الإمام الصادق علیه السلام
الصَّدَقَهُ لَیلَهَ الجُمُعَهِ و یَومَها بألفٍ، و الصَّلاهُ علی محمّدٍ و آلهِ لَیلَهَ الجُمُعَهِ بألفٍ مِن الحَسَناتِ… .
صدقه دادن در شب و روز جمعه، با هزار{حسنه} برابر است و صلوات بر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان او در شب جمعه، همسنگ هزار حسنه است… .
وسائل الشیعه413/7
هدایت شده از تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم الله قاصم الجبارین ✨
گروه دختران تمدن ساز بار دیگر به کمک های خالصانه شما نیازمند است ما را در این امر یاری بفرمایید 🧕🏻🙏🏻
با نزدیک شدن به اولین سالگرد شهادت حاج قاسم و سعی داریم🤭
با کمک شما خیرین محترم بسته غذایی ۶۳ عدد و پخت غذا و بسته فرهنگی ۲۹۰ تهیه کنیم و به دست نیازمندان برسانیم 🤝
✨ان شاءالله که به حق دست به خون نشسته سردارخود حاج قاسم دستگیره شما عزیزان در محشر باشد ✨
کمکهای نقدی خود را به این حساب واریز نمایید🤗
بتوانیم یاد و زنده نگهداشتن سردار در کار خداپسندانه سهیم باشیم 🤓🤝
فاطمه حدادیان
۶۰۳۷۹۹۷۲۹۹۳۸۷۵۹۸
بانک ملی
اجرکم عندالله
#دختران_تمدن_ساز
#نشر_حداکثری
گروه فرهنگی و اجتماعی دختران تمدن ساز ❤️シ
﴾°• ❤️🌿 @yazainab314 •°❤️🌿﴿
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
✨بسم الله قاصم الجبارین ✨ گروه دختران تمدن ساز بار دیگر به کمک های خالصانه شما نیازمند است ما را در
🔴🔴🔴توجه توجه☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
حتی۱۰۰۰تومان
صدقه در دست پروردگار قرار گيرد، چنانكه از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: هيچ چيزي نيست مگر آنكه فرشته اي بر آن موكل است، جز صدقه، چه آنكه آن در دست خدا واقع مي شود.[13]
[13] . ما من شَيءٍ اِلا وكلَ بهِ ملكٌ إلا الصَّدَقةَ فاِنّها تَقَعُ في يدِ الله، بحار، ج 96، ص 127. روايت گذشته از امام باقر ـ عليه السلام ـ نيز بر آن دلالت دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
چرا من اینطوریاَم ❗️
تا مشکلی بوجود میاد، خودمو میبازم!
آروم و قرارم رو از دست میدم!
نه میتونم خوب فکر کنم .. نه حتی دعا کنم!
💥 چرا من اینجوریاَم ؟
#پیشنھاددانلود
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپویژه💥
🎥 خدایا! حالم خوب نیست!
👤استاد پناهیان
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 همیشه زنده دل باش!
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🌺 بسم رب الشهداوالصدیقین 🌺
سردار دلها رفتی با رفتنت دلهایی را هم بردی😭💔
با تناسب نزدیک شدن به سالگرد شهادت مظلومانه سردار دلها و یارانش قصد داریم که چلههایی را برای شادی روح ایشان و یاران پر کشیده ایشان بخوانیم😊
چله ها اعم از
📍چله ختم قرآن (روزی پانزده صفحه)
📍چلهی دعای هفتم صحیفه سجادیه
📍چلهی دعای الهم الجعلنی......
چه خوب میشود که در برابر زحمات فراوان ایشان در این چلهها شرکت کنیم و ثواب و اجر آن اهدا به روح بزرگ ان بزرگمرد کنیم.🌺
آغاز شروع چله از امروز ۴ آذر تا ۱۳ دی سالروز شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
🔴 عزیزانی که میخواهند در این چله شرکت کنند به آیدی حقیر اطلاع بدهند تا ان شاءالله بتوانیم بااین کار اندک حداقل کمی از دین خود را به سردار دلها ادا کنیم.
🕊 ☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊
┅═ঊঈ☘️🌺☘️ঊঈ═┅
اسم مورد نظرتان رو به این آیدی ارسال کنید
@yazahra4565
🤲 اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ
بحق عمه سادات حضرت زینب کبری(س)
🌹ان شاءا... خیر کثیر دنیوی و اخروی ببینید.
#چله
#سالروزشهادت
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
امروز سی ودومین روز از چله
♦️تلاوت قرآن از صفحه۴۶۶تاانتهای صفحه۴۸۰
♦️دعای هفتم صحیفه سجادیه
♦️ ودعای اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید
#چله
#سالروزشهادت
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
pygh_tl_rsny_blg-_thwb_jyb_sdqh_ddn.mp3
2.26M
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوون ها قدر خودتون رو بدونيد ❣
بخدا اين كليپ ارزش هزار بار ديدن رو داره🍃
نبينى از دست دادى🍂
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
『↯💛』
نشوندادنِ تصـویࢪامامخامنہاے
توے شبڪھ هاے ماهواࢪهاے
بینُ المللی ممنو؏ اسـت
میدونے چرا؟🤔
چوݩ یڪ دختࢪ آلمانۍ فقط با دیدنِ
چهرھ آقـا مسلماݩ شد ! (:♡
✖∫•°♥️
دختراݩھ هایے
از جنس رهبرانہ😍
✖∫•°♥️
قدࢪشونو نمیدونیم
تو ڪشوࢪ هاے عࢪاق و سوریھ
بدون وضو به تصویࢪ حضࢪت آقا دست نمیزنن ࢪفیق :)💚
#آقامونه #مقام_معظم_دلبری☺️
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
بسم رب الشهدا و الصدیقین
با عنایت حضرت حق و ائمه اطهار(ع) سی وهشتمین ختم قرآن هدیه میکنیم به خانم حضرت فاطمه زهرا(س) و امام سجاد(ع) وبرای سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان(عج الله) وشادی روح شهدای مدافع سلامت وشادی روح درگذشتگان زلزله بم و درگذشتگان بیماران کرونایی،سلامتی رهبرعزیزمان، سلامتی مدافعان سلامت و بیماران وبرطرف شدن ویروس منحوس کرونا به همت شما عزیزان۳۸ختم قرآن را آغاز میکنیم قربه الی الله
ان شاالله همه ی گره های زندگیتان به دستان حضرت سجاد(ع)باز شود.
التماس دعا
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨
🔷ختم قرآن شماره 38🔷
📆 تاریخ شروع:99/10/5
🌺 نیت : هدیه میکنیم به خانم حضرت فاطمه زهرا(س) و امام سجاد(ع) وحضرت عیسی(ع) وبرای سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان(عج الله) وشادی روح شهدای مدافع سلامت وشادی روح درگذشتگان زلزله بم و درگذشتگان بیماران کرونایی،سلامتی رهبرعزیزمان، سلامتی مدافعان سلامت و بیماران وبرطرف شدن ویروس منحوس کرونا
⏳مهلت قرائت: یک هفته⌛️
﷽📖جزء1:خانم اصغری ✅
﷽📖جزء2:خانم اصغری ✅
﷽📖جزء3:خانم رحمانی زاده✅
﷽📖جزء4: خانم رحمانی زاده✅
﷽📖جزء5:خانم واقعی✅
﷽📖جزء6:خانم نگار✅
﷽📖جزء7:خانم نگار ✅
﷽📖جزء8:خانم الادری زارع✅
﷽📖جزء9: [عبدالحسین]✅
﷽📖جزء10:[عبدالحسین]✅
﷽📖جزء11: FK✅
﷽📖جزء12:الهی و ربی من لی غیرک✅
﷽📖جزء13:خانم فوری✅
﷽📖جزء14:خانم فوری✅
﷽📖جزء15:الهی و ربی من لی غیرک✅
﷽📖جزء16:خانم مقدم✅
﷽📖جزء17: خانم فوری✅
﷽📖جزء18:الهی و ربی من لی غیرک✅
﷽📖جزء19:الهی و ربی من لی غیرک✅
﷽📖جزء20: یاحی یاقیوم✅
﷽📖جزء21:یاحی یاقیوم✅
﷽📖جزء22:خانم غفاری ✅
﷽📖جزء23: خانم نگین✅
﷽📖جزء24: خانم ندافی ✅
﷽📖جزء25:خانم یاسمن✅
﷽📖جزء26:خانم نرگس ✅
﷽📖جزء27: خانم یوسفی ✅
﷽📖جزء28:خانم یوسفی ✅
﷽📖جزء29: خانم ندافی✅
﷽📖جزء30: خانم صحراگرد✅
🕊 ☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊
┅═ঊঈ☘️🌺☘️ঊঈ═┅
جز مورد نظرتون رو به این آیدی ارسال کنید
@yazahra4565
⚘اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ
بحق حضرت سجاد(ع)
🌹ان شاءا... خیر کثیر دنیوی و اخروی ببینید.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#گنجشک🕊 و آتش🔥
گنجشکی با #عجله و تمام توان به آتش 🔥نزدیک می شد و برمی گشت
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه🌊 آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی
آتش می ریزم !💧
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است🔥🔥🔥 ! و این #آب💧 فایده ای ندارد!❌
گفت : شاید نتوانم آتش را #خاموش کنم😔 ، اما آن هنگام که خداوند☝️ می پرسد : زمانی که #دوستت در آتش🔥
می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!🤲
#درحدتوانمانبهیکدیگریاریرسانیم.
🔺🔶🔻🔸🔹🔺🔶🔻
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
محبت درمانی_۱۴.mp3
8.2M
#محبت_درمانی
یادت باشه؛
اگه خطاهای دیگران رو دیدی
مراقب باش؛
با قضاوت دیگران، خودتُ رو در نگاه خدا بی ارزش نکنی.
#استاد_محمد_شجاعی
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_نود_یکم
یسنا و حسنا با دیدنم به سمتم هجوم آوردند.یسنا محکم مرا به آغوش کشید
_سلام روژان جونی ،دلم برات تنگ شده بود
من فقط یکبار او را دیده بودم و او چنان با ذوق از دیدارم سخن میگفت ،انگار دوست قدیمی خود را دیده است.از ذوق او من هم به وجد آمدم
_سلام عزیزم .منم همینطور
حسنا با لطافت مخصوص به خود قل دیگرش را کناری زد و مرا به آغوش کشید
_سلام خوشگله ،از وقتی دیدیمت همش حرفت تو خونمونه اونقدر که حسام هم کنجکاو شده ببینتت
با چشمانی متعجب به او زل زدم
_حسام!!!
یسنا خندید
_خان داداشم رو میگه
_اهان
دوقلوها که حرفشان تمام شد با مرجان و سوسن گرم احوال پرسی کردم .
با آنکه دل خوشی از سیمین نداشتم ولی چون نگاه دیگران به ما دوخته شده بود به اجبار لبخندی زدم
_سلام سیمین جون .خوبید
سیمین با ابروهایی گره افتاده نگاهی به من انداخت وپوزخندی زد
نمیدانم دقیقا چه هیزم تری به ایشان فروخته بودم که انقدر طلبکارانه با من رفتار میکرد.اگر بخاطر زهرا و شخصیت محترم خودم نبود قطعا جواب دندان شکی به پوزخندش میدادم.همه از بی احترامی سیمین ناراحت بودند و انگار نمیدانستند چه باید بگویند .
زهرا دستم را گرفت و کنار خودش و مرجان نشاند
_بیا اینجا بشین عزیزم
با صورتی برافروخته به سیمین توپید
_سیمین خانم شما مسلمونی باید بدونی که جواب سالم واجبه!درضمن من نمیدونم تو دقیقا چه مشکلی با دوست من داری
من از بحث پیش آمده ناراحت بودم میخواستم حرفی بزنم که یسنا با خنده گفت
_رقیب قدری پیداکرده ،ناراحته بچه
همه زدند زیر خنده ولی من ناراحت شدم .حداقل دلم نمیخواست بقیه فکر کنند ربطی بین من و کیان وجود دارد .
_یسناجون من رقیب کسی نیستم عزیزم .سیمین جونم حتما از من خوششون نمیاد.
صدای زنگ گوشی ام باعث شد سکوت کنم.گوشی را از کیفم خارج کردم .نگاهی به صفحه انداختم .
با دیدن اسم روهام لبخند به لب آوردم
ببخشید من یه لحظه تنهاتون میزارم.زهرا جان کجا میتونم جواب بدم
_عزیزم .انتهای این سالن پله میخوره به حیاط خلوت میتونی بری اونجا حرف بزنی
_ممنون عزیزم
از جمع فاصله گرفتم و به سمت حیاط خلوت رفتم.
_سلام داداش خوشگلم
_وای قلبم.نامروت نمیگی مهربون میشی قلبم از کار میفته
در دل خدانکنه ای به عزیزترین برادر دنیا گفتم
_خیلی بدجنسی ،مگه همیشه باهات بد رفتار میکنم .من که عاشقتم دیوونه من
_وا.....ی قلبم ،سکته دیگه رو شاخشه!خواهری راستش رو بگو آفتاب از کدوم طرف در اومده مهربون شدی
زدم زیر خنده،روهام مثل کف دستش مرا میشناخت ،هرچقدر مادر و پدر غرق کارهای خودشان بودند ولی روهام همیشه هوایم را داشت و برایم برادرانه خرج میکرد
_دشمنات سکته کنه خان داداشم.جانم عزیزم باهام کاری داشتی؟
_روژان میدونی که دوستت دارم
_اوهوم
_میدونی جونم به جونت بنده؟
_اوهوم
_زبونتو موش خورده ؟
_اوهوم
_ببین جنبه نداری باهات خوب رفتارکنم.
نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم بلند و بی دغدغه خندیدم .من عاشق همین دیوانه بازی هایمان بودم .روهام برای من بیشتر از یک برادر بود برایم یک دوست فابریک بود.
_ای جوونم چه خوش خنده هم هستی.خواهری کجایی؟
_من مهمونی ام
_بله بله!کجا به سلامتی؟
_خونه دوستم .همون که یبار دیدیش؟
_همون خانم خوشگله که خط و نشون کشیدی سمتش نرم
چه خوب به یاد داشت که به او سپرده بودم زهرا از ان مدل دخترهایی که دور و برش موس موس میکنند نیست و حق ندارد چپ نگاهش کند
_بله همون .
_اوکی پس مزاحمت نمیشم خوش بگذره عزیزم.به دوست تو دل بروت هم سلام ویژه برسون
با اخطار صدایش زدم
_روها....م
_حرص نخور پیر میشی عزیزم.شب خوش
_برو نبینمت بچه پرو .شب خوش.
به سمت در ورودی برگشتم به داخل ساختمان برگردم که با سیمین روبه رو شدم...
&ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_نود_دوم
سیمین کمی این پا و آن پا کرد و بالاخره گفت
_میشه حرف بزنیم
جا خوردم ناخودآگاه ابروهایم بالاپرید و چشمانم گرد شد
_بله حتما
سیمین به سمت نیمکت گوشه باغ اشاره کرد.به همان سمت رفتم و نشستم.او با فاصله کنارم نشست .نگاهی به اطراف انداختم جای دنجی بود
_بفرمایید گوش میدم
_ببین خانم .من نمیدونم شما از کی کیان رو میشناسید ولی میخوام بدونی من از بچگی با اون بزرگ شدم چند سالی هم هست که قراره باهم ازدواج کنیم
چیزی در وجودم جابه جا شد .چه بود ؟خودم هم نمیدانم ،شاید کودک درونم بعد از شنیدن این حرف گوشه ای کز کرده است !
نگاه از کودک درونم گرفتم شاید بهتر بود تنهایش میگذاشتم و بعد در تنهایی دستش را میگرفتم و باهم ساعت ها در خیابان پرسه بزنیم.
_به سلامتی! چه کمکی از من ساخته است؟
_تنها کمکی که میتونی به من بکنی اینه که پاتو از وسط زندگی ما بکشی بیرون
_ببخشید ولی پای من وسط زندگی کسی نیست
من صبرم تمام شده بود یا او بیش از حد روی اعصاب بود.از روی نیمکت برخواستم
_ببین خانم بهتره فکر کیان رو از ذهنت بیرون کنی
روبه رویم ایستاد .
_تو زندگی کیان من، جایی واسه دخترایی مثل تو که خودشون رو به همه میچسبونند ،وجود نداره.
حرفهایش مشمئز کننده بود .بغض به گلویم چنگ انداخت
_مواظب حرفات باش سیمین خانم
_حرف حق تلخه عزیزم.فکرنکن منم مثل زهرا و زندایی گول این مظلوم نماییت رو میخورم
_اینجا چه خبره؟
با صدای سرزنش گونه کیان چشم بستم .جرات برگشتن به سمتش و نگاه کردن به چشمانش را نداشتم.
ترسیدم ،از کیان ؟نه!بیشتر از اینکه نکند واقعا پایم وسط زندگی انها گیر باشد ترسیدم.
وقتی سیمین را مخاطب قرارداد چشم باز کردم
_دختر عمه میشه بگید اینجا چه خبره.
سیمین برخلاف دقایقی پیش که میخواست مرا بکشد، سربه زیر و آرام به حرف آمد
_شما بفرمایید چیز خاصی نبود
واقعا به نظر او چیز خاصی نبود!سخت بود ولی بهتر بود این مسئله همین جا تمام میشد .دلم نمیخواست بیشتر از این غرورم شکسته شود.
_ببخشید استاد
چشمان سیمین و کیان با شنیدن لفظ استاد گرد شد .اگر حالش را داشتم اگر کودک درونم چشمانش بارانی نبود شاید به چشمان گرد شده انها ساعتها میخندیدم.
_میشه یه سوال از شما بپرسم؟
نگاهم به دستهای سیمین افتاد که چادر بیچاره را با دستهایش مچاله کرده بود
_بفرمایید
نگاه از دستهای سیمین گرفتم و به پیراهن سفید کیان دوختم
_من پام وسط زندگی شما و سیمین خانم هستش؟
از حرفم شوکه شد .ناگهان سرش بالا آمد و نگاه تیز و برنده اس را نصیب سیمین کرد
_من متوجه منظورتون نمیشم .این چه حرفیه اخه
_مگه رابطه من و شما غیر از رابطه استاد و شاگردی بوده؟
_بوده
شوکه شدم ،ناباور چشم دوختم به نگاه پر از محبتش که سریع به زمین دوخته شد.رو به سیمین کردم
_من عذرمی خوام اگه ناخواسته باعث شدم فکر کنید که من اومدم وسط زندگیتون
نگاه از چشمان پرشعف سیمین گرفتم و به سمت خانه به راه افتادم.
سقوط اولین قطره اشکم همزمان شد با صدای پر خواهش کیان
_روژان خانم .خواهش میکنم به حرفهای من گوش بدید
سر جایم خشکم زد
_بین من و دختر داییم زندگی وجود نداشته و نخواهد داشت .من همینجا جلو شما ازشون عذر میخوام اگه با رفتارم کاری کردم که به این وصلت امیدوار بشن و اما شما !روژان خانم من تا حالا تو چنین موقعیتی قرارنگرفته بودم گفتنش برام سخته
به سمتش برگشتم .مستاصل بود انگار حرف زدن برایش سخت بود .نگاهش هراسان و فراری بود از نگاهم!
_اگه اجازه بدید با خانواده خدمت برسیم
قلبم انگار تازه به یاد آورده بود که باید بتپد.
پروانه ها در وجودم به پرواز درآمدند و کودک درونم با شادمانی به دنبالشان میدوید و میخندید.
کی به خودم آمدم را نمیدانم .کی چشمانمان بهم گره خوردند را نمیدانم .کی سیمین ما را تنها گذاشت را نمیدانم .من در رویای بودن کنار کیان غرق بودم. با صدای کیان به خود آمدم
_روژان خانم جوابم رو نمیدید؟میدونم درستش این بود که مامانم با خانواده در میون بگذارند
با گونه های گلگون شده به زور نجوا کردم
_شما صاحب اختیارید
به سمت خانه به راه افتادم تا مبادا چشمان عاشقم به سمت کیان بدود.
پیش دخترها برگشتم .تا نگاهم به انها افتاد همگی شروع کردند به کل کشیدن .با چشمانی گرد شده نگاهشان کردم
زهرا که نگاه حیرانم را دید خندید
_خبرش از خودت زودتر رسید
_خبر چی؟
یسنا بغلم کرد
_خبر خواستگاری پسرخاله جان
بدنم از خجالت گر گرفت.زهرا ،یسنا را کنار زد و گونه ام را بوسید
_قربون خجالتت بشم من .
جان کندم تا پرسیدم
_از کجا فهمیدید
&ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
Aghasi Shayad In Jome Biayad.mp3
3.9M
شاید این جمعه بیاید شاید....
🎤 مرحوم #آغاسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🌺🍃شاید این جمعه بیاید
✨شاید...
🌺🍃پرده از چهره گشاید
✨شاید...
🍃جهت تعجیل فرج مولایمان صلوات🍃
✨اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314