eitaa logo
نسیم طراوت 🍃
593 دنبال‌کننده
783 عکس
453 ویدیو
18 فایل
☫ ﷽ ☫ «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» موسسه فرهنگی هنری نسیم طراوت بهشت ـ๛شکرگذاری🌸 ـ๛قوانین و خدمات دولتی به خوش جمعیت ها✨ ـ๛احساسـے ❤️ ـ๛رمان📔 بابچه ها زندگی قشنگ تره👶👶 @hasan_khani47 لینک دعوت : @yazahra_arak313
مشاهده در ایتا
دانلود
. نیایش🤲 خدایا!…. از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان مکن. از آستان مهرت نومیدمان مساز . آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان. از درگاه خویشت ما را مران. خدای من!…. چگونه نا امید باشم، در حالی که تو امید منی! چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی! ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، آنچنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده نگاه خود را از ما مگیر… آمین ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بال و پرم و نگاه سوخته... 🎙حاج محمود کریمی ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانا بپذیر سهم زینب تو... 🎙حاج محمود کریمی ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۵ رباب برای چندمین بار نگاهی به بیرون اتاق انداخت، در دلش شور و غوغایی به پا بود، نمیدانست این غوغا برای چیست؟ اما دلشوره ای آشنا بود، از همان نوع که زمان شهادت مولایش علی علیه السلام و مولایش حسن علیه السلام بر جانش افتاده بود. بیرون را نگاهی انداخت و از آمدن مولایش حسین علیه السلام ،ناامید شده بود که صدای سکینه بلند شد: _مادر، بچه بیدارشده و گمانم بی قرار شماست و شیر میخواهد. رباب آخرین نگاه را کرد و پردهٔ ضخیم و خاکی رنگ جلوی در را پایین انداخت و به سمت سکینه که کنار گهوارهٔ کودک دو ماهه اش نشسته بود رفت. سکینه با آمدن مادرش، کودک را از گهواره برداشت و به محض نشستن رباب ، او را در آغوش مادر قرار داد. مادر عبدالله را در آغوش گرفت و کودک که انگار منتظر بوییدن عطر تن مادر بود، شروع به دست و پا زدن کرد. رباب دست کوچک او را در دست گرفت و گفت: _چه دلبری هم میکنی عبدالله...بیا و شیر بخور و زودتر بزرگ شو، تو باید سربازی باشی که در جوار پدرت مشق دین کنی و برای اسلام شمشیر بزنی... سکینه که برادر دو ماهه‌اش را بسیار دوست میداشت، بوسه‌ای از دست او‌ گرفت و گفت: _من دوست دارم مانند پدر که گاهی عبدالله را علی صدا میکند ، او را علی صدا کنم... لبخند رباب پررنگ تر شد، مشت سکینه که دست عبدالله را در دست داشت، در دست گرفت و بوسه ای از دستان فرزندانش چید و گفت: _پدرت حسین از فرط علاقه به مولایمان علی علیه السلام، تمام پسرانش را علی میخواند... بغضی گلوی رباب را گرفت و ادامه داد: _آخر علی بسیار مظلوم است، ما در روزگاری هستیم که معاویه خدعه‌ها میکند و حکم کرده که مولایم علی را در منبرها سب و لعن کنند و هرکس نام علی را بر روی فرزندانش بنهد، بیدرنگ سر پدر و فرزند را قطع میکند...آخر مظلومیت تا کجا؟ ولیّ بلا فصل پیامبر باشی و عالم و آدم و تمام دنیا به حقانیتت شهادت بدهند و اینچنین بردن نامت مجازات داشته باشد؟! براستی که اینان از اسلام نامش را به عاریت گرفته‌اند تا دنیایشان را با آن بسازند، اما تا کی و کجا؟! بالاخره پیک مرگ در خانهٔ آنها را میزند، این دنیا خدعه کردند، آن دنیا را چه میکنند؟! هعی دخترم...بله اگر پدرت هزاران پسر هم داشت نام همه را علی میگذاشت...نام علی از نام خدا گرفته شده و هرکس در صدد حذف نام علی برآید همانا در صدد حذف نام خدا از زندگی و دنیاست.... ─━━━⊱🍃🌺🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۶ در این هنگام همهمه ای از بیرون بلند شد، سکینه که خوب میدانست مادرش دلباختهٔ پدر هست و امشب بیشتر از قبل دلتنگ اوست ،به سرعت از جا بلند شد و به سمت در اتاق رفت و چند لحظه بیرون رفت و بعد با هیجانی در صدایش داخل اتاق شد و گفت: _مادر....پدر گویا از مسجد النبی آمده است و دوباره عزم رفتن جایی دارد و مردان قبیله را هم به حضور خوانده... قلب رباب به شدت شروع به تپیدن کرد، نگاهی به چهرهٔ همچون ماه علی‌اصغر کرد و گفت: _زودتر بخور پارهٔ تنم...میخواهم بدانم پدرت چه میکند و کودک که انگار حرف مادر را خوب میفهمید، سینهٔ پر از شیر را رها کرد و شروع به دست و پا زدن و خندیدن نمود.. ولیدبن عتبه، حاکم وقت مدینه از تخت حکمرانی‌اش پایین آمد و درحالیکه نامهٔ یزید را با دستش بر کف دست دیگرش میکوبید شروع به قدم زدن کرد. او در کار خود و امری که یزید کرده بود درمانده بود و با خود میگفت: _بالاخره شتر مرگ هم پشت در خانهٔ معاویه نشست، معاویه‌ای که آنچنان حکمرانی بر بلاد شام و سرزمین‌های مسلمانان داشت که چشم جهانی را خیره میکرد، بالاخره مُرد، همان کسی که در روزگار خلیفهٔ دوم امارت شام را به او دادند و زمانی که بعضی اطرافیان عمر به خاطر حیف و میل بیت المال شکایت او را پیش عمر بردند، عمر در جوابشان گفت: _جوان قریش و آقازاده اش را به حال خود وانهید... واین یعنی که معاویه همه جانبه از سمت خلیفه دوم حمایت میشد و همین حمایت ها بود که او را گستاخ نمود و رودر روی خلیفهٔ زمانش ،علی بن ابیطالب قرار داد. علی بن ابیطالب علیه او قیام کرد و اگر عمروعاص و امت نبود، نامی از معاویه هم نبود. اما عمرو عاص قرآن به نیزه کرد و مردم نادان قرآن ناطق را ندیدند و روی به پاره‌های قرانی کردند که دخیل معاویه بود برای رسیدن به قدرت و او با این خدعه ها به قدرت رسید و نتیجه اش شد، تبدیل حکومت از خلافت به پادشاهی که معاویه چونان پادشاهان زندگی میکرد و برخلاف عهدی که با حسن بن علی بست، برای خود جانشین تعیین نمود. وقتی کسی چون معاویه بر مسند قدرت نشست، راهی را رفت که ابتدای آن را عمر کلید زده بود، عمردر ابتدای خلافتش حکم کرد حدیثی از پیامبرصل الله علیه واله روایت نشود و تمام احادیثی را که از پیامبر صل الله علیه واله به جا مانده بود آتش زد و راویان حدیث را در مدینه و اطراف خود به نوعی زندانی کرد تا به جایی نروند و حدیثی نقل نکنند و از آن طرف شخصیت های دروغینی همچون کعب‌الاحبار یهودی را به عنوان راوی حدیث بر مسند سخن نشاند تا ظاهر بینان مسلمان را به بیراهه کشد و در روایاتی که آنان نقل میکردند فضائل علی و اولادش را مخفی کرد و برای خود و دیگر اصحاب رسول، فضائل تراشید..‌ معاویه که شاگرد تیزبینی در مکتب استادش عمربن خطاب بود، این رویه را ادامه داد و در دوران حکومتش فضائل اهلبیت را به طور کامل محو کرد و حتی احادیث جعلی در عیوب آن بزرگواران ساخت و پرداخت و منتشر نمود. ولید سری تکان داد و زیر لب گفت: _براستی که معاویه دین اسلام را به انحراف برد و فشار بر شیعیان علی را آنچنان زیاد کرد که در شام کسی علی را به راستی نمیشناسد و هرکس نام علی را میشنود، لعن میکند او را ، چرا که راویان حدیث معاویه، علی را دشمن اسلام و دشمن خدای مسلمانان معرفی کردند و حال با مرگ معاویه و وصیتش گمانم قصد داشته هیچ نامی از اسلام محمدی نماند.. آخر من چگونه از حسین بن علی برای یزید بیعت بستانم؟! همه میدانند که یکی از شرطهای حسن بن علی برای صلح اجباری‌اش همین بود که معاویه جانشینی برای خود قرار ندهد.. وای خدای من! من چه کنم؟! در این هنگام ولید بر سر جای خود ایستاد و بلند فریاد زد: _آیا هنوز مروان بن حکم نیامده؟! او باید مشورت می کرد و تصمیم داشت که با مروان در این باره به شور بنشیند. صدای سرباز از بیرون در بلند شد: _هم اکنون مروان بن حکم رسید.. 🖤ادامه دارد.... 💚نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی ─━━━⊱🍃🌺🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
تب دنگی یک بیماری خطرناک است که به وسیله گرش نیش پشه آئدس منتقل می‌شود. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح از راه رسید سبدش پر ز گل خور‌شید است نگهش آینه‌ے امید است🌸🍃 هم نفس با همه مرغان خوش الحان سحر نغمه خوان، غزل توحید است صبح آغوش گشودست بپا خیز و ببین، با نگاهے 🌸🍃 ڪه پر از مهر و صفاست بخدا صبح قشنگ است قشنگ باغ پر نقش خدا ، رنگ به رنگ...🌸🍃 صبح زندگیتون قشنگ و زیبا🌼 ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم 🌻یه حبه نور 🌻 لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ از رحمت و گشایش خدا ناامید نشو سوره زمر آیه ۵۳ (خداوند همیشه کنارته،همین کافی نیست تا با قدرت و ایمان ادامه بدی؟) خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
.. تکرار کنید ✍خدایا: آرامش درونمان را سپاس ✍خدایا:سلامتی جسممان را سپاس ✍خدایا:آگاهی روز افزونمان را سپاس 🙏🏻خدایا:دل پر تپشمان را سپاس 🙏🏻خدایا:این لحظه را سپاس 🙏🏻خدایا :قلب مهربانمان را سپاس 🤲خدایا:دوستان خوبمان را سپاس 🤲خدایا:شنوایی گوشهایمان را سپاس 🤲خدایا:نفس پر انرژیمان را سپاس ✍خدایا :موفقیت امروزمان را سپاس ✍خدایا:شایستگیمان را سپاس ✍خدایا:لیاقتمان راسپاس 🙏🏻خدایا:با تو بودنمان را سپاس 🙏🏻خدایا:توانا بودنمان را سپاس 🙏🏻خدایا:عشق تو را سپاس خدایـــــــــــ♥️ــــــــا تو را در همه حال سپاس ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فروش فوق‌العاده کوییک GXR-L، را برای سه گروه متقاضیان عادی، مادران و دارندگان خودروی فرسوده در این طرح فروش صرفاً داشتن گواهینامه و هر کدملی یک خودرو لحاظ می‌شود و مشتریان تا زمان تکمیل ظرفیت این محصول، امکان ثبت درخواست دارند. فروش نقدی تحویل۹۰روزه ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والله لاافارق عمی... محمدحسین حدادیان ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۷ مروان وارد دارالحکومه شد، به یاد آن زمان که خود حکمران مدینه بود نگاهی به درو دیوار آنجا کرد و همانطور که از سر حسادت به ولید نگاه میکرد، آهی کشید و گفت: _چه شده یاد ما کردی و بعد از گذشت اینهمه مدت از زمان حاکمیتت برای مشورت به دنبال من فرستادی؟ نکند معاویه عذر تو را هم خواسته و برای همین به دست و پا زدن افتادی؟ مگر آن روز که این تخت و مسند را به تو تحویل میدادم نگفتم، به معاویه و این دنیای غدّار اعتماد نکن.. ولید که بی‌حوصله‌تر از آن بود که با مروان بن حکم این گرگ زخمی و روباه مکار و کینه توز کل کل کند، نامه را به طرف مروان داد و گفت: _اشتباه میکنی، معاویه عذر من را نخواسته، به گمانم اینک در محضر رسول اکرم ، مشغول عذرخواهی از ایشان است چرا که حق ولیّ بلافصل پیامبر را پایمال کرد و ظلم‌ها در حق علی و فرزندانش نمود، او مشغول دست و پا زدن است، چرا که لباس اسلام ناب محمدی را از تن دین بیرون آورد و مترسکی از اسلام با لباسی اموی ساخت و به خورد جماعت نادان داد. مروان به حرف‌های تیز ولید توجهی نکرد،با رنگی برافروخته نامه را گرفت و گفت: _یعنی باور کنم معاویه مُرد؟! ولید سری تکان داد و گفت: _بله معاویه مرد و حالا این نامه یا بهتر بگویم حکم که اولین حکمی‌ست یزید به عنوان جانشین پدرش معاویه ، برای من صادر کرده به دستم رسیده، من در اجرای حکم مانده ام...نمیدانم براستی چه کنم؟! خواستم بعد از مدتها با تو مشورت کنم، خواهشاً کینه و حسد را کنار بگذار و رأیی عاقلانه به من بده.. ولید مشغول خواندن نامه شد و لبخندی روی لبش نشست با هر کلمه ای که میخواند لبخندش پررنگ تر میشد. مروان نامه را سریع خواند و بعد همانطور که به سمت ولید قدم برمیداشت، شمرده شمرده گفت: _انالله و اناالیه راجعون...بالاخره معاویه هم به سمت ملکوت پر کشید، چه مرد مهربان و سیاستمداری بود و مردی که دیگر نمونه‌اش را نخواهیم دید. ولید که خود خدمتگزاری صادق برای بنی‌امیه بود سری تکان داد با خود گفت: _او‌ خدمتگزاری مهربان برای خود و خاندان و اهلبیت و جیب خود بود و بعد سرش را بالا گرفت رو به مروان گفت: _حال که مضمون نامه را متوجه شدی، نظرت چیست؟ مروان با حالتی متفکرانه به زمین چشم دوخت و‌گفت: _خوب حکم را اجرا کن، هر چه یزید خواسته انجام بده. او گفته از عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و حسین بن علی برایش بیعت بستانی و اگر حاضر به بیعت نبودند سرشان را از تن جدا کنی. عبدالله بن عمر که مردی عافیت‌طلب است و در پی نزاع نیست و خیلی راحت بیعت میکند، عبدالله بن زبیر هم که بود و نبودش فرق نمیکند چون مردم مدینه به او اقبالی ندارند، میماند حسین بن علی... که من میگویم... ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۸ مروان به اینجای حرفش که رسید اندکی سکوت کرد. ولید که انگار بی تاب شده بود گفت: _تو...تو چه در مورد حسین میگویی؟ مروان دندانی بهم سایید و گفت: _حسین پسر ابوتراب است..اینها حقی در خلافت دارند و البته مستحق تر از هرکسی به خلافت هستند، پس محال است با کسی چون یزید که نماز را سبک میشمارد و شرب خمر میکند و زیر دست معلمان مسیحی پرورش یافته و به نظرم بیشتر از آنکه مسلمان باشد، مسیحی است، بیعت کند...پس او را به ترفندی به اینجا بکشان و امانش نده و سر از تنش جدا کن... ولید با حالتی که رعشه در اندامش افتاده بود و آشکار لحن بیانش میلرزید گفت: _ای کاش ولید از مادر زاده نشده بود و نامی از او برده نمیشد و چشمانش پر از اشک شد و ادامه داد: _مرا با حسین، پسر فاطمه چکار؟! مروان که میخواست به هر طریقی حرفش را به کرسی بنشاند، با ملایمت گفت: _ای امیر؛ از آنچه که گفتم ناراحت نباش چرا که خاندان ابوتراب از گذشته با ما و امیرمان دشمن بوده‌اند و هستند، همینان بودند که عثمان بن عفان را کشتند و آنگاه با امیرالمومنین معاویه جنگیدند، فقط بدان اگر کار حسین بن علی را هر چه زودتر فیصله ندهی از منزلتی که نزد امیرالمومنین یزید داری ساقط میشوی و هر بلایی ممکن است سرت بیاید. ولید نفسش را محکم بیرون داد و گفت: _انچنان سخن میگویی که انگار من خارجی هستم و ناوارد.‌‌...علی بن ابیطالب را با عثمان بن عفان چکار؟! تو خوب میدانی چه کسی توطئه کرد و عثمان را کشت و بعد خودش خونخواه عثمان شد، علی بن ابیطالب مرد جنگهای سخت است نه قاتل انسانهای مستاصل....به والله اگر علی چون معاویه خدعه کار بود و صلاح مسلمین را به صلاح خودش ترجیح نمیداد، اینک نه نامی از تو و معاویه بود و نه نشانی از خلیفه‌های پیشین...به علی ظلم کردند ،همانطور که به حسن بن علی ظلم کردند و اینک هم نوبت حسین است. وای بر تو مروان از این سخن! دربارهٔ پسر فاطمه درست صحبت کن که او بازماندهٔ پیامبران است. مروان سری به نشانهٔ تاسف تکان داد و گفت: _وای بر یزید که والیانی چون تو دارد... پس همان که در نامه گفته عمل کن ، به دنبال حسین بن علی بفرست تا بیاید ، اما من هم باید حضور داشته باشم چون در نامه تاکید شده هیچکس ازمرگ معاویه خبردار نشود تا این بیعت ها گرفته شود و اگر دیدم حسین بن علی تمرد کرد و از بیعت سرباز زد...من او را خواهم کشت.. ولید که انگار در فکر فرو رفته بود ،آرام آرام به سمت تختش رفت، روی آن نشست و بعد نگهبان را صدا زد: _آهای سرباز، فورا قاصدی را به در خانهٔ حسین بن علی برسانید او را به اینجا بخوانید. مروان صدایش را بالا آورد: _اگر او در خانه‌اش نبود به مسجدالنبی و مزار پیامبر بروید که او را خواهی یافت.. سرباز بله ای گفت و همان لحظه پیکی به دنبال امر ولید روانه نمود.... 🖤ادامه دارد.... 💚نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜✨سـ😊✋ـلام ♥️💫 به خانواده مهربونم ⚪️✨صبح زیباتون بخیر 💜✨و بشادی ان شاءالله 💜✨روزتون پر از مهر خدایی، ⚪️✨غم هاتون کوتاه 💜✨عمرتون بلند و باعزت ⚪️✨آرزوهاتون دست يافتنی 💜✨لبتون خندون ⚪️✨و دلتون شاد.... 💜✨دست مهربون خدا ⚪️✨همیشه به همراهتون 💜✨با بهترین آرزوها ⚪️✨روز خوبی داشته باشیدعزیزانم ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم 🌻یه حبه نور 🌻 فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ۖ بنده ی من تو در حفاظت کامل ما قرار داری سوره طور آیه ۴۸ (یه قدرت بی نهایتی مثل خداوند از تو محافظت می کنه پس آرامش داشته باش) خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
. شکرگزاری امروزمون😉 👇👇 🌸 خدایا شکرت برای نعمت برق🌻 خدایا شکرت برای کتابهای عالی📘 خدایا شکرت برای نعمت وجود تو 🩵 خدایا شکرت برای نعمت آگاهی 🧠 خدایا شکرت برای نعمت بوییدن 🤩 خدایا شکرت برای نعمت آرامش ✨ خدایا شکرت برای نعمت ثروت 💲 خدایا شکرت برای نعمت تفکر 🧠 خدایا شکرت برای نعمت دعا 🤲 خدایا شکرت برای نعمت مراقبه 🌷 خدایا شکرت برای نعمت قرآن ✅ خدایا شکرت برای نعمت آزادی 🕊 خدایا شکرت برای نعمت نماز 📿 خدایا شکرت برای نعمت لبخند 🙂 خدایا شکرت برای نعمت دیدن 👀 خدایا شکرت برای نعمت هدف 🎯 خدایا شکرت برای نعمت سلامتی ✨ خدایا شکرت برای نعمت ورزش 🏓 خدایا شکرت برای نعمت زیبایی 😇 خدایا شکرت برای نعمت تغییر 🌸 خدایا شکرت برای نعمت شرافت 💯 خدایا شکرت برای نعمت امنیت 💠 خدایا شکرت برای پدر و مادرم♥️ خدایا شکرت برای نعمت احساس خوب 💥 خدایا شکرت برای نعمت قدردانی 🤲 خدایا شکرت برای نعمت وجود تو ♥️ ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🔻مدت زمان خدمت سربازی بر اساس شرایط جغرافیایی تقی مهری رئیس سازمان وظیفه عمومی فراجا: 🔸مدت خدمت سربازی در مناطق مرزی برخی از استان های صعب المعیشه ۱۴ ماه است. 🔸کسانی که به صورت غیربومی هستند ۱۸ ماه خدمت می کنند. 🔸کسانی که به صورت بومی و تا محدوده ۲۰۰ کیلومتری شهر محل سکونت خود هستند ۲۱ ماه خدمت می کنند. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🔸🔹🔸حذف وثیقه خروج از کشور مشمولان برای اربعین رئیس نظام وظیفه عمومی فراجا 🔹، طلاب، مشمولان دارای برگه اعزام و یا افرادی که در مهلت قانونی قرار دارند می‌توانند بدون سپردن وثیقه از اول ماه محرم ۱۷ تیرماه تا پایان ماه صفر ۱۴ شهریور ماه از کشور به قصد زیارت عتبات و راهپیمایی اربعین استفاده کنند. 🔹به صورت سامانه‌ای و هوشمند می‌توانند ثبت درخواست خروج از مرزهای هوایی، زمینی از طریق سامانه سخا با پلیس من یا سایت وظیفه عمومی ثبت کنند. 🔹مشمولین غایب فقط با تعیین و مشخص کردن علت غیبت می‌توانند از کشور خارج شوند. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
33.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| همه میرن ولی میمونه حسین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔽مقام معظم رهبری : ⛔️زن با برداشتن حجاب خود، با عریان کردن آن چیزى که خداى متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را کوچک میکند، خودش را کم ارزش می کند. ۲۱ تیرماه روز عفاف و حجاب گرامی باد🌹 ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۹ رباب بوسه ای از گونهٔ علی‌اصغر گرفت و او را در دامان دخترش سکینه گذاشت و‌ گفت: _مراقب برادرت باش، در دلم آتش و ولوله ای برپاست، میخواهم با نگاه به چهرهٔ پدرت، خنکای آبی به شعله‌های این آتش بریزم و سپس از اتاق خارج شد و به سمت اقامتگاه مولایش به راه افتاد. رباب آنچنان بی تاب بود و با هروله راه میرفت که توجهی به اطراف نداشت، سریع خودش را به حجره همسرش رساند، در باز بود و رباب که نمیخواست بی اذن مولایش داخل شود، گوشهٔ پرده را بالا زد و میخواست اجازه بگیرد که قامت زیبای دلبرش در لباسی سفید و پاکیزه درحالیکه مشغول کُرنش و عبادت در مقابل خداوند بود را مشاهده کرد. رباب عاشق این صحنه بود، او عاشق بزرگمرد زمانش بود که خداوند عاشقانه او را میخواست و رباب بارها و بارها علاقهٔ خدا به ذبیح‌اللهش را از زبان پیامبر که برای او نقل شده بود، شنیده بود. رباب نگاهی مملو از مهری بی‌انتها به حسین که بی‌شک تمام جانش بود، نمود، دستش را روی قلبش گذاشت تا آرامتر بتپد و به خود اجازه نداد وارد اتاق و مزاحم خلوت همسرش با خدا شود، همان کنار در نشست و همچنان گوشهٔ پرده را بالا گرفته بود تا عشقش را سیر تماشا کند، با هر رکوع او ،رباب شعری میگفت و با هر سجده حسین، خدا را شکر میکرد که چنین موهبتی به رباب عنایت شده... بالاخره نماز عشق تمام شد‌. رباب فوری از جا برخواست ، رباب نمیخواست حسین او را در حالیکه بر درگاهش نشسته ببیند، چون میدانست حسین او را بسیار دوست دارد و هر وقت رباب به همسرش وارد میشود، بهترین جای را به او میدهد. رباب شعری را که حسین برایش سروده بود زیر لب تکرار کرد: _به جان تو سوگند! من خانه‌ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آن‌ها را دوست دارم و تمامی ‌‌دارایی‌ام را به پای آن‌ها می‌‌ریزم و هیچکس نباید در این باره با من سخنی بگوید. و ناگهان عشق آتشین رباب،آتشین تر شد، آنچنان که میترسید به درون حجره رود و تاب تحملش تمام شود و... در این هنگام چندین مرد از بنی هاشم را دید که به سمت حجره امام می‌آیند، فورا در تاریکی شب در گوشه ای پناه گرفت تا مزاحم آنها نباشد. ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯
🖤💚🏴💚🖤 🏴اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ وَ عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَعَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ 🖤رمان معرفتی و بصیرتی 💚قسمت ۱۰ مردان بنی هاشم جلوی حجره ایستادند و یکی از آنها پرده را به کناری زد و گفت: _السلام علیک یا مولای یا ابا عبدالله... همانطور که امر کرده بودید، سی نفر از مردان شمشیر زن بنی هاشم آماده اند تا به هرجا امر کنید با شما آییم.. صدای این مرد چقدر برای رباب آشنا بود.... آری درست است او کسی جز قمر بنی هاشم نمیتوانست باشد، آخر ادب عباس حکم میکرد که حسین را نه برادر بلکه مولای بخواند و این از عشق ام‌البنین به دختر رسول الله بود که فرزندانش را چنین بار آورده است.. رباب با خود فکر کرد ، یعنی چه شده و این موقع شب، مولایش حسین به کجا میخواهد برود؟ آنهم با سی مرد جنگی و با شهامت چون عباس... امام از اتاقش بیرون آمد، با طمأنینه جواب سلام همه را داد و فرمودند: _هم اینک به دارالحکومه مدینه به نزد ولید بن عتبه میرویم، ایشان مرا احضار کردند، دلیل احضار را نگفتند اما میتوانم بدانم چه شده، زیرا دیروز به خواب دیدم که منبر معاویه واژگون شده و از خانه‌اش آتش زبانه میکشد و این بدان معناست که مرگ در خانهٔ معاویه را زده است و دلیل احضار من هم حتما همین است و احتمال میدهم نقشهٔ شومی در سر داشته باشند، پس زمانی که پشت درخانهٔ ولید رفتیم ، من به تنهایی وارد خانه میشوم و شما جلوی در منتظر ندای من بمانید، چنانچه شنیدید صدایم بلند شد و سخنم را شنیدید که شما را صدا زدم:«ای خاندان پیامبر» بدون اجازه درون خانه بریزید، آنگاه شمشیرها را بکشید ولی شتاب نورزید، اگر چیز ناخوشایندی دیدید، شمشیر بکشید و هرکس را که آهنگ کشتن مرا داشت، بکشید. آنگاه حسین پیشاپیش جمع حرکت کرد در حالیکه عصای پیامبر صلی‌الله علیه واله را به دست داشت و سی تن از خاندان، موالی و شیعیان، او را مانند نگینی در بر گرفته بودند. رباب این صحنه را میدید ، دل درون سینه اش چونان گنجشکی بی تاب، خود را به قفس تن میکوبید و اشک از چهار گوشهٔ چشمانش جاری بود و میدانست که خبری و تهدیدی در راه است که اگر تهدیدی در کار نبود ، مولایش حسین چنین عمل نمیکرد. پس دستانش را بالا برد و نگاهش را به آسمان دوخت و گفت: _ای خدای حسین، حسینم را به تو سپردم که بی شک بهترین نگاهبانی... جمعیت به در خانهٔ ولید یا همان دارالحکومه مدینه رسیدند، امام قبل از داخل شدن اندکی توقف نمود و فرمود: _ببینید چه سفارشی به شما کردم، از آن تجاور نکنید، من امیدوارم که سالم نزد شما بازگردم. عباس بن علی چون شیری شرزه، دست روی چشم گذاشت و در مقابل مولایش سر فرود آورد و دیگران هم به تأسی از ایشان، چنین کردند. پس حسین بر ولیدبن عتبه وارد شد... 🖤ادامه دارد.... 💚نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی ─━━━⊱🍃🏴🍃⊰━━━─ ╭┅────-----────┅╮ 💠@yazahra_arak313 ╰┅────-----────┅╯