eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏 فرهنگ‌ و تمدن جهان در عصر 🌹 برنامه بزرگ (علیه السلام)، یارانی می‌خواهد که نمونه‌ های آن در میان گذشتگان اندک و در میان آینده گان نادر و کمیاب است! 🏳 اینان اند که بار مسئولیت را در سر تا سر گیتی بر دوش می‌کشند و منادی مذهب حق امامیه خواهند بود. 📚 در روایتی که به نقل از منابع عامه نقل می‌کند، از گرفتن سخت حضرت مهدی (ارواحنا فداه) از یاران خود سخن گفته شده است، یعنی تعهدی که یاران حضرتش (منظور غیر از ۳۱۳ نفر یار خاص) باید بدهند تا مبادا قدرت و ثروت دوران ظهور، آنان را مغرور کند و دست به پلیدی زنند؛ اینان با امام خود بیعت می‌کنند که هرگز: ۱) دزدی نکنند. ۲) زنا نکنند. ۳) کسی را نکشند. ۴) حریمی را که احترام آن لازم است، ندرند. ۵) مسلمانی را دشنام ندهند. ۶) به خانه کسی هجوم نبرند. ۷) کسی را نزنند مگر به حق. ۸) بر اسب‌های چارپای تیزرو سوار نشوند. ۹) کمربند طلا نبندند. ۱۰) خز نپوشند. ۱۱) حریر نپوشند. ۱۲) کفش‌ های پر سر و صدا (که در راه رفتن بسیار صدا کند) به پا نکنند. ۱۳) مسجدی را خراب نکنند. ۱۴) راهی را بر کسی نبندند. ۱۵) به یتیم ستم نکنند. ۱۶) راهی را ناامن نکنند. ۱۷) حیله‌ گری پیشه نگیرند. ۱۸) مال یتیم را نخورند. ۱۹) با نوجوانی کار زشت نکنند. ۲۰) شراب ننوشند. ۲۱) خلف وعده و تعهد شکنی نکنند. ۲۲) در امانت خیانت نکنند. ۲۳) خوراکی از گندم و جو انبار نکنند. ۲۴)دکسی را که امان می‌خواهد نکشند. ۲۵) فراری (در میدان کارزار) را تعقیب نکنند. ۲۶) خون کسی را به ناحق نریزند. ۲۷) مجروح را نکشند. ۲۸) لباس خشن به تن کنند. ۲۹) خاک را بالش سر سازند‌. ۳۰) نان جوین خورند. ۳۱) به اندک خشنود شوند. ۳۲) در مورد چیزی که یقین ندارند گواهی ندهند. ۳۳) به آبروی کسی لطمه نزنند. ۳۴) طلا و نقره را ذخیره نکنند. ۳۵) در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند. ۳۶) به نیکی فرمان دهند. ۳۷) از زشتی‌ها بازدارند. ۳۸) در راه حق جهاد را ادا کنند. ۳۹) بوی خوش استعمال کنند. ۴۰) از ناپاکی خودداری کنند. 📔 الملاحم و الفتن صص ۱۴۵ - ۱۵۰ 🌹برای ظهور امام مهدی ارواحنافداه و روی کار آمدن دولت حق، دعا کنیم! گل نرگس: 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
☀️ 👣 سر و روی خود را پوشاند؛ دوید و پشت در رفت. ⚜️ پرسید: + کیست؟ - باز کن، من هستم. ⚜️ صدای خدمتکار برادرزاده اش را شناخت. در را باز کرد و پس از سلام و علیک، به او گفت: - امام فرمود به شما بگویم که امشب حتماً به منزلشان بروید. شام مهمان آنها هستید. + خبری شده؟ - نمی دانم. من فقط پیک هستم. + باشد، می آیم. سلام برسان. ⁉️ حکیمه در را بست و به اتاق رفت. با خود می اندیشید چه اتفاقی افتاده؟! ⁉️ برادرزاده اش با او چه کار دارد؟! 🌄 غروب آماده رفتن شد. پس از طی کردن کوچه ها، به خانه (علیه السلام) رسید و در زد. 🌼🌷 مثل همیشه با استقبال گرم امام و نرجس رو به رو شد. 🌼 پا پیش گذاشت و کفش های حکیمه، عمه مهربان شوهرش را از پایش بیرون آورد و او را بالای اتاق نشاند. ⚜️ حکیمه به برادرزاده اش گفت: - حسن جان، خبری شده که برایم قاصد فرستاده ای؟ 🌌 آری عمه جان، امشب همان شب است. شب . خداوند حجت خود را آشکار می سازد و فرزندی به دنیا می آید که زمین را پر از عدل و داد می کند. ⁉️ چه خوب حالا، مادر خوشبخت این کودک کیست که چنین افتخار بزرگی نصیبش شده؟ - نرجس. ⁉️ حکیمه خندید و گفت: نرجس؟! مگر نرجس حامله است؟! - آری عمه جان. + ولی... شکمش که بر آمده نیست. 🌼 نرجس که شاهد گفتگوی حکیمه با شوهرش بود، سرش را پایین انداخت و خجالت کشید. 🤲🏻 پس از اذان مغرب، نماز خواندند و سر سفره شام نشستند. ⚜️ حکیمه با دقت حرکات نرجس را زیر نظر داشت. 💭 با خود گفت: معمولا زن ها در ماه های آخر بارداری سنگین می شوند. پس چگونه نرجس این قدر سبک و سرحال کارهایش را انجام می دهد؟! 🌌 وقت خواب رسید و حکیمه و نرجس در اتاقی خوابیدند. شب از نیمه گذشته بود که حکیمه به مانند هر شب، برای خواندن برخاست. نگاهی به نرجس کرد و دید به خواب عمیقی رفته. 📿 نماز شبش را خواند و مشغول ذکر و دعا شد. بار دیگر نگاهی به نرجس انداخت او آرام خوابیده بود. 💭 با خود فکر کرد چرا برادرزاده اش امشب را شب موعود می داند. آخر مردها از درد بارداری و وضع حمل آگاه نیستند. در این فکر بود که صدای امام حسن عسکری (علیه السلام) را از اتاق مجاور شنید: 🌷 عمه جان، شتاب نکن. وعده خدا نزدیک است. ⚜️ حکیمه به رختخوابش بازگشت: 🤲🏻 اما خوابش نبرده پس از چند لحظه، نرجس برخاست و نماز شب خواند و خوابید. ⏳ هنوز چند دقیقه نگذشته بود که سراسیمه بلند شد. 👣 حکیمه نیز برخاست و پیش نرجس رفت و گفت: + عزیزم، چیزی شده؟ خواب بدی دیدی؟ می خواهی برایت آب بیاورم؟ 🌼 عرق سردی روی پیشانی نرجس نشست. 🍶 دستی به شکمش کشید و با اشاره آب خواست. 🌹 دیگر چیزی نفهمیدند و هنگامی به خود آمدند، دیدند نوزادی متولد شده که با نوزادان دیگر تفاوت دارد. تمیز و پاکیزه بود و به حال سجده نشسته بود. حکیمه و نرجس با تعجب او را نگاه می کردند. 🌷 صدای امام حسن عسکری (علیه السلام) از اتاق دیگر شنیده شد: 🔅عمه، فرزندم را نزد من بیاور! 👣 حکیمه نوزاد نو رسیده را پیش برادر زاده اش برد و امام دست روی بدن نوزاد کشید و گفت: 🌷 سخن بگو عزیز دلم. پدرت می خواهد صدایت را بشنود. ⚜️ حکیمه به برادرزاده اش گفت: ⁉️ مگر بچه می تواند حرف بزند؟! 🌷 از امر خدا تعجب نکن! خدای تعالی ما را در کودکی به حکمت گویا می کند و در بزرگی، روی زمین حجت قرار می دهد. (١) 👌🏻 حکیمه اگر با چشم های خود نمی دید، هرگز قبول نمی کرد که کودکی در آغاز تولد شیوا سخن بگوید. 🌹 نوزاد در آغوش پدرش لب به سخن گشود: 🔅گواهی می دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آخرین فرستاده خداست... . 🔅سپس بر امیرمومنان، علی (علیه السلام) و امامان پس از او درود فرستاد و آنگاه سکوت کرد. 🌷 امام حسن عسکری (علیه السلام) لب کودکش را بوسید و او را به عمه اش داد تا به مادرش بسپارد. (٢) 📚 پی نوشت ها: ۱. اثبات الهداة، ج ۷، ص ۲۹۰. ۲. اکمال الدین، ج ۲، ص ۴۲۵ و ۴۲۶. 📗 حیات پاکان / ۵ داستانهایی از زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام) و (عج)، مهدی محدثی. 💗🌹 یـــاس کـــبود🌹💗: : 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈