eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {٣} 🌀 خبر از غیب و شفای جنّ زدگی ⚜ مرحوم ، به نقل از حضرت (علیه السّلام) حکایت کند: 👳🏻 شخصی به نام مدّت زمانی را خدمت گذاری امام سجّاد، حضرت (علیه السّلام) نمود و چون به طول انجامید، جهت دیدار با مادر خویش از امام سجّاد (علیه السّلام) اجازه خواست که راهی شهر شام گردد. 🌹امام (علیه السّلام) او را مخاطب قرار داد و فرمود: 🔅ای ابوخالد! فردا مردی از اهالی شام - که معروف و ثروتمند می باشد - به همراه دخترش که دچار جنّ زدگی شده است، وارد مدینه خواهد شد. پدر این دختر به دنبال کسی می گردد که دخترش را معالجه و درمان نماید؛ پس تو نزد او می روی و اظهار می داری که من دخترت را معالجه می کنم و مقدار ده هزار درهم می گیرم. 🐪🐫🌴چون فردای آن روز فرا رسید، مرد شامی وارد مدینه شد، ابو خالد کابلی طبق دستور امام (علیه السّلام) نزد وی آمد و گفت: 👳🏻 چنانچه ده هزار درهم به من بدهی، دخترت را معالجه و درمان می نمایم! 👴🏾 پدر دختر هم قبول کرد و قول داد که چنانچه دخترش خوب و سالم شود آن مقدار پول را بپردازد. 👳🏻 ابو خالد کابلی نزد امام سجّاد (علیه السّلام) رفته و جریان را برای آن حضرت بازگو کرد. 🌹پس حضرت به او فرمود: 🔅مرد شامی بی وفائی می کند و پول را به تو نمی دهد؛ ولی با این حال، تو نزد دختر می روی و گوش چپ او را می گیری و می گوئی: 🔅ای خبیث! علیّ بن الحسین می گوید: 🔅هر چه زودتر از بدن این دختر خارج شو و او را رها کن! 👳🏻ابوخالد کابلی نیز پیام حضرت را به انجام رسانید و سپس دختر از آن حالت جنّ زدگی نجات یافت و بهبودی کامل خود را بازیافت!! 👌امّا همین که ابوخالد آن ده هزار درهم را مطالبه نمود، مرد شامی بدون پرداخت کمترین پولی او را از منزل خود بیرون کرد!! 👳🏻پس از آن، ابوخالد نزد امام زین العابدین (علیه السّلام) بازگشت و جریان را به طور مفصّل برای آن بزرگوار بازگو کرد. 🌹حضرت در پاسخ فرمود: 🔅گفته بودم که مرد شامی حیله و نیرنگ دارد و از پرداخت پول، امتناع می ورزد، ولی بدان که دخترش دو مرتبه به همین زودی دچار جنّ زدگی خواهد شد و پدرش نزد تو می آید. 🔅پس موقعی که مراجعه کرد به او بگو: چون به عهد خود وفا نکردی، چنین شده است؛ اکنون باید همان آن مبلغ را تحویل علیّ بن الحسین، زین العابدین (علیه السّلام) بده تا او را معالجه و درمان کنم و دیگر آن حالت جنّ زدگی باز نخواهد گشت. 💰بنابراین مرد شامی به ناچار، آن مبلغ را تحویل امام سجّاد (علیه السّلام) داد؛ و ابوخالد نزد دختر آمد و همان سخن قبل را در گوش چپ دختر بازگو کرد و افزود: 👳🏻 چنانچه برگردی، تو را به آتش قهر خداوند متعال می سوزانم. ⚜ امام محمّد باقر (علیه السّلام) افزود: 🔅با این روش، دختر به بهبودی کامل رسید و نجات یافت و چون با پدرش به سمت شهر شام رفتند، پدرم حضرت زین العابدین (علیه السّلام) آن پول ها را تحویل ابو خالد کابلی داد و به او اجازه داد تا جهت دیدار مادرش راهی شهر شام گردد. 📚 الخرائج والجرائح، ج ١ ، ص ۲۶۲، ح ۷. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۶، ص ۳۱، ح ۲۴. 📗 چهل داستان و چهل از إمام زین العابدین (علیه السّلام)، عبداللّه صالحی‏. گل نرگس: : 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌪️ نفرین در جایگاه حضرت شعیب (علیه السلام) ⚜️ (علیه السلام) فرمود: -بعد از سفر به که با اجبار هشام بن عبدالملک صورت گرفت - ما به سوی مدینه طیّبه حرکت نمودیم. 📜 در این میان نامه ای توسّط مأمورین حکومتی برای شهرها و روستاهای بین راه فرستاد مبنی بر این که محمّد باقر و پسرش جعفر، دروغ گو و مخالف اسلام می باشند و کار آن ها ایجاد تفرفه و عداوت بین اهالی و گروه ها است، کسی آن ها را به منزل خود راه ندهد؛ و هرگونه معاشرت و معامله با آنان ممنوع می باشد. 🏇 و از جمله شهرهای بین راه، شهر بود، که قبل از ورود ما به آن جا، نامه هشام لعین به دست فرماندار مداین رسیده بود و مردم را از هر گونه ارتباط با ما منع کرده بود. 🏰 پس همین که نزدیک این شهر رسیدیم، دروازه ها را به روی ما بستند و آنچه پدرم ایشان را موعظه نمود تأثیری نداشت و بلکه شروع به فحّاشی و ناسزاگوئی کردند، در نهایت چون تبلیغات سوء بسیار بود با جسارت تمام گفتند: 👈🏻 باید از گرسنگی و تشنگی بمیرید!! ⛰️🏰 به ناچار پدرم بالای کوهی که مُشرِف بر شهر مداین بود رفت و دست خود را در گوش نهاد و با صدای بلند سخنانی را که (علیه السلام) برای نصیحت قوم خود خوانده بود تلاوت کرد. 🌪️ بعد از آن باد سیاهی به وزیدن گرفت و تمام مردان و زنان به همراه فرزندانشان بر بالای بام خانه هایشان رفتند. 👳🏼‍♂️ در بین آن ها پیرمردی کهن سال بود، که چون چشمش بر پدرم افتاد و صدای او را شنید، فریاد کشید: ✋🏻 ای مردم! از خدا بترسید، این شخص در همان جائی ایستاده است که حضرت شعیب ایستاده و بر قوم خود نفرین کرد و به عذاب الهی گرفتار شدند، چنانچه دروازه ها را باز نکنید و به آن ها بی احترامی نمائید، عذاب نازل می شود! 🏰 مردم بسیار وحشت زده و متزلزل گشته و دروازه ها را گشودند و ما را با عزّت و احترام وارد شهر کردند. 🏇 و چون خبر این جریان، نیز به هشام ملعون رسید، دستور داد تا آن پیرمرد مؤمن را دستگیر و اعدام نمایند و پس از آن که ما از شهر مداین خارج و به سوی مدینه طیّبه حرکت کردیم، مأمورین دستور هشام را نسبت به آن پیرمرد اجرا کردند. 📜بعد از آن هشام نامه ای برای استاندار مدینه فرستاد مبنی بر این که هر چه زودتر پدرم حضرت (علیه السلام) را مسموم و به قتل برساند، و چون هشام به هلاکت رسید و به دَرَک واصل گشت، به قتل پدرم موّفق نشد. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۶، ص ۳۱۱ - ۳۱۳. 📗 چهل داستان و چهل حدیث از (علیه السلام)، عبداللّه صال محمد: کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌟 بشارت بر تولد نور هدایت و شکافنده علوم 📚 ۳ 1️⃣ مرحوم شیخ صدوق، کلینی، مجلسی و دیگر علماء (رحمت اللّه علیهم) آورده اند: 🌴 روزی سُلَیْم بن قیس هلالی به محضر مبارک مولای متّقیان (علیه السلام) آمد؛ و از آن حضرت چند سؤال کرد؛ و امام (علیه السلام) پاسخ او را بیان فرمود. ⚜️ و سپس حضرت اظهار داشت: 🔅«روزی در محضر (صلی الله علیه و آله) بودیم، که ضمن بیان مطالبی پیرامون اوصیاء و خلفاء بعد از من، افزود: 🔅«اوّلین آنها فرزندم، حسن و سپس حسین (سلام اللّه علیهما) خواهند بود و بعد از او فرزندش علیّ بن الحسین (علیهماالسلام) و پس از او نیز پسرش، به نام محمّد بن علیّ (باقر العلوم علیه السلام) می باشد. ⚜️ و آن گاه خطاب به حسین (علیه السلام) نمود و فرمود: 🔅«به همین زودی در حیات تو فرزندی به نام محمّد بن علیّ - سلام اللّه علیهما - متولّد می شود، پس سلام مرا به او برسان. و سپس تمام دوازده خلیفه خود را تا آخر معرّفی نمود. 📗 تلخیص از غیبة نعمانی، ص ۷۵، ح ۱۰. 📚 کافی، ج ۱، ص ۶۴، ح ۱. 📚 احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۲۶۴. 📚 بحارالأنوار،ج ۳۶، ص ۲۷۳، ح ۹۶. 📚 حلیة الأبرار، ج ۳، ص ۲۵۳، ح ۱. 2️⃣ همچنین آورده اند: 🌹 چون حضرت (علیه السلام) به دنیا آمد، (صلوات اللّه علیه) فرمود: 🔅«فرزندم، باقرالعلوم را بیاورید. 🧒🏻 در این هنگام یکی دیگر از فرزندانش اظهار داشت: چرا این نوزاد را به عنوان باقر مطرح نمودی؟ 📿 امام سجّاد (علیه السلام) سر به سجده نهاد و پس از آن که سر از سجده برداشت، فرمود: 🔅«این نوزاد امام و راهنما و نور هدایت امّت است؛ او گنجینه بردباری و علوم مختلف است؛ او شکافنده همه علوم و فنون خواهد بود، او شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می باشد. 📘 کفایة الأثر، ص ۲۳۷. 📚 بحارالأنوار، ج ۳۶، ص ۳۸۸، ح ۳. 3️⃣ و نیز آورده اند: ⏳ چون روزهای آخر عمر حضرت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) به پایان رسید جبرئیل امین (علیه السلام) صحیفه ای را از طرف خداوند تقدیم آن حضرت نمود، که هر قسمتی از آن مربوط به یکی از ائمّه اطهار (علیهم السلام) بود که شرح وظائف هر یک به طور فشرده بیان شده بود؛ و هر یک از ایشان وظیفه داشت که در پایان عمر خویش آن را به امام بعد از خود تحویل دهد. 📜 پس هنگامی که امام سجّاد، زین العابدین (علیه السلام) در آخرین لحظات عمر پر برکتش بود، آن صحیفه را تحویل فرزندش (علیه السلام) داد. وقتی امام باقر (سلام اللّه علیه) آن صحیفه را گشود، این شرح وظائف را ملاحظه نمود: 🔅«کتاب خداوند - قرآن - را تفسیر نما، امّت را کمک و راهنمائی کن و حقایق را بیان و روشن ساز و از هیچ قدرتی بیم و هراس نداشته باش مگر از خداوند متعال». 📚 صول کافی، ج ۱، ص ۲۷۹، ح ۱. 📚 أمالی طوسی، ج ۲، ص ۵۶. 📚 بحارالأنوار، ج ۳۶، ص ۱۹۲، ح ۱، و ج ۴۸، ص ۲۷، ح ۴۶. 📙 چهل داستان و چهل از امام محمد باقر (علیه السلام)، عبداللّه صالحی‏. 💞 یـــاس کـــبود💞: https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨