eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.3هزار ویدیو
428 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
واما هدیه ویژه ما😍😍😍😍 تقدیم حضور شما عزیزان😊😊😊☺️☺️☺️ نسخه پی دی اف کتاب 💐🌹🌺🌸فریاد مهتاب📙📘📗📕📔 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فرياد مهتاب.pdf
1.09M
پی دی اف کتاب مهتاب💔💔 🖤🖤🖤 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
همراهای عزیز کانال دختران تمدن ساز خوشحال شدم از اینکه در خدمتتون بودم😊😊😊 لطفاً نظرات و انتقادات یا احساس خودتون رو نسبت به کتاب (فࢪیاد مھتآب )با ما از طریق ایدی زیربه اشتراک بذارین خوشحال میشیم از نظراتتون باخبربشیم😊😊😊☺️☺️☺️ @banoyehgomnam_313 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 ۶ روز مانده... گفتی که به دل عزم شهادت دارم گفتم برســان ســلام ما بر مـــادر ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12_RezaNarimani_fadaeian-fatemiye9401_(3)_(www.rasekhoon.net).mp3
10.67M
خوانی دانلود دعا 🖤🖤🖤 💔💔💔 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😎بدانید در اونجایے کہ شما فکر نمیکنید ما در نزدیڪ شما هستیم!✌️🏻 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
☀️هوالحبیب 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 ظهر شده بود و صدای خنده های روهام در خانه پیچیده بود. هرموقع روهام به خانم جون می رسید همچون پسران شش ساله شیطنت میکرد و همه را به خنده وا میداشت.دل و دماغ این را نداشتم که مثل همیشه من هم پای شیطنتهایش شوم. نگرانی از فرداهای بدون کیان حسم را پرانده بود. صدای زدن چندتقه به در به گوشم رسید. _بفرمایید؟ در اتاق باز شد و روهام خندان به داخل اتاق سرک کشید _سلام بر دردونه روهام فقط او میتوانست در هر حالی، لبخند را مهمان لبهایم کند. _سلام داداشی روهام در را بست و با چندقدم خودش را به من رساند و کنارم روی تخت نشست و با دست موهایم را نوازش کرد _شنیدم خدا زده پس سر یه بنده خدایی و قراره بیاد خواستگاری خندیدم، او ادامه دارد _میگم روژان از الان دلم به حالش میسوزه .طفلک چه گناهی به درگاه خدا کرده که عاشق تو شده نیشگون ریزی از بازوی عضلانی اش گرفتم .به جای اینکه دردش بیاد زد زیر خنده _اخه جوجه تو چقدر زور داری که نیشگون میگیری .آدم احساس میکنه مورچه قلقلکش میده هردو باهم زدیم زیر خنده _خوشگله نمیخوای به من بگی این خواستگار محترمت کیه؟چیکاره اس؟چرا مامان انقدر شاکیه رابطه من و روهام فراتر از یک رابطه خواهر برادری بود. روهام در هرلحظه یک نقش را برایم بازی میکرد. موقع شیطنت هایم دوستم میشدوقتی به کمک نیاز داشتم مثل یک پدر پشت دخترش در می آمدو من به او تکیه میزدم. وقتی احساساتی و یا بیمار میشدم مثل یک مادر کنارم می ماند و از من پرسناری میکرد و وقتی دنبال یک گوش شنوا بودم تا از رازهایم بگو او مثل یک خواهر به حرفهایم گوش میداد. خوب به یاد دارم اولین باری که یک پسر در دوران نوجوانیم به من پیشنهاد دوستی داد با ترس و لرز برای روهام تعریف کردم و او از همجنس های خودش گفت .از نامردی هایشان .گفت که دختر برای انها مثل یک اسباب بازی می ماند که وقتی خسته شوند کنارش میزنند .او گفت که من برایش ارزشمندم و تا وقتی کسی لیاقتش را پیدا نکند اجازه نمیدهد کسی به من نزدیک شود.روهام عاقلترین و عزیزترین فرد زندگیم است آنقدر دوستش دارم که حتی وقتی کنارمم هست دلتنگش میشوم.دلم به بودنش قرص است.هیچ وقت فکر نمیکردم کسی پیدا شود که اندازه روهام دوستش داشته باشد و حالا کیان آمده بود و باعث شده بود قلبم را بین هردوی انها تقسیم کنم. با تکان دادن دست روهام در مقابل چشمانم از فکر بیرون آمدم _هان؟ _به پا غرق نشی عزیزمن خندیدم _من قربون خنده ات.حالا بگو ببینم به کی یه ساعته که فکر میکردی که تو فکر بودی؟ _به تو چشمانش گرد شد _به من اشک به چشمانم دوید _به این فکر میکردم ، خوبه که هستی داداشی.به قدیما فکر میکردم به روزهایی که تو همیشه کنارم بودی .تو همیشه به جای مامان ، بابا ،دوست و حتی خواهر هوامو داشتیمن خیلی خوشبختم که تو رو دارم داداشی.تو روخدا هیچ وقت تنهام نزار نمیدانم چرا انقدر لوس شده بودم ،اشکهایم جاری شد.روهام مرا به آغوش کشید _روهام فدای اشکات بشه خوشگل من.تو همه کس منی مگه میشه تنهات بزارم و هوات رو نداشته باشم. من همیشه کنارتم حتی وقتی که ازدواج کنی .حالا به داداشی بگو این اقا کیه _استاد دانشگاهمه _چه خوب .دوسش داری گونه هایم رنگ گرفت . _اوهوم _چی شد که عاشقش شدی _یادته بهت گفتم واسمون یه استاد جدید اومده.ایشون منظورم بود اسمش کیان شمس هستش .خیلی مقید و مذهبیه .تو چشم دخترا زل نمیزنه .با خانم ها با احترام حرف میزنه.خیلی با شخصیت و با کلاسه.اصلا شبیه اون مذهبیایی که تصور میکردم نیست و اینکه تازه از سوریه روهام باذوق پرید وسط حرفم _مدافع حرمه؟ لبخند به لب آوردم _اره _پس خیلی مرد و بامروته _اره فکرکنم _ببین عزیزم.از تعریفای تو مشخصه که خیلی آدم درست و حسابیه و من میتونم راحت دست گلمو بهش بسپارم ولی عزیزم تو میتونی با این آدم زندگی کنی؟سختت نیست که اون خیلی مقیده.دوروز دیگه خجالت نمیکشی باهاش بیای مهمونیای فامیل.خودت میدونی مهمونیای ما بیشتر مختلطه با این مشکلی نداره. _من خیلی قبولش دارم هم خودش رو و هم اعتقاداتش رو ولی اون رو نمیدونم. _خب پس شماره اش رو بده به من.بقیه اش رو بسپار به من _آخه _دیگه آخه نداره دردونه . گوشی را از روی میز برداشتم وشماره کیان را به روهام دادم. &ادامه دارد...
☀️هوالحبیب 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 روهام با گوشی خودش با او تماس گرفت و گوشی را روی حالت اسپیکر گذاشت تا من هم شنونده حرفهایشان باشم. چند بوق آزاد خورد تا اینکه صدای دلنوازش به گوشم رسید _بفرمایید _سلام.ببخشید همراه آقای شمس _بله خودم هستم بفرمایید _چند لحظه میخواستم وقتتون رو بگیرم _ببخشید شما؟ _ادیب هستم برادر روژان جان باصدای هول شده کیان لبخند به لب آوردم _جانم در خدمتم _همونطور که در جریانید .مادرتون از مادر بزرگم اجازه خواسته بودند برای خواستگاری از روژان جان. _بله درسته. _میتونم کیان صداتون کنم _بله بله حتما‌.لطفا راحت باشید _ببین آقا کیان من همین یه دونه خواهر رو دارم و از جونمم بیشتر دوسش دارم .تا جایی که فهمیدم شما خانواده خیلی مذهبی هستید برعکس خانواده من.میخواستم اگه وقت دارید امروز عصر باهم بشینیم صحبت کنیم اگر بعد از حرفهای من بازهم تمایل به این ازدواج داشتید من با خانواده صحبت میکنم و زمان خواستگاری رو بهتون اطلاع میدم _خیلی خوشحال میشم که قبلش مثل دوتا مرد باهم صحبت کنید .قطعا خوشبختی خانم ادیب برای من هم اولویت اول هست .شما زمان و مکان رو بفرمایید من خدمت میرسم _من آدرس رو براتون پیامک میکنم .به امید دیدار _خدانگهدار روهام تماس را که قطع کرد زد زیر خنده و ادای کیان را درآورد _(قطعا خوشبختی خانوووم ادیب اولویت منه) روژان به این جواب مثبت بده پسری که هنوز دختری که دوسش داره رو خانم ادیب صدا میکنه خیلی پاکه .نباید از دستش داد دوباره با صدای بلند خندید ،مرا هم به خنده انداخت. _پاشو بریم نهار .انقدر خندیدم دلم ضعف کرد الان گشنمه. _باشه تو برو منم میام صدای کیان را تقلید کرد _باشه خانوم ادیب خنده کنان اتاق را ترک کرد. به آشپزخانه رفتم .همه دور میز نشسته بودند .کنار روهام نشستم. نهار با خنده و شوخی گذشت.بعد از نهار پدر روبه روهام کرد _روهام حاضر شو بریم شرکت روهام سمت من نگاهی انداخت و چشمک زد _شرمنده باباجون امروز رو به من مرخصی بده .با دوماد آینده قرار دارم پدرم با تعجب گفت _دوما آینده دیگه کیه روهام خندید _استاد روژان دیگه.عصر باهاش قرارگذاشتم میخوام ببینم چجوریه‌. اگه مناسب بود با اجازه شما بگم واسه خواستگاری تشریف بیارند _خوبه اتفاقا منم به خانجون گفتم بهش خبر برسونه بیاد شرکت .حالا که تو زحمتش رو میکشی من دیگه صحبتی نمیکنم .هرتصمیمی گرفتی خبرش رو بده _چشم باباجان پدر به خانم جان سفارش کرد که دیگر حرفی به خانواده کیان نزد و منتظر تصمیم و تحقیقات محلی روهام بمانیم مادرم ولی راضی نبود و با عصبانیت به روهام توپید _روهام میخوای بری در مورد چی حرف بزنی .انچه عیان است چه حاجت به بیان است.اونا از این خانواده های سطح پایین هستند من راضی نیستم دخترم رو بدم به چنین خانواده ای ‌.پس لازم نیست بری تحقیق کنی.روژان بچه است عقلش نمیکشه .تو دیگه چرا از حرف مادر دلگیر شدم میخواستم حرفی بزنم که با اشاره روهام سکوت کردم . _مامان خوشگلم .حالا من میرم صحبت میکنم اگه دیدم خیلی متحجر هستند و روژان با اونا خوشبخت نمیشه خودم همونجا ردش میکنم .پس شما بسپار به من و نگران نباش. _من دیگه حرفی نمیزنم .ببینم میتونید این دختر رو بدبخت کنید یا نه دیگر حوصله شنیدن حرفهایشان را نداشتم بی سر و صدا به اتاقم پناه بردم . &ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 ↻وقتی در گنـــاه، غرق میشی شیطـان کاری باهات نداره ⇦امـا وقتی تلاش میکنی تـا از اسارتــش بیرون بیایی، مدام وسوسه‌ات میکنه با همون نقطه ضعف‌هات ❣مراقبش باش و خودتو به خدا بسپار 💔 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
🔻‌ مادر شهیدان شاه حسینی به فرزندان شهیدش پیوست 🔹️ حاجیه خانم توران طیرانی یوسف آبادی همسر مرحوم حاج عبدالوهاب شاه حسینی و مادر شهیدان بزرگوار محمد حسن، حسین و سعید شاه حسینی به فرزندان شهیدش پیوست. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میبرم دخترم ؛ حتما شما را پیش آقا میبرم ! به روی سرم ! جلوه ای از ارادت ، عشق و محبت سردار دلها سلیمانی عزیز به فرزندان شهدا 🌷 کجا آن مرد خوب خدا کجا رفت آن مرد بی ادعا کجا رفت آن عاشق شهدا کجایی حاجی جان سردار دلها 😭😭😭😭😭 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
••🖤 نگیر از سرم سایه ی چادرت را پناهی از این خیمه بهتر ندارم 🥀 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
سلام کاربرهای عزیز👋🏻 شرمنده امروز چالش نیست🙈 فردا امتحان دارم باید بخونم 😔 انشالله فردا👋🏻
🔸سلام رفقا سالگرد شهادت حاج قاسم نزديكه به نظرتون چطور ميتونيم اندكي از دين خودمونو به حاجي ادا كنيم؟ يه پيشنهاد،الان بالينك naslesoleimani.com طومار رو امضا كنيد تا به دشمنانش نشون بديم پرچم بالاست و نسل سليماني در راه است جهاد شما،پاي كار آوردن ۱۰۰نفر براي امضا پويش
خدا همہ ارادتش ࢪا به علے نشان مےدهد با زهرا… ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
Doam Kon Madar.mp3
8.79M
مادر صدای قلب من تویی ❤ مادر دعای سینه زن تویی ❤ مادر تو سایه روی سر منی... مادر امید آخر منی دانلود ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
-🖤- بے تو هر ݪحظہ‌ مࢪا بیم‌ فرو ریختن است مثݪ‌ شهرے ڪہ‌ بہ‌ روے گسݪ‌ زݪزݪہ‌ ها ست 🥀 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
332K
پیام مهم استادتقوی در آستانه سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی همه جا منتشر کنید و به همه تذکر بدهید . . . ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرمنده ام بی بی جان...💔 ♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️ 😍🌿♥️🍃  @yazainab314