eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
💭 توهم دانایی در اثر !! 👌در خانه اگر کس است یک حرف بس است! 👓 تا چندسال قبل، اگر کسی که در زمینه‌ای خاص یا خوبی داشت، وقتی جایی می‌رفت از او سوالاتی می‌پرسیدند تا اطلاعاتشان در زمینه‌ی مورد نظر افزایش یابد. 📱حالا در اثر مطالب فضای مجازی فارسی، دیگر اکثر مردم نه‌ تنها برای پرسیدن احساس نیاز نمی‌کنند بلکه سعی می‌کنند انبوه برداشت‌های خود از شبکه‌ی مجازی را به دیگران یاد بدهند. 👨🏻⚕ مثلا ممکن است وقتی یک مغز و اعصاب به خانه‌ی آقایی که کارگاه خیاطی دارد برود، میزبان با لبخند بگوید: «آقای دکتر! شما خبر دارید که خوردن یازده عدد تربچه در روز باعث پیشگیری از آلزایمر می‌شه؟!» 🚗 یا وقتی مکانیک خودروی دانشگاه تهران برای تعمیر خودروی خود به تعمیرگاه برود تعمیرکار به او بگوید: «خبر دارید به‌زودی خودروها آبسوز می‌شن؟!» ‼این یکی دو مثال هیچ! اصلا آن یازده عدد تربچه را جای بنزین بریزند توی باک خودرویشان! خودرویشان پرواز هم بکند! مگر ما بخیل هستیم؟! 👌مساله به این نمونه‌های گونه محدود نمی‌شود؛ تقریبا تمام رفتارهای فردی و اجتماعی چنین شده است، اما نادرستی شان به‌ وضوحِ مثال ریختن تربچه در باک خودرو قابل تشخیص نیست! 🔍 گاه آن‌قدر تشخیصش دشوار است که هرکس قصد مطرح کردن آن‌ها و رفعشان کند خود زیر سوال می‌رود! 🐍 داستانِ نوشتن مار و کشیدنِ شکل مار را که شنیده‌اید؟! 📡 اعمال و رفتار مردم به‌ شدت تحت تاثیر اخبار نادرست و داده‌های شبهِ علمی قرار گرفته است. ⚠ کسی نگران این وضعیت نیست، چرا که کار علمی برای بررسی آن انجام نداده‌اند و بخش اعظم این کوه یخ، ناپیداست؛ واقعیت این است که حد کنونی بسیار نگران کننده است و سرعت افزایش آن بسیار نگران کننده‌تر. 🖥 شبکه‌ی مجازی فارسی به‌ جای اینکه اطلاعات صحیح را افزایش و اطلاعات نادرست را کاهش دهد، روی هم رفته دارد برعکس عمل می‌کند، آن هم با سرعت زیاد. 📈 نادانی را که کاهش نمی‌دهد، هیچ؛ توهم دانایی را به سرعت افزایش می‌دهد. 🎓 آن هم نه فقط در بین افراد دارای تحصیلات پایین؛ دامنِ بخش بزرگی از افراد تحصیل کرده را نیز، در محدوده‌ی غیر تخصصی‌شان، گرفته است. ✊ برای تغییر این وضعیت، به عزم عمومی نیاز هست اما خبری از این عزم نیست! بیشترِ آن‌هایی که باید عزم کنند خودشان هم دچار همین مساله‌اند!! ✍ شواهد بروز این وضعیت، دلایل بروز آن و روش‌های غلبه بر آن در این متن کوتاه نمی‌گنجد؛ اما در خانه اگر کس است یک حرف بس است! البته اگر آن کس، خود قربانی این توهم دانایی نباشد و برداشتش از این نوشته همان باشد که نویسنده اراده کرده است نه بر اساس پیش داوریِ خود. 🔅من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر 🔅من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش!* *✍️ پی نوشت: ⁉ شما هم مثل اغلب مردم گمان می‌کنید که این شعر از است؟! 👌خیر! همین را هم اشتباه فرموده‌اند! این شعر از میرزا محمد خان مجدالملک لواسانی است. ✍️ مزاح: 📚📖 شخصی گفته بود که نویسنده‌ی خوبی نبود، فقط یک کتاب خوب داشت، آن هم « »؛ گفتند «بینوایان» را که نوشته است. ☝گفت: ببینید این را هم برایش نوشته‌اند! ✍ بهزاد پاکروح گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💭 توهم دانایی در اثر !! 👌در خانه اگر کس است یک حرف بس است! 👓 تا چندسال قبل، اگر کسی که در زمینه‌ای خاص یا خوبی داشت، وقتی جایی می‌رفت از او سوالاتی می‌پرسیدند تا اطلاعاتشان در زمینه‌ی مورد نظر افزایش یابد. 📱حالا در اثر مطالب فضای مجازی فارسی، دیگر اکثر مردم نه‌ تنها برای پرسیدن احساس نیاز نمی‌کنند بلکه سعی می‌کنند انبوه برداشت‌های خود از شبکه‌ی مجازی را به دیگران یاد بدهند. 👨🏻⚕ مثلا ممکن است وقتی یک مغز و اعصاب به خانه‌ی آقایی که کارگاه خیاطی دارد برود، میزبان با لبخند بگوید: «آقای دکتر! شما خبر دارید که خوردن یازده عدد تربچه در روز باعث پیشگیری از آلزایمر می‌شه؟!» 🚗 یا وقتی مکانیک خودروی دانشگاه تهران برای تعمیر خودروی خود به تعمیرگاه برود تعمیرکار به او بگوید: «خبر دارید به‌زودی خودروها آبسوز می‌شن؟!» ‼این یکی دو مثال هیچ! اصلا آن یازده عدد تربچه را جای بنزین بریزند توی باک خودرویشان! خودرویشان پرواز هم بکند! مگر ما بخیل هستیم؟! 👌مساله به این نمونه‌های گونه محدود نمی‌شود؛ تقریبا تمام رفتارهای فردی و اجتماعی چنین شده است، اما نادرستی شان به‌ وضوحِ مثال ریختن تربچه در باک خودرو قابل تشخیص نیست! 🔍 گاه آن‌قدر تشخیصش دشوار است که هرکس قصد مطرح کردن آن‌ها و رفعشان کند خود زیر سوال می‌رود! 🐍 داستانِ نوشتن مار و کشیدنِ شکل مار را که شنیده‌اید؟! 📡 اعمال و رفتار مردم به‌ شدت تحت تاثیر اخبار نادرست و داده‌های شبهِ علمی قرار گرفته است. ⚠ کسی نگران این وضعیت نیست، چرا که کار علمی برای بررسی آن انجام نداده‌اند و بخش اعظم این کوه یخ، ناپیداست؛ واقعیت این است که حد کنونی بسیار نگران کننده است و سرعت افزایش آن بسیار نگران کننده‌تر. 🖥 شبکه‌ی مجازی فارسی به‌ جای اینکه اطلاعات صحیح را افزایش و اطلاعات نادرست را کاهش دهد، روی هم رفته دارد برعکس عمل می‌کند، آن هم با سرعت زیاد. 📈 نادانی را که کاهش نمی‌دهد، هیچ؛ توهم دانایی را به سرعت افزایش می‌دهد. 🎓 آن هم نه فقط در بین افراد دارای تحصیلات پایین؛ دامنِ بخش بزرگی از افراد تحصیل کرده را نیز، در محدوده‌ی غیر تخصصی‌شان، گرفته است. ✊ برای تغییر این وضعیت، به عزم عمومی نیاز هست اما خبری از این عزم نیست! بیشترِ آن‌هایی که باید عزم کنند خودشان هم دچار همین مساله‌اند!! ✍ شواهد بروز این وضعیت، دلایل بروز آن و روش‌های غلبه بر آن در این متن کوتاه نمی‌گنجد؛ اما در خانه اگر کس است یک حرف بس است! البته اگر آن کس، خود قربانی این توهم دانایی نباشد و برداشتش از این نوشته همان باشد که نویسنده اراده کرده است نه بر اساس پیش داوریِ خود. 🔅من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر 🔅من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش!* *✍️ پی نوشت: ⁉ شما هم مثل اغلب مردم گمان می‌کنید که این شعر از است؟! 👌خیر! همین را هم اشتباه فرموده‌اند! این شعر از میرزا محمد خان مجدالملک لواسانی است. ✍️ مزاح: 📚📖 شخصی گفته بود که نویسنده‌ی خوبی نبود، فقط یک کتاب خوب داشت، آن هم « »؛ گفتند «بینوایان» را که نوشته است. ☝گفت: ببینید این را هم برایش نوشته‌اند! ✍ بهزاد پاکروح گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت  سی_وششم فاطمه سمت ماشین افشین رفت. به شیشه سمت شاگرد ضربه زد.افشین شیشه رو پایین داد.فاطمه گفت: _پیاده شو. -اینجا کجاست منو آوردی؟ -مگه جواب سوالهاتو نمیخوای؟ آوردمت اینجا سوالهاتو بپرسی دیگه. -من از تو پرسیدم... فاطمه در ماشین باز کرد.بدون اینکه سوار بشه گفت: -دیدی سوال بهانه بود برای مزاحمت. -نه -پس چی؟ چرا پیاده نمیشی؟ افشین به حاج آقا اشاره کرد و گفت: _من با این جماعت کاری ندارم. -منم از اون جماعت هستم.پس با منم کاری نداشته باش. -من میخوام جواب های تو رو بدونم. -تو وقتی قلبت درد بگیره،میری پیش دامپزشک؟!! افشین خنده ش گرفت.گفت: -این چه ربطی داشت الان؟ -وقتی سوالی برات پیش میاد برو پیش اون موضوع.ایشون حاج آقا موسوی هستن.تخصص شون جواب دادن به سوالهای توئه.من بهتر از ایشون نمیشناسم وگرنه اینجا نمی‌آوردمت.حالا هم اگه میخوای برو پیش ایشون،اگه نمیخوای مجبور نیستی.اما درهر صورت دیگه سراغ من نیا!. در ماشین رو بست و سمت حاج آقا رفت.افشین از اینکه فاطمه با حاج آقا صحبت میکرد،نگران شد. پیاده شد.حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت: _سلام. با دقت نگاهش کرد. روحانی سادات و جوان با چشمهای قهوه ای روشن و موها و ریش خرمایی.چهره دلنشینی داشت،مخصوصا با لبخندی که روی لبش بود. -سلام حاج آقا دستشو سمت افشین دراز کرد و گفت: _من محمد موسوی هستم. افشین به فاطمه نگاهی کرد. فاطمه هم منتظر عکس العمل افشین بود. دست داد و گفت: _منم افشین مشرقی هستم. -خوشبختم افشین جان.اشکالی نداره که بگم افشین؟ -نه. فاطمه گفت: _ببخشید حاج آقا.من همیشه باعث زحمت میشم. -اختیار دارید.من از دیدن امثال آقا افشین خوشحال میشم. -اگه با من امری ندارید من مرخص میشم. -خواهش میکنم.عرضی نیست.خداحافظ -خدانگهدار. افشین تمام مدت به فاطمه و حاج آقا نگاه میکرد... ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸به نیت فرج آقاامام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨