eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
413 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ 📜 رقعه تو، به دست (علیه السلام) رسید و... ⚜ عالم فاضل، فرمود: 🎙زمانی که در شیراز بودم، چند حاجت مهم داشتم و متحیّر بودم که چطور به آنها دست پیدا کنم؛ لذا سینه ام تنگ شده بود... - یکی از آن حاجتها توفیق زیارت کربلای معلّی و حضرت (علیه السلام) بود. 📜 چاره ای برای رسیدن به خواسته ام ندیدم مگر این که به ساحت مقدّس حضرت (ارواحنا فداه)، متوسل شوم. به همین جهت حاجات خود را در ای که از ائمه اطهار (علیهم السلام) شده است، درج نمودم... 🌄 و نزدیک غروب آفتاب در حالی که تنها بودم از شهر خارج شدم و کنار استخری که آب زیادی داشت رفتم. ✋🏻 در آن جا، از نوّاب اربعه حضرت ولی عصر (سلام الله علیه)، جناب را صدا زده و آنچه را که در روایات وارد شده عرض کردم و ایشان را واسطه خود با امام زمان (سلام الله علیه) قرار دادم. 🏞 عریضه را در آب انداخته و هنگام غروب از دروازه دیگر شهر وارد شدم. 👌🏻از این کار غیر از خدای تعالی هیچکس مطّلع نشد و به احدی هم نگفتم. صبح روز بعد به محضر استادی که نزد او درس می خواندم، رفتم. تمام همدرسها آن جا حاضر بودند. 👣 ناگاه سیّد جلیلی به لباس خدام حضرت ابی عبداللّه الحسین (علیه السلام) وارد شد و نزدیک استاد نشست. 👥👥 هیچ کدام از ما تا آن وقت او را ندیده و نشناخته بودیم و بعداً هم او را در شیراز ندیدیم! 👣 آن سید متوجه من شد و مرا به اسم مخاطب قرار داد و فرمود: میرزا ابراهیم، بدان که تو خدمت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) رسید و به آن بزرگوار تسلیم شد! ‼از صحبت ایشان مبهوت شدم...!! 👥👥 دیگران هم معنی کلام سید را نفهمیدند؛ لذا از او پرسیدند: جریان چیست؟ 🌌 فرمود: شب گذشته در خواب دیدم عدّه زیادی اطراف جناب جمع شده اند. 📜 نزد آن حضرت رقعه ها و نامه های زیادی بود و ایشان مشغول نظرکردن به آنها بودند. 👌وقتی جناب سلمان مرا دیدند به من فرمودند: برو نزد آمیرزا ابراهیم [علاوه بر اسم سایر مشخصات مرا نیز بیان نموده بود] و به او بگو رقعه اش دست من است. ✋🏻 و دست خود را بلند کرد، سپس رقعه به حضرت حجه (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) رسید. 📜 و در همان عالم رؤیا دیدم که ایشان رقعه ای مهر کرده در دست داشتند. 🛌 در همان عالم خواب این طور فهمیدم که نامه هر کس را آن سرور قبول کرد، آن را مهر می کند و کسی که حاجتش قبول نیست اصل آن را به او ردّ می کند. 👥👥 حاضرین و هم درسها راجع به صادق بودن خواب سید از من پرسیدند... 👌🏻من هم قضیه را برایشان بیان کرده و قسم خوردم که احدی بر این کارم مطّلع نبوده است. لذا آنها مرا بشارت دادند که حاجاتم برآورده خواهد شد و همان طور هم شد... 🕌 یعنی طولی نکشید که به زیارت کربلا موفق شدم، چنانکه الآن در اینجا (کربلا) هستم و سایر حوائجم هم بحمداللّه برآورده شد. 📗 منبع:‌ کتاب «تشرّفات» به قلم مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی. گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💚 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🙏 زائر هندی که از داغ (علیه السلام) جان داد! 📗 «طاب ثراه» در كتاب ، ذكر مى كند و مى گويد: 🎙شنيدم حكايت غريبه و واقعه عجيبه كه قبل از پنجاه سال از اين زمان وقوع يافته و آن، اين است كه شخصى از بزرگان هند به اراده مجاورت كربلاى معلّى آمد و مدّت شش ماه در آنجا بود و داخل حرم مطهر نگرديد!! 🕌 و هر وقت اراده زيارت عزيز زهرا (عليهما السّلام) را مى نمود بر بام منزل خود بالا مى رفت و بر آن حضرت سلام مى كرد و او را زيارت مى نمود. 👌🏻تا آنكه خبر او به [علم الهدی] كه از بزرگان آن عصر و موسوم به « » بود رسيد. 🌴پس جناب سيد به منزل او آمد و در اين خصوص او را ملامت و سرزنش فرمود و گفت: ☝🏻از آداب زيارت در مذهب اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السّلام) اين است كه داخل حرم شوى و عتبه و ضريح را ببوسى. 🔅و اين طريقه كه تو دارى از براى كسانى مى باشد كه در بلاد بعيده (دور) هستند و متمكن از دخول حرم نيستند! 👳🏻 چون آن مرد اين سخن بشنيد گفت: يا نقيب الاشراف، از تو توقع دارم كه هر قدر از مال دنيا اختيار كنى از من بگيرى و مرا مأمور به دخول حرم شريف نفرمايى و معاف دارى... ⚜ سيد مذكور از اين سخن متغيّر گرديد و گفت: ☝🏻من از براى مال دنيا اين سخن نگفتم و اين امر نكردم، بلكه اين طريقه را بدعت و منكر مى دانم و نهى از منكر واجب است! 👳🏻 چون آن مرد اين سخن بشنيد آه سردى از جگر پردرد كشيد. 👣 پس از جا برخاست و غسل زيارت كرد و بهترين لباس خود را پوشيد و از خانه پابرهنه با سكينه و وقار بيرون آمد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گريان متوجه به سوى حرم گرديد. 🕌 تا آنكه به باب صحن مطهّر رسيد. به سجده افتاد و سجده كرد و عتبه صحن شريف را بوسيد. 👳🏻 پس برخاست لرزان، مانند جوجه گنجشكى كه آن را در هواى سرد در آب انداخته باشند با رنگ و روى زرد و مانند كسى كه ثلث روح او خارج گشته باشد، تا آنكه وارد كفشكن مطهر گرديد. 🕌 باز مانند باب صحن به سجده افتاد و زمين را بوسيد و برخاست مانند كسى كه در حالت نزع و احتضار باشد. پس بر ايوان مقدّس برآمد و خود را با مشقّت تمام به باب رواق رسانيد. 👳🏻 چون چشمش به قبر مطهّر افتاد، نفسى اندوهناك برآورد و ناله اى جانسوز، مانند زن بچّه مرده بكشيد. پس به آوازى دلگداز گفت: ✋ أهذا مصرع سيد الشهداء؟! ✋ أهذا مقتل سيد الشهداء؟! 🔅اينجا جاى افتادن حسين است؟! 🔅آيا اينجا جاى كشته شدن حسين است؟! 👳🏻 پس صيحه اى بزد و بيفتاد و جان به جان آفرين تسليم نمود و به شهداى آن زمين ملحق گرديد. رحمة اللّه عليه. گل نرگس: گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌹اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌹: ﷽ ⁉️ ❌❌ ⚫️ سیاه پوشیدن برای آقا ❤️ علیه السلام ✅یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید 🔶یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود. 🔰من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم ❓فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟! 💠ایشان در پاسخ فرمودند فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت ❤️ علیه السلام دارم. 🔹پرسیدم چطور؟ ☘فرمود بنشین تا برایت تعریف کنم 🌾پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود. همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند. ❄️روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید؟ پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند، 💥مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟ ✨پدرم میگوید ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟ مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم، ▪️ اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای ❤️ علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید. 🌿در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمی‌شود. 🔅یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید. وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم. پدرم می‌گوید بپرس. ✳️طلبه می‌پرسد آیا همسرشما باردار است؟ ایشان با تعجب می‌گوید بله، تو از کجا می‌دانی؟ 🔘ناگهان آن شروع به گریه کردن میکند و می‌گوید آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک 💚اکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم. 🌷حضرت فرمودند برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی ✨این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم. 🍀و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار... ✔️حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟..... 🌹🖤صلی الله علیک یا اباعبدالله🖤🌹 🔸🔹🍃🌸🍃🌺🔸🔹🍃🌸🍃🌺🍃🔸🔹🍃🌸🍃🌺🍃🔸🔹 باذکر صلوات بزن روی لینک زیر🌹👇🏻 گل نرگس: : 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌟 ! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن ⚜️ حضرت حاج آقا (رضوان الله تعالي عليه) فرمودند: 🕌 در اواخر كربلا غرق در بلا و ابتلا و گرفتاري بود و اهالي آن با حكومت (در واقعه كه معروف بود) در مجادله بودند. 👳🏻‍♂️ من با چند سر عائله در نهايت فقر و سختي بسر مي برديم. ☕ ضمناً هر هفته عصرهاي روضه مان ترك نمي شد و هر چه كه مي توانستم و اقتضاي حال بود ولو خرما به مجلس مي آوردم. 🌴 يك هفته اي قدري خرماي زاهدي براي مجلس ذخيره كرده بودم، از قضاء چند نفر از اعراب توابع كه از ترس جنگ به آقا (ع) پناهنده شده بودند، مهماني به منزل ما آمدند. (چون خانه ما در جوار آن حضرت بود). در خانه چيزي نبود مجبور شدم با خرماهاي زاهدي از آنها پذيرائي كنم. 🌄 چند روز از اين ماجرا گذشت، صبح جمعه شد، رفتم توي فكر و تهيه وسائل آن، به خانه يكي از رفقاء رفتم كه دو قران از او قرض بگيرم، ولي متاسفانه نداشت، وقت برگشتن وارد صحن حضرت (ع) شدم، با خودم گفتم: 🕌 غنيمت است تا اينجا كه آمديم يك زيارتي هم بكنم. بعد از اينكه از حرم بيرون آمدم، با ازدحام مردم كه از طرف خيمه گاه به طرف صحن بود مواجه شدم، چون منزل آسيد علي مسئله گو از توپ صدمه ديده بود، متزلزل شده و از صداي تخريب آن مردم خيال كردند توپ ديگري زده شده لذا ازدحام به درون دالان صحن فشار مي آوردند. 👥👥 در اين شلوغي پوست ساق پايم خراش برداشت كه ناچاراً از طرف كوچه و بازار به خانه برگشتم، همينطوري كه داشتم مي رفتم دلم شكست، گفتم: 👳🏻‍♂️ بهتر است كه به حرم (ع) مشرف شوم و عرض حال كنم. ⛲ آمدم محل خراشيدگي را شستم و بعد به حرم حضرت پناهنده شدم. 🕊️🕊️ توي حرم كسي جز دو كبوتر نبود!! ✋🏻گفتم: مولای من، پايم مجروح شده تا مخارج خودم را از شما نگيرم دست بر نمي دارم، مجلس روضه دارم و وسائل آن مهيا نيست، تا فرجي نرساني بيرون نمي روم!! 👳🏻‍♂️ با خودم گفتم: يك دو كلمه روضه بخوانم شايد فرجي برسد، ايستادم و شروع به روضه خواندن كردم، يك وقت متوجه شدم كه اگر كسي بيايد و بگويد براي كه روضه مي خواني؟ چه بگويم؟! 🤲🏻 روضه نخواندم و مشغول نماز هديه شدم. 💰از نماز كه فارغ شدم، ديدم كنار ديواري كه متصل به من بود يك دسته دوقراني گذاشته شده مثل صرّافها كه روي ميز و صندوق هايشان مرتب و دسته بندي شده مي چينند بود! 👳🏻‍♂️ گفتم: بَه بَه مولاي خودم ابوالفضل (ع) مرحمت فرموده چون اگر از جيب كسي ريخته شده بود پخش مي شد و به اين خوبي دسته كرده و مرتب روي زمين قرار نمي گرفت، به هر حال آنها را برداشتم و به منزل بردم و توي صندوق گذاشتم و از اين ماجرا به كسي چيزي نگفتم. 📆 تا يك سال هر وقت پول مي خواستم از آن پولها بر مي داشتم و خرج مي كردم و روزهاي جمعه هم مجلس روضه ام از صبح تا ظهر طول مي كشيد و غير چاي و نان و سيگار و قليان يك حقه شير مصرف مي شد. ❓پرسيده شد: روزي چقدر مصرف خانه است؟ 👳🏻‍♂️ گفتم: نمي دانم، ليكن بعضي اوقات مي شد كه سه چهار عدد دو قراني بر مي داشتم و زندگيم را مي چرخانيدم و چون خيلي كم از جايي به من پول مي رسيد مدت يك سال هيچ التفاتي نداشتم، تا اينكه يك روز گفتم: ⁉️ خوب است كه پولها را بشمارم ببينم چقدر است؟! 💰وقتي شمردم ديدم هفتاد و دو قراني بود. بعد از آن پولها از آن پولها خبري نشد. (۱) 📚 پاورقي: ۱- و ، ص ۵۱. 💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗: : 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈