🌟 کراماتی از حضرت #امام_هادی (علیه السلام) - {۵}
5️⃣ #داستان_کوتاه
🦅 احترام پرندگان به امام هادي (عليه السلام)
⚜️ #ابوهاشم_جعفري ميگويد:
🏛️ #متوکل تالار آفتابگيري درست کرده بود که پنجرههاي مشبک داشت و داخل آن پرندگان خوش آواز را رها ساخته بود.
🤝🏼 روزهايي که سران حکومت براي سلام رسمي و تبريک نزد او ميآمدند، متوکل درون همين تالار مينشست اما بر اثر سر و صداي پرندگان، نه حرف ديگران را ميشنيد و نه ديگران حرفش را ميشنيدند!!
🌹فقط وقتي که امام هادي (عليه السلام) وارد ميشدند تمام پرندگان ساکت و آرام ميشدند و تا وقتي امام هادي از آنجا خارج نميشد سر و صدايي شنيده نميشد. (۱)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
🧠 آگاهي امام هادي (عليه السلام) از سؤال ذهني اصحاب!
⚜️ #محمد_بن_شرف ميگويد:
🌴 همراه امام هادي عليه السلام در يکي از کوچه هاي مدينه راه ميرفتم.
👌🏻خواستم از امام هادي (عليه السلام) مسألهاي بپرسم اما قبل از اين که سوالم را مطرح کنم، امام به من فرمود:
🔅«ما در جاي شلوغي هستيم و مردم در رفت و آمدند. اکنون زمان خوبي براي سوال کردن نيست.» (۲)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
⚰️ امام هادي (عليه السلام) و پيشگويي مرگ جوان غافل
⚜ #ابوحسين_سعيد پسر #سهل_بصري_ملّاح ميگويد:
🌤️ روزي امام هادي (عليه السلام) به مجلس وليمه يکي از فرزندان #خليفه_عباسي دعوت شد.
🏛️ همراه امام وارد مجلس شديم. حاضران با ديدن امام به احترامش سکوت کردند.
🗣️ ولي جواني در اين مجلس حضور داشت که احترام امام هادي را نگه نداشت و در مجلس به خنده و حرف هاي ياوه مشغول بود.
🌹 در اين هنگام حضرت هادي (عليه السلام) رو به او کرد و فرمود:
🔅«در خنده زيادهروي ميکني و از ياد خدا غافل هستي، در حالي که سه روز بعد در قبرستان خواهي بود!»
⏳جوان ساکت شد و چيزي نگفت. ما روزها را شمارش کرديم، دقيقا پس از سه روز از دنيا رفت و همان روز به خاک سپرده شد. (۳)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
🌟 امام هادي (عليه السلام) و تبديل خاک به طلا
👳🏻♂️ #داود_بن_قاسم_جعفري ميگويد:
🏰 يک سال پيش از سفر #حج، براي وداع با امام هادي (عليه السلام) وارد شهر #سامرا شدم. امام مرا تا بيرون شهر بدرقه کرد.
⭕ آنگاه از مرکب خويش پياده شد و روي زمين با دست خود دايرهاي کشيد و فرمود:
🔅«اي عمو، آنچه را در اين دايره هست براي مخارج و هزينه سفر حجات بردار!!»
🌟 همين که دست بر خاک گذاشتم، شمشي به وزن دويست مثقال از طلا به دستم آمد. (۴)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
👁️ امام هادي (عليه السلام) و شِفاي نابينا
👌🏻 #هاشم_بن_زيد ميگويد:
🧔🏻با چشمان خود ديدم که کوري را نزد امام هادي (عليه السلام) را آوردند و امام، او را بينا کرد.
🕊️ و نيز ديدم که با گِل، پرندهاي درست کرد و در آن دميد، و پرنده جان گرفت و به پرواز در آمد.
✋🏻 به امام گفتم: «ميان شما و #حضرت_عيسي (عليه السلام) تفاوتي نيست!»
🌹 امام فرمود:
🔅«اَنَا مِنهُ و هُوَ مِنِّي»؛
🔅من از او هستم و او از من است. (۵)
📚 پينوشتها:
۱. بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۸، ح ۳۴.
۲. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۶.
۳. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۱، ح ۵۷.
۴- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۲، ح ۵۲.
۵. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۵ / شماره ۶۳ از کتاب عيون المعجزات.
#کرامات
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💠🧠📚✍🏻💠 #پــرســمــان
❓نقش #امام_هادی(ع) در آمادگی مردم برای عصر انتظار چگونه بود؟
✅ پاسخ:
🌐 از جمله اقدامات امامان معصوم (ع) جهت آماده سازی مردم برای عصر غیبت، ایجاد سازمان وکالتی و تعامل آنها با ائمه به طور غیر مستقیم و از طریق وکلا و نائبان ایشان بود؛ چرا که بدون آمادگى و زمینههاى لازم، غیبت ناگهانى امام معصوم(ع)، براى شیعیانی که دو و نیم قرن از نعمت حضور امامان معصوم(ع) بهرهمند بوده و مستقیماً با آنان ارتباط داشتند، میتوانست واقعهاى غیرمنتظره و مشکلآفرین باشد؛ از اینرو، امامان(ع) با ایجاد شرایط مشابه، شیعه را به تدریج با شرایط عصر غیبت آشنا میساختند.
📜 از مشخصات بارز عصر غیبت صغرا آن بود که شیعیان تنها از طریق وکلای حضرت حجت (عج) امکان ارتباط با آن حضرت را داشتند، و همین طور براى طرح مشکلات خود بایستى آنها را به صورت مکتوب به وکلا و ابواب حضرت تحویل میدادند و سپس پاسخ را در قالب توقیعات دریافت میکردند.
👌🏻این رویّه گرچه کم و بیش در عصر سایر ائمه(ع) نیز اعمال میشد ولى در عصر امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع) که شیعیان در آستانه ورود به عصر غیبت قرار داشتند، تشدید شد.
✍🏻 براى نمونه؛ میتوان به جریان تظلّم و دادخواهى سیف بن لیث اشاره کرد که با وجود آنکه در سامرا بود مطلب را کتباً به اطلاع امام عسکرى(ع) رساند.
📚 کافی، ج ۱، ص ۵۱۱.
📚📖 در این عصر عمده امور دفتر وکالت، به وسیله باب (وکلای) امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع)، یعنى «عثمان بن سعید عمرى» و برخى دیگر از وکلاى سرشناس آن دو بزرگوار انجام میگرفت. از همینرو است که وى از سوى آن دو بزرگوار مدح بلیغ شده و شیعیان و وکلاى دیگر، مأمور به مراجعه نزد وى بودهاند.
⚜️ از جمله کلمات امام هادى(ع) در مدح وى آن است که به احمد بن اسحاق فرمود:
🔅«این ابو عمرو، مورد اعتماد و امین من است و آنچه بگوید و انجام دهد از جانب من گفته و انجام داده است، از وى بشنوید و اطاعت کنید».
📙کتاب الغیبة، ص ۳۵۳ - ۳۵۴.
🏴 احمد بن اسحاق گوید: پس از شهادت امام هادى(ع) به حضور امام عسکرى(ع) رسیدم و آن حضرت نیز شبیه کلام پدر بزرگوارش را فرمود.
👥👥 در این راستا، جریان توثیق و معرفى وى به حدود چهل نفر از شیعیان در یک مجلس و به گروهى دیگر از شیعیان در مجلسى مشابه، از نمونههاى دیگر مدح و توثیق امامین عسکریین(ع) درباره او است.
📙 همان، ص ۳۵۷.
⏳براى آماده سازى و عادت دادن شیعیان به شرایط عصر غیبت و مراجعه نزد وکلا به جاى ملاقات با امام، شیوه «احتجاب» و «غیبت» بود.
🔰از نقلى که در این باره وارد شده، میتوان کیفیت عملکرد امامین عسکریین(ع) در این زمینه را تبیین نمود؛ گرچه این نقل شاید تا اندازهای مبالغه آمیز باشد:
🔅«ابوالحسن عسکرى (امام هادى) از بسیارى از شیعیان به جز تعداد اندکى در احتجاب بود و وقتى نوبت به ابومحمد امام حسن عسکرى(ع) رسید با خواص خود و غیر آنان از پس پرده سخن میگفت، مگر در زمانهایى که به خانه سلطان میرفت».
📕 اثبات الوصیة للإمام علی بن أبیطالب، ص ۲۷۲.
👌🏻این نحوه رفتار ایشان و پسر گرامیاش، مقدمهاى براى غیبت صاحب الزمان(عج) بود تا شیعه با این وضع خو گرفته و نسبت به غیبت بیگانه نباشد و عادت بر احتجاب و استتار جارى شود.
📜 اجتناب از پاسخهاى مشافهى و مستقیم و تأکید امامین عسکریین(ع) بر ارتباط کتبى با شیعیان از طریق وکلا نیز در راستاى آماده سازى شیعه براى پذیرش شرایط عصر غیبت بود.
🔍📚📖 وقتى به مجموعه نامهها و توقیعات امامان معصوم(ع) توجه کنیم غالب آنها را مربوط به دو امام هادى(ع) و عسکرى(ع) و بیش از آنها مربوط به امام عصر(عج) مییابیم.
✍🏻 این رویّه آنچنان شایع شده بود که اصحاب و خواص آن دو بزرگوار، این را مفروض میدانستند که برقرارى ارتباط با ایشان جز از طریق مراسله و مکاتبه انجام نمیشود.
📜کثرت این توقیعات به حدّى بود که در یک مورد، احمد بن اسحاق براى کسب یقین به صدور نامهها از امام عسکرى(ع)، از آن حضرت طلب دست خط میکند. نمونههاى متعددى از نامهها و توقیعات در این زمینه قابل ارائه است.
📚 سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(ع)، ج ۱، ص ۵۳ – ۵۴.
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🕌 #مقام_حسین (علیه السلام)
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🌴 بی هدف در کوچه قدم می زدم. چند روزی می شد که «یار خِرَد پیشهی نورانی» ام را ندیده بودم و از حال و روزش خبر نداشتم. طوری به او عادت کرده بودم که اگر یک روز نمی دیدمش، تمام روز بی قرار بودم.
❤️ او را مثل برادر، حتی بیشتر دوست داشتم. هر چه داشتم از او بود. چیزهای زیادی از او آموخته بودم.
🤝🏻 سر کوچه به « #محمد_بن_حمزه » برخوردم. بعد از سلام و علیک پرسید:
+ ابوهاشم! بی حالی! نکند خدای نکرده مریض باشی!
- نه! حالم خوب است ؛ فقط...
+ فقط چی؟ بی پولی؟
- نه بابا! تو هم حرف ها می زنی! راستش چند روز است #امام_هادی (علیه السلام) را ندیده ام. دلم برایش تنگ شده. فکر می کنم به مسافرت رفته است.
+ مگر خبر نداری؟
- چه شده؟
+ به به! عجب مریدی هستی که از حال مرادت خبر نداری!
- چه شده؟ اتفاقی افتاده؟
+ حضرت بیمار است. دو روز است که در بستر افتاده و تب شدیدی دارد. همین الآن از عیادت او می آیم.
- پس من رفتم. خداحافظ...
👣 با شتاب خود را به خانه ی امام رساندم. هنوز چند دقیقه از نشستنم نمی گذشت که امام فرمود:
🌷 ابوهاشم!
👳🏻♂️ بله آقا!
🌷 اگر کاری به تو محوّل کنم، انجام می دهی؟
✋🏻 حتماً، با کمال میل!
🌷 می خواهم یکی از دوستان را به حرم #امام_حسین (علیه السلام) بفرستی تا برای شفای من دعا کند. هزنیه ی سفرش را هم می دهم!
💰 کیسه ی کوچک پول را از زیر متکایش بیرون آورد و به من داد:
🌷 این هم خرج سفر.
👳🏻♂️ هاج و واج بودم که چه بگویم.
💰 کیسه را گرفته، بیرون رفتم.
🤝🏻 در راه به « #علی_بن_بلال » برخوردم. تمام آنچه را که اتفاق افتاده بود گفتم و از او خواستم به #کربلا برود و برای بهبودی امام دعا کند.
🧔🏻 علی بن بلال گفت: با جان و دل حاضرم، ولی حضرت، خودش از حرم امام حسین علیه السلام برتر و بالاتر است. او از آل پیغمبر (ص) است و مسلّماً دعایش از دعای من روسیاه زودتر مستجاب می شود. چرا چنین گفته؟
👳🏻♂️ نمی دانم! حال حاضری بروی یا نه؟
🧔🏻 گفت که حاضرم، اما ابتدا باید به منزل بروم و به همسر و فرزندانم خبر بدهم، سپس عازم می شوم.
💰 پول ها را به او دادم و خواستم مرا نیز از دعای خیر فراموش نکند.
👣 به منزل حضرت برگشتم تا هم بیش تر ببینمش و هم از قرارم با علی بن بلال آگاهش کنم.
👳🏻♂️ جریان را برای امام تعریف کردم و من نیز مثل علی بن بلال تعجبم را از درخواست ایشان ابراز کردم،
🌷فرمود: #ابوهاشم! مگر جدّم، #رسول_خدا(ص) از خانه ی #کعبه و #حجرالاسود برتر نبود؟
👳🏻♂️ چرا؟
🕋 با این حال به گرد خانهی خدا طواف می کرد و حجرالاسود را می بوسید. خدا روی زمین مکان های مقدسی دارد که #دعا در آن جا مستجاب است.
🕌 اطراف قبر امام حسین (علیه السلام) نیز یکی از همان مکان ها است. (۱)
📚 پی نوشت ها:
۱. #کامل_الزیارات، باب ۹۰، ص ۴۵۸.
📗 حیات پاکان ۴/ (داستانهایی از زندگی امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام)، مهدی محدثی
#روایت
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌷 عاقبت «قنبر» غلام #امیرالمومنین علی (علیه السلام) چه شد؟
⚜️ پیشگویی مولا علی درباره #شهادت ایشان!
🗡️ #قنبر غلام اميرالمؤمنين (علیه السلام) توسط #حجاج_بن_يوسف لعين به شهادت رسید؛ در نحوه به شهادت رسیدن ایشان دو نقل وجود دارد:
⚫ #نقل_اول:
🏰 ابوالحسن علی بن محمد #امام_هادى (علیه السلام) نقل کرده است که قنبر #غلام امیرالمؤمنين (علیه السلام) نزد حجاج بن یوسف آمد، حجاج از او پرسید:
❓در خدمت #علی (علیه السلام) چه می کردی؟
👳🏼♂️ قنبر گفت: آب وضو برایش فراهم می ساختم.
❓حجاج گفت: پس از وضو چه می گفت؟
👳🏼♂️ قنبر گفت: این آیه شریفه را می خواند:
🔅«فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛
🔅پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند، درهای هر چیزی [از نعمتها] را بر آنان گشودیم تا هنگامی که به آنچه داده شده بودند شاد گردیدند، ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم و یکباره نومید شدند».
📖 سوره انعام، آیه ۴۴.
❓حجاج گفت: این آیه را به ما تأویل می کرد؟
👳🏼♂️ قنبر گفت: آری.
❓حجاج گفت: چه می کنی اگر گردنت را بزنم؟
👳🏼♂️ قنبر گفت: در این صورت من #خوشبخت، و تو بدبخت خواهی شد.
🗡️ پس دستور داد تا گردنش را بزنند.
📚 تفسير العياشي، جلد ۱، صفحه ۳۵۹.
📚 إختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، جلد ۱، صفحه ۷۴ - ۷۵.
📕 جلاءالعيون، صفحه ۸۴۴ - ۸۴۵.
🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷
⚫ #نقل_دوم:
🏰 سيره نويسان با طريق هاى گوناگون روايت كرده اند كه روزى حَجّاج بن يوسف ثَقَفى گفت:
🗡️ دوست دارم مردى از ياران #ابوتراب (على) را بكشم تا با آن، به خدا تقرّب بجويم!!!
👥 به او گفته شد: ما كسى را نمیشناسيم كه از قنبر، غلامش، مصاحبت بيشترى با ابوتراب داشته باشد!
🏇 بدين ترتيب، حَجاج در پى او فرستاد و او را آوردند!
❓ به او گفت: تو قنبرى؟
👳🏼♂️ گفت: آرى!
❓ گفت: ابو هَمْدان؟
👳🏼♂️ گفت: آری!
❓گفت: #على_بن_ابى_طالب، مولاى توست؟
☝🏻گفت: مولاى من، خداوند است و اميرمؤمنان، على، ولىّ نعمت من است.
👈🏻 گفت: از دين او بيزارى بجوى!
👳🏼♂️ گفت: چون از دين او بيزارى جُستم، مرا به دينى بهتر از آن، راهنمايى مى كنى؟
🗡️گفت: من تو را مى كشم!
👳🏼♂️ هرگونه كه دوست دارى، برگزين، آن را به تو وا نهادم!
❓گفت: چرا؟
👳🏼♂️ گفت: چون به هرگونه كه مرا بكشى، همان گونه تو را مى كشم و اميرمؤمنان به من خبر داد كه مرگ من از سرِ ستم و نابه حق است و سرم بُريده مى شود.
🗡️ پس حجّاج، فرمان داد تا سرش را ببُرند.
⚜️ #شيخ_مفيد در ادامه مي گويد:
🔅و این پیش آمد نیز از اخبار غیبی علی (ع) است و از #معجزات آن جناب و از جمله علوم پیمبران و رسولان بشمار می رود و در ردیف آثار گذشته است.
📚 الإرشاد، جلد ۱، صفحه ۳۲۸ - ۳۲۹.
📕جلاءالعيون، صفحه ۸۴۵.
💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
⁉️چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟
« ث ، ج ، خ ، ز ، ش ، ظ ، ف »
🌀قیصر روم برای یکی از خلفای بنی عباس ، در ضمن نامه ای نوشت:
🌀ما در کتاب انجیل دیده ایم که هرکس از روی حقیقت ،سوره ای بخواند که خالی از هفت حرف باشد ،خداوند جسدش را بر آتش دوزخ حرام می کند ،و آن هفت حرف عبارتند از:
« ث ، ج ، خ ، ز ، ش ، ظ ، ف »
ما هرچه بررسی کردیم ، چنین سوره ای را در کتاب های تورات و زبور و انجیل نیافتیم ، آیا شما در کتاب آسمانی خود ، چنین سوره ای را دیده اید?
🌀خلیفه عباسی دانشمندان را جمع کرد ، و این مسئله را با آنها در میان گذاشت ،آنها از جواب آن درماندند، سر انجام این سوال را از#امام_هادی (علیه السلام) پرسیدند.
◀️آن حضرت در پاسخ فرمودند:
آن سورهِ«حــمد»است،که این حروف هفتگانه درآن نیست.
❓پرسیدند:فلسفه ی نبودن این هفت حرف،چیست؟
◀️حضرت فرمودند:
1⃣حرف«ث» اشاره به «ثبور»( هلاکت )
2⃣حرف«ج»اشاره به «جحیم»(نام یکی از درکات دوزخ )
3⃣حرف«خ» اشاره به «خبیث»(ناپاک)
4⃣حرف«ز»اشاره به «زقوم»(غذای بسیار تلخ دوزخ)
5⃣حرف«ش» اشاره به «شقاوت»( بدبختی )
6⃣حرف«ظ» اشاره به «ظلمت»( تاریکی )
7⃣حرف«ف» اشاره به «آفت»است.
📜️خلیفه ،این پاسخ را برای قیصر روم نوشت.
قیصر پس از دریافت نامه ،بسیار خوشحال شد ، و به اسلام گروید ،ودر حالی که مسلمان بود از دنیا رفت.
📚شرح شافیه ابی فراس ، مطابق نقل منتخب التواریخ ، ص ۷۹۵
💞 یـــاس کـــبود💞:
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
⏳ استجابت بعد از سه روز
⚜️ مرحوم شیخ حرّ عاملی به نقل از مرحوم طبرسی (رضوان اللّه تعالی علیهما) آورده است:
👳🏻♂️ شخصی به نام «حسین بن محمّد» حکایت کند:
🏰 دوستی داشتم که معلّم و مربّی فرزندان وزیر دربار خلیفه عبّاسی بود، روزی به من گفت:
🧔🏻✋🏻 خلیفه عبّاسی، ابن الرضا (یعنی؛ حضرت ابوالحسن، امام علیّ هادی علیه السلام) را تحویل زندان بان خود - به نام علیّ ابن کَرْکَر - داده است و من سخت برای آن حضرت می ترسم، زیرا که علیّ بن کرکر شخصی بی رحم و بی باک است.
🤲🏻 پس شنیدم که حضرت هادی (علیه السلام) با خدای خویش راز و نیاز و مناجات می کرد؛ و در ضمن مناجات اظهار داشت:
🔅«أنا أکرم علی اللّه تعالی من ناقة صالح تمتّعوا فی دار کم ثلثة أیّام ذلک وعد غیر مکذوب؛
🔅من در مقابل خداوند متعال از شتر و ناقه حضرت صالح (علیه السلام) گرامی تر و برتر هستم، در این دنیا بهره ببرید به مدّت سه روز، که این وعده ای حتمی و تخلّف ناپذیر است».
📖 سوره هود، آیه ۶۵.
👳🏻♂️ سپس حسین بن محمّد به نقل از دوستش افزود:
🧔🏻 من کلام و مفهوم سخن #امام_هادی (علیه السلام) را نفهمیدم که چه منظوری دارد و مقصودش چیست؟
✋🏻 به حضرت عرضه داشتم یاابن رسول اللّه! خداوند تو را عزیز و بزرگ قرار داده است؛ منظورت از این سخنان چه بود؟!
🌷 حضرت در جواب اظهار فرمود:
⏳ منتظر باش، بعد از سه روز، متوجّه خواهی شد.
🗓️ و چون روز دوّم فرا رسید، حضرت را ضمن عذرخواهی، آزاد کردند.
🗡️ همچنین روز سوّم عدّه ای بر خلیفه هجوم آورده و او را به قتل رساندند؛ و سپس فرزندش «منتصر» را به جای او نشاندند.
📚 إثبات الهداة، ج ۳، ص ۳۷۰، ح ۳۴، به نقل از إعلام الوری طبرسی.
📗 چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی (علیه السلام)، عبداللّه صالحی
💞 یـــاس کـــبود💞:
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
📜 فتوای امام هادی (ع) و پذیرفتن متوکل
✝️ مردی مسیحی، با یک زن مسلمان، زنا کرد، او را نزد متوکل عباسی آوردند، او وقتی که دید متوکل تصمیم به اجرای حد دارد، هماندم اسلام را پذیرفت و گواهی به یکتائی خدا و رسالت محمد (ص) داد، یحیی بن اکثم قاضی با سابقه و دانشمند معروف آن عصر، در آنجا حضور داشت و گفت:
👈🏻 ایمان و اسلام را این شخص، آثار شرک و عمل ناشایستش را از بین برد (پس نباید حد بر او جاری شود).
👥👤 بعضی گفتند: باید سه حد بر او جاری گردد، و بعضی مطالب دیگر گفتند و در این باره گفتگو زیاد شد. متوکل، مساله را در ضمن نامه ای از امام هادی (ع) در پاسخ نامه نوشت:
📜 باید آن مرد زناکار را آنقدر (با تازیانه) بزنند تا بمیرد.
🏰 متوکل اطرافیانش را از پاسخ #امام_هادی (ع) مطلع نمود، دانشمندان حاضر در مجلس متوکل، این فتوا را رد کردند، و به متوکل گفتند چنین نیست، و ما در قرآن و سنت پیامبر (ص) چنین مطلبی ندیده ایم.
🏇🏿 مطلب را بار دیگر در ضمن نامه ای از امام هادی (ع) پرسیدند، امام هادی (ع) در پاسخ نامه نوشت:
📜 اسلام آن مسیحی بعد از دستگری و دیدن عذاب بوده است، و چنین اسلامی موجب برداشتن حد نیست، چنانکه خداوند در قرآن می فرماید:
🔅«فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ ﴿٨٤﴾ فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا»؛
🔅«و چون (مخالفان حق) عذاب ما را دیدند، گفتند: به خدای یکتا ایمان می آوریم، و به کسانی که شریک او می گرفتیم نا باور شدیم، ولی این برای آنها سودی نداشت (چراکه) وقت دیدن عذاب ما بود». (۱)
وقتی که جواب نامه امام هادی (ع) به متوکل رسید، متوکل قانع شد و دستور داد طبق این فتوا، آن زناکار را آنقدر تازیانه زدند تا مرد. (۲)
۱. سوره غافر، آیات ۸۴ و ۸۵.
۲. تفسیر نور الثقلین، ج ۴، ص ۵۳۷ - مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۴۰۷.
📗 داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم (علیهم السلام)، محمد محمدی اشتهاردی.
💞 یـــاس کـــبود💞:
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
❤️زیارت #جامعه کبیره شناسنامه
اهل بیت است
🦋#زیارت جامعه_کبیره #شناسنامه اهل بیت (علیهم السلام) است
و اگر کسی به #زیارت_جامعه نرسد به اهل بیت (علیهم السلام) هم نمی رسد.
زیارت جامعه باید در #قلب ما تجلی کند تا برسیم به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
❤️این زیارت دارای مضامین بسیار بلندی در مورد اهل بیت بوده و یک #منشور_امام_شناسی و معصوم شناسی است و به این جهت در بین دیگر زیارت ها برجسته شده است..
🦋و این زیارت جامعه کبیره
را از #امام_هادی(علیه السلام) داریم.
خدا را شکر می کنیم که امام هادی (علیه السلام) این جامعه کبیره را به ما داده است.
💞 یـــاس کـــبود💞:
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
👳🏻♂️ شیعه شده بود، شیعهی امام هادی (علیه السلام)
👥👤 دلیلش را پرسیدند.
👳🏻♂️✋🏻 گفت:
🐪🐫 از اصفهان آمده بودم بغداد؛
همشهری ها می دانستند آدم زبانداری هستم؛
🏰 مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت.
⏳پشت دربار منتظر بودم.
👑 همان وقت متوکل دستور داد #امام_هادی علیه السلام را بیاورند.
👳🏻♂️ از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟
👤 گفت: «امام شیعه هاست.
به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!»
🌷 لحظه ای بعد آمد.
👁️ با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد.
❤️ در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش.
🤲🏻 از خدا می خواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند.
🌷 به من که رسید توقف کرد؛
نگاهش را دوخت به صورتم؛
همین قدر شنیدم که فرمود:
🔅«خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچه هایت را زیاد کند».
👳🏻♂️ از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم.
👥👤 به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند.
👌🏻چیزی نگفتم.
🐫🐪 به اصفهان که برگشتم زندگی ام از این رو به آن رو شد.
💎 حالا همه چیز دارم: ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر.
🌷 همهی اینها از برکت دعای امام زمانم است.
📚 الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۳۹۲.
#شهادت_امام_هادي
#داستانک_مهدوی
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#کرامات
💞 یـــاس کـــبود💞:
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
⚜️ زن کذابه و درندگان
🧕🏻 در زمان متوکل عباسی زنی به دروغ ادعا کرد که من زینب دختر علی بن ابی طالب هستم، – با این حیله از مردم پول میگرفت – او را نزد متوکل آوردند.
👈🏻 متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی با اینکه از زمان زینب دختر علی سالها میگذرد؟
🧕🏻گفت: پیغمبر دست بر سرم کشیده و دعا کرده است که در هر چهل سال جوانی برایم برگردد. من تا حال خود را به مردم نشان نمی دادم ولی احتیاج وادارم کرد که خود را به مردم معرفی کنم!!
🏰 متوکل گروهی از اولاد علی علیه السلام و بنی عباس و طایفه قریش را احضار کرد و جریان را به آنان گفت.
👥👥 چند نفرشان گفتند: روایتی نقل شده که زینب دختر علی علیه السلام در سال فلان از دنیا رفته است.
❓متوکل به او گفت: در مقابل این روایت، تو چه میگویی؟
🧕🏻 گفت: این روایت دروغی است که از خودشان ساخته اند من از نظر مردم پنهان بودم کسی از مرگ و زندگی من خبر نداشت.
❓متوکل به حاضرین گفت: غیر از این روایت، دلیلی ندارید تا این زن مغلوب گردد؟
👥👥 گفتند: دلیل دیگری نداریم، ولی خوب است حضرت #امام_هادی را احضار کنی، شاید او دلیل دیگری داشته باشد.
🏰 سرانجام متوکل حضرت را احضار کرد و قضیه آن زن را برایش مطرح نمود.
🌹 امام فرمود: حضرت زینب در فلان تاریخ چشم از جهان فروبسته است.
☝🏻متوکل گفت: حاضرین نیز این روایت نقل کردند، او نپذیرفت و من سوگند خوردهام جلوی ادعای ایشان را نگیرم مگر با دلیل محکم.
🌹 حضرت فرمود: کار مهمی نیست من دلیلی میآورم که او را مجاب کند و دیگران نیز قبول داشته باشند.
❓متوکل گفت: آن دلیل کدام است؟
🌹 حضرت فرمود: گوشت بدن فرزندان فاطمه علیهاالسلام بر درندگان حرام است اگر راست میگوید او را جلو درندگان بگذار چنانچه از فرزندان فاطمه علیهاالسلام باشد درندگان به او آسیب نمی رسانند.
❓متوکل به آن زن گفت: شما چه میگویی؟
🧕🏻 گفت: او میخواهد من کشته شوم، در اینجا از فرزندان فاطمه زیاد هستند، هر کدام را میخواهد جلو درندگان بیاندازد.
👥👥 در این وقت رنگ همگان پرید.
👥 بعضی از دشمنان امام گفتند: چرا خودش پیش درندگان نمی رود؟
🔥 متوکل به این پیشنهاد تمایل کرد. چون میخواست بدون آنکه در قتل امام دخالت داشته باشد او را از بین ببرد!
❓به حضرت گفت: چرا خودتان نمی روید؟
🌹 امام فرمود: اگر شما مایل باشید من میروم.
🔥متوکل گفت: بفرمایید.
🦁🦁 در آنجا شش عدد شیر بود امام در جلو شیرها قرار گرفت. شیرها اطراف امام را گرفتند، دستهایشان را بر زمین گذاشته سر بر روی دست خویش نهادند.
🌹 امام دست بر سر آنها کشید و اشاره کرد که کنار بروند و فاصله بگیرند، شیرها به جانبی که امام اشاره کرده بود رفتند و در مقابل امام ایستادند.
👤 وزیر متوکل به او گفت: این کار بر ضرر تو است پیش از آنکه مردم از قضیه با خبر شوند او را بیرون بیاور!
🔥 متوکل از امام خواست از محل درندگان خارج شود و از حضرت عذر خواست که نظر بدی درباره شما نداشتیم، مقصودمان این بود سخن شما ثابت شود.
🦁🦁 امام که خواست حرکت کند شیرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهای ایشان میمالیدند. هنگامی که حضرت پای به اولین پله گذاشت اشاره کرد برگردید! همه برگشتند و امام بیرون آمد.
👈🏻 متوکل به آن زن گفت: اکنون نوبت تو است که به محل درندگان بروی، ناله و فریاد زن بلند شد، شروع به التماس کرده، اعتراف به دروغگویی خود نمود.
🧕🏻 سپس گفت: من دختر فلان هستم از فقر و تهی دستی به این ادعا افتادم.
👈🏻 متوکل به حرف او گوش نکرد دستور داد او را جلو درندگان بیندازند ولی مادر متوکل درخواست کرد از تقصیرات آن زن بگذرد، متوکل نیز او را بخشید.
📚 منبع؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۵۰
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨