فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 چرا نظام در کنترل اغتشاشات خیلی سریع عمل نمیکند؟
🍃🌹🍃
🎙دکتر سید جلال حسینی
#پایان_مماشات | #ثامن | #لبیک_یا_خامنه_ای
🆔http://rubika.ir/meyar_pb
🆔http://eitaa.com/meyarpb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🇮🇷🌹🍃
⚠️❌تذکراثردارد...
اگر منتظرید مسیولین وضع را درست کنند در اشتباهید،امربه معروف وظیفه همگانیه.
❌⚠️یک تذکر ساده ،بگید و برید .
#شیراز #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#حجاب
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 چرا نظام در کنترل اغتشاشات خیلی سریع عمل نمیکند؟
🍃🌹🍃
🎙دکتر سید جلال حسینی
#پایان_مماشات | #ثامن | #لبیک_یا_خامنه_ای
🆔http://rubika.ir/meyar_pb
🆔http://eitaa.com/meyarpb
ولادت حضرت محمد ص-سخنرانی.MP3
37.01M
🎤سخنرانی
با موضوع : تحلیلی بر اتفاقات اخیر کشور
مهم 💯
https://eitaa.com/joinchat/861864148C93b6e8edf2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مولوی عبدالحميد درخواست رفراندوم با نظارت بين المللى داده!!
❗️جناب مولوی❗️
🔹اولا که رفراندوم دیروز ۱۳ آبان با حضور دهها میلیون برگزار شد
⚠️چشم باز کنید ببینید
🔹 ثانیا شما چرا به برادرانت در طالبان و آلسعود نمیگویی يک #رفراندوم برگزار كنند؟
🔹 ثالثا انگار نمیدانید در دين سلف شما #رفراندوم شرك است و حرام!
⁉️کدامیک از خلفای شما با رفراندوم به حکومت رسید؟
⁉️شما در اين چند سال در اداره مسجد و مدرسهات چندتا انتخابات یا حتی نظر سنجی داشتی؟
🔹 رابعا جمهوری اسلامی؛ تنها حکومت و انقلاب اسلامی؛ تنها انقلابی در جهان است که پس از پیروزی، سیستم حکومتیاش را به رفراندوم گذاشته است
✅چنین اتفاقی تا کنون نه در آمریکا، نه در اروپا و نه در هیچ کجای دنیا رخ نداده است.
🗳 هم اولش رفراندوم بوده، هم تا حالا ۴۰ انتخابات داشته، هم مردمش سالی سه بار میریزن بیرون برای حمایت از حکومتشون راهپیمایی میکنن، به این حکومت پیشنهاد رفراندوم داده؟!!
@yarankharazi
32.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بمب_انرژی
برای بچه های انقلابی
یک برداشت خودمونی و ساده از استکبارستیزی به روش اصفهانی
══┅═༅𖣔🌺𖣔༅═══┅
👈سپاس و درود از همراهی عزیزان
🆔https://eitaa.com/roshana_esfahan
👈کانال پشتیبان روشنا(ویژه نشست های وبیناری):
🆔https://rubika.ir/roshana_nesfe_jahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پویش:«بیش از گذشته در اجتماع حضور پیدا میکنم»
دوست عزیزم حضور با حجاب تو در اجتماع، جهاد است.
باحجابم، همه جا را، گلستان میکنم🌸
#برخورد_قاطع
@samen_meraj
🔴 صدور حکم اعدام نوجوان ۱۳ ساله
▪️ حکومت سعودی یک نوجوان ۱۳ ساله به نام عبدالله الحویطی را به اعدام محکوم کرد.
▪️ این حکم انتقاد شدید فعالان و مخالفان آل سعود را به دنبال داشته و یکی از فعالان تاکید کرده است زوال و نابودی رژیم سعودی با این اقدامات سرکوبگرانه نزدیک است.
✍جای بسی شگفتی است که چنین رژیمی از حقوق یک خانمی که در ایران به مرگ طبیعی از دنیا رفته است 50 روز است که از حقوق زنان ایران دفاع می کند!! و عجیب تر این که عبدالحمید از حقوق زن دفاع می کند و نسبت به جنایات آل سعود هیچ گونه محکومیتی دیده نمی شود!!
#روانبخش
http://eitaa.com/joinchat/2315059211Cdc06065a5f
سلام:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💠 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
💠 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رمان_مذهبی
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••
دستگیری ۳ تیم تروریستی در خوزستان، فارس و اصفهان
🔹سازمان اطلاعات سپاه: با تلاش و اشراف اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان در سازمان اطلاعات سپاه، ۳ تیم وابسته به گروهک نفاق که قصد اقدامات خرابکارانه و تروریستی در خوزستان، فارس و اصفهان را داشتند، دستگیر شدند.
🔹این تیمها قصد داشتند ضمن جذب و شبکهسازی در میان آشوبگران، اقداماتی مانند حمله به مراکز دولتی، امنیتی و انتظامی، تخریب اموال عمومی و سوءقصد به جان شهروندان را پیادهسازی کنند که بهدلیل کنترل، اشراف و اقدام به موقع ناکام ماندند.
🔹سرپلهای این گروهک در چند هفته اخیر محورهای متعددی را به عناصر عملیاتی خود ابلاغ کردهاند که موارد گفته شده بخشی از این محورهاست.
══┅═༅𖣔🌺𖣔༅═══┅
👈سپاس و درود از همراهی عزیزان
🆔https://eitaa.com/roshana_esfahan
👈کانال پشتیبان روشنا(ویژه نشست های وبیناری):
🆔https://rubika.ir/roshana_nesfe_jahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 چرا نظام در کنترل اغتشاشات خیلی سریع عمل نمیکند؟
🍃🌹🍃
🎙دکتر سید جلال حسینی
#پایان_مماشات | #ثامن | #لبیک_یا_خامنه_ای
🆔http://rubika.ir/meyar_pb
🆔http://eitaa.com/meyarpb
؛﷽
⚫️ تیم اندرسون، نویسنده و تحلیلگر مشهور استرالیایی:
✳️ در حالیکه #واشنگتن خشم اخلاقی را در میان لیبرالهای غربی بخاطر داستان جعلی ضرب و شتم #مهسا_امینی براه انداخته، از طرفی محاصرهی اقتصادی و نسلکشی همه ایرانیها را وحشیانه دنبال میکند و پیمانکاران تروریستی #داعش، دهها غیر نظامی را در شیراز سلاخی میکنند. (لینک)
#شاهچراغ
قطب نما.mp3
25.39M
صوت : 🔥برنامه زنده رادیویی از محل راهپیمایی دشمن شکن مردمی:
میدان امام خمینی رحمت الله علیه اصفهان
(برنامه قطب نما رادیو اصفهان)🏵
جمعه ۱۳ آبان ساعت ۱۰:۱۵ صبح به مدت یک ساعت
با حضور محمدحسین دادخواه کارشناس مسایل سیاسی
موضوع:نقش آمریکا در فتنه ۱۴۰۱
تحلیل موضوع فوق در چند مقطع زمانی است و بین آن مصاحبه ها و... می باشد لذا تا آخر استماع بفرمایید.
#شیطان_بزرگ
#greatsatan
اهل البصر در ایتا و روبیکا
@ahlolbasar
🇮🇷
بسم الله
🔊گفتگوی صوتی هادیان سیاسی فعال کشوری
🍃🌹🍃
🎙سخنران: استاد نوید کمالی - جانشین سازمان بسیج رسانه کشور
✅ موضوع: مهارت های گفتگو با نسل z (نسل ۸۰ و ۹۰)
باتوجه به اغتشاشات اخیر
🕤 زمان: فردا- دوشنبه ۱۶ ام آبان ماه ساعت ۲۱:۳۰
❌ مکان: کانال تحلیل صوتی هادیان سیاسی
https://rubika.ir/tahlil_samen
♦️معاونت سیاسی نمایندگی ولي فقيه در سازمان بسیج مستضعفین♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴⭕️🔴
🎥 دومینوی کشتهسازی رسانههای ضد ایرانی تمامی ندارد.
بررسی خیلی از کشته سازیها....
#پایانمماشات #اینترنشنال
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
سلام:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رمان_مذهبی
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••