نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو میدوند هان! ای تو همیشه در میان
در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن مینگرم در این چمن
آینه ضمیر من جز تو نمیدهد نشان
ای گل بوستان سرا از پس پردهها درآ
بوی تو میکشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشستهای باغ درون هستهای
هسته فرو شکستهای کاین همه باغ شد روان
آه که میزند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو میکشد کمان
پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم میشنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
آمدنت که بنگرم، گریه نمیدهد امان...
✍سایه
@yaser_name
خطبه ۱۹۲ نهجالبلاغه.mp3
12.35M
سپاس خداى را كه لباس عزت و بزرگى درپوشيد و آن دو را براى خود گزيد، و بر ديگر آفريدگان ممنوع گردانيد.
آن را خاص خود فرمود و بر ديگران حرام نمود.آن لباس را برگزيد چون بزرگى او را مى سزيد و آن كس را از بندگان لعنت كرد كه آرزوى عزت و بزرگى او را در سر پرورد.
پس فرشتگان مقرب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود.
پس گفت خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلهاى همگان و در پرده هاى غيب پنهان: همانا مى آفرينم آدمى از گل،پس چون آن را راست و درست كردم، و از روح خود در آن دميدم، بيفتيد براى او سجده كنان.
پس سجده كردند فرشتگان همگى،
جز شيطان كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود كه آتش است بر او غيرت ورزيد. پس دشمن خدا شيطان پيشواى غيرت ورزان است،و پيشرو مستكبران، پايه عصبيت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد.
رخت عزت را در بر كرد،و لباس خوارى را از تن برآورد.نمى بينيد چگونه خدايش به خاطر بزرگمنشى كوچك ساخت، و به سبب بلند پروازى به فرودش انداخت.
در دنيا او را براند،و براى وى در آخرت آتش افروخته آماده گرداند
و اگر خدا مى خواست آدم را از نورى بيافريند كه فروغ آن ديده ها را بربايد و زيبايى آن بر خردها غالب آيد،با بويى خوش چنانكه نفسها را تازه نمايد،چنين مى كرد و اگر چنين مى كرد،گردنها برابر او خم بود و كار آزمايش بر فرشتگان آسان هم؛
ليكن خداى سبحان آفريدگان خود را به پاره اى از آنچه اصل آن را نمى دانند، مى آزمايد تا فرمانبردار از نافرمان پديد آيد و تا بزرگ منشى را از آنان بزدايد،و تكبر را از ايشان دور نمايد…
@yaser_name
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست
مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بیوفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
پ.ن
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بیوفاست
@yaser_name
خداوندا تو شاهد باش
که ما دیدیم آنچه تو پسندیدی و به عهده گرفتیم و بپا خواستیم تا شاید واسطه اراده تو باشیم بر این ملت تا مباد کوردلان و جاه طلبان و قدرت طلبان بر حرم مطهر جمهوری اسلامی قدم بگذارند و دامنش آلوده سازند.
_____
خداوندا ما گنگان خواب دیده انقلابیم و پرتو وجود خورشید امام را بر وجود خود تنها با منشور نور او در ادامه تقدیر تو در انقلاب با رهبر امام رضایی مان یافتیم .
خداوندا ما جوانان و نوجوانان پیش رو
مشتاق و منتظر و مهاجر برای
حضور در صحنه های مختلف توحیدی و گوناگون انقلاب اسلامی تو هستیم و گشایش این حضور و توفیق را از تو طلب داریم
و مباد که کبر و عجب و جهل و حسد و کین و ریا و قدرت طلبی و جاه طلبی
مانع و سد حضور ما در این بزرگراه توحیدی در این زمانه باشد.
خداوندا حقیقت تو به صورت های گوناگون بر ما تجلی یافته است و بار ها تو را در غم ها و درد ها و سختی ها از عمق وجود فریاد کردیم و از تو سرنوشت و عاقبت خیر برای راهی که در پیش گرفتیم طلب کردیم و گاه غربت و مظلومیت را پست خوار شمردیم و دیدیم با شهادت محبوبانت که معاملات ،با ارزش های سنجش ما نا هم تراز و معادلات و مناسبات گونه ای دیگر با رنگ توحید و اخلاص و سعی و عمل صالح مقبول و منظور نظر تو به رفع و ارتفاع مومنان و صدیقان تو می انجامد.
خداوندا مباد اراده معطوف به خدمت و تسلیم و منتظر اراده توحیدی تو بودن، جای به اراده بر قدرت و جاه و مقام در پیش چشم خلق تو شود و ما بر جای خود پیشی و هوسِ هوایِ هواخان کنیم.
خداوندا ما در این راه خود را در پیش چشمان تو یافتیم پس خود ما را از جنود جهلیه نفسانی و شیطانی حفظ و در حصن خود بری از این دام ها قرار ده
و مباد امتحان ما عبرت و پند آیندگان راه تو باشند.
ما از همه عزت و جلال و قدرت و مهر تو
هدایت توحیدی تو را میطلبیم
که مباد عقل چاره اندیش ما بر دستان تو در صراط مستقیم به سوی تو پیشی یا پسی گرفته و راه را با بی راهه اشتباه گرفته و خود را به دست روزگار ،به تباهی کشانیم.
۱۵/۳/۱۴۰۳
#یادگاری
#شهادت #انتخابات
@yaser_name
آن کيست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من يک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پيغام وی
وان گه به يک پيمانه می با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نوميد نتوان بود از او باشد که دلداری کند
گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام
گفتا منش فرمودهام تا با تو طراری کند
پشمينه پوش تندخو از عشق نشنيدهاست بو
از مستيش رمزی بگو تا ترک هشياری کند
چون من گدای بینشان مشکل بود ياری چنان
سلطان کجا عيش نهان با رند بازاری کند
زان طره پرپيچ و خم سهل است اگر بينم ستم
از بند و زنجيرش چه غم هر کس که عياری کند
شد لشکر غم بی عدد از بخت میخواهم مدد
تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواری کند
با چشم پرنيرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او بسيار طراری کند
✍حافظ
@yaser_name
گاه سخن باید گفت
از سینه ای سوخته
که در انتظار باران نشسته است
گاه باید که فریاد کرد نیمه های شبْ
سنگینی بارِ درد را
در کوچه های شهر
گاه باید رویید از میان خاکسترِ آتشِ امید،
امیدِ دوباره را
گاه باید خندید و دید رهسپاری مردمان به سویِ مرگ
گاه در کوچه پس کوچه های جوانی
باید بُرید
قد دیوانه آرزو و هوسِ دور و دراز را
گاه در کنار سایۀ دستانِ خالی شب
چراغ روز باید بر افروخت و دید آوارگان شب آوارۀ شهر
گاه نغمۀ ترانه چشمانِ انتظار را بر بازگشت یار
باید که با سکوتِ خود نواخت
گاه صبر را باید در کنارِ درد
گذارِ شِکُفتَنِ غم ز هجر خواند و گفت
وصل آری،
وصل آری آمدنیست، آمدنیست...
و در دل اما گفت هجر نارفتنیست ،نارفتنیست...
و باید اما ساخت و سوخت و شِکُفت میانه کشاکش
جانِ هاجر و
زبانِ واصلِ دل.
✍یاسر
📆1403/5/5
#یادگاری #شعر #غربت
@yaser_name
مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) قَالَهُ وَ هُوَ يَلِي غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ تَجْهِيزَهُ
[هنگامى كه رسول خدا (ص) را مى شست و كفن مى كرد، گفت] :
__________
🔹بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ؛ خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاكَ، وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيكَ سَوَاءً؛ وَ لَوْ لَا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلَّا لَكَ، وَ لَكِنَّهُ مَا لَا يُمْلَكُ رَدُّهُ وَ لَا يُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ. بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِكَ.
🔸پدرم و مادرم فدايت باد، با مرگ تو رشته اى بريد كه در مرگ جز تو -كس چنان نديد- پايان يافتن دعوت پيامبران و بريدن خبرهاى آسمان، چنانكه -مرگت- ديگر مصيبت زدگان را به شكيبايى واداشت و همگان را در سوكى يكسان گذاشت، و اگر نه اين است كه به شكيبايى امر فرمودى، و از بيتابى نهى نمودى، اشك ديده را با گريستن بر تو به پايان مى رسانديم. و درد همچنان بى درمان مى ماند، و رنج و اندوه، هم سوگند جان، و اين زارى و بيقرارى در فقدان تو اندك است، ليكن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه كس را از آن توان رهاند. پدر و مادرم فدايت، ما را در پيشگاه پروردگارت به ياد آر و در خاطر خود نگاه دار.
📚خطبه 235 نهجالبلاغه
ترجمۀ سید جعفر شهیدی
@yaser_name
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ
وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ
وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَةِ
وَ لَا تَفْتِنِّي بِالِاسْتِعَانَةِ بِغَيْرِكَ إِذَا اضْطُرِرْتُ
وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَيْرِكَ إِذَا افْتَقَرْتُ
وَ لَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَكَ إِذَا رَهِبْتُ فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِكَ
خِذْلَانَكَ
وَ مَنْعَكَ
وَ إِعْرَاضَكَ
يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .
📚صحیفه سجادیه/دعای مکارم الاخلاق
________________
«زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُكَ فِي زَاهِدٍ فِيكَ ذُلُّ نَفْسٍ»
دورى تو از كسى كه تو را خواهان است، در بهرهاى كه تو را از اوست نقصان است، و گرايشت بدان كه تو را نخواهد خوار ساختن گوهر جان است.
📚 نهج البلاغه/حکمت ۴۵۱
@yaser_name
یاسر نامه
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَ أَتَ
گامی به راه و گامی در انتظار دارم
سرگشته روزگاری پرگاروار دارم
دلبستهی امیدی در سنگلاخ گیتی
رَه بیشکیب پویم، دل بیقرار دارم
یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک
چون شمع، اشک و آهی بیاختیار دارم
گو ابر غم ببارد تا همنشین عشقم
از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم
نَبوَد روا که گیرم جا در حضیض پستی
سیلم که هستی خود از کوهسار دارم
سرشارم از جوانی، هرچند پیر دهرم
چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم
از خاک پاک مشهد، نقشی است بر جبینم
شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم
✍امین (سید علی خامنه ای)
#امین
#انتظار
#ایرانِ_امام_رضا
@yaser_name
24.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
مرحبا طاير فرخ پی فرخنده پيام
خير مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
يا رب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پايان نيست
هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام
گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما
سرو مینازد و خوش نيست خدا را بخرام
زلف دلدار چو زنار همیفرمايد
برو ای شيخ که شد بر تن ما خرقه حرام
مرغ روحم که همیزد ز سر سدره صفير
عاقبت دانه خال تو فکندش در دام
چشم بيمار مرا خواب نه درخور باشد
من له يقتل داء دنف کيف ينام
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاک دعوای و ها انت و تلک الايام
حافظ ار ميل به ابروی تو دارد شايد
جای در گوشه محراب کنند اهل کلام
✍حافظ
#انتظار
#ایرانِ_امام_رضا
@yaser_name
رفت دلم همچو گوی، در خم چوگان دوست
وه که ز من برگرفت، رفت به قربان دوست
نی متصوّر مراست خوبتر از صورتش
ماه برآرد اگر سر ز گریبان دوست
بر سر سودای دوست گر برود سر ز دست
پای نخواهم کشید از سر میدان دوست
گر همه عالم شوند دشمن جان و تنش
دوست رها کی کند دست ز دامان دوست؟
پر شده پیمانهام گرچه ز خون جگر
بالله اگر بشکنم ساغر پیمان دوست
من نه به خود گشتهام فتنهٔ آن روی و موی
فتنهٔ جان و دل است نرگس فتّان دوست
گر به علاج دلم آمدهای ای طبیب
درد دلم را بجوی، چاره ز درمان دوست
شیخ بر ایمان من، طعنه اگر زد، چه باک
کافر شیخیم ما، لیک مسلمان دوست
ذره صفت تا به چرخ، رقصکنان میروم
گر دهدم پرتوی، مهر درخشان دوست
در ره عشقش دلا! پای منه جز به صدق
جادوی بابل برد دست ز دستان دوست
خلق جهانی اگر زار و پریشان شوند
شکر صبوحی که شد زار و پریشان دوست
صبوحی
@yaser_name
31.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در اين باغ بسی چون تو شکفت
گل بخنديد که از راست نرنجيم ولی
هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژهات بايد سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در ميخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسيم سحری میآشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بينت کو
گفت افسوس که آن دولت بيدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آيد به زبان
ساقيا می ده و کوتاه کن اين گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دريا انداخت
چه کند سوز غم عشق نيارست نهفت
#مقاومت #لبنان
#فلسطین
@yaser_name