👌🏻 #ضرب_المثل «قوز بالا قوز!»
👤 هنگامی که یک نفر گرفتار مصیبتی شده و روی ندانم کاری مصیبت تازه ای هم برای خودش فراهم می کند این مثل را می گویند.
👴 فردی به خاطر قوزی که بر پشتش بود خیلی غصه می خورد.
🌕 یک شب مهتابی از خواب بیدار شد خیال کرد سحر شده، بلند شد رفت حمام.
🔥 از سر آتشدان حمام که رد شد، صدای ساز و آواز به گوشش خورد.
👣 اعتنا نکرد و رفت تو.
⛲ سر بینه که داشت لخت می شد حمامی را خوب نگاه نکرد و ملتفت نشد که سر بینه نشسته.
🎻 وارد گرمخانه که شد دید جماعتی بزن و بکوب دارند و مثل اینکه عروسی داشته باشند می زنند و می رقصند.
👴 او هم بنا کرد به آواز خواندن و رقصیدن و خوشحالی کردن. درضمن اینکه می رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید که آنها از جنیان هستند!!
👴 اگرچه خیلی ترسید اما خودش را به خدا سپرد و به روی آنها هم نیاورد.
😈 گروه جن ها هم که داشتند می زدند و می رقصیدند فهمیدند که او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند.
👳 فردا رفیقش که او هم قوزی بر پشتش داشت، از او پرسید:
«تو چکار کردی که قوزت صاف شد؟»
👌🏻 او هم ما وقع آن شب را تعریف کرد.
🌌 چند شب بعد رفیقش رفت حمام. دید باز حضرات آنجا جمع شده اند خیال کرد که همین که برقصد جن هاخوششان می آید.
👳 وقتی که او شروع کرد به رقصیدن و آواز خواندن و خوشحالی کردن، جنیان که آن شب عزادار بودند اوقاتشان تلخ شد.
👿 قوز آن بابا را آوردند گذاشتند بالای قوزش آن وقت بود که فهمید کار بی مورد کرده، گفت:
👳 «ای وای دیدی که چه به روزم شد ـ قوزی بالای قوزم شد!»
🔰مضمون این تمثیل را شاعری به نظم آورده است و در قالب مثنوی ساده ای گنجانده است که نقل آن را در اینجا خالی از فایده نمی دانم؛ با این توضیح که ما نتوانستیم نام سراینده را پیدا کنیم و گرنه ذکر نام وی در اینجا ضروری بود.
🔅خردمند هر کار بر جا کند
🔅خر است آنکه هر کار هر جا کند
🔅شبی گوژپشتی به حمام شد
🔅عروسیّ جن دید و گلفام شد
🔅به شادی به نام نکو خواندشان
🔅برقصید و خندید و خنداندشان
🔅ز پشت وی آن گوژ برداشتند
🔅ورا جنـّیان دوست پنداشتند
🔅شبی سوی حمام جنـّی دوید
🔅دگر گوژپشتی چو این را شنید
🔅که هریک زاهلش دل افسرده بود
🔅در آن شب عزیزی زجن مرده بود
🔅نهاد آن نگونبخت شادان قدم
🔅در آن بزم ماتم که بد جای غم
🔅نهادند قوزیش بالای قوز
🔅ندانسته رقصید دارای قوز
📱
گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
#داستان_کوتاه
#طنز
💭 توهم دانایی در اثر #فضای_مجازی!!
👌در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
👓 تا چندسال قبل، اگر کسی که در زمینهای خاص #تخصص یا #آگاهی خوبی داشت، وقتی جایی میرفت از او سوالاتی میپرسیدند تا اطلاعاتشان در زمینهی مورد نظر افزایش یابد.
📱حالا در اثر مطالب فضای مجازی فارسی، دیگر اکثر مردم نه تنها برای پرسیدن احساس نیاز نمیکنند بلکه سعی میکنند انبوه برداشتهای خود از شبکهی مجازی را به دیگران یاد بدهند.
👨🏻⚕ مثلا ممکن است وقتی یک #متخصص مغز و اعصاب به خانهی آقایی که کارگاه خیاطی دارد برود، میزبان با لبخند بگوید: «آقای دکتر! شما خبر دارید که خوردن یازده عدد تربچه در روز باعث پیشگیری از آلزایمر میشه؟!»
🚗 یا وقتی #استاد مکانیک خودروی دانشگاه تهران برای تعمیر خودروی خود به تعمیرگاه برود تعمیرکار به او بگوید: «خبر دارید بهزودی خودروها آبسوز میشن؟!»
‼این یکی دو مثال هیچ! اصلا آن یازده عدد تربچه را جای بنزین بریزند توی باک خودرویشان! خودرویشان پرواز هم بکند! مگر ما بخیل هستیم؟!
👌مساله به این نمونههای #طنز گونه محدود نمیشود؛ تقریبا تمام رفتارهای فردی و اجتماعی چنین شده است، اما نادرستی شان به وضوحِ مثال ریختن تربچه در باک خودرو قابل تشخیص نیست!
🔍 گاه آنقدر تشخیصش دشوار است که هرکس قصد مطرح کردن آنها و رفعشان کند خود زیر سوال میرود!
🐍 داستانِ نوشتن مار و کشیدنِ شکل مار را که شنیدهاید؟!
📡 اعمال و رفتار مردم به شدت تحت تاثیر اخبار نادرست و دادههای شبهِ علمی قرار گرفته است.
⚠ کسی نگران این وضعیت نیست، چرا که کار علمی برای بررسی آن انجام ندادهاند و بخش اعظم این کوه یخ، ناپیداست؛ واقعیت این است که حد کنونی بسیار نگران کننده است و سرعت افزایش آن بسیار نگران کنندهتر.
🖥 شبکهی مجازی فارسی به جای اینکه اطلاعات صحیح را افزایش و اطلاعات نادرست را کاهش دهد، روی هم رفته دارد برعکس عمل میکند، آن هم با سرعت زیاد.
📈 نادانی را که کاهش نمیدهد، هیچ؛ توهم دانایی را به سرعت افزایش میدهد.
🎓 آن هم نه فقط در بین افراد دارای تحصیلات پایین؛ دامنِ بخش بزرگی از افراد تحصیل کرده را نیز، در محدودهی غیر تخصصیشان، گرفته است.
✊ برای تغییر این وضعیت، به عزم عمومی نیاز هست اما خبری از این عزم نیست! بیشترِ آنهایی که باید عزم کنند خودشان هم دچار همین مسالهاند!!
✍ شواهد بروز این وضعیت، دلایل بروز آن و روشهای غلبه بر آن در این متن کوتاه نمیگنجد؛ اما در خانه اگر کس است یک حرف بس است! البته اگر آن کس، خود قربانی این توهم دانایی نباشد و برداشتش از این نوشته همان باشد که نویسنده اراده کرده است نه بر اساس پیش داوریِ خود.
🔅من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
🔅من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش!*
*✍️ پی نوشت:
⁉ شما هم مثل اغلب مردم گمان میکنید که این شعر از #مولوی است؟!
👌خیر! همین را هم اشتباه فرمودهاند! این شعر از میرزا محمد خان مجدالملک لواسانی است.
✍️ مزاح:
📚📖 شخصی گفته بود که #تولستوی نویسندهی خوبی نبود، فقط یک کتاب خوب داشت، آن هم « #بینوایان»؛ گفتند «بینوایان» را که #ویکتور_هوگو نوشته است.
☝گفت: ببینید این را هم برایش نوشتهاند!
✍ بهزاد پاکروح
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💭 توهم دانایی در اثر #فضای_مجازی!!
👌در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
👓 تا چندسال قبل، اگر کسی که در زمینهای خاص #تخصص یا #آگاهی خوبی داشت، وقتی جایی میرفت از او سوالاتی میپرسیدند تا اطلاعاتشان در زمینهی مورد نظر افزایش یابد.
📱حالا در اثر مطالب فضای مجازی فارسی، دیگر اکثر مردم نه تنها برای پرسیدن احساس نیاز نمیکنند بلکه سعی میکنند انبوه برداشتهای خود از شبکهی مجازی را به دیگران یاد بدهند.
👨🏻⚕ مثلا ممکن است وقتی یک #متخصص مغز و اعصاب به خانهی آقایی که کارگاه خیاطی دارد برود، میزبان با لبخند بگوید: «آقای دکتر! شما خبر دارید که خوردن یازده عدد تربچه در روز باعث پیشگیری از آلزایمر میشه؟!»
🚗 یا وقتی #استاد مکانیک خودروی دانشگاه تهران برای تعمیر خودروی خود به تعمیرگاه برود تعمیرکار به او بگوید: «خبر دارید بهزودی خودروها آبسوز میشن؟!»
‼این یکی دو مثال هیچ! اصلا آن یازده عدد تربچه را جای بنزین بریزند توی باک خودرویشان! خودرویشان پرواز هم بکند! مگر ما بخیل هستیم؟!
👌مساله به این نمونههای #طنز گونه محدود نمیشود؛ تقریبا تمام رفتارهای فردی و اجتماعی چنین شده است، اما نادرستی شان به وضوحِ مثال ریختن تربچه در باک خودرو قابل تشخیص نیست!
🔍 گاه آنقدر تشخیصش دشوار است که هرکس قصد مطرح کردن آنها و رفعشان کند خود زیر سوال میرود!
🐍 داستانِ نوشتن مار و کشیدنِ شکل مار را که شنیدهاید؟!
📡 اعمال و رفتار مردم به شدت تحت تاثیر اخبار نادرست و دادههای شبهِ علمی قرار گرفته است.
⚠ کسی نگران این وضعیت نیست، چرا که کار علمی برای بررسی آن انجام ندادهاند و بخش اعظم این کوه یخ، ناپیداست؛ واقعیت این است که حد کنونی بسیار نگران کننده است و سرعت افزایش آن بسیار نگران کنندهتر.
🖥 شبکهی مجازی فارسی به جای اینکه اطلاعات صحیح را افزایش و اطلاعات نادرست را کاهش دهد، روی هم رفته دارد برعکس عمل میکند، آن هم با سرعت زیاد.
📈 نادانی را که کاهش نمیدهد، هیچ؛ توهم دانایی را به سرعت افزایش میدهد.
🎓 آن هم نه فقط در بین افراد دارای تحصیلات پایین؛ دامنِ بخش بزرگی از افراد تحصیل کرده را نیز، در محدودهی غیر تخصصیشان، گرفته است.
✊ برای تغییر این وضعیت، به عزم عمومی نیاز هست اما خبری از این عزم نیست! بیشترِ آنهایی که باید عزم کنند خودشان هم دچار همین مسالهاند!!
✍ شواهد بروز این وضعیت، دلایل بروز آن و روشهای غلبه بر آن در این متن کوتاه نمیگنجد؛ اما در خانه اگر کس است یک حرف بس است! البته اگر آن کس، خود قربانی این توهم دانایی نباشد و برداشتش از این نوشته همان باشد که نویسنده اراده کرده است نه بر اساس پیش داوریِ خود.
🔅من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
🔅من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش!*
*✍️ پی نوشت:
⁉ شما هم مثل اغلب مردم گمان میکنید که این شعر از #مولوی است؟!
👌خیر! همین را هم اشتباه فرمودهاند! این شعر از میرزا محمد خان مجدالملک لواسانی است.
✍️ مزاح:
📚📖 شخصی گفته بود که #تولستوی نویسندهی خوبی نبود، فقط یک کتاب خوب داشت، آن هم « #بینوایان»؛ گفتند «بینوایان» را که #ویکتور_هوگو نوشته است.
☝گفت: ببینید این را هم برایش نوشتهاند!
✍ بهزاد پاکروح
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
#مــقــالـاٺ
🍔 شریک در همه چیز!!
🏪 در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند.
👴👵🏻آنها در میان زوجهای جوانی که در آن جا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند.
👨🏻👩🏻 بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی میشد فکرشان را از نگاه شان خواند:
👈 نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی میکنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.
👴 پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت.
💵 غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.
🍔🍟🍾 یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.
👴 پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکهی مساوی تقسیم کرد.
🍟 سپس سیبزمینیها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.
🍺 پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید!!
👨🏻👩🏻👱♀👱🏻 همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز میزد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه میکردند و این بار به این فکر میکردند که آن زوج پیر احتمالاً آن قدر فقیر هستند که نمیتوانند دو ساندویچ سفارش بدهند.
👴 پیرمرد شروع کرد به خوردن سیبزمینیهایش.
👨🏻 مرد جوانی از جای خود برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیرمرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد؛ اما پیرمرد قبول نکرد و گفت:
👴 همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم.
👩🏻👱🏻👱♀👨🏻مردم کمکم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را میخورد، پیرزن او را نگاه میکند و لب به غذایش نمیزند!!
👨🏻 بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیرزن توضیح داد:
👵🏻ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.
👨🏻همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت:
⁉ میتوانم سوالی از شما بپرسم خانم؟!
👵🏻 پیرزن جواب داد: بفرمایید.
👨🏻 جوان گفت: چرا شما چیزی نمیخورید؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید، منتظر چی هستید؟
👵🏻 پیرزن جواب داد: منتظر دندانها!!!
#داستان_کوتاه
#طنز
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
📖 انتخاب اسم!
📚 قديما مردم براى #انتخاب_اسم بچه ها متوسل ميشدن به #شاهنامه يا #روش_هاى_سنتى!
📄 بنابراين اين وسط تعدادى گودرز و رستم و بهرام و سياوش و تهمينه بودن، عده اى هم جاسم و قاسم و عروجعلى و غيره، يك تعداد معدودى هم علاقمند به هر دو روش و اين وسط اسم هاى تركيبى ابداع ميكردن، به هر حال اين مدل هم در نوع خودش خاص بود.
❓اما حالا چى؟ خودشون كه ميگن اسامى ايرانيه، والا خود بنده بعنوان يك ايرانى تاحالا همچين چيزهايى نشنيدم!
👧🏻 اسامى دخترها حتماً بعد از گذراندن از تعداد زيادى حروف صدادار ختم ميشه به آ.
👦🏻 اسم پسرها هم كه در حد يك جمله كش پيدا ميكنه، يعنى تا شما بياى اسم بچه تونو صدا بزنيد، نرخ دلار صد تومن بالا پايين شده!!
👌يك فاميلى داشتيم اسم دخترشو گذاشته بود سوشيتيانا، اونوقت ازش پرسيديم كه به چه معنيه، ايشون گفت طبق داستانى فرشتهى آزاديه!!
‼ما خودمون رو قانع نشون داديم، با تمرين زياد هم تونستيم اسمشو به خاطر بسپريم و تلفظ كنيم، اما بيچاره پدربزرگ بچه اومد اسمشو صدا بزنه، دندون مصنوعياش كه در اومد هيچى، ضربان قلبش تند شد و كار كشيد به بيمارستان!!
✍ پاورقى: خود بنده بعدها فهميدم اسممو واسه جايزه هاى نيمه شعبان گذاشتن مهدى، يعنى جهيزيه ى مادرم بعد از بدنيا اومدن من كامل شد!
🎉 يه بار جشن نيمه شعبان رفتم مسجد، يه تعدادى داشتن به مهدى نام ها جايزه ميدادن، منم با شناسنامه رفتم جلو گفتم سلام آقا، اسم منم مهدى هست.
🍳 آقاهه دستى بر سرم كشيد و گفت بارك الله به تو آقا مهدى.
✋ بعد روكرد به همكارش گفت آقاى علوى يه ماهى تابه بده به اين آقا مهدى!!
⁉ ماهی تابه آخه؟!
#مــقــالـاٺ
#طنز
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🐑 گوسفندان سیل زده!
🕋 یکی از افراد سرشناس مکه، گوسفندانی داشت که هرگاه چوپانِ او شیر آنها را می دوشید و به او می داد، مقدار زیادی آب را با آنها مخلوط می کرد و به دیگران می فروخت!!
👨🏻 چوپان که از عمل صاحب گوسفندان بسیار ناخشنود بود، خطاب به او گفت: خیانت نکن که عاقبت بدی را در پی دارد، اما او توجهی نکرد.
⛈⛰ روزی گوسفندان در دامنه کوهی حرکت می کردند که ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی به راه افتاد و همه گوسفندان را با خود برد!!
👨🏻 چوپان بدون گوسفندان به نزد خواجه رفت.
👳🏻 او که چوپان را بدون گوسفندان مشاهده کرد سؤال کرد گوسفندان مرا چه کردی؟
👨🏻 چوپان در جواب گفت:
🍶 آن آب هایی که با شیر مخلوط می کردی جمع گردید و سیلی شد و همه گوسفندان را با خود برد!!
📚 منابع:
١. جوامع الحکایات، صفحه ٣١٣.
٢. قصه های شنیدنی حیوانات، محمدرضا اکبری، صفحه ١۶.
#داستان_کوتاه
#پندها
#طنز
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
📣 #فن_پاسخ_دادن
🔖 فن پاسخ دادن:
🔮 مردی بطور مسخره به مرد ضعیفی الجسمی گفت: تو را از دور دیدم فک کردم زن هستی و آن مرد جواب داد منم تو را از دور دیدم فکر کردم مرد هستی.
🔖 فن پاسخ دادن:
🔮 چرچیل وزیر چاق بریتانیا به برناردشو که وزیر لاغری بود گفت: هر کس تو را ببیند فکر میکند بریتانیا را فقر غذایی فرا گرفته است. برنارد شو جواب داد: و هرکس تو را ببیند علت این فقر را می فهمد!
🔖 فن پاسخ دادن:
🔮 ملا نصرالدین وارد روستایی شد و یکی از اهالی به او گفت ملا من تو را از طریق الاغت می شناسم و ملا جواب داد: اشکالی ندارد چون الاغها یکدیگر را خوب می شناسند!
🔖 فن پاسخ دادن:
🔮 زوج جوانی در کنار هم نشسته و دختره شدیداً غمگین است. شوهرش بهش گفت: تو دومین دختر زیبایی هستی که توی عمرم دیدم. و دختر با حالت تعجب پرسید پس اولیش کیه؟ شوهر گفت: خودت هستی وقتی تبسم روی لب داری.
🔖 فن پاسخ دادن:
🔮 زنی روستایی با چهار الاغش از مسیری عبور می کرد که دو تا جوان با تمسخر بهش گفتند: صبح بخیر مادر الاغها و زن سریعا جواب داد صبح شما هم بخیر فرزندان عزیزم!!
🔖 فن پاسخ دادن:
🔮 پیرمردی که از کهولت سنش کمرش قوس شده بود از مسیری عبور می کرد. جوانی از روی تمسخر گفت: پیرمرد این کمان را به چند می فروشی؟ پیرمرد جواب داد: اگر خداوند عمرت را طولانی کرد کمان مجانی بهت می رسد.
گل نرگس:
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
#داستان_کوتاه
#پندها
#طنز
#طنز
#تلنگر
🍔🍟 یک غذاخوری بین راهی بر سردر ورودی اش با خط درشت نوشته بود:
«شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوهٔ شما دریافت خواهیم کرد» 🤔
🚗 رانندهای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد. 🤤
بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود.🚶♂
👨🍳 ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است... 😶
⁉️با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشتهاید پو ل غذا را از نوهٔ من خواهید گرفت»؟! 🤔
👨🍳پیش خدمت با خنده جواب داد: «چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوهتان خواهیم گرفت؛ ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست...!» 😑😄
✍️ پینوشت:
اين داستان در قالب طنز، حقیقتی را بيان میکند که کاملا مصداق دارد:
👌🏻💢👌🏻 ممکن است ما کارهایی انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند...
انتخابها وکارهایمان را جدی بگیریم، چون در قبال آیندگان مسئولیم...! 👌🏻💢👌🏻
💞 یـــاس کـــبود💞:
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨