eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب🌹🍃 #قسمت_اول 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 چشمم از پنجره به حیاط مدرسه افتاد... آس
...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 قطره های خون روی فرش جلوی آشپزخانه ته دلم را خالی کرد. دویدم سمت راه رو... توان حرف زدن نداشتم... نشستم زمین و جیغ زدم ... زندایی فاطمه سراسیمه از پله ها بالا آمد... کنارم نشست و صورتم را بین دست هایش گرفت... چی شده؟ منو نگاه کن...ریحانه؟ ...زندایی خون... ناله میکردم و زجه میزدم! _ریحانه نصف جون شدم...بگو چیشده؟ زبانم بند آمده بود.دست زندایی را گرفتم و بردمش کنار فرشی که قطره های خون روی آن بود... زندایی که تازه متوجه ماجرا شده بود ،دستم را گرفت و مرا روی مبل نشاند... رنگ به رخسار نداشتم و دست و پایم به لرزه افتاده بود... بگیر این آب قند رو بخور تا حالت جا بیاد و جریان رو برات تعریف کنم... کمی از آب قند خوردم ،حالم بهتر شد... خواهش میکنم بگو...بابا طوریش شده؟ چیز خاصی نیست نگران نباش...فقط... فقط چی زندایی؟ بگو! طبق معمول از جاش بلند شد و نتونست خودش رو کنترل کنه و افتاد،سرش خورد به لبه ی پله آشپزخونه و شکست... ؟تو رو خدا زندایی راستشو بگو ...چه بلایی سر بابا اومده؟😭 سیل اشک هایم گونه ام را خیس کرده بود... من دومین و آخرین دختر بابا بودم... به قول خودش ته تقاری شیطون و تخس بابا... عجیب دلبسته بابا بودم... حتی تحمل نداشتم یک خار به پای بابا برود... اما حالا چه میشنیدم ؟! بابای من سرش شکسته؟😭 دارد...🌹🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
مجلسِ‌خبرگان رو انتخاب می‌کنه؟ رئیس‌ِجمهور رو انتخاب می‌کنه؟ - نمایندگانِ‌مجلس رو انتخاب می‌کنه؟ شورای‌ِشهر رو انتخاب می‌کنه؟ مشکلات تقصیر کیه؟! ! http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🍃اینجا ایران است ....🍃 ❣صــدای آهنــگ هـای پـاپ لس آنجـلس و غـرب زده آنقدر بلند است که فــریـادهـای سوزناک حـاج حسین خرازی به گوش نمی رسد ...🍃  ❣- اینجا همه حاج ابراهیم همت را با اتوبان همت می شناسند ...🍃 - اینجا کسی نمی داند ، شهید مهدی زین الدین ، رتبه چهار کنکور سراسری بود ...🍃 - اینجا کسـی نمی داند، تکـــه های پیکـر شهید محمـد نـوبخت را درون گــونی بـرای خانواده اش فرستاده بودند ...- اینجا بر دیوار شهر روی عکس شهید پوستر تبلیغاتی میچسبانند ...🍃 - اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشـونت طلب و جنگ طلب بار نیـایند از کوچه  ها برداشته و نام نگین و جاوید میگذارند ...😔 ❣- اینجا کسی نمیداند، شهید مصطفی چمران ، دکترای فیزیک هسته ای را داشت و  یکی از نخبگان ایران بود ... ❣- اینجا ستارگان درخشـان هــالیوود آنقـدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستـارگان پــُر  فـروغ کـربلای ایران را نمی بیند ...🍃✨ ❣- اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند ، همه به دنبال کسب نام هستند(به هربهایی)..🍃 ❣- اینجا کسی نمی داند که حاج مهدی بـاکری در وصیت نـامه خود از خدا خواسته بود جسدش بر نگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند ...-🍃 ❣- اینجا کسی نمی خواهد با صدای (الله اکبر) لرزه بر تن دشمن بیندازد ...🍃 ❣- اینجا در پناه میز هستیم و دیگر کسی پشت خاک ریز پناه نمی گیرد ...🍃 ❣- اینجا جانباز شیمیایی به خــاطر نداشتن پـول ، در بیمارستــان پذیرش نمی گـردد و  شهد شهـادت می نوشد. ❣- اینجا کسی نمیداند شب عملیات خیبر حاج مهدی بـاکری ، برادرش حمید باکری را  جا گذاشت و رفت ..🍃 ❣- اینجا روسری ها هر روز کوچکتر میشود و مانتوها هر روز تنگ تر و کوتاه تر ...🍃 ❣- اینجا دختــرها ، پسر شده اند و پســران دختر ، مــردان بی غیرت شده اند و زنها  بی حجاب شده اند...🍃 ❣ اینجاهرگناهی علنی وعادی شده است...🍃 اینجا بی ابرویی مدوکلاس شده است... 😔 حرف زدن نالازم وزل زدن به نامحرم روشن فکری است... دود و مستی تفریح شده است...🍃 بی آبرویی آبروشده است...بی فرهنگی فرهنگ است..🍃 پشت به اعتقاد ها وارزش ها رشدشده است...🍃 گرگ بودن رمز موفقیت ومظلوم وساده بودن عامل شکست شده است...🍃 ❣- اینجا دیگر کسی ، احترامی برای شهدا قائل نیست ... اینجاخوبی وخوب بودن حماقت وعاروبدی وبدکردن زرنگی ودرستی است...🍃 ❣- اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم ، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم ...🍃 ❣- اینجا برای زیباسازی شهر میلیونی هزینه میشود اما برای تعویض سنگ قبرشهدای  گمنام بودجه ای نداریم ..😭 ❣- اینجا در هر کجای این سرزمین خونین اسلامی،حقیقت به مسلخ مصلحت میرود ...🍃 ⁉️   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
شاخصهای یک نماینده ی در ترازِ انقلاب اسلامی، از نگاه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) و حضرت آیه الله العظمی امام خامنه ای( حفظه اللّه): ۱. پایبندی به احکام اسلام ۲. عدم گرایش به دشمنان ۳. عدم تمایل به دنیا و مادّیات ( منافع شخصی، شهرت و ... ) ۴. عدم انحراف در عقیده و اخلاق ۵. عدم اعتماد به افراد منحرف ۶. تقوا و تدیّن 👈ادامه دارد...   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۲۶_آذر ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان گیلان، شهرستان بندرانزلی) (۱۳۱۷ ه.ش) شهید رضا امیری شوری🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۴۳ ه.ش) شهید محمدکاظم بخشی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسین برگی🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمدحسین جعفری🌷 (استان خوزستان، شهرستان گتوند) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید اصغر یزدانی آدر منابادی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید فضل‌الله میرزایی🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علیرضا تیمورپور🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید علی میرزازاده🌷 (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید سیدمحمدحسین غفرانی نوفرست 🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند، روستای نوفرست) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید اکبر ایوبی 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید مدافع حرم حیدر جلیلوند🌷 (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید شکرخدا هاشمی بزمه🌷 (استان اصفهان، شهرستان فریدونشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید سیدعلی جلینی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۷ ه.ش) شهید مصطفی حسین خانی هزاوه🌷 (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۷۲ ه.ش) شهید محمد یوسفی🌷 (استان اصفهان، شهرستان زرین شهر) (۱۳۷۲ ه.ش) شهید تفحص علیرضا شهبازی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۸۰ ه.ش) شهید تفحص محمد زمانی🌷 (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۸۰ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
‍ شوخی های ابراهیم و دیگر دوستانش ، همیشه لبخند را بر لبان تمامی دوستان می‌نشاند. یکبار دوستان سپاهی از جنوب به گیلان غرب آمدند ، ابراهیم به همراه برخی دوستان در کنار آن ها نشسته بود ، تنها چیزی که از جمع میشنیدم صدای خنده بود. وارد جمع آنها شدم و به ابراهیم گفتم ، چیکار میکنید؟! به شوخی گفت ، میخوای گریه کنم؟! بعد خیلی عادی زد زیر گریه و اشک از چشمانش جاری شد..... 📕 سلام بر ابراهیم۲ ، ص۱۱۳ 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
! من همانم که گاه خندانم، و گاهی گریان. گاه شکرگزارم، و گاهی درحال گله کردن. گاه بنده ی تــوام، و گاهی بنده ی خویش. !🌹🍃 من مبتلا به گاه و بیگاههای همواره‌ام، بیماری‌، نامتعادل که همیشه به نسخه ی طبیب خویش عمل نمیکند. اسیر خویشتنم! و گاه و بیگاههای اسارت گونه ام مرا در برگرفته است… معبودِ آزاده‌ام! بندهای گاهها و بیگاههای زندان تنم را… از هم جدا کن!. مرا به آغوش خویش دعوت کن! که تشنه ترینم به آن… تمام این گاه و بیگاههای مدامم را، ببخش … به حق خداییِ همیشه پایدارت! ... ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم..( قسمت ۶ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 هوا روز به روز سردتر می شد برف های روی زمین یخ بسته بود. جاده های روستایی کم رفت و آمد شده بودند و به همین خاطر دیگر کسی از قایش به عمدان نمی آمد. در این بین، صاحب خانه خیلی هوایم را داشت. گاهی که برای خودشان چیزی می خرید مقداری هم برای ما می آورد اما من یا قبول نمی کرد یا هر طور پولش را می دادم دوست نداشتم دینی به گردنم باشد یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم. سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود. برای اینکه بچه ها سرما نخورند توی خانه کاپشن و کلاه تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت دیدم پیت تقریبا خالی شده بچه ها خوابیده بودند پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم راگذاشتم آخر صف وایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم سرما از نوک انگشت های پایم شروع کرد به بالاآمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعد از ظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد آن وقت ها توی شعبه های نفت چرخی هایی بودند که پیت های نفت مردم را تا در خانه ها می آوردند شانس من هیچ کدام از چرخی ها نبودند یکی از پیت ها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دو دستی بلند کردم و هن هن کنان راه افتادم طرف خانه. اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین می گذاشتم و نفس تازه می کردم اما آخرهای کار هر پنج قدم می ایستادم. انگشت هایم که بی حس شده بود را ماساژ می دادم و دستم را کاسه می کردم جلوی دهانم. ها می کردم تا گرم شوم. با چه مکافاتی اولین پیت نفت را بردم و زیر پله های طبقه اول گذاشتم. وقتی می خواستم بروم و پیت دومی را بیاورم عزا گرفتم پیت را که از شعبه بیرون آوردم دیگر نه نفسی برایم مانده بود نه رمقی. از سرما داشتم یخ می زدم اما باید هر طور بود پیت نفت را به خانه می رساندم. از یک طرف حواسم پیش بچه ها بود و از طرف دیگر قدرت راه رفتن نداشتم بالاخره با هر سختی بود خودم را به خانه رساندم مکافات بعدی بالا بردن پیت های نفت بود. دلم نمی خواست صاحب خانه متوجه شود و بیاید کمکم. به همین خاطر آرام و آرام و بی صدا پیت اولی را از پله ها بالا بردم و نیم ساعت بعد آمدم و پیت دومی را بردم. دیگر داشتم از هوش می رفتم. از خستگی افتادم وسط هال خدیجه و معصومه با شادی از سر و کولم بالا می رفتند اما آن قدر خسته بودم و دست و پا و کمرم درد می کرد که نمی توانستم حتی به رویشان بخندم خدا خدا می کردم بچه ها بخوابند تا من هم استراحت کنم اما بچه ها گرسنه بودند و باید بلند می شدم شام درست می کردم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
شاخصهای یک نماینده ی در ترازِ انقلاب اسلامی، از نگاه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) و حضرت آیه الله الع
شاخصهای یک نماینده ی در ترازِ انقلاب اسلامی، از نگاه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) و حضرت آیه الله العظمی امام خامنه ای( حفظه اللّه): ۷. پایبندی به نظام و قانون اساسی ۸. صداقت ۹. امانتداری ۱۰. انقلابی بودن ۱۱. شجاعت ۱۲. اهتمام به امور مستضعفین ۱۳. دلسوز مردم و طبقات محروم و صمیمیّت با مردم ۱۴. چشنده طعم تلخ فقر 👈ادامه دارد....   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب...🌹🍃 #قسمت_دوم 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 قطره های خون روی فرش جلوی آشپزخانه ت
..🌹🍃 ..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 آروم باش ریحانه جان،باور کن طوری نشده! اگر طوری نشده پس کجان؟نه مامان هست و نه بابا! _خب عزیز من نمی‌تونستند که دست روی دست بذارن!مادرت با عموت تماس گرفت و اومدن پدرت را بردن بیمارستان. بی معطلی تلفن را برداشتم و با عمو محمد تماس گرفتم. با اولین بوق جوابم را داد... جان دلم دختر قشنگم؟ توروخدا بابام کجاست؟ حالش خوب است؟ _سلامت کو دختر؟ الحمدالله حالش خوبه نگران نباش. معذرت میخوام عمو جان ...سلام!واقعا بابا خوبه؟ بله دخترم خیالت راحت!خوبه... زهرا کجاست؟ خونه ی عمه هست...دخترم من باید برم .کاری با من نداری؟ نه عموجان .فقط مراقب بابا باشید... به روی چشم...خدانگهدار با مادرم تماس نگرفتم میدانستم او نیز حالش خوب نیست،نباید مزاحمش میشدم... هنوز یونیفرم مدرسه ام را به تن داشتم... به اتاقم رفتم و لباسم را عوض کردم... بهترین کار این بود که تدارک شام را ببینم، مطمئن بودم شب پدر و مادرم به خانه برمیگردند... حال خوبی نداشتم ،بغض گلویم را میفشرد... منتظر بهانه ای بودم تا زار زار گریه کنم.... اولین قدم را که در آشپزخانه گذاشتم تا مغز استخوانم سوخت! ...🌹🍃 .. ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
••|🦋|•• ^ وَ‌تُخرِجُ‌الْـحَیَّ‌مِنَ‌الْمَیِّتــــ ^ منـو از خودم بیـرون بیار !! ♥️
مثلا درجواب بیاد: "لا تَخَف وَ لَا تَحزَنـ إنَّا مُنجّوڪَ" ♥️مترس و غمگین مباش ، ما را نجات خواهیمـ داد :)🌱 [ العنڪبوت³³ ] .. از این قشنگ تر نمیشه...
‏ی عده از اوناییکه میگن چرا رهبری برای حل مشکلات ورود نمیکنه، همونایی اند که قبلا میگفتن "چرا نظام نمیزاره فلانی کار کنه" و فریاد برائت از دیکتاتوری سرمیدادن! ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌸سلاااااام 🌱صبـح چهارشنبه‌تون بخیر و نیکی 🌸امـروزتون سرشـار از آرامـش 🌱مهـر و محبـت 🌸نشان لبخنـد خـدا 🌱در زنـدگی ست 🌸ان شاءالله 🌱نگاهش 🌸توجه و لبخنـدش 🌱و برڪت بی پایانـش 🌸همیشه شامل حالتـون بشـه   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
... 🍃🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 بغض‏های حقیر ما، روبه‏روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را برای کلام می‏بندد؛ با شما شقایق‏هایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟ واژه‏های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏روی شما ضجه بزنند. اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجره‏های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلم‏های ما بوسه بر عطر پرواز نزدید! هر روز و هر شب، خاکریزها، با اشک‏ها و دعاهایتان گره می‏خورد. شما، درشتناکی شب را با تکبیرهای فاتحانه‏تان درهم می‏شکستید و روزهای سنگر را سپیدتر از بال‏های کبوتران می‏کردید. ما مانده‏ایم و یاد شما بدا به حال ما، اگر یاد شما را زندگی ما قاب نگیرد. اینجا فراوانند داغ‏های کمرشکن و زخم‏هایی که شما مرهمشان هستید؛ شما را می‏گویم که نگاهتان رفت و در جهت قبله پروانه‏ها خانه کرد. وقتی دست نوشته‏های شما خوانده می‏شود، در می‏یابیم که شما نام دیگر خورشیدید و قرابتی نزدیک با خود عشق دارید. وقتی وصیت‏نامه‏های شما را می‏خوانند، تازه می‏فهمیم چرا با عزم آخرین نفر از شما، آسمان چمدان خود را بست و کوچید تا بر شرم خویش نیفزوده باشد. وقتی عکس شما را در ذهن خویش ورق می‏زنیم، تازه می‏فهمیم که عکس‏های تک تک شما اشاره می‏کرده است به بهترین فصل حیات و ما غافل بودیم. حال ما مانده‏ایم و دستانی که به دیواره‏های قفس می‏خورد. ما مانده‏ایم و نام جاوید شما که از لمس رهایی، خنده می‏زند. ما مانده‏ایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم می‏کند. ... ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب..🌹🍃 #قسمت_سوم..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 آروم باش ریحانه جان،باور کن طو
..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 نمیتوانستم قدم از قدم بردارم... پایم را دقیقا روی خورده شیشه های لیوان گذاشته بودم... بهانه ی خوبی بود برای گریه کردن. گریه میکردم و زخم های کف پایم را میبستم، درد داشتم اما دردش از درد قلبم کمتر بود... با هر سختی ای بود از جایم بلند شدم و شام را آماده کردم. مهدی که از بازی با پسردایی خسته شده بود به خانه آمد و از گرسنگی بهانه گیری کرد... غذایش را دادم و چون دیروقت بود به اتاقش بردم و برایش قصه گفتم تا بخوابد... هنوز وسط قصه نرسیده بودم که دیدم صدای خروپفش تمام اتاق را فرا گرفت... از حالت خوابیدنش خنده ام گرفت! مهدی تنها امید من بود برای ادامه زندگی در این شرایط سخت... ساعت یک بامداد بود که زنگ خانه به صدا در آمد! ؟؟؟!!! ما هستیم عمو جان درو باز کن... ... شالم را سرم انداختم و بارانی قرمز رنگم را تنم کردم و به سرعت به حیاط رفتم... با دیدن بابا در آن وضعیت بغضم گرفت اما سعی کردم خودم را کنترل کنم... دست خودم نبود ،دوست نداشتم کسی اشکم را ببیند... سرژی فیکس موهای خاکستری بابا را در بر گرفته بود، یقه پیرهن سفیدش خونی بود... مامان زهرا آنقدر گریه کرده بود که چشمانش کاسه خون بود... ادامه دارد..🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌸چگونه بایدبه شرح صدررسید؟ 🌷۱.تسبیح وذکرخدا 🌷۲.سجده های طولانی 🌷۳.عبادت خدا،که باعث رسیدن به یقین وآرامش است.۹۷تا۹۹حجر 🌷۴.تلاوت قرآن باعث شفاست. ۵۷یونس،۸۲ اسراء،۴۴فصلت 🌷۵.دعا:رب اشرح لی صدری..۲۵طه 💕💕💕 حی علی الصلاة
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم ..( قسمت ۷)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 تقریبا هر روز وضعیت قرمز می شد دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند تپه مصلی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند خانه ما می لرزید و گلوله ها که شلیک می شد از آتشش خانه روشن می شد صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها بر دارم و بروم پایین. اما کار یک روز و دو روز نبود. آن شب همین که دراز کشیده بودم وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کارکردند این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند مانده بودم چه کار کنم هر کاری می کردم ساکت نمی شدند از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه و آتش پدافندهای هوایی را دید گفت: قدم خانم شما نمی ترسید؟! گفتم: چه کارکنم. معلوم بود خودش هم ترسیده. گفت: والله صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد هم با این دو تا بچه دنده شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها. گفتم: آخر مزاحم می شویم. بنده خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آن جا سر و صدا کمتر بود به همین خاطر بچه ها آرام شدند. روزهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بال چادرم را می گرفت و ریز ریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشتت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سرخیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم وقتی به خانه بر می گشتم سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم. دیگر نیمه های اسفند بود اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست و شوی خانه ها بودند اما هرک اری می کردم دست و دلم به کار نمی رفت. آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفتم بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم خشکم زد صدای خنده بچه ها می آمد یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد پله ها را دویدم پوتین های درب و داغون و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: حتما آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند شاید هم آقا ستار باشد. در را که باز کردم سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند. یک لحظه نگاهمان در هم گره خور و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد بازهم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟! از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم همان طور که بچه ها بغلش بودند رو به رویم ایستاد و گفت: گریه می کنی؟ً بغض راه گلویم را بسته بود خندید و با همان لحن بچه گانه گفت: آها فهمیدم دلت برایم تنگ شده، خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری خیلی خیلی زیاد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
، در ملکیت هیچ شخص خاصی نیست و به عموم مردم تعلق دارد. از جمله اموالی است که غیر قابل تملک اعلام شده است. (ماده ۲۴ قانون مدنی) و با رعایت سایر قوانین، هر کسی می‌تواند از منافع آن بهره‌مند شود(ماده ۹۲ قانون مدنی). که سد معبر نکرده باشید یا در جایی که توقف ممنوع اعلام نشده، توقف نکرده باشید، پارک در کوچه حق شماست و سهم شماست، مگر با یک استثناء با مالکیت، صاحب حق‌هایی می‌شود که برای بهره‌برداری از آن ملک در اموال دیگران وجود دارد. در مالکیت عمومی است، اما خانه‌های در کوچه در حد رفت و آمد خود نسبت به آن حق دارند. به این حق، «حق ارتفاق نسبت به ملک غیر» می‌گویند. (مواد ۹۳ تا ۱۰۸ قانون مدنی)‌ در پارکینگ در کوچه‌ها نباید راه رفت و آمد صاحبان منزل گرفته شود. حق پارک در برابر درب پارکینگ منزل را ندارید. پارک در برابر سایر درب‌ها، اگر امکان رفت و آمد انسانها یا وسایل متعارف آن درب مثل دوچرخه و موتور سیکلت را سلب کند، ممنوع است. این استثناء پارک در کوچه‌هاست. که شما زحمت کشیده اید پیاده‌رو را سنگ‌فرش کرده اید، یا گل و بته و درخت کاشته‌اید ، برای شما هیچ حقی نسبت به آن و فضای مجاور در کوچه نمی‌کند. پارک‌کردن در فضای غیر عبوری کوچه‌ها، قاعده «هر کی زودتر رسید» حاکم است. گفت زیر پنجره و جلوی دیوار، حریم ملک است. در مالکیت عمومی است و ایجاد حق در ملک عمومی، جنبه استثنایی و حداقلی دارد. به بحث شیرین پارک= پنچری می‌رسیم. اگر کسی در برابر درب پارکینگ شما پارک کند، شما حق ندارید او را به پنچری تهدید کنید. درب منزل که قصه این است، پس قصه بقیه دیوار منزل و زیر پنجره و ... به طریق اولی تکلیفش روشن است. تنها می‌توانید از ضابطین قضایی (در اینجا نیروی انتظامی) برای رفع مزاحمت کمک بخواهید. قاضی نیستید که برای گرفتن حق‌تان رأسا اقدام کنید. تهدید دیگران به خسارت مالی (پنچری یا حتی خالی کردن باد تایر) جرم است. به ایراد ضرر مالی تا ۷۴ ضربه شلاق یا دو ماه تا دو سال حبس دارد. (ماده ۶۶۹ کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی). دیگری نیز از ۶ ماه تا ۳ سال حبس خواهد داشت. (ماده ۶۷۷ کتاب پنجم قانون مجازات). یک توهین ساده نیز می‌تواند مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه یا جزای نقدی به همراه داشته باشد.(ماده ۶۰۸ همان قانون) این که مانع از پارک وسیله نقلیه دیگران در برابر دیوار منزل و یا مغازه‌تان شوید، زورگویی است، از شما شهروند بافرهنگ و متمدن بعید است. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
شهادت به خون و تیر و ترکش نیست ، آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم ، شهید شده ایم ...😔
شهدا ما جز گناه چیزی دیگری در کوله باریمان نداریم،شهدا ما شرمنده امام زمانیم،از قول ما به آقا بگید ما دوستت داریم ،به مولایمان بگید جنگی که با شیطان داریم جنگی سختی است شما ما را کمک کنید.😔
کاش که من هم ز شهیدان شوم مثل شهید اسوه ی ایمان شوم در ره رهبر بدهم جان خود یک نفس کوچک جانان شوم...😔 ...
شهدا از ما اشک نمی خواهند، عمل می خواهند . ما برای خوشحالی آقا چه کردیم؟ غیبت کردیم؟ دروغ گفتیم؟ نگاه به نامحرم کردیم؟ چه کردیم؟ شهدابه شما قول می دهم دلم را از غیر خدا بشویم و فقط به خدا امید داشته باشم وتا زنده ام در راه خدا تلاش کنم تا همه وجودم را برای خودش فدا کنم...ان شاءالله ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
..😔 این رسم ما نبود که ز باران جدا شویم . در هجوم وحشت شب بی صدا شویم این عهد ما نبود که در انتهای راه . ما بین کوچه ها تک و تنها رها شویم آن روزها که شوق شهادت به سینه بود. توفیقمان نبود که شبیه شما شویم رفتید تا همچو پرستو رها شوید . ماندیم ما که همنفس سرفه ها شویم ای کاش می شد از لبتان ساغری زنیم . تا همنشین و هم نفس آل عبا شویم رفتید خوش به حال شما یادمان کنید . شاید که با نسیم دعاتان دوا شویم.... ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌ی                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ شب سردی بود... زن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مى‌خريدند شاگرد ميوه‌فروش، تند تند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت زن با خودش فكر مى‌كرد چه مى‌شد او هم مى‌توانست ميوه بخرد و به خانه ببرد رفت نزديکتر چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود با خودش گفت: چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه، مى‌توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هايش شاد مى‌شدند برق خوشحالى در چشمانش دويد ديگر سردش نبود! زن رفت جلو، نشست پاى جعبه ميوه تا دستش را برد داخل جعبه شاگرد ميوه فروش گفت: دست نزن ننه بلند شو و برو دنبال كارت زن زود بلند شد، خجالت كشيد چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند صورتش را قرص گرفت دوباره سردش شد راهش را كشيد و رفت چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد: مادرجان مادرجان زن ايستاد برگشت و به آن زن نگاه كرد زن لبخندى زد و به او گفت: اينارو براى شما گرفتم سه تا پلاستيک دستش بود پر از ميوه، موز، پرتقال و انار زن گفت: دستت درد نكنه اما من مستحق نيستم زن گفت: اما من مستحقم مادر من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به همنوع توجه كردن و دوست داشتن همهٔ انسان‌ها و احترام گذاشتن به همهٔ آنها بى‌هيچ توقعى اگه اينارو نگيرى دلمو شكستى جون بچه‌هات بگير زن منتظر جواب زن نماند ميوه‌ها را داد دست زن و سريع دور شد زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌كرد، قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود غلتيد روى صورتش دوباره گرمش شده بود با صدايى لرزان گفت: پيرشى... خير ببينى... هيچ ورزشى براى قلب بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست پیشاپیش یلدای مهربانی که نماد خانواده دوستی و عشق ورزیدن به همنوع است را شادباش می‌گوئیم یلدای امسال در هنگام خرید میوه سهم تنگدستان آبرومند را فراموش نکنیم   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃 ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
امروز در روزگاری به سر می بريم كه خوب بودن دیوانگی است و انسان بودن كفاره می خواهد !! ، از هر سوی دشمنان ما را احاطه نمودند و در صدد ضربه زدن هستند ، و ما نيز آرام و خاموش به سر می بريم ! ، گويي كه اتفاقی رخ نداده و آب از آب تكان نخورده است ! آيا هنوز خواب بس نيست ؟! چه شده است ما را كه خوش به گوشه ای خزيده ايم ؟! مگر خون اين همه شهدای عزيز كه جانشان را در ره معشوق نهاده اند از يادمان رفته است ؟! چرا ياد گرفته ايم كه فقط هر بار كه شهیدی تشييع شد در فكر جنگ باشيم ؟! بپرسید از همسنگران شهدای عزیز که آنان چگونه سر به لقای حق نهاده اند و پیام آخرشان چه بوده است؟ آری برادرم و ای خواهرم !! تنها چیزی که از شهدا ما وارث آنیم ، راهی ناتمام است که رهروی مردانه می خواهد.... گوشه ای از وصیتنامه روحانی التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
خـدایـا در واپسین شـب‌های پائیـز آن گونه عزیـزانم را بنگـر ڪه احسـاس کنند خوشبخت ترین کائنـاتند دل‌هاشان را سرشـار از آرامـش و خانه‌هاشان را گرمـای محبـت خدائیت ببخش الهـی بـه غیـر از خـدا محتاج کسی نشوید الهـی در آخـرین شـب‌های پائیـز آرامـش مهمـان همیشگـی شمـا عزیـزان باشـه 🌙شبتـون بـه نـور خـدا روشـن🌟
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن با تــــو بـــخیر می شود تـ♡ـویی که حتــی حـــس بـــودنت می ارزد به ، تــــــمامِ نــداشته هایم،آقا شب بخیرمولای غریبم
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۲۸_آذر ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۴۴ ه.ش) شهید طالب طاهری🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۴ ه.ش) آتش نشان شهید محسن قدیانی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید سیدمحمود سیدرضایی🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان، روستای جوشان) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید اسماعیل ملک افضلی🌷 (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید عبدالحسین شیرازی مقدم🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید مسعود زاهدی 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید علیرضا عرب لنگه🌷 (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای قلعه چهارده) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید علی اصغر منوچهری🌷 (استان فارس، شهرستان داراب) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید غلام‌حسین خسروی🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عباسعلی بلوچ‌زاده🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عبدالحسین هماوند🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید سیدعباس موسوی لموکی 🌷 (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیروس ملا دردی‌نژاد🌷 (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید مهدی خندان🌷 (استان تهران، شهرستان شمیرانات، روستای ناران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید کریم مومنی‌نژاد🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید فاضل یوسف‌زاده 🌷 (استان قزوین، شهرستان قزوین، روستای لتیان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید جواد معصومی‌پور🌷 (استان گیلان، شهرستان صومعه‌سرا) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمد شهودی بیرق🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید اسدالله قبادی ارفعی🌷 (استان مازندران، شهرستان سوادکوه) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید سیدرضا موسویان🌷 (استان سمنان، شهرستان میامی، روستای کلاته سادات) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید رحیم رشنو🌷 (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید غلام رضا صادقی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید محسن سرلک🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید هدایت‌الله دری دهریزی🌷 (استان فارس، شهرستان جهرم) (۱۳۶۷ ه.ش) صادق گنجی 🌷 رایزن فرهنگی ایران در لاهور توسط عوامل استکبار جهانی (استان فارس، شهرستان فسا) (۱۳۶۹ ه.ش) شهید پیمان زارعی🌷 (استان همدان، شهرستان بهار) (۱۳۷۱ ه.ش) شهید محمد شفیعی🌷 (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم اکبر ملکشاهی 🌷 (استان کرمانشاه، شهرستان قصرشیرین) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم محمدرضا فخیمی هریس 🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان هریس) (۱۳۹۴ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🌹 است...🌹 🍀همان روزی که دل می گیرد واشک درچشم هاجاری می شود.😔😭 💦💦💦 💧همان روزی که دل دلتنگ می شودواسه عزیزانی که درکنارمانیستند.😔😭 🌹💐🌷💦پنجشنبه است...💦🌹💐🌷 ✨روز یاداست،،روزشادکردن دل انهایی که در زیرخاک درانتظارند.✨😔😭 🌹روزلمس کردن خاطره ای که در ذهن داریم،که درخودمی گوییم چقدردلم واست تنگ شده🌹.😔😭 🌹🌷💦 پنج شنبه است... 💦🌹🌷 💥روزخواندن یه سوره ازقران،،روز خواندن یه فاتحه و روزفرستان هوای سردی بر روحی ودلی که در زیرخاک است.💥😔😭 ⭐چیزی زیادی ازمانمی خواهند فقط هرپنجشنبه به آنهاسربزنیم.⭐😔😭 🌹💐ای عزیزان...،،یادی کنید ازدلی که در زیرخاک است که لحظه به لحظه ودقایق به دقایق چشم انتظار است.💐🌹 🌴که روزی می اید دل مادر زیرخاک چشم انتظار است که ز اویادی کنندویا سراغی بگیرند🌴😔😭 🌹🌷 🌐برای شادی روح تمام اموات یادشان راگرامی میداریم وبه روح همه شهداو پدران ومادران که دیگر دربینمان نیستند . دلمون خيلي وقتهاهواشونومی كنه,امادیدارشون میفته به قیامت,دسته گلي به زيبايي يك فاتحه. ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ✨بِسمِِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ✨ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ✨۳مرتبه ✨ ✨دسته گلی به زیبایی حمدوسوره نثارشان میکنیم.. تاخوشحال بشن ودرحق مادعاکنند. ☀🍃روحشان شاد 🍃☀ 🌟بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ🌟 اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله 💫به یاد درگذشتگان 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ.💐 مخصــوصاشادۍروح شهدا وپـدرومــادرا لطفا به اشتراک بگذارید : دوستان نشر مطالب کانال صدقه جاریه هست و کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است 🌸اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم🌸   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃