🏴#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
🏴#روضه
🏴. گریز به کربلا و روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
🎤مداح :استاد حیدر زاده
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اگه انسان مشکلی داشته باشه ، درد دلی داشته باشه ، با مادرش راحت تره ، حرفش رو میره با مادرش میزنه ، اینقده که با مادرت بی رودربایستی هستی با بابات نیستی ، بعضی از درد دلات رو میری با مادرت میگی ، این چند بیت شعر هم ، زبان حال امام صادق علیه السلام با مادرشونه ، ببینم چه میکنی ؟
ز بس فرزندت از منصور
مِحنت دید ، مادرجان
دل از قیدِ حیات خویشتن
بُبرید ، مادر جان
( به به ، ان شاءالله مدینه گریه کنی ، « چو آن جانی بدان صورت مرا از خانه بیرون برد ... » وارد روضه امام صادق بشم ؟ قربون شما شیعیان دلسوخته ، شما که اینجا اینطور عرض ادب میکنید ، اگه برید مدینه چه میکنید ؟ آقاجان ...
اگر میخواست ماموری
بَرد نزدش مراآن شب
چرا اِبن ربیع پست را
بُگزید ، مادرجان ...
خدا نکنه ، نیمه شب توو خونه بریزن ، بخواهند جلو چشم بچه ها ، بابارو از توو خونه بیرون ببرند ، دختر دنبال بابا میدوه ، میگه بابامو نبرید ، نبرید ، بابا بابا بابا بابا ... میگه نیمه شب رفتم نوو خونه امام صادق ، دیدم آقا مشغول راز و نیازه ، گفتم آقا بلند شید بریم ، فرمود اجازه بده دو رکعت نماز بخونم ، گفتم آقا نمیشه ، فرمود اجازه بده لباسم رو بپوشم ، گفتم آقا نمیشه ، فرمود اجازه بده عمامه ام رو سرم بگزارم ، گفتم آقا نمیشه ، آماده اید بگم یا نه ؟ مولامون رو سرِ برهنه ، پای برهنه ...
بدو گفتم بده مهلت
بخوانم من نمازم را
ولی آن بی حیا
حرف مرا نشیند ، مادرجان
( بگم یه بیت دیگه ؟ )
چو آن جانی بدان صورت
مرا از خانه بیرون برد
تنِ طفلان من
چون بید می لرزید ، مادرجان
#شاعر_قاسم_ملکی
« شتاب مَرکب و ... » خودش سواره بود ، .... امام صادق حدود 70 سالشون هست ، این پیر مرد ... ابن ربیع سواره بود ، آقارو پیاده دنبال خودش می دواند ، ... میگه یه مقداری راه رفتم برگشتم نگاه کردم ، دیدم آقا داره نفس نفس میزنه ، دیدم عرق به پیشانی حضرت نشسته ...
شتاب مَرکب و بند و
تعلل پایش
زمینه های زمین خوردنش
فراهم بود ...
#شاعر_علی_اکبر_لطیفیان
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
( اهل روضه کجا نشستید ، پیر مرد نمیتونه دنبال سواره بدوه ، یکی پیرمرده نمیتونه بدوه ، یکی دختر سه ساله است ... های گرفتی مطلب رو ...؟ آخی آخی ... )
آن شب که من از ناقه
افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی ؟
از ما تو جدا بودی
( فکرشو میکردی امشب بریم درِ خونه رقیه ؟ )
بابا تو کجا بودی ؟
از ما تو جدا بودی
( هی دنبال قافله میدوید ، زمین میخورد ، هی صدا میزد عمه عمه عمه ، هی صدا میزد بابا بابا بابا ... )
#دخترم :
آن شب که تو از ناقه
افتادی و غش کردی
من بر سرِ نی بودم
مشغول دعا بودم ...
بابا من بالا نیزه بودم ، می دیدمت بابا ، حسییین ...حسین ، حسین ...
🏴به کانال آموزش مداحی و اشعار مناسبتی بپیوندید👇
✅کانون مداحان یاس کبود استان گیلان
1⃣ایتا
https://eitaa.com/yaskabodgilan
2⃣سروش
http://splus.ir/yas_kabod_gilan
3⃣واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3
روضه حضرت رقیه_ شورمحلی.mp3
12.07M
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#آواز_شورمحلی
#استاد_حاج_اسماعیلی
👇به همراه #فیش_روضه 👇
https://eitaa.com/yaskabodgilan
❁﷽❁
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه
#فیش_روضه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا بنت ابی عبدالله
ای از سـفر برگشـته بابا، پیکرت کو؟
سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو؟
بـر روی شــاخ نیـزه ها گل کرده بودی
حـالا که پـائین آمدی برگ و برت کو؟
از من نمی پرسی چه شد این چند روزه؟
از من نمی پرسی نشـاط دخترت کو؟
امشب، هر کی حاجت داره
هر کی گرفتاره
هر کی مریض داره
دامن این خانوم سه ساله رو بگیره
این خانوم ،باب الحوائجه
این خانوم،دردانه ی اربابمون سیدالشهدا ست.
فقط خدا میدونه، روضه ی این خانومِ سه ساله رو، کسایی میتونن درک کنن که تو خونه دختر یتیم داشته باشن،
فقط همسرانِ شهدا، میفهمن یتیم داری چقدر سخته،
همین چند سال قبل تو اصفهان، جنازه ی یکی از شهدا رو بعد چند سال، تو تفحص شناسایی کردند، گفت من مامور شدم به خانواده ی شهید اطلاع بدم، وقتی اومدم در زدم یه دختر جوانی اومد درو باز کرد،
گفتم منزل شهید فلانی؟
گفت بله، من دخترشم،
تا بهش گفتم جنازه ی پدر شما پیدا شده، شروع کرد گریه کردن، گفتم قراره فردا ظهر، جنازه رو بیاریم خونه ی شماها، بعد میریم برا تشییع، دیدم دختر شهید با گریه و التماس، صدا زد میشه جنازه ی بابامو فردا شب بیارید؟
گفتم ما برا فردا ظهر برنامه ریزی کردیم
دیدم خیلی گریه میکنه و التماس میکنه قبول کردیم،
فردا شب ، همینکه با جنازه رفتیم تو کوچه ، دیدم همه جا چراغونه، تعجب کردم ،سؤال کردم چه خبره؟
گفتن تو این کوچه امشب ، مجلس عروسی برپاست، اومدم در خونه ی شهید، دیدم مجلس عروسی تو همین خونه ست، وارد خونه شدیم خواستیم برگردیم ،
دیدم فرزند شهید با چادر سفید اومد جلوتر، گفت خیلی وقته چشم انتظارم،
همه سر سفره ی عقد منتظرن پدر عروس، بیاد زود باشید بابامو بیارید،
چند سال از شهادت گذشته فقط چند تا پاره ی استخوان، اینا رو آوردیم
این استخونا روگذاشت کنار سفره ی عقد، گفت به همه گفته بودم، بابام میاد سر سفره ی عقدم،
بابام بهم قول داده بود،
دیدید بابام اومده.
دلت آماده شده؟ببرمت خرابه ی شام
تو خرابه ی شام ، وقتی سر بابا رو آوردن ،
صدا زد :
یا عمتی هذا راس من؟
عمه جون،این سر کیه؟
صدا زد،
هذا راس ابیک الحسین،
این سر بابای غریبت حسینه،
سر بابارو تو دامن گذاشت، شروع کرد با باباش درد و دل کردن،
آوای قـــرآن خـواندنت لالای ام بود
بابا بابا...
قربان قرآن خواندنت ،پس حنجرت کو؟
آخه همینطور که با سر باباش حرف میزد هی با دستای کوچولوش سر بابا رو نوازش میکرد نمیدونم دستش به کجا رسید یه مرتبه صدا زد
لب های من مثـل لبت دارد ترک ها
با این لب عطشان بگو آب آورت کو؟
بـابـا ، سراغ از گوشـوار من نگیری!
من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو؟
بابا....
یکی دو بیت دیگه درد و دلای رقیه رو بخونم هر کی میخاد گریه کنه بسم الله
این چند روزه هر کسی سوی من آمد
فریاد می زد خارجی پس زیورت کو؟
بعد از غروب واقعه همبـازی ام نیست
خیلی دلم تنگش شده، پس اصغرت کو؟
آن شب که افتادم ز نـاقه
همه ی روضه من همین دو بیته
آن شب که افتادم ز نـاقه بر روی خاک
حوریه ای دیدم شبیـه مادرت، کو (که او)
با گوشه ی چادر برایم روسری ساخت
می گفت ای دردانه ی من، معجرت کو ؟
دیگر بس است این غصه ها آخر ندارد
من را ببــر، گــر چه کبــوتر پر ندارد(۱)
یه مرتبه دیدن ،صدای روضه خونه خرابه قطع شد، دیگه صدای ناله ی رقیه نمیاد،
شاید اول گفتن خدا رو شکر، رقیه خوابش برد،
اما همینکه زینب اومد بالا سرش، دید سر یه طرف ،رقیه یه طرف، اینقدر غصه ی باباشو خورده، از غصه دق کرده ، هر جا نشستی ناله بزن
یا حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍مصطفی هاشمی نسب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه
#آواز_شورمحلی
#استاد_حاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
به کانال آموزش مداحی و اشعار مناسبتی به بپیوندید👇
✅کانون مداحان یاس کبود استان گیلان
1⃣ایتا
https://eitaa.com/yaskabodgilan
2⃣سروش
http://splus.ir/yas_kabod_gilan
3⃣واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3
.
📋 سری غرق در خون، گلویی بریده
#روضه
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سری غرق در خون، گلویی بریده
بمیرم سر تو چه رنجی کشیده
لبی سرخ و پرپر، لبی پاره پاره
چه مویی! پریشان، چه رنگی! پریده
چه بابای خوبی! ز عالم سری تو
کسی بهتر از تو، ندیده ندیده
*شاعر: #فاطمه_معصومه_شریف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋نکنه روبرومی خودتی یا عمومی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکنه روبرومی، خودتی یا عَمومی
نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی
صورتِ نصفه نیمه، حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر، تموم زندگیمه
منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت
منو زدن، منو زدن صورتم بهم ریخت
تو رو زدن، تورو زدن نیزهها و خنجر
تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر
*شاعر: #محمد_اسدالهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
..
📋 به جرم اینكه ندارم پدر زدند مرا
#روضه_حضرت_رقیه (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به جرم اینكه ندارم پدر زدند مرا
شبیه مادر در پشت در زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
همچین که سر و بغل گرفت؛ شروع کرد از موهای بابا رو نوازش کردن، دست توو موهای باباش میکرد، باباجان! من که دیگه مویی برام نمونده بابا...
اومد رسید به پیشونیه بابا؛ بابا! پیشونیتم که شکسته. هی نوازش میکرد تا رسید به این لبا، بابا! تازه فهمیدم یکی دو روز پیش توو مجلس اون نامرد چی شد، عمه نمیذاشت ما ببینیم چادرش و باز کرده بود جلو چشمای ما اما از لابهلای تار و پودای چادر عمه میدیدم یه چوب بالا میره، چوب که پایین میاومد نمیدیدم به کجا میخوره؛ اما میدیدم عمهم با دو دست توو سرش میزنه، هی داره میگه نزن نامرد...
بابا حالا فهمیدم با چوبش داره به کجا میزنه؛ راوی میگه انقدر با مشت توو دهنش زد. بابا لبای تو خونی باشه لب دخترت سالم باشه...
*شاعر : #محسن_عرب_خالقی ✍
به کانال مداحی و اشعار مناسبتی به بپیوندید👇
✅کانون مداحان یاس کبود استان گیلان
1⃣ایتا
https://eitaa.com/yaskabodgilan
2⃣سروش
http://splus.ir/yas_kabod_gilan
3⃣واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3