eitaa logo
یاسین عصر
2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
63 فایل
تنها کانال رسمی موسسه پژوهشی یاسین عصر 🌼محمدی دیگر در راه است...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴رزق و روزی! ✳️ما دو جور روزی داریم: 1⃣یک، هرکسی باید صبح بلند شود و برود هشت ساعت کار کند؛ نتیجه‌اش جلب روزی است. 💠انسان حقوق می‌گیرد یا هر روز منفعتی به دست می‌آورد و زندگی‌اش تأمین می‌شود. 2⃣امّا گاهی روزی را خدا پَر می‌دهد و می‌آید دم در خانه شما. ✨ مثلا به در خانه می‌آیند و می‌گویند: «شما امسال به حج مشرّف شو یا مثلاً این‌قدر بگیر فلان کار را بکن.» این هم یک نوع روزی است که خدا پَر می‌دهد. 🔴 این" روزی غیر و سوای چیزی است که خودتون به دست آوردید." 🌹 از این‌ها هم هست. خدا به کسانی که به حرف او گوش می‌دهند و تقوا را مراعات می‌کنند و گناه نمی‌کنند وعده داده از این روزی‌های غَیر مُکتَسَب برایشان پیش آورد. 🌟 مکّه می‌روند؛ مشهد می‌روند؛ خیلی از این چیزها زیاد برایشان پیش می‌آید... 🌸☘🌸☘🌸☘🌺☘🌺☘🌺 📙از سخنان مرحوم آیت الله خوشوقت ره 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
📌 بدون شرح... گفتم بزنمش... همین... 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
🌐 سران فتنه از همه امکانات برخوردار هستند / بیش از ۹۰ نفر از مسئولین دورتابعیتی هستند / ۳۶ پایگاه آمریکا در منطقه در تیررس ماست حجت الاسلام ذوالنوری ، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس : 🔺️ سران فتنه از همه امکانات برخوردار هستند ؛ یک نفرشان از سر لجاجت استفاده نمی کند. 🔺️ در خصوص ماجرای لردگان تا الان قصوری اثبات نشده است. 🔺️ تمام سر پل های داخلی و خارجی و منابع تغذیه تیم ترور حاج قاسم سلیمانی شناسایی و کار خنثی شده است. 🔺️ گزارش های برجامی کمیسیون امنیت ملی دو سال است در نوبت قرائت در صحن مانده است. 🔺️ طرح ممنوعیت حضور فرزندان مسئولین در کشورهای متخاصم در دست تهیه است. ⚠️ گزارش دو تابعیتی ها به قوه قضائیه رفته است ؛ عدد نهایی ، بیش از ۹۰ نفر است. 🔺️ در پاسخ به خروج آمریکا از برجام ، طرح ۵ ماده ای آماده کردیم ؛ هیات رئیسه اجازه توزیع در صحن نداد. 🔺️ سیاسیون و نظامی ها شرایط پذیرش قطعنامه را فراهم کردند. 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
📢پیام مردمی خدا لعنت کند کسانی را که میخواهند بین ایران و عراق تفرقه بیاندازند.آنهایی که می گویند عراق نا امن هست و ایرانی ها را می کشند و ایرانی ها نباید زیارت بروند بیاین مسجد حکیم را در نجف ببینند.بیش از ۹۵ درصد جمعیت ایرانی هستند.غذا بصورت رایگان سرو می کنند.علاوه بر حمام،مکان به وای فای نیز مجهز هست.احترام به زائرین هم که در اوج قرار دارد. کور شود چشم تفرقه افکننان و حسودان که نمی توانند ببینند. 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
🚨 نوه امام خمینی ( ره ) تشریف برده بودن استادیوم... استوری فرمودن..... 🍂 عکس از من.... الان هیچی نگم بهتره... 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨این ویدئو دارای صحنه های دلخراش است... لطفا اگر حالتون بد میشه ویدئو رو باز نکنید🙏 ‏«حقوق بشر» دروغ بزرگی بود کــه روزی از روزها از دهان یاوه‌گوی تاریخ در رفت! کودکان کُرد که زیر گلوله‌های تانک و توپ اشغالگران ترکیه جان می‌سپارند تا اربابان سرمایه با خیال راحت دلارهای خود را انبار کنند! تصاویری از «چشمه صلح» اردوغان! فریادهای دو برادر برای نجات برادر بزرگ زیر آوار کە توسط ارتش اردوغان خانە انها بمباران شدە و وجدانهای خفته جهان که بیدار نخواهند شد😭 +عملیات ترکیه در سوریه ۱۰۰ هزار نفر را آواره کرده و باعث کشته شدن ده ها زن و کودک شده اعتماد کردن به آمریکا و دلخوش کردن به اتحاد با یه قدرت پوشالی درنهایت چیزی جز خسارت و زیان به دنبال نخواهد داشت😔 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محل خط‌کشی عابر پیاده حق تقدم با عابر پیاده‌ است؛مگر علائم منصوب حکم دیگری داشته باشد. تصادف خودرو با عابر‌‌‌‌،دقیقاً روی خط عابر پیاده @yasinasr
وقتی اسامی رو خوندم خیلی ناراحت شدم. به میثم گفتم: +خب ادامه بده.. گفت: _راستش آقاعاکف، ما در بررسی ها وَ رصدهایی که داشتیم اسنادی رو به دست آوردیم که این خانوم همون کسی هست که مدت ها پیش دوتا زن رو شانتاژ میکنه تا برن در میدان شهدای تهران بابت فیلم رستاخیز که به دلیل پخش چهره حضرت ابالفضل علیه السلام اجازه اکران نگرفت، در وسط شهر تهران با شعار حیدر حیدر قمه زنی کنند. آهی کشیدم گفتم: +وقتی مملکت این همه مشکل اقتصادی و سیاسی داره، متاسفانه بعضی ها مشکل روی مشکلات اضافه میکنند. وقتی نخبگان و جوان های یک جامعه ای مسائل فرعی و اصلی رو از هم تشخیص ندن، آخرعاقبتمون میشه همینی که میبینیم.. دوتا زن جوگیر رفتن قمه زدن، یه مشت پسر خر حزب اللهی هم بلند شدن رفتن دورشون به به چهچه کردن اونارو شیر کردند..هرچی میکشیم از همین جماعت هست... دیدم بچه های 4412 میخندن. گفتم: +خب میثم جان ادامش. _آقاعاکف، بخش اصلی صحبت های من که معطوف به شخص نسترن توسلی هست اینه که این خانوم به شدت در پوشش دینی و مذهبی داره از جامعه ما وَ زنان کشور ما دین زدایی میکنه.. وَ به شدت هم رابطه ی خوبی با بعضی زنان سرشناس جامعه داره. +یه چیزی ذهنم و درگیر کرده. این با چه کسانی ارتباط داره؟ تونستید چیزی کشف کنید؟ من البته بررسی ارتباطات این خانوم و سپردم به خانوم افشار. میثم جان از شما ممنونم. اگر حرفی مونده بگو که اگر هم نه بریم ببینیم خانوم افشار چی داره برامون. میثم گفت: _نه حاجی. گزارشات و اسناد کاملش رو مستند آوردم و الآن اینجاست. میدم خدمتتون. میثم حدود چهل تا کاغذ A4 که لای یک پوشه بود داد بهم. ازش تشکر کردم. به خانوم افشار گفتم: +خب خانوم افشار شما بفرمایید. _بسمه تعالی. همونطور که همکارمحترممون جناب میثم گفتند، خانوم نسترن توسلی روابط بسیار نزدیکی با شخصیت های مذهبی و علمی و سیاسی برقرار کرده. نسترن توسلی قبل از دکتر افشین عزتی، با دکتر « ع.ک » که نماینده مجلس هستند به شدت رابطه داشته. +این رابطه رو تشریح کنید. _طبق رصدهای دقیق و کارشناسی و فنی_اطلاعاتی که طی این دو هفته و همچنین قبل از اون داشتیم، تصاویر و مستنداتی رو کشف کردیم که حاکی از این هست نسترن فقط طعمه های خودش رو درگیر یک رابطه عمیق و احساسی_عاطفی وَ عاشقانه میکرده، وَ همزمان از سوژه های خودش حرف میکشیده! به طوری که شخص مقابلش متوجه نمیشه داره ازش جاسوسی میشه. وقتی نسترن به خواسته های خودش میرسید اونارو رها میکرد. +برای هر سوژه ای چقدر زمان میزاشته؟ _طبق بررسی های که به عمل اومده ایشون روی هر طعمه ای بین 5 ماه تا 8 ماه وقت میگذاشته. +همزمان روی چندتا سوژه کار میکرده؟ _روی سه تا ! +به نظرتون چندسال هست داره کار میکنه وَ اینطور دقیق و حساب شده رفته جلو که ما نتونستیم بهش برسیم!؟ _سال ورود نسترن به ایران بر میگرده به 92. +از چه ماهی؟ _مرداد ماه. +یعنی چندماه بعد از روی کار اومدن بعضیا!!! _دقیقا. +میثم یه سری اسناد و اسامی داده! اما شما چی؟ طبق بررسی های شما، مشخص شده که سوژه های نسترن چه کسانی بودند؟ _بله.. لیستش و دارم، الآن میدم خدمتتون. پرونده رو داد بهم ، نگاهی به اسامی کردم که حالم ازشون به هم خورد. البته درمورد بعضیاشون شنیده بودم که طی این دوسال خیلی بی سر و صدا کله پا شدند، اما برای حفظ حرمت نظام علنی نشد جز دومورد که یکیشون در سطح وزارت بوده و اون زن از اعضای شبکه نسترن توسلی بود.. بگذریم. به خانوم افشار گفتم: +چیزی هم از نسترن میخواستن؟ _درخواست های جنسی و در خواست حمایت های مالی داشتند. +خب. _نسترن از اون جاسوس هایی هست که به هیچ عنوان به سوژه هاش اجازه نمیده باهاش ارتباط جنسی برقرار کنند وَ همیشه خودش رو اکتیو نگه میداره. اما خب برای سوژه های خودش زن هایی که وابسته به بعضی جریانات هستند رو تور میکنه و به سوژه های خودش وصلشون میکنه! تا از اون طرف به خواسته های خودش که دریافت خبر و اطلاعات ملی در بخش های مختلف هست برسه. +نکته ای دیگه مونده؟ _خیر. +ممنونم. اون روز جلسه ی پر و پیمونی برگزار شده بود و همکاران دیگه هم گزارشات مفصلی دادند که من دیگه ادامش رو براتون نمینویسم. چون وقت گیر هست و از طرفی هم اجازه ندارم همه چیزو براتون تعریف کنم. ساعت 12 بود که جلسه تموم شد. یعنی چیزی حدود 3 ساعت که فقط گزارش شنیدم و مستنداتش و دادند بهم تا ببرم اداره. از خونه امن با عاصف عبدالزهراء رفتیم سمت ستاد. وقتی وارد محوطه اداره شدیم، عاصف منو جلوی ساختمون پیاده کرد. رفتم از صندلی عقب فورا پرونده هایی که دستم بود و گزارشاتی که بچه ها بهم داده بودندرو گرفتم بعدش وارد ساختمون اصلی شدم تا برم دفترم وقتی رسیدم اثر انگشت زدم در باز شد، خواستم برم داخل دفتر که بهزاد و دیدم. .
بعد از سلام و احوالپرسی وارد دفتر شدیم، گفت: _ برنامه امروزتون و روی تخته مینویسم. +نمیخواد بنویسی.. کاغذ و بده بهم، تا خودم ببینم چی به چیه و برم دنبال کارام. _چشم. هرجور راحتید.. بهزاد خداحافظی کرد رفت دفترش منم درو بستم رفتم پشت میزم. به کاغذ نگاه کردم دیدم برنامه هایی که نوشته شده اینه: « ساعت 13:30 تا 16:00 جلسه با ریاست به همراه ناهار_توضیحات پیرامون پرونده 145/ح/1996 » « رساندن گزارش ماموریت پرونده 145/ح/1996 به دفتر ریاست بخش ضدجاسوسی تا ساعت 18 امروز » «بازجویی از ر/ی متهم به جاسوسی در پرونده مربوط به پتروشیمی. » یه نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت 12:40 هست.. 50 دقیقه ای به تایم جلسه با ریاست سازمانمون مونده بود. از فرصت استفاده کردم 13 صفحه گزارش پیرامون ماموریتِ مربوط به پرونده 145/ح/1996 درمورد افشین عزتی نوشتم تا زودتر برسونم دست حاج هادی. بعد از نوشتن گزارش، گزارش کارِ مربوط به رصد افشین عزتی در آمریکا رو از بچه های اداره گرفتم. افشین عزتی در آمریکا علیرغم اینکه در اختیار سی آی اِی آمریکا بود وَ در یک خونه امن و حفاظت شده مستقر بود اما دورا دور، تحت کنترل عوامل ما بود. بعد از بررسی و انجام بعضی کارها، وضو گرفتم رفتم پایین داخل حسینیه اداره نمازم و خوندم، بلافاصله برگشتم دفتر. همه چیز تا اینجا داشت طبق برنامه و خوب پیش میرفت. خیلی فکرها داشتم که باید از اینجا به بعد عملی میشد. کارام و رسیدم و 5 دقیقه مونده بود به ساعت 13:30 رفتم سمت دفتر ریاست تشکیلات. هماهنگ شد رفتم داخل. وقتی وارد شدم دیدم حاج آقای (......) و حاج کاظم و حاج هادی نشستند. رییس تشکیلات بلند شد اومد سمتم بغلم کرد و روبوسی کردیم، بعدش حاج کاظم بغلم کرد و سلام علیک و دیده بوسی و با حاج هادی هم فقط یه احوالپرسی مختصر کردم. حاج آقای ( ..... ) گفت: « ناهارمون و همینجا میخوریم، دیگه پایین نریم بهتره. چون من زیاد فرصت ندارم و بعد از جلسه با شما باید برم جلسه با رییس دفتر رییس جمهوری. » ناهارمون و خوردیم، بعد رفتیم نشستیم پشت میز جلسات. قرار شد اول گزارش ماموریت و بدم. اما یه هویی یه چیزی به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم بگم ننوشتم هنوز و قول میدم تا چندساعت آینده برسونم دفتر ریاست. حالا شما مخاطبان محترم بعدا دلیلش و میفهمید ! حاج آقای (.....) رییس تشکیلات شروع کرد به صحبت کردن. از منو حاج هادی تشکر کرد و بعدش هم به من گفت توضیح بده کار به کجا رسیده.. منم شروع کردم: +بسم الله الرحمن الرحیم.. ضمن عرض احترام خدمت شما عزیزان. باید عرض کنم طبق برنامه و پیش بینی که در کمیته سه نفره، طی چندماه اخیر داشتیم، و نتایج اون خدمت شما (رییس تشکیلات ) رسیده، هم اکنون افشین عزتی در خاک آمریکا به سر میبره. از طرفی خانوم نسترن توسلی 2 روز قبل در خاک عراق یعنی در فرودگاه بغداد موقعی که داشته فرار میکرده توسط برادرمون جناب عاصف عبدالزهراء دستگیر میشه. رییس تشکیلات گفت: _ بنا برگزارش اولیه ای که شما از عراق داده بودید، افشین عزتی دو روز قبل به سمت آمریکا پرواز میکنه. یعنی به سمت فرودگاه واشینگتن. پس طبیعتا حدود 17 ساعت پروازش طول میکشه. طبیعتا دیروز حوالی 9 یا 10 صبح رسیده اونجا. الان وضعیتش چطوره؟ +وضعیت بدی نداره.. عوامل ما گزارش دادند که در یک منطقه خوش آب و هوا ، در یک منزل کاملا لوکس داره خوش میگذرونه. امروز وقتی که رسیدم اداره، گزارشاتی برای من اومد که به نظرم خیلی حائز اهمیت هست. _مثلا چی؟ +نکته ای که حائز اهمیت هست اینه که دکتر افشین عزتی به محض رسیدن به آمریکا توسط افسران اطلاعاتی ( CiA ) که ما اون ها رو میشناسیم، مورد استقبال قرار گرفته و به یک خانه امن در منطقه ای خوش آب و هوا منتقل شده، و شدیدا داره ازش محافظت میشه. _خب بعدش؟ +طی این دوهفته ای که من نبودم یه سری اتفاقاتی افتاده. البته دوستان گزارش ها رو به برادر ارجمندم جناب آقا عاصف میدادند و ایشون هم خدمت حاج آقا هادی می دادند که قطعا شما هم دریافت کردید. _خب درسته. اما شما گزارش خودتون و بدید! میخوام گزارشات شمارو هم بشنوم! +گزارشی که امروز صبح دوستان به من رسوندن، خیلی داغه و حدود 12 ساعت قبل بدست اومده که وقتی چندساعت قبل برای سرکشی از بچه های تیمم در خانه 4412 بودم، آقای عماد و آرمین این اسناد رو بهم دادن. _چه گزارشی؟ چه اسنادی؟ +ارتباط ایمیلی دکتر افشین عزتی با یکی از افسران بلند پایه ی اطلاعاتی آمریکا هست که سال ها مسئول میز ایران در سی آی ای بوده که هدایت بعضی پروژه های ضدایرانی رو برعهده داشته! نام این افسر اطلاعاتی دشمن تونی هریک هست!
ادامه دادم گفتم: + از طرفی بچه های ما تونستن به ایمیل «تونی هریک» که در سه مرحله با ایمل های جداگانه وَ با نام های کاربری مختلف وقتی به معاونت وزارت خارجه آمریکا پیام میده وَ از دکتر افشین عزتی نام میبره دست پیدا کنند! رییس تشکیلات گفت: _بده ببینم. پرینت ایمیل های کددار و محرمانه تونی هِریک به معاونت وزارت خارجه آمریکا درمورد دکتر افشین عزتی رو دادم به حاج آقای ( .... ) وَ بعدش گفت: _دست مریزاد آقا عاکف. مهره های خوبی رو درکنار خودت قرار دادی! به تو و بچه هایی که زیر نظرت دارن کار میکنن واقعا خسته نباشید میگم. سلام منو به خانوم ها و آقایون تیمت برسون. دیدم حاج هادی سرخ و سفید شد. انتظار داشت حاجی برای اون هم یه چیزی بگه تا حال کنه، به هرحال من زیر دست حاج هادی بودم، وَ توقع داشت رییس اول از اون تشکر کنه. بگذریم... حاج آقای ( .... ) ادامه داد گفت: _پس این آقا داره خوب بازی میکنه. حسابی هم براشون مهم شده!! حالا برنامت چیه؟ +من معتقدم به محض اینکه خانواده دکتر عزتی از عدم بازگشتش به ایران شروع به خبر دادن کردند وَ محل کار عزتی رو مطلع کردند، اونوقت باید وارد گود بشیم و مرحله جدیدی رو آغاز کنیم! طبیعتا خانواده عزتی به ما هم خبر میدن. ماهم بین یک هفته تا دو هفته وقت میگذاریم و بررسی میکنیم چرا فلانی برنگشته. رئیس نگاهی به من و حاج کاظم و حاج هادی کرد گفت‌: _موافقم.اما فقط یه نکته ای رو بگم! از 2 روز قبل که آقا عاکف اومدن ایران تا همین یکساعت قبل کلی تلفن بهم شده که شدیدا منو دارند درمورد نسترن توسلی تحت فشار قرار میدن که آزادش کنیم. +پس اونایی که باهاش ارتباط داشتند، یا خودشون دارند تحت فشار میگذارن یا به گنده تر از خودشون متوسل شدن. حاج هادی گفت: «قرار هست امروز بابت بعضی مسائل به چندنفر از این آقایون، آخرین تذکرات و بدیم.» حاج کاظم گفت: «چندتاشون وضعشون خرابه. با کِیس های نسترن ارتباطات مالی و غیر اخلاقی داشتند.» رییس گفت: «اسناد فسادهای مالیشون برام بیارید.» حاج هادی گفت: «تا نیم ساعت دیگه تکمیل میشه.» جلسه به ساعت 16 نکشید و رییس ساعت 15:10 دقیقه جلسه رو تموم کرد و ماهم اتاقش و ترک کردیم. چون قرار بود به جلسه با دفتر ریاست جمهوری بره. بعد از این جلسه از اتاق رفتیم بیرون و حاج هادی از من و حاج کاظم جدا شد. حاج کاظم دعوتم کرد برم دفترش. وقتی رسیدیم سر صحبت باز شد. یه سوال مهمی که داشتم این بود «چطور ممکنه 48 ساعت پس از دستگیری نسترن، افراد بانفوذ در کشور ما با خبر بشن و دنبال آزادی نسترن باشن؟ وقتی سوالم و مطرح کردم حاج کاظم گفت «فعلا در این مسائل وارد نشو وَ دخالت نکن!!! » اون روز حرفای کاری که تموم شد خداحافظی کردم برگشتم سمت دفتر خودم و کارای روزانم و انجام دادم. شبش خواستم برم خونه امن 4412 ، همین که از همکف ساختمون اصلی خارج شدم و وارد حیاط اداره شدم تا برم سمت پارکینگ، دیدم یه پژو پارس سفید با شیشه ای کاملا دودی چندمتر اونطرف تر از من ترمز زد.. پشت سرش هم یه ماشین اومد جلوی پای من ترمز زد و یه ماشین دیگه هم سرعتش و کم کرد چندمتر عقب تر از خودروی دوم ایستاد! در طول روز اصلا داخل این خودروها مشخص نبود، در زمان شب هم که بدتر! کمی اخم کردم و به ماشینی که جلوی پام ترمز کرد خیره شدم، به ماشین اول و آخر هم دقت کردم تا ببینم کی هستند! چیزی مشخص نبود! خواستم بی اهمیت از کنارش بگذرم و به مسیرم ادامه بدم که همزمان سرنشین عقب خودروی دوم که جلوی پای من ترمز زد، شیشه رو داد پایین. نگاه کردم دیدم حاج آقای (.....) ریاست کل تشکیلات هست. وقتی دیدمش خندم گرفت.. عمامش و گذاشت سرش گفت: _ترسیدی؟ لبخندی زدم گفتم: +نه حاج آقا.. احساس کردم برای شما مهمان اومده و میخوان بیان بالا.. تعجب کردم چرا اینطوری رانندگی میکنه کسی که پشت رل نشسته. _میخوام باهات حرف بزنم. بیا داخل ماشین بشین.. دور زدم و از درب پشت سر راننده رفتم داخل ماشین کنار رییس تشکیلاتمون روی صندلی عقب نشستم! برام جالب بود رییس کل تشکیلات یه هویی سر برسه و من و ببینه بگه بیا داخل ماشین بشین باهات حرف دارم. وقتی نشستم به راننده و محافظش گفت پیاده بشن. من موندم و خودش.. بهم گفت: _آقا عاکف، من خیلی خسته ام.. امروز بعد از اینکه جلسه ی با شما و هادی و کاظم و تموم کردم از اداره رفتم بیرون، رفتم ریاست جمهوری بعدشم رفتم شورای عالی امنیت و تا همین یکساعت قبل جلسه بودم! اما حرفای امروزت ذهنم و مشغول کرده، از طرفی احساس میکنم به دلیل اینکه جلسمون نیمه کاره تموم شد و من رفتم، یک سری حرفای مهمی هست که میخوای بگی اما نگفتی. درسته؟
📌 ویدئوی جدید با عنوان :( سیاست جنگ طلبانه علیه ایران ) 🆔 لینک در آپارات 👇👇👇 https://www.aparat.com/v/jukGB 🆔 لینک در سایت رسمی 👇👇👇 http://yasinasr.ir/%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%b7%d9%84%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید کلیپ کوتاه بخشی از تدریس کلاس های مجازی در سروش پلاس 📌 برگزار کننده: #موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر 📌 مدرس : #پرستو_مروجی 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
1_63890575.mp3
1.35M
🔈 بنده خوب خدا کیست؟ 💠استاد‌ لقمانی 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠 ✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم: إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹 🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💚 توسل امروز( روز یکشنبه) 💚 🌹 یا اَبَا الْحَسَنِ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ یا عَلِىَّ بْنَ اَبیطالِبٍ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ 🌹 یا فاطِمَةَ الزَّهْراءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللهِ 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
استاد فاطمی نیا: «استاد شهریار می‌گفتند شعر متوسط نخوانید، فکرتان وسط می ماند.» ... آی جوانان استاد متوسط نپذیرید؛ فکرتان وسط می ماند. سخنرانی وسط گوش ندهید تا فکرتان وسط نماند. به خودتان رحم کنید!... 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
این پست بخاطر اینکه فرموده بودین؛ عکس نوشته رو بخاطر سرعت کلیپ نمیتونید بخونید... توضیح اجمالی خدمتتون عرض کنم : کلی بر مبنای آموزش مبتدی تا حرفه ای است ...البته برای به یادگیری خب متعاقبا در دو حیطه تدریس انجام میشه یک) بصورت حضوری در دانشکده که شخصا و با حضور افتخاری دکتر دانش آموخته دانشگاه هاروارد تدریس میشود. دو ) بصورت غیر حضوری و فعلا در شبکه اجتماعی سروش پلاس 📌 حالا چرا سروش رو انتخاب کردم؟ چون سروش قابلیت پیام های تعاملی رو داره و دانش پژوهان راحت میتونن هم پاسخ تمرین هاشونو برام بفرستن و هم بخش نظر سنجی داره...و در آخر اینکه بنده سه سالی میشه که ترک تلگرام کردم و گمونم نیم ساعت بعد از ترک کانال رهبری از تلگرام ، کانال یاسین عصر رو که ممبرای بالایی هم داشت زمین گذاشتم و در ایتا و سروش کار رو ادامه دادم... فکر کنم تنها کانال هایی که تلگرامو ترک کردند نقدا کانال رهبری و جناب رئیسی و بنده باشم 😉😉 ان شاالله قرار هست مطالبی رو که تدریس میکنم بصورت در اختیار علاقمندان قرار بدم... تا اینجای کار با منه و وظیفه امه اما شما چی؟؟ میتونین یا 👇👇👇👇 یک ) یک مخاطب خاص و خواننده حرفه ای در حوزه بشین دو ) با تلاش و کوشش قدم در عرصه پر مخاطره تحلیل سیاسی بگذارین... هر چند افتخار پرورش سه شاگرد رو داره که الان الحمدلله فعال و چهره های شاخصی هستند... 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
#پرستو_مروجی 🔺کارت زرد به کیهان.... 👈کاش چنین کم‌دقّتی از سوی کیهان صورت نمی‌گرفت و دختران حاضر در ورزشگاه را با مسافران اربعین قیاس نمی‌کرد و باعث رنجش علاقه‌مندان به ورزش که دوستدار اهل بیت نیز هستند و همچنین فرار به جلوی فرصت طلبان نمی‌شد. مسئله زنان همیشه با هجمه های بی منطق و موج سواری رسانه های وابسته غرب همراه بوده و اینکه بچه های انقلابی همیشه بجای پاتک های بزنگاه منتظرند بعد از روی دادن واقعه ای...پاسخ دهند که عموما این پاسخ ها کم فایده و کم اثر است. بنظر بنده کیهان هم کارت زرد گرفت و هم گل به تیم خودی زد.... #پرستو_مروجی #کانال_رسمی_موسسه_پژوهشی_یاسین_عصر 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
وقتی رییس گفت احساس میکنم حرفای مهمی هست که میخوای بگی، یه لحظه نگاش کردم، دیدم اونم داره بهم نگاه میکنه! تاملی کردم گفتم: +راستش بله حاج آقا! درسته! رییس گفت: _این دیدار قرار بود فردا صبح به درخواست من انجام بشه، تا منو شما بدون اینکه معاونم آقا کاظم و مدیر کل بخش ضدجاسوسی حاج آقا هادی بفهمن دیداری محرمانه داشته باشیم تا درمورد این پرونده شخصا من و شما دوتایی بدون حضور کسی صحبت کنیم و منم حرفات و راحت بشنوم. +خدا حفظتون کنه ان شاءالله. _ببین پسرم، به دلیل وجود حفره اطلاعاتی که در این پرونده وجود داره، ترجیح دادم حتی حاج کاظم و حاج هادی هم نباشند تا همه چیز طبق اصول امنیتی پیش بره. میخوام ببینم بعد از جلسه امروز عصر تا حالا چیکار کردی؟ +راستش حاج آقا من یه سری خطراتی رو احساس میکنم که اگر اجازه بدید درمورد این موضوع صحبت کنیم! اخم کرد و به فکر فرو رفت، بعد از چندثانیه نگاهی بهم کرد گفت: _چه خطری؟ +ما با دستگیری نسترن در خاک عراق و منتقل کردنش به ایران، طبیعتا ارتباط سرویس مقابل با سرشبکه رو قطع کردیم. _خب ! +عدم ارتباط اون ها با نسترن باعث تردید میشه. الآن حدود 48 ساعت میشه که نسترن در دسترس حریف نیست. _درسته! خب بعدش... +ما باید از داخل اداره یه سری ساز و کارهای ارتباطی رو ترتیب بدیم تا این ارتباط حفظ بشه. چون اگر ما این کارو نکنیم برای مرحله ی آخر که مربوط به دکتر افشین عزتی میشه به مشکل بر میخوریم و نمیتونیم به هدفمون برسیم. از طرفی داخل این پرونده یک حفره وجود داره که ما هنوز شناساییش نکردیم. این حفره خیلی خطرناکه. _خب. درسته. بعدش! +طبق اسنادی که دراختیار داریم نسترن توسلی در ایران شبکه ای داره که طبیعتا با دستگیری نسترن و عدم ارتباط اونها با این زن، دچار سردرگمی میشن و خبر به سرویس مقابل میرسه. _درسته. برنامت چیه؟ +من معتقدم به شاخه های این شبکه در داخل خاک ایران پاتک بزنیم. _طرحت؟ +قبل از اینکه خبر توسط اون باگ به رابط ها و از رابط به دونه دونه از شاخه های این شبکه ی نفوذی برسه که بخواد عدم اطلاع از وضعیت نسترن حساسشون کنه و احتمال بدن دستگیر شده باشه، ما عملیات دستگیری بعضی از زیرشاخه ها رو در دستور کار قرار بدیم تا کار سخت تر نشه. چون هرچی شبکه گسترده تر بشه، طبیعتا رصد و کنترل، وَ همچنین دستگیری اون ها مشکل میشه. ازطرفی ارتباط نسترن با دشمن از داخل همین اداره باید حفظ بشه. چون هدف اصلی ما درست اجرا شدن مرحله آخر هست که مربوط به دکتر افشین عزتی میشه. اگر همه این کارهارو درست انجام بدیم اما دشمن بفهمه نسترن دستگیر شده کارمون گره میخوره، اونوقت همه درگیر مشکلات غیرقابل پیش بینی میشیم. یعنی در واقع شکست این پروژه و عملیات محسوب میشه. رییس تشکیلات ما خیلی آدم با ابهتی هست. من در این مستند داستانی اسمش و نمیارم. ولی عکساش در اینترنت به عنوان رییس یکی از سرویسهای اطلاعاتی ایران موجوده و میتونید سرچ کنید. خیلی دوسش دارم. هم جذبه داره، هم نورانی هست، هم زیبا. وقتی اون حرف و زدم، رییس عمامش و از سرش برداشت، سرش و تکیه داد به صندلی ماشین، شاید چیزی حدود پنج دقیقه چشماش و بست.. منم هر چند ثانیه نگاش میکردم.. میدیدم لبش مشغول گفتن ذکر هست. بعد از دقایقی که بینمون به سکوت گذشت، چشماش و باز کرد سرش رو بلند کرد، چندبار به صورتش دست کشید... نگاهی بهم کرد گفت: _دستگیری شاخه های داخلی این شبکه رو شروع کنید. به اضافه اینکه حفره رو پیدا کنید. +چشم. _اما یک نکته ای رو بهت میگم... باید دقت کنی. +امر کنید. _از ارتباط نسترن با سرویس های مقابل که الآن دستگیر شده نباید کسی متوجه بشه. +میشه واضح تر توضيح بدید؟ سکوت کرد... بعد از لحظاتی گفت: _آقای عاکف سلیمانی! روی این مسئله ای که میخوام بهت بگم تاکید بر این هست که از این طرح نباید حتی حاج کاظم که معاون من هست و حاج هادی مسئول مستقیم تو هست با خبر بشن. میتونی جوری عمل کنی حساس نشن؟ کمی مکث کردم... چون سخت بود! من یه جوون با سابقه ای حدودا یک دهه و نصف کار اطلاعاتی کردن ، وَ حاج کاظم و حاج هادی غول سرویس اطلاعاتی ایران بودن که 40 سال سابقه کار امنیتی داشتند! مگه میشد من جلوشون زیر آبی برم؟ توی دلم مدد گرفتم از خدا و اهلبیت گفتم: +حاج آقا، شدن که میشه اما... حرفم و قطع کرد گفت: _پس تو نمیتونی. چون اگر میتونستی، دیگه اما و اگر نمی آوردی. +شما نگذاشتید من حرفم تموم بشه. _بفرما. +منظورم این نیست که نمیتونم. منظورم اینه که با توجه به حفره ای که وجود داره این کار خیلی خیلی سخته. من به در و دیوار هم شک دارم. اگر میخواید حاج کاظم و حاج هادی از این ماجرا با خبر نشن، باید چندتا کار کنیم، یکیش اینه که میخوام دستم و باز بزارید تا هرکاری که نیاز هست انجام بدم. _تو معاون یکی از بخش های ضدجاسوسی هستی، دستت بازه.
گفتم: +فرمایش شما درسته. اما شما از رابطه ی سینوسی من و حاج هادی مطلع هستید. ممکنه این پرونده اولین پرونده و آخرین پرونده من در سِمَت معاونت بخش ضدنفوذ «ضدجاسوسی» باشه. حاج هادی با من کنار نمیاد. این پنهون کاری ها هم ممکنه روی مسیر پرونده اثر بگذاره! حاج هادی مدیرکل بخش ضدجاسوسی هست.. کسی که این سمت و داره خییییلی زیرک هست و متوجه همه ی پنهون کاری زیر دستش میشه و طوری که شاید منم متوجه نشم چطور فهمیده. _آقای سلیمانی، مثل اینکه متوجه نیستید شما. من رییس این تشکیلات هستم، من میگم باید چی بشه و چی نشه! هادی رو از این لحظه از ذهنت خط بزن. شما از این لحظه با من هماهنگ باش. این پرونده رو مستقیم زیر نظر من هدایت میکنی! بهت اختیار تام میدم که هر کاری مصلحت هست انجام بده. من کاری به هادی و کاظم ندارم. بازم تکرار میکنم، از این لحظه به بعد این پرونده زیر نظر مستقیم من هدایت میشه! میخوام کاظم و هادی رو در این پرونده تبدیل به یک آماتور وَ یک مهره سرگردان کنم! کمی فکر کردم گفت: _ به چی داری فکر میکنی. +به اینکه دوتا نخبه ی اطلاعاتی کشور و که این همه به آمریکا و اسراییل و سرویس های اروپایی و منطقه ضربه زدند و نخبه های اطلاعاتی گروه هايی مثل حزب الله و حشد الشعبی و فاطمیون از شاگردای اینا هستند رو چطور دورشون بزنم. اونم یکی مثل حاج کاظم و حاج هادی. _بهت میگم چطورمیشه حتی غولهارو دور زد. اما میخوام بدونم طرحی داری یا نه؟ +بله، اما زمان میخوام. _زمان نداری. +لطفا. _چقدر؟ +24 ساعت. _اصلا حرفشم نزن. فقط یکساعت. +حاجییی؟ دورت بگردم، مگه خاله بازیه؟ از اون نگاه های ریاستی و بالادستی بهم کرد، گفت: _حرفی بینمون نمی مونه. فقط یکساعت زمان داری. همینجا توی ماشین میشینی فکر میکنی. منم میخوام یک ساعت بخوابم. آدم حسابم نکرد و دیدم عباش و کشید روی صورتش خوابید. یعنی از بس حرصم گرفته بود دلم میخواست دوتا مشت بزنم به سر خودم. نشستم کلی فکر کردم، توسل کردم به حضرت زهرا. واقعا چیزی به ذهنم نمیرسید تا لحظات آخر. دقایق آخر که نا امید بودم، از لطف خدا یه پیشنهاد به ذهنم رسید. 45 دقیقه از چرت رییس و فکر کردن من در اون ماشین گرم و نرم و تاریک گذشت. آروم صداش زدم: +حاج آقا بیدارید؟ _بله. من هیچ وقت نمیخوابم توی دلم گفتم آره، منم باور کردم. اما جدای از شوخی، رییس داشت راست میگفت.چون امنیتی ها خیلی از نکات امنیتی رو حتی جلوی مطمئن ترین افراد پیرامونشون هم رعایت میکنن. عبا رو از روی صورتش برداشت گفت: _میشنوم. گفتم: +دوتا طرح به ذهنم میرسه! و یک پیشنهاد هم درمورد باگی که در پرونده وجود داره! هم پیشنهاد وَ هم دوتا طرح من به همدیگه مرتبط هستند! _بگو! +اول کدوم و؟ _پیشنهادت درمورد باگ «حفره اطلاعاتی در پرونده» رو بگو، بعدشم طرح مربوط به نسترن توسلی رو بگو! +آقا باور کنید قصد جسارت ندارم، اما باید بگم من تا الآن درمورد باگ پرونده اشتباه میکردم! روی صندلی خودش و جابجا کرد، دستی به محاسنش کشید گفت: _واضح تر بگو ببینم. +راستش نباید دنبال باگ پرونده در کنار خودم و زیر مجموعم و پایین دستی ها بگردم. به خاک پدر شهیدم قسم میخورم قصد جسارت ندارم، اما کار اطلاعاتی شوخی بردار نیست. _آفرین. موافقم، نباید در کارمون تعارف کنیم. خب ادامش... +راستش آقا من از عراق تا اینجا برای باگ پرونده دارم روی کِیس هایی که سمتشون از من بالاتر هست میگردم و فکر میکنم. یعنی در سطح حاج هادی و حاج کاظم وَ مدیران برون مرزیمون! قطعا دور و بر من باگ وجود نداره! اما بالاتر از من وجود داره! _خب! این از پیشنهادت که دنبال بالاتر از خودت باید برای باگ موجود بگردی! اما طرحت برای نسترن چیه؟ توی دلم گفتم رئیس چرا انقدر امشب یُبس هست. کلی براش توضیح میدم میگه خب بعدش!!! مخاطبان محترم ، طرحی که در ذهنم بود به ریاست گفتم و خیلی استقبال کرد. حالا خودتون در ادامه میخونید! بعد از اینکه طرح و توضیح دادم از ماشین پیاده شدیم و خداحافظی کردیم، رییس رفت داخل ساختمون، منم رفتم سمت پارکینگ و ماشینی که دراختیارم بود گرفتم رفتم سمت خونه امن برای دیدار با عاصف. وقتی در مسیر خونه امن 4412 بودم با 3200 ارتباط گرفتم و خودش و رسوند 4412 برای یک جلسه ی مهم و کاملا سری. چون قرار بود طرح من عملیاتی بشه! وقتی رسیدم خونه امن، 3200 هم چنددقیقه بعد رسید! به عاصف گفتم به خانوم افشار بگه آماده بشه باید بریم جایی! ترجیح دادم بابت ارائه اون طرح و پیشنهادم داخل خونه امن نباشیم! چون با این حفره ای که ایجاد شده بود، حتی به اتاق خودمم شک داشتم. با رعایت این مسائل من میتونستم زودتر از هر چیزی به اون حفره اطلاعاتی دست پیدا کنم. خانوم 3200 و خانوم افشار، عاصف وَ من! چهارتایی سوار پرادوی مشکی که دراختيارم بود شدیم و از خونه امن4412 زدیم بیرون.
با این طرحی که داشتم، طبیعتا هر خبری که به بیرون درز میکرد میتونست کار یه کدوم از همین سه نفر «عاصف_خانوم افشار_خانوم3200» باشه. شایدم کار خودم که تحت فشار بودم!!!اصلا مگه قرار نبود من بیرون از 4412 دنبال حفره بگردم؟ یعنی در سطح مدیر!!! شما چی فکر میکنید؟ بگذریم... با 3200 و عاصف و خانوم افشار در اون ساعت از شب داخل شهر تهران دوری زدیم، بعدش کنار یه خیابون توقف کردم و سر صحبت رو باز کردم. براشون یه چیزایی رو توضیح دادم. تاکید کردم از اینجا به بعد این ماموریت کاملا سری هست. حتی بهشون سر بسته فهموندم غیر از ریاست کسی نمیدونه! اینم به شما مخاطبان بگم که همه ی طرح و برای اون سه نفر توضیح ندادم، بلکه یه گوشه ای رو ! از صفرتا صد این طرح رو فقط من و رئیس با خبر بودیم. یه گوشه ای رو فقط برای اینکه عاصف و 3200 و افشار بدونن داریم چیکار میکنیم توضیح دادم تا در جریان باشند. بعد از ارائه طرح، باهم رفتیم اداره. من رفتم اتاق رییس کل که مجددا باهم درمورد ادامه پروژه هماهنگی های لازم و انجام بدیم. لطفا از اینجا به بعد رو خوب بخونید!!! چون خیلی باید حواستون باشه و ممکنه در قسمت های آینده فلش بک بزنیم روی همین قسمت ها !! نسترن این چند روزی که دستگیر شده بود و در بازداشت بود، اصلا لب به آب و غذا نمیزد!! خانوم افشار رفت باهاش صحبت کرد که غذاش و بخوره اما نسترن قبول نمیکرد! از جایی که ما میدونستیم نسترن توسلی درگیر معده دردهای شدید هست، بهش دارو دادیم که حداقل داروش و بخوره! از داخل اتاق رییس داشتیم به طور آنلاین به نسترن توسلی نگاه میکردیم. نسترن داروش و خورد و بعدش شاید به اندازه دو سه تا قاشق برنج خورد! لحظاتی نگذشت که دیدم صدای بیسیمم اومد. با رئیس خیلی ریلکس نشسته بودیم و میوه و تنقلات می‌خوردیم. بیسیم و گرفتم، صدای خانوم افشار بود، گفت: _آقا عاکف صدام و داری؟ +بله بگو، آرامشت و حفظ کن! _متهم حالش بد شده! داره تهوع میکنه. چشمشاش داره سفید میشه! +چیزی نیست. الان میگم دکتر بیاد بالای سرش. به3200بگو آماده بشه ببریمش بیمارستان! فورا به حاج هادی خبر دادم! بعدش از رییس خداحافظی کردم از دفترش خارج شدم. رفتم طبقه ای که نسترن توسلی بازداشت بود! به عاصف و افشار و 3200 گفتم مسلح بشن، زیر لباسشون جلیقه ضدگلوله بپوشن، به تن نسترن هم جلیقه بپوشن تا یه وقت بابت اون حفره ای که وجود داشت، عوامل دشمن بو نبرن و حذفش نکنن! هماهنگ شد فورا آمبولانس اومد جلوی ساختمون! نسترن و منتقل کردیم داخل آمبولانس. خانوم افشار و 3200 با آمبولانس رفتند، من و عاصف هم با پرادویی که دراختیارم بود! رفتیم سمت بیمارستان میلاد. وقتی نسترن و بردیم اورژانس یه دکتر و دوتا پرستار بالای سرش حاضر شدند. دکتر نگاهی به وضعیت نسترن کرد و از ما سوالی پرسید که چی شده؟ خانوم افشار برای دکتر توضیح داد که دو سه روزی میشد این خانوم چیزی نخوردن، تا اینکه بخاطر معده دردی که داشته بهش دارو دادیم و بعدشم چند لقمه غذا خورد، اما به شدت تهوع کرد! دکتر با شنیدن این توضیحات گفت چیزی نیست! فقط یه به هم ریختگی ساده هست! با دو سه ساعت بستری شدن و تزریق سرم و دارو مشکلش برطرف میشه! دکتر مشغول توضیح دادن بود که تلفنم زنگ خورد.. رفتم بیرون از اتاق.. جواب دادم: +الو! سلام. _سلام عاکف. چه خبر؟ وضعیت نسترن چطوره؟ حاج هادی بود.. معلوم بود بنده خدا نگران شده که اونوقت شب زنگ زده! گفتم: +دکتر الان وضعیتش و دیده گفته که چیز خاصی نیست. چندساعت دیگه مرخص هست. فقط باید چندساعتی رو بستری باشه! _من و بی خبر نزار. +چشم. به خانوم 3200 و عاصف گفتم بمونن بیمارستان مراقب نسترن باشند. من و خانوم افشار برگشتیم سمت 4412 . ساعت حدود 3 بامداد بود و دو ساعتی میشد که از بیمارستان برگشته بودیم! داشتم با یکی از همکارا درمورد یه موضوعی حرف میزدم که تلفن کاریم زنگ خورد! عاصف پشت خط بود... جواب دادم: +جانم عاصف؟ _آقا عاکف سلام.. میخوایم متهم و برگردونیم اداره! +بسیار عالی.. با آمبولانس اداره هماهنگ کن بیاد دنبالتون شمارو برگردونه. شما و 3200 هم همون پشت آمبولانس کنار متهم مسلح بشینید! _چشم. بعد از تماس عاصف بامن، خبرش و به حاج هادی دادم که نسترن و دارن بر میگردونن اداره. از همکارم جدا شدم و رفتم داخل حیاط خونه امن قدم زدم! نیم ساعتی بود که داشتم قدم میزدم و به پرونده و زوایای پنهانش و به بیماری همسرم و... فکر میکردم! همینطور که مشغول قدم زدن بودم عاصف زنگ زد.. جواب دادم: +جانم. بگو عاصف! _آقا عاکف، دستم به دامنت! گفتم: +چیشده؟ چرا داری نفس نفس میزنی؟ اتفاقی افتاده؟ _خبر بد دارم!
1_60499332.mp3
1.44M
🔈 بدترین مال‌ها 💠استاد لقمانی 🔰با ما همراه باشید👇 لینک در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9 در سروش👇 https://sapp.ir/yasinasr
هدایت شده از یاسین عصر
💠پست آخر💠 ✔️همه با هم دعای فرج را زمزمه می کنیم: إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹 🍃🌸💖🌺🌷🌹💐🌸🌼🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
هدایت شده از یاسین عصر
🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💚 توسل امروز (روز دوشنبه)💚 🌹 یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْمُجْتَبى یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🌹 یا اَبا عَبْدِاللهِ یا حُسَیْنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الشَّهیدُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9