشق ِ شیدایی تو. 🦋روز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و امام خمینی رحمه الله علیه و روز مادر و زن مبارک باد 🦋 سلام‌الله‌علیها @yasekhaki
♥ غزل (( دلواره )) 🍃عالم همه شب ، تو ماه هستی، ما خادم تو ، تو شاه هستی. در گردش دور روزگاران، در اوج شکوه و جاه هستی. گم کرده کسی اگر خدا را، تو واسطه ای ، تو راه هستی. هر خاک نشین و بینوا را، تو تکیه گه و پناه هستی. در روضه ی تو گنه نماند، تو غافر هر گناه هستی. تو چاره ی پاکی و سپیدی، بر تیره دل و سیاه هستی. هم شاهد ِ عشق و سوز ِدلها، هم ناظر ِ اشتباه هستی. بر سوز ِ دل ِ شکستگان تو، خود پاسخ اشک و آه هستی. در شام ِ سیاه و تار دنیا، تو صبحدمی ، پگاه هستی. در رویش اشک دیده، آری؛ تو مقصد ِ هر نگاه هستی. هرگز نبوده دل ز ِ عشقت؛ خالی ، تو خود گواه هستی. بر بی کسیم همیشه عشقت، کافیست ، که یک سپاه هستی.🍃 ♥️ @yasekhaki
(( ماه جبین )) تو پاکی و خوب و مه جبینی، در وادی حق تو اولینی. آرامه ی جان و روح احمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، در مهر و وفا تو بهترینی. هم حامی دین و هم رسولی(صلی الله علیه و آله و سلم)، انگشتر ِ دین را تو نگینی. جانانه به پای حق تو ماندی، بر سِرّ رسول ِ (صلی الله علیه و آله و سلم)حق ، امینی. آنقدر که عاشق رسولی(صلی الله علیه و آله و سلم)، در عشق ِ به او تو بی قرینی. بابای تمام مسلمین او، تو مادر کلّ ِ مومنینی. س @yasekhaki