eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم_یک🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#شهید_ابراهیم_هادی🌷🕊 فصل اول..(قسمت سوم)🌹🍃
🌹🍃 : 🌷🕊🌷🕊 فصل اول..(قسمت چهارم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊 بارها می دیدم ابراهیم با بچه هایی که نه طاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می شد. ان ها را جذب ورزش می کرد و به مرور به مسجد و هیت می کشاند یکی از آن ها خیلی از بقیه بدتر بود همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می گفت اصلا چیزی از دین نمی دانست نه نماز و نه روزه به هیچ چیز هم اهمیت نمی داد حتی می گفت تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیت نرفته ام به ابراهیم گفتم: اقا ابرام این ها کی هستند دنبال خودت می یاری با تعجب پرسید چطور چی شده گفتم: دیشب این پسر دنبال شما وارد هیت شد بعد هم و کنار من نشست حاج آقا داشت صحبت می کرد از مظلومیت امام حسین و کارهای یزید می گفت این پسره خیره خیره و با عصبانیت گوش می کرد وقتی چراغ خاموش شد به جای اینکه اشک بریزه مرتب فحش های ناجور به یزید می داد ابراهیم داشت با تعجب گوش می کرد یکدفعه زد زیر خنده بعد هم گفت: عیبی نداره این پسر تا حالا هیت نرفته و گریه نکرده مطمن باش با امام حسین که رفیق بشه تغییر می کنه ما هم اگر این بچه ها رو مذهبی کردیم هنر کردیم دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت او یکی از بچه های خوب ورزشکار شد چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید همان پسر را دیدم بعد از ورزش یک جعبه شیرینی خرید و پخش کرد بعد گفت:رفقا من مدیون همه شما هستم مدیون اقا ابرام هستم از خدا خیلی ممنونم من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و ... ما هم با تعجب نگاهش می کردیم با بچه ها بیرون آمدیم توی راه به کارهای ابراهیم دقت می کردم چقدر زیبا یکی یکی بچه ها را جذب ورزش می کرد بعد هم ان ها را به مسجد و هیت می کشاند و به خودش می انداخت تو دامن امام حسین. یاد حدیث امیر المومنین افتادم که فرمودند یا علی اگر یک نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آفتاب بر آن می تابد بالاتر است از دیگر کارهایی که در مجموعه ورزش باستانی انجام می شد این بود که بچه ها به صورت گروهی به زورخانه های دیگر می رفتند و انجا ورزش می کردند یک شب ماه رمضان ما به زورخانه ای در کرج رفتیم ان شب را فراموش نمی کنم ابراهیم شعر می خواند دعا می خواند و ورزش نی کرد مدت طولانی بود که ابراهیم در کنار گود مشغول شنای زورخانه ای بود چند سری بچهای داخل گود عوض شدند اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود اصلا به کسی توجه نمی کرد پیرمردی در بالای سکو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه می کرد پیش من امد ابراهیم را نشان داد و با ناراحتی گفت: من که وارد شدم ایشان داشت شنا می رفت من با تسبیح شنا رفتنش را شمردم تا الان هفت دور تسبیح رفته یعنی هفتصد شنا تو رو خدا بیارش بالا الان حالش به هم می خوره وقتی ورزش تمام شد ابراهیم اصلا احساس خستگی نمی کرد انگار نه انگار که جهار ساعت شنا رفته. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---