eitaa logo
یــ❀ــاس خــــاکــی🇵🇸
135 دنبال‌کننده
650 عکس
93 ویدیو
10 فایل
💞 کپی از مطالب با ذکر صلوات مجاز است💞
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋شعر ((وداع)) 🥀شبی رفت و جهان را تیره تر کرد، فغان و ناله های او اثر کرد. گُل ِ خسته به زیر خاک خوابید، به تنها شهر بیداری سفر کرد. 🥀 @yasekhaki
به نام خدا ☀️ شعر (( چشمه ی خورشید )) آنکس که ستایشت نکرده او کیست؟ محبوب تر از تو در همه عالم نیست، تو دُرّ ِ یگانه ای به دریای جهان، کس نیست بگوید که مقام ِ تو چیست. گفتند همه ، به حق ! که تو خورشیدی؛ آن روز که بی پرده به ما تابیدی ، عالم ز ِ تلالوئت فرو خُفت به خاک، آن لحظه تو عشق ِ حق ، به خود، را دیدی. خودْ، ربّ ِ کریم، تو را نشانت کرده، از قبل ِ وجودت امتحانت کرده، چون دیده صبوری تو را در راهش، خاتم و علی (علیهما سلام) ارمغانت کرده. تو محو خدای ِ حیّ ِ والا شدی ، در سیر و سلوک ، دُخت ِ اعلی شدی، برتر ز ِ همه زنان عالم گشتی، در حق، فنا شدی ، که زهرا( سلام الله علیها) شدی. عالم شده تابنده ز ِ نورت مادر، افلاک شده محو ظهورت مادر، با اینکه بهار عمر تو کوتاه است، دنیا شده حیران عبورت مادر. هر دل که چشید مِهر تو تابان است، از تابش نور تو که آن ایمان است، آنقدر رئوف و مهربانی مادر ، نام تو بهار است و یا باران است. پرهای ملائک شده فرش راهت، هم عرش ِ بَرین غبطه خورد بر جاهت، کس را تصور ز ِ مقام تو نبود، در سایه ی حق پناه و تکیه گاهت. نوری ، که نور تو نیابد پایان ، همتای کلام حق، شبیه قرآن، چون چشمه ی جوشنده ی حکمت بودی، در باغ رسول ِ (صلی الله علیه وآله وسلم)حق ، تو روح و ریحان. انگشتر حق را تو شدی دُرّ و نگین، ای کل وجود تو به حق گشته عجین، از کودکیت رسالتی داشته ای، تو ام‌ ابیهای ِ محمد ِ امین (صلی الله علیه وآله وسلم). در پیش مقام ِ تو بُتان پست شدند، از عطر تو گلهای جهان مست شدند، از وحدت تو تمام ادیان جهان، بر باور ِ مهدی ِ(علیه السلام) تو یکدست شدند. الگوی تمام یازده نور و امام، هر روز دهند عالمیان بر تو سلام، ما گمشده گان بر تو توسل داریم، تا که بِرهانی ز ِ هر فتنه و دام. محبوبه ی حق ، آن مه دلدار تویی، سُکّان ِ امامت و سپهدار تویی، غمهای تمام شیعیان را کس که، در راه خدا گشته خریدار تویی. چون شمع ، به عالمی فروزانی تو، چون لطف ِ دل انگیز بهارانی تو، تا مادر ما تویی ، غمی بر دل نیست، در خانه ی قلب ما ، سلیمانی تو. در هر گره ای گره گشایی مادر، بر گمشدگان تو رهنمایی مادر، از زیور و تا لباس ، در راه خدا، بر سائل خود عطا نمایی مادر. عمریست که در پی تو و کوی ِ توییم، گمگشته، ولی باز به دل، سوی توییم، در پیچ و خم کوچه به دنبال تو ، چون باد ، پریشان ِ تو و بوی توییم. برخواسته از مزار ِ تو عطر عظیم، آورده ز ِ عِطر ِ کوی ِ تو باد، شمیم، دلها شده سرگشته ، پریشان ، ویران، آرامگهت کجاست ، ای ماه ِ نعیم؟! پیچیده میان حشر یک همهمه ای، در کُلّ ِ قلوب پُر شده واهمه ای، هر کس که به تو زده گره قلبش را، ایمن بود از هراس، چون فاطمه ای(سلام الله علیها). آن تاج ِ شفاعتت برازنده ی تو، از لطف تو شیعه هست شرمنده ی تو، گر شافع کل اهل محشر باشی، بخشد همه را خدا به یک خنده ی تو. سلام الله علیها 🥀 @yasekhaki
🥀غزل ((غریبانه)) هر مجلسی ، جای عزای مادر ِ ما نیست، پهلوی هیچ کس شکسته تر ز ِ زهرا (سلام الله علیها) نیست. این تکیه ها بَهر ِ عزادارن ِ بی عُذر است ، چون تکیه گاه ِ قامت خسته مهیا نیست. با ناله و اشک و فغانت روضه می خوانی، صد ناله در اندازه ی یک قطره معنا نیست. از چادر خاکی ِ مادر ، ناله ها داری، اما چرا دستت برای خسته مأوا نیست؟! از چای روضه حرف ها بسیار می گویند ، اما نمک گیری فقط با چای ِ تنها نیست. هنگام حرف ؛ یاران چه بسیارند و در میدان؛ تنهاست حیدر (علیه السلام) وَ کسی هم پای ِ مولا نیست. هر چند قافیه شود تکرار ، می گویم ؛ در چشم ِ حیدر هیچکس همتای زهرا نیست (علیهما سلام). همراز او ، تنها شده یک چاه ، چون دیگر ، آن همدم و همراه ِ روح افزای ِ شبها نیست. از کوچه ها هر دم صدای ناله می آید ؛ در گوش ِ حیدر فاطمه گوید که تنها نیست. هر چند نامردان جوابش را نمی دادند ، اما سلام ِ بی جوابش ، درد ِ آقا نیست. در کوچه های کوفه باید مختصر باشی، این کوچه های تنگ ، جای ِ قلب ِ شیدا نیست. هر کوچه سنگی بود و هر دیوار ، خار و تیغ ، دیگر پناه و مأمنی در شهر پیدا نیست. دیوار و در دارند ناله ،از دل ِ حیدر(علیه السلام)، باران ِ اشک ِ او ، که کار هیچ دریا نیست. دنیا شده ، زندان ِ تاریکی ، برای او، بعد از نبی و فاطمه (علیهما سلام) یک لحظه زیبا نیست. همراه ِ حیدر (علیه السلام) بسته بارش را جهان زیرا ؛ دنیای بی زهرا (سلام الله علیها) که دیگر شکل ِ دنیا نیست. درد ِ علی (علیه السلام) بسیار و بر واژه شده دشوار، می بندم این نامه ولی پایانش اینجا نیست @yasekhaki‌
🥀غزل ((غریبانه)) هر مجلسی ، جای عزای مادر ِ ما نیست، پهلوی هیچ کس شکسته تر ز ِ زهرا (سلام الله علیها) نیست. این تکیه ها بَهر ِ عزادارن ِ بی عُذر است ، چون تکیه گاه ِ قامت خسته مهیا نیست. با ناله و اشک و فغانت روضه می خوانی، صد ناله در اندازه ی یک قطره معنا نیست. از چادر خاکی ِ مادر ، ناله ها داری، اما چرا دستت برای خسته مأوا نیست؟! از چای روضه حرف ها بسیار می گویند ، اما نمک گیری فقط با چای ِ تنها نیست. هنگام حرف ؛ یاران چه بسیارند و در میدان؛ تنهاست حیدر (علیه السلام) وَ کسی هم پای ِ مولا نیست. هر چند قافیه شود تکرار ، می گویم ؛ در چشم ِ حیدر هیچکس همتای زهرا نیست (علیهما سلام). همراز او ، تنها شده یک چاه ، چون دیگر ، آن همدم و همراه ِ روح افزای ِ شبها نیست. از کوچه ها هر دم صدای ناله می آید ؛ در گوش ِ حیدر فاطمه گوید که تنها نیست. هر چند نامردان جوابش را نمی دادند ، اما سلام ِ بی جوابش ، درد ِ آقا نیست. در کوچه های کوفه باید مختصر باشی، این کوچه های تنگ ، جای ِ قلب ِ شیدا نیست. هر کوچه سنگی بود و هر دیوار ، خار و تیغ ، دیگر پناه و مأمنی در شهر پیدا نیست. دیوار و در دارند ناله ،از دل ِ حیدر(علیه السلام)، باران ِ اشک ِ او ، که کار هیچ دریا نیست. دنیا شده ، زندان ِ تاریکی ، برای او، بعد از نبی و فاطمه (علیهما سلام) یک لحظه زیبا نیست. همراه ِ حیدر (علیه السلام) بسته بارش را جهان زیرا ؛ دنیای بی زهرا (سلام الله علیها) که دیگر شکل ِ دنیا نیست. درد ِ علی (علیه السلام) بسیار و بر واژه شده دشوار، می بندم این نامه ولی پایانش اینجا نیست @yasekhaki‌
سفارش شعر مداحی مدح و .. با سبک و یا بدون سبک برای ایام پذیرفته می شود لطفا برای هماهنگی به آدرس موجود در پروفایل پیام ارسال نمایید @yasekhaki
((چادر خاکی)) یاکوچه هارابردارید، ویاچشمانم راببندید، به کوچه که می نگرم، چادرم خاکی می شود. @yasekhaki
به نام خدا ((آخرین طلوع)) دیگر نخواهد زد ز مشرق سر ، سپیده، زیرا که داغ خانه ی حیدر(علیه السلام) شنیده. طوفانی از بغض و حسد، بر خانه ی او، خیمه زده و خانه را آتش کشیده. زهرا بلاگردان حیدر گشته بنگر، (علیهما سلام) پشتش به زیر بار این غم، شد خمیده. آهی کشید از عمق جان زهرا و، حیدر، (علیهماسلام) می بیند از مسمار در هم خون چکیده. زینب(سلام الله علیها) پریشان و سراسیمه ز وحشت، با آه و گریه، در پی مادر دویده. آه ای خدا، رفته ز دستم مادر ای وای، بابا ببین رنگ از رخ مادر پریده. جاری شده از پشت در یک چشمه ی خون، کار گل نشکفته به آخر رسیده. زهرا رها کن دست من را، جان حیدر، (علیهماسلام) بنگر که جان حیدرت(علیه السلام) بر لب رسیده. بردی به دنبال خودت روح علی(علیه السلام) را، بعد تو دیگر زندگی از من بریده. داغ تو آتش زد به جانم، سوختم من، خاکسترم را بنگر اینجا آرمیده. @yasekhaki
به نام خدا ☀️ شعر (( چشمه ی خورشید )) آنکس که ستایشت نکرده او کیست؟ محبوب تر از تو در همه عالم نیست، تو دُرّ ِ یگانه ای به دریای جهان، کس نیست بگوید که مقام ِ تو چیست. گفتند همه ، به حق ! که تو خورشیدی؛ آن روز که بی پرده به ما تابیدی ، عالم ز ِ تلالوئت فرو خُفت به خاک، آن لحظه تو عشق ِ حق ، به خود، را دیدی. خودْ، ربّ ِ کریم، تو را نشانت کرده، از قبل ِ وجودت امتحانت کرده، چون دیده صبوری تو را در راهش، خاتم و علی (علیهما سلام) ارمغانت کرده. تو محو خدای ِ حیّ ِ والا شدی ، در سیر و سلوک ، دُخت ِ اعلی شدی، برتر ز ِ همه زنان عالم گشتی، در حق، فنا شدی ، که زهرا( سلام الله علیها) شدی. عالم شده تابنده ز ِ نورت مادر، افلاک شده محو ظهورت مادر، با اینکه بهار عمر تو کوتاه است، دنیا شده حیران عبورت مادر. هر دل که چشید مِهر تو تابان است، از تابش نور تو که آن ایمان است، آنقدر رئوف و مهربانی مادر ، نام تو بهار است و یا باران است. پرهای ملائک شده فرش راهت، هم عرش ِ بَرین غبطه خورد بر جاهت، کس را تصور ز ِ مقام تو نبود، در سایه ی حق پناه و تکیه گاهت. نوری ، که نور تو نیابد پایان ، همتای کلام حق، شبیه قرآن، چون چشمه ی جوشنده ی حکمت بودی، در باغ رسول ِ (صلی الله علیه وآله وسلم)حق ، تو روح و ریحان. انگشتر حق را تو شدی دُرّ و نگین، ای کل وجود تو به حق گشته عجین، از کودکیت رسالتی داشته ای، تو ام‌ ابیهای ِ محمد ِ امین (صلی الله علیه وآله وسلم). در پیش مقام ِ تو بُتان پست شدند، از عطر تو گلهای جهان مست شدند، از وحدت تو تمام ادیان جهان، بر باور ِ مهدی ِ(علیه السلام) تو یکدست شدند. الگوی تمام یازده نور و امام، هر روز دهند عالمیان بر تو سلام، ما گمشده گان بر تو توسل داریم، تا که بِرهانی ز ِ هر فتنه و دام. محبوبه ی حق ، آن مه دلدار تویی، سُکّان ِ امامت و سپهدار تویی، غمهای تمام شیعیان را کس که، در راه خدا گشته خریدار تویی. چون شمع ، به عالمی فروزانی تو، چون لطف ِ دل انگیز بهارانی تو، تا مادر ما تویی ، غمی بر دل نیست، در خانه ی قلب ما ، سلیمانی تو. در هر گره ای گره گشایی مادر، بر گمشدگان تو رهنمایی مادر، از زیور و تا لباس ، در راه خدا، بر سائل خود عطا نمایی مادر. عمریست که در پی تو و کوی ِ توییم، گمگشته، ولی باز به دل، سوی توییم، در پیچ و خم کوچه به دنبال تو ، چون باد ، پریشان ِ تو و بوی توییم. برخواسته از مزار ِ تو عطر عظیم، آورده ز ِ عِطر ِ کوی ِ تو باد، شمیم، دلها شده سرگشته ، پریشان ، ویران، آرامگهت کجاست ، ای ماه ِ نعیم؟! پیچیده میان حشر یک همهمه ای، در کُلّ ِ قلوب پُر شده واهمه ای، هر کس که به تو زده گره قلبش را، ایمن بود از هراس، چون فاطمه ای(سلام الله علیها). آن تاج ِ شفاعتت برازنده ی تو، از لطف تو شیعه هست شرمنده ی تو، گر شافع کل اهل محشر باشی، بخشد همه را خدا به یک خنده ی تو. سلام الله علیها 🥀 @yasekhaki
🖤غزل (( عشق در آتش )) شد علی مظلوم و مادر از خبر، آتش گرفت، شد پناه و یاور او ، شد سپر، آتش گرفت. دید می سوزد گُلش در آتش و در کینه ها، رو به زهرا کرد حیدر ، یک نظر ، آتش گرفت. بود غوغا در میان آسمان، حتی خدا، دید پرپر گشته غنچه پشت در، آتش گرفت. آتش و میخ و در و دیوار و محسن، ای خدا، ناله ای زد فاطمه : آه و ... پدر ، آتش گرفت. از صدای ناله اش هفت آسمان یکباره سوخت، نه فقط سیاره ها ، حتی قمر، آتش گرفت. بود هُرم ِ آتش ِ جانسوز ِ فریادش چنان، باد هم با اینکه می کرده گذر، آتش گرفت. او به دنبال علی و کودکان دنبال او، باز تکرارِ غم و کوچه ، پسر ، آتش گرفت. سیلی ِ جلاد چون بنشست بر روی گُلش، جان ِ حیدر سوخت، وَ پا تا به سر ، آتش گرفت. خون که جاری گشت از چادر، درْ جان ِ علی، صبر هم بیچاره شد، خون ِ جگر ، آتش گرفت. بود دستش بسته و، چون تکه ای از جان به او دید زنجیر است زهرا بی حذر، آتش گرفت. دید حیدر، می زند دشمن به کینه، بال او، مانده در کوچه، ولی بی بال و پر ، آتش گرفت بود کوچه پر ز ِ جلادان و وجدان مرده بود، حیدر از این شهر مُرده، بی بشر، آتش گرفت. سوخت اهل بیت این خانه و هم کل جهان، گرچه در ظاهر فقط آن یک نفر ، آتش گرفت. روح از جان علی هم رفت، چون می دید که؛ آه و فریادت ندارد یک اثر، آتش گرفت. تا تو بودی ای پیمبر، داشتم من احترام، فاطمه، وقتی که رفتی به سفر ، آتش گرفت. بعد پرواز تو ای همراه حیدر ،اینچنین؛ خانه ای که بود امن و معتبر ، آتش گرفت. خانه ی من از برای مردمی دنیا پرست، بهر مشتی درهم و دینار و زر ، آتش گرفت... گوشه ی بستر پس از درد و غم ِ بی حد ِ خود، دید چشمان علی را پُر گُهر ، آتش گرفت. خواست برخیزد ، نگاهی کرد حیدر به گُلش، دید دارد دست ، به دیوار و دستی به کمر ، آتش گرفت. چون نشد برخیزد از جا، روی حیدر زرد شد، تا که او را دید زهرا ؛ معتذر ، آتش گرفت. گفت من خود آمدم در راه عشق تو علی، هر که آمد در ره عشق و خطر ، آتش گرفت. آن شب آخر وصیت کرد زهرا با علی، صد هزاران بار آن شب تا سحر ، آتش گرفت. فاصله ی خانه و مسجد را به سالی طی نمود، دید زهرا را که گشته محتضر ، آتش گرفت. گفت زهرا؛ کاش بی تو من نباشم در جهان، کاش باشد عمر من ،‌ کم ، مختصر ، آتش گرفت. ساکت و بی تکیه گاه، او را به خاک غم سپرد، جان که می بارید از چشمان ِ تر ، آتش گرفت. گفت رو به فاطمه ای ماه من دیگر جهان، که نباشد جای من بی تو دِگَر ، آتش گرفت. 🖤 @yasekhaki