🔹مَیتاً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «موت» را در اصل به معنای از بین رفتن قوت و توانایی چیزی دانسته اند و به لحاظ معنایی «مَوت» درست نقطه مقابل «حیات» است؛ و «ممات» (إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ؛ اسراء/۷۵) هم مصدر دیگری برای این ماده است که به همین معنای «موت» میباشد.
▪️به کسی که مرده باشد «مَیِّت» گویند (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ؛ روم/۱۹) که جمع آن «أموات» (وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ؛ فاطر/۲۲) و «موتی» (كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتی؛ بقره/۷۳) است.
▫️اما کسی که در حال مرگ است را «مائت» گویند و در مورد آیه «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» (زمر/۳۰) هم گفتهاند این به لحاظ آینده است. و
▫️کلمه «مَیِّت» گاه به صورت مخفف هم به صورت «مَيْت» بیان میشود (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ، انعام/۱۲۲؛ بَلْدَةً مَيْتاً، زخرف/۱۱ و زخرف/۱۱) و چنانکه اشاره شد در آیه «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً» (حجرات/۱۲) به هر دو صورت قرائت شده است.
▪️زمینی را که لمیزرع باشد و حیات در آن جریان نداشته باشد «موات» یا «مَوَتان» (در مقابل «حَیَوان»)؛ و البته قرآن کریم تعبیر «مَیِّت» را برای سرزمین نیز به کار برده است: «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَيِّتٍ»(فاطر/۹).
▪️«مَيْتَة» (مردار) (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ، مائدة/۳؛ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً، أنعام/۱۴۵) به جانداری گویند که روحش بدون ذبح از بدنش جدا شده باشد؛ یعنی مردارِ حیوانات حلال گوشتی که اگر ذبح میشد گوشتش قابل خوردن میبود و البته در قرآن کریم برای زمین هم به کار رفته است (وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها؛ یس/۳۳).
▫️اما «مِيتة» دلالت بر حالت خاص میکند؛ و برای مردنی خاص، خوب یا بد به کار میرود (مَات مِيتةً جاهليَّة)؛ و
▫️«مَوته» (إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی، دخان/۳۵؛ لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی، دخان/۵۶) هم ظاهرا دلالت بر «دفعه واحده» (یکبار) دارد.
🔖جلسه ۷۲۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-22/
@yekaye
🔹الظَّنِّ
ماده «ظن» از آن دسته از موادی است که پیچیدگی خاصی دارد و محل اختلاف جدی قرار گرفته است:
▪️بسیاری از اهل لغت از ابتدا کار را راحت کرده و گفته اند که این ماده بر دو اصل متفاوت دلالت دارد: یکی به معنای #یقین و دیگری به معنای #شک؛ و آیاتی همچون آیه «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» (بقره/۲۴۹)را در زمره اول، و بسیاری از آیات دیگر [مثلا «قُلْتُمْ ما نَدْري مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنينَ» (جاثیه/32)] را در زمره معنای دوم به حساب میآورند
📚معجم المقاييس اللغة، ج3، ص462 ؛ كتاب العين، ج8، ص152 ؛ تهذيب اللغة، ج14، ص260
▫️حقیقت این است که این مطلب که ظن در این دو معنا به کار میرود، به نحوی مورد قبول عموم اهل لغت بوده و حتی در احادیث اهل بیت ع هم مورد توجه قرار گرفته (ر.ک قسمت احادیث) اما بحث بر سر این است که به لحاظ لغوی آیا این دو معنا به یک معنای مشترک برگشت میکند که آن اصل این ماده باشد یا خیر؛ و اگر برگشت میکند آن معنا چیست که میتواند هم در مواردی که یقین نیست به کار رود و هم در مواردی که یقین هست.
▪️در این میان، بسیاری از پژوهشگران معنای گمان و عدم یقین را معنای اصلی این ماده دانستهاند، مثلا مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل واحد در این ماده، اعتقاد ضعیف غیرقطعی است که یقینی که مستند به دلیل قاطعی باشد در آن یافت نمیشود و غالبا مخالف واقع در میآید، و به این لحاظ است که پیروی از آن مذموم است، هرچند که موافق واقع درآید
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص180
این گونه افراد وقتی به آیاتی میرسند که این کلمه در آنها دلالت واضحی بر معنای یقین دارد [مانند آیه۲۴۹ سوره بقره که قبلا ذکر شد، ویا آیاتی همچون «وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» (کهف/۵۳) و «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» (الحاقة/20) و «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/28) و «جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحيطَ بِهِمْ» (یونس/۲۲)] یا ادعا میکنند که در اینجا «ظن» در معنای مطلق اعتقاد به کار رفته ولی به درجه یقین مستند به درک قاطع نرسیده (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص181) که تکلفآمیز بودن این سخن کاملا واضح و خلاف ظاهر آیات فوق است؛
ویا بدون هیچ توضیحی صرفا بیان میکنند که این کلمه گاهی به معنای «یقین» هم به کار میرود (مثلا در: الصحاح، ج6، ص: 2160 ؛ المصباح المنير، ج2، ص: 387 ).
◾️در این میان شاید از بهترین تحلیلها تحلیل راغب اصفهانی باشد که حسن جبل آن را تکمیل کرده است:
▪️راغب میگوید: «ظن» اسمى است براى آنچه كه از اماره [= نشانه] اى حاصل شود، که اگر آن اماره قوى باشد به حد علم مىرسد و اگر آن اماره بسیار ضعيف باشد از حد توهّم تجاوز نمىكند؛ و هر گاه آن ظن قوی باشد ویا تصور شود که قوی است با إنّ (مشدّده) و إن (مخفّفه) به كار مىرود، و اگر ظنّ و گمان ضعيف باشد با حرف «أن» [و «أنّ»] كه مخصوص سخن و عمل منفى و معدوم است به كار مىرود مثلا در آيه «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» (بقره/۴۶) ظن قوی است که به یقین نزدیک شده؛ اما در آیه «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/28) و آیه «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُون » (مطفّفين/۴) دلالت بر نهايت ذمّ و سرزنش دارد و معناي آیه اخیر اين است كه آيا ظنّ و گمانى هم درباره برانگیخته می شوند ندارد؛ که اشاره دارد نشانههاى برانگيختهشدن پس از مرگ کاملا آشکار است. یا در آيه «وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها» (يونس/۲۴) دلالت دارد که آنها از شدّت آزمندى و آرزومداری خود را در حكم عالم مىپنداشتند؛ یا در آیه «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» (انبياء/۸۷) منظور ظن در حد توهم است.
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص539
▫️اگر کسی به وی اشکال کند که این ضابطه (ظن قوی با «إن» و ظن ضعیف با «أن» میآید) لزوما درست نیست زیرا در آیاتی نظیر «وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ» (ص/۲۴) یا «وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ» (قصص/۳۹) برای ظن قوی و حتی علم به کار رفته است، شاید با توضیحات ایشان بتوان این گونه دفاع کرد که در این موارد خواسته اشاره کند که آنان در جایی ادعای علم و گمان قوی نمودهاند که شواهد و أمارات بسیار اندکی بر مدعایشان وجود داشته و واقعا جای علم و یقین نبوده است.
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص539
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت دوم ماده «ظن»
▪️با این توضیحات شاید تبیین حسن جبل برای این ماده از همه بهتر باشد؛
وی بعد از اینکه توضیح داده که حرف «ظ» دلالت دارد بر یک نحوه غلظت و نفوذ و حرف «ن» دلالت دارد بر یک نحوه امتداد یافتن لطیف چیزی در باطن، کنار هم قرار گرفتن این دو را دال بر نفوذ چیزی مهم در باطن چیزی میداند و سپس با بررسی موارد استعمال آن میگوید
«معنای محوری این ماده عبارت است از توقع وجود چیزی مهم (در باطن امری) به خاطر امارهای قوی بر آن؛ ... ظن یک اعتقاد قلبی است مبتنی بر أمارات و نشانهها ویا مبتنی بر بحث و نظر، لیکن گاه برخلاف انتظار درمیآید و این احتمالِ برخلاف انتظار رخ دادنش ناشی از این است که برگرفته از أمارات یا بحث [نه استدلال یقینی] است؛ و این دو از عرصههایی هستند که اشتباه در آنها راه دارد.»
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۷۳
▪️در واقع ظن آن توقع و حالت نفسانیای است که جایی به کار میرود که خود شخص به نظرش میآید ویا ادعا میکند که امارهها و نشانههای مهمی برای چنین توقعی دارد؛ ولو که آن نشانهها واقعا نتوانند واقعا از آن توقع پشتیبانی کنند.
وی در ادامه توضیح میدهد که چون این مساله یک امر مشکک است می تواند درجات مختلفی داشته باشد؛ از درجهای که بسیار به یقین و علم نزدیک شده (که به همین جهت برخی آن را به عنوان یک معنای این کلمه قلمداد کردهاند) تا درجهای که صرفا یک ترجیح نفسانی بدون شواهد قابل اعتناست.
از این رو
هم در مورد ظنونی که بعدا معلوم میشود که بجا بوده استفاده میشود « وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا» (یوسف/۴۲)،
و هم در مورد ظنونی که بعدا معلوم میشود نابجا بوده است، مانند: « بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْليهِمْ أَبَدا» (فتح/۱۲) و «وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبا» (جن/۵) و « إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُور» (انشقاق/۱۴).
حسن جبل سپس بحث مفصلی درباره مواردی در قرآن کریم که ظاهرا «ظن» به معنای «یقین» به کار رفته ارائه میدهد و توجیهات مختلفی که در این باب شده به چالش میکشد (بویژه این دیدگاه که کلماتی در زبان عربی وجود دارد که بر دو معنای ضد همدیگر دلالت دارند مخالفت میکند) و این چالش را که ایمان با شک و ظن جمع نمیشود با توجه به مراتب داشتن ایمان چنین پاسخ میدهد که مراتبی از ایمان با مراتب بالایی از ظن (که به یقین نزدیک میشود) میتواند جمع شود.
📚همان، ص۱۳۷۴-۱۳۸۱
▪️همچنین برخی تفاوت ظن با یقین (در مواردی که ظن به معنای یقین است) در این دانستهاند که ظن در مواردی به کار میرود که علم و یقین مورد نظر، با بحث و نظر حاصل شده باشد نه با مشاهده و دیدن، که آیه شریفه «وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً» (کهف/53) بوضوح این تحلیل را رد میکند.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت سوم ماده «ظن»
▪️در هر صورت اغلب کاربردهای قرآنی این کلمه با بار منفی است و در بسیاری از موارد در مقابل علم و معرفت و حق و یقین به کار رفته است، مانند:
«وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ» (بقره/78) یا
« يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ» (آل عمران/۱۵۴) یا
«ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّن وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً» (نساء/۱۵۷) یا
«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (یونس/۳۶)
(که مضمون این دو آیه در آیه «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (نجم/28) جمع شده است) یا
«وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ» (جاثیه/24) یا
«ما نَدْري مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنينَ» (جاثیه/32)
«إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» (احزاب/10)،
«وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ» (فصلت/23)،
«وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ» (فتح/۶)،
«اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/۱۲)
▪️هرچند در معدود مواردی هم بوضوح در معنای مثبت و با تایید (که این ظن به امر صحیحی تعلق گرفته) به کار رفته است، که این موارد عبارتند از:
«الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ» (بقره/46)،
« قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» (بقره/۲۴۹)،
«إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» (حاقه/20)،
«أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ» (مطففین/4)،
«إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ» (انشقاق/14)
«وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ» (ص/24)،
«وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحيصٍ» (فصلت/48)،
«وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ، تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ ... وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» (قیامت/۲۴-28)
▪️و در مواردی هم هست که دلالت واضحی بر همین معنای کمتر از یقین (صرف احتمال بیشتر دادن) دارد که با همین وضعیتش مورد تایید واقع شده است، مانند:
«فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ» (بقره/230)
«وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْه» (توبه/۱۱۸)
«وَ ما ظَنُّ الَّذينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَة» (یونس/۶۰)،
«وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّك» (یوسف/۴۲)،
«فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ» (صافات/87)؛
▫️و ان شاء الله در قسمت تدبر درباره این بحث خواهیم کرد که با چنین تنوع مواضع قرآنی در خصوص «ظن» بالاخره چه مقیاسی برای تشخیص ظن خوب از ظن بد هست؟
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت چهارم ماده «ظن»
🔸شاید اگر به تفاوت این کلمه با کلمات مشابه آن (تصور، شک، حسبان [= گمان]، علم و جهل) توجه شود معنای دقیق آن بهتر معلوم گردد:
▪️تفاوت «ظن» با «تصور» در این است که ظن از حالات قلبی است که هنگامی که برخی از أمارات و نشانهها ظاهر شود پیدا میشود و آن ترجیح دادن یکی از دو طرف است، که با کم و زیاد شدن أمارات کم و زیاد میشود، و نیز هم در خصوص اموری که [به طور محسوس] درک میشود به کار می رود و هم در اموری که [به طور محسوس] درک نمیشود، اما «تصور» و ماده «صور» فقط در خصوص اموری که مدرک است به کار می رود؛ و شاهد بر این مدعا هم آن است که اموری مانند علم و قدرت که [به طور محسوس] درک نمی شود تصور هم نمیشود
📚الفروق في اللغة، ص91
▪️تفاوت «ظن» با «شک» در این است که اصل ماده «شکک» به معنای اموری را در درون چیزی جمع کردن است، و «شک« جمع شدن دو چیز در ضمیر است؛ از این رو در جایی به کار می رود که احتمال طرفین یکسان باشد، اما «ظن» قوت گرفتن یک معنا در نفس است بدون اینکه به حد کاملا اطمینانبخش برسد و در جایی است که یکی از طرفین ترجیح دارد؛ و در شک هیچ اماره و دلیلی برای هیچ یک از طرفین لازم نیست و گویی بین نقیضین ایستاده، اما ظن جایی است که اماره و شاهدی بر تقویت یکی از طرفین در کار است.
📚الفروق في اللغة، ص91
▪️تفاوت «ظن» با «حسبان» [= گمان] در این است که «ظن» بک نوع اعتقاد است اما «حسبان» لزوما یک نحوه اعتقاد نیست؛ و اصل «حسبان» از ماده «حسب» و حساب کردن میآید؛ که چون تعبیر «أحسبه باظن» (بر اساس ظن چنین حساب و گمان میکنم که...» رایج بوده کم کم «ظن» به معنای «گمان کردن» رایج شده است.
📚الفروق في اللغة، ص92
▪️تفاوت «ظن» با «علم» در این است که کسی که به چیزی ظن دارد در موردش محتمل است که واقع برخلاف ظن او باشد اما علم [وقوع] معلوم را قطعی میکند؛ از این رو در قرآن در آیه «إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» «ظن» به معنای شک به کار رفته است [در مقابل علم].
📚الفروق في اللغة، ص93
▪️تفاوت «ظن» با «جهل» در این است که جاهل خودش را عالم حساب میکند و از نظر خودش، واقع برخلاف آنچه باور دارد نیست؛ اما «ظان» (کسی که ظن دارد) چنین نیست و خودش احتمال امیدهد که واقع برخلاف نظر وی باشد
📚الفروق في اللغة، ص93
▪️کلمه «ظن» مصدر ثلاثی مجرد است: «ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/۱۲)، که گاه در معنای اسمی به کار میرود و به همین جهت جمع بسته میشود 📚(كتاب العين، ج8، ص152 ) مانند: «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»
▪️اسم فاعل از این ماده «ظانّ» به معنای کسی است که نسبت به چیزی دچار ظن و گمان شده است: «وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ» (فتح/۶)؛ و به کسی که به همگان بدگمان است «ظَنون» گفته میشود
📚كتاب العين، ج8، ص152
▪️«ظنة» به معنای «اتهام» است و «ظنین» به معنای کسی است که مورد اتهام واقع میشود
📚كتاب العين، ج8، ص152
و در قرائت اهل بصره (ابوعمر) و مکه (ابن کثیر) و برخی از قراء کوفه (کسائی) آیه ۲۴ سوره تکویر به صورت «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِظَنينٍ» قرائت شده است.
📿ماده «ظنن» و مشتقات آن (بر اساس روایت حفص از قرائت عاصم و صرف نظر از قرائتهای دیگری همچون مورد فوق) ۶۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹لا تَجَسَّسُوا
▪️درباره ماده «جسس» بسیاری بر این باورند که دلالت دارد بر شناخت پیدا کردن نسبت به چیزی با لمس کردن دقیق و ظریف آن
📚كتاب العين، ج6، ص5 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج1، ص414
و راغب نیز در همین فضا توضیح میدهد که اصل «جسّ» لمس کردن رگ و گرفتن نبض بوده است برای به دست آوردن سلامتی یا مرض شخص مورد نظر؛ و در همین فضا این ماده را بسیار نزدیک به ماده «حسس» دانسته و در تفاوت «جس» و «حس» گفتهاند که «جس» اخص از «حس» است زيرا حسّ مطلق درک و احساس است ولى جسّ شناختن حالی است که موجب آن وضعیت شده است
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص196
▪️اما مرحوم مصطفوی این معنای لمس و تماس را اصلا نیاورده و اصل این ماده را خبر به دست آوردنی میداند که با تدبیر و ظرافت همراه باشد؛ و وی هم اگرچه «جس» اخص از «حس» دانسته، اما دلیل این اخص بودنش را این معرفی کرده که شناختی است که با ظرافت و بررسی دقیق حاصل میشود
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص87
که در این صورت عام و خاص من وجه میشود نه اخص.
▪️در همین راستا، حسن جبل هم بر این باور است که اصل این ماده به معنای نفوذ در باطن چیزی با دقت و ظرافت است آن گونه که حس بینایی در امر مرئی نفوذ میکند؛ و تجسس هم به معنای تفتیش از باطن امور، از همین ماده گرفته شده است.
▫️وی توضیح میدهد اینکه برخی با محور قرار دادن تعبیر «جَسّه بيده» آن را به معنای لمس کردن با دقت قلمداد کردهاند اشتباه در مصداق است؛ زیرا مقصود از آن این بوده که با انگشتانش آهسته و مخفیانه چیزی را وارسی کند تا از اوضاع و احوال مخفی آن مطلع شود و مقصود از آن صرف درک حسی ظاهری نیست که اخص از حس باشد؛ و شواهدی بر این مدعا آورده از جمله تعبیر «جسّ البهائم»، که وقتی به کار می رود که کسی با دست کردن در رَحِم چارپایان اهلی بخواهد بررسی کند که آیا جنینی در شکم دارند یا خیر.
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۳۱۱-312
▫️ و شاهد دیگری که میتوان بر مدعای او اقامه کرد کاربرد کلمه «جاسوس» است که شخصی است که مخفیانه دنبال اخبار مخفی و سری میگردد و به خاطر همین که آنچه می جوید را در خفاء و با ظرافت و دقت و در خفا انجام میدهد چنین نامیده شده است
📚كتاب العين، ج6، ص5 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج1، ص414
📿ماده «جسس» تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹یأْكُلَ
درباره ماده «أکل» قبلا بیان شد که
▪️اگرچه ابن فارس اصل معنای آن را «رو به نقصان نهادن» (تنقص) دانسته؛
▪️اما چنانکه تقریبا اغلب اهل لغت اشاره کردهاند معنای اصلی و محوری آن همان «خوردن» است؛
▫️مثلا راغب اصفهانی آن را «تناول المطعم» معرفی کرده و
▫️حسن جبل که حتی معتقد است که اصل محوری این ماده به نحوی است که بر خود فرایند خوردن (که آسیاب شدن غذا در دهان و بلعیدن آن است) دلالت دارد و معنای محوری آن را «طحن الحیّ المادة المطعومة مَضغاً بفمه و بلعُها» معرفی کرده است.
▫️البته مرحوم مصطفوی قید زایل شدن صورت را اضافه کرده و معنای اصلی این ماده را «التناول الملازم إزالة الصورة و التشخّص من الطرف المأكول» دانسته و سعی کرده حضور این قید را در تمام کاربردهای حقیقی و مجازی آن (مثلا خوردن مال دیگران، خوردن گوشت برای غیبت کردن، و …) نشان دهد؛ ولی به نظر میرسد این قید لازمه طبیعی خورده شدن چیزی است و تاکید مستقل بر آن ضرورتی ندارد و به نظر میرسد کثرت کاربردهای مجازی این ماده موجب شده که ابن فارس چنان توسعه معناییای برای آن قائل شود.
▪️اگرچه اصل خوردن در خصوص موجودات زنده است اما از آنجا که در فرایند خوردن، درهم خرد کردن و نیست و نابود کردن اشیاء رخ میدهد این ماده برای اموری که چنین کاری را با شیای انجام میدهند استعاره گرفته شده است که از معروفترین مصادیق آن استفاده از تعبیر خوردن هیزم توسط آتش است که در حدیث نبوی است «وَ لَا تَتَحَاسَدُوا، فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ الْيَابِس» و در قرآن نیز تعبیر خورده شدن چیزی توسط آتش به کار رفته است: «حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ» (آل عمران/۱۸۳)
▪️بدین ترتیب کلمه «أکْل» مصدر و به معنای «خوردن» «نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ» (رعد/۴) و «اُکُل» به معنای خوراک است و چیزی که خوردنی باشد: «جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ» (سبأ/۱۶) «كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ» (بقره/۲۶۵) «تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهیم/۲۵) «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها» (رعد/۳۵) «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً» (کهف/۳۳) «وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ» (انعام/۱۴۱)؛ و البته به مناسبت گاه برای بهره و نصیب شخص از چیزی همین تعبیر «اُکُل» به کار میرود چنانکه میگویند «فلان ذو أُكُلٍ من الدنيا» ویا برای کسی که عمرش بسر آمده باشد میگویند «فلان استوفى أُكُلَهُ».
▪️همچنین در بسیاری از موارد برای خرج کردن و هزینه کردن اموال تعبیر «اکل» به کار میرود: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ» (بقرة/۱۸۸» ظاهرا بدین جهت که خوردن یکی از مهمترین مخارج زندگی است و در آیه «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» (نساء/۱۰) این خوردن ظالمانه اموال یتیمان را همان خوردن آتش دانسته است.
و البته در قرآن کریم اگرچه اغلب مواردی که تعبیر «خوردن» برای اموال به کار رفته بار معنایی منفی داشته است: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (بقره/۱۸۸) «الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا» (بقره/۲۷۵) «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَة» (آل عمران/۱۳۰) «وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ … وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ» (نساء/۲) «وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ» (مائده/۶۲ و ۶۳) «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا» (فجر/۱۹)؛
اما لزوما بار منفی ندارد و گاه در مورد استفاده حلال از اموال هم همین تعبیر به کار رفته است؛ مثلا: «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنيئاً مَريئاً» (نساء/۴) «وَ ابْتَلُوا الْيَتامى … فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء/۶)
▪️همچنین برای غیبت کردن این تعبیر که فلانی فلانی را (یا گوشت او را) خورد به کار میرود چنانکه در شعر عرب آمده است «فإن كنتُ مَأْكُولًا فكن أنت آكِلِي» و در قرآن کریم هم آمده است: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً» (حجرات/۱۲).
🔖جلسه ۱۰۱۹ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-52/
@yekaye
🔹لَحْمَ
▪️درباره ماده «لحم» معروفترین کاربرد این کلمه همان «لَحْم» به معنای گوشت است؛ و برخی معنای اصلی آن برگرفته از همین کاربرد میدانند و سایر کاربردهای این واژه را به همین برمیگردانند (مفردات ألفاظ القرآن، ص738) و حداکثر توضیح دادهاند که معنای محوری این ماده را این دانسته است که جرم غلیظی بین و پیرامون چیزی تنیده شود به طوری که آن را بپوشاند ، که این معنا به طور خاص در کاربرد کلمه «لحم» در آيه «وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْما» (بقره/۲۵۹) [و نیز آيه «فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» (مومنون/۱۴)] مشاهده میشود. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۹۶۴)
▪️اما برخی دیگر معنای دیگری را محور این ماده قرار دادهاند که لحم تنها یکی از مصادیق آن میباشد؛ مثلا:
▫️ابن فارس اصل این ماده را معنای «تداخل» میداند و علت تسمیه گوشت به لحم این است که اجزایش درهم متداخ است، و از نظر او به جنگ بدین جهت «ملحمة» گفتهاند که مردم در هم متداخل میشوند؛ و البته خود وی اذعان دارد که شاید وجه تسمیهاش به خاطر این باشد که کشتهشدگان در جنگ همچون گوشت پراکنده هستند (معجم مقاييس اللغه، ج5، ص238 )؛ یا
▫️مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل واحد در این ماده آن چیزی است که در متن چیزی باشد و موجب تلائم و چسبندگی آن شود؛ که از مصادیق آن گوشت در بدن حیوانات است که درهمتنیدگی آن موجب شکلگیری بدن میشود؛ ویا «لَحمة» را به «پود» در منسوجات گویند که به «تار» میچسبد و تار و پود پارچه را تشکیل میدهند (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج10، ص194) .
▪️جمع «لحم»، «لِحَامٌ»، «لُحُومٌ» و «لُحْمَان» است؛ که از این موارد تنها دومی در قرآن کریم به کار رفته است «لن يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها» (حج/۳۷)؛ و وقتی به صورت فعل به کار برده شود (لَحُمَ الرّجل) به معنای چاق شدن است و رجل لاحم کسی است که گوشت و چربیاش زیاد باشد (= چاق باشد). (مفردات ألفاظ القرآن، ص738 )
▪️از کاربردهای جالب این کلمه، این است که تعبیر «ألحمتُ» که به معنای خوراندن گوشت به کسی به کار میرود وقتی در مورد انسانی به کار رود و بگوییم «أَلْحَمْتُكَ فلانا: گوشت فلانی را به تو خوراندم» به معنای این است که امکان بدگویی و ناسزاگویی نسبت به او را برای تو مهیا ساختم» و ظاهرا به همین مناسبت است که در این آیه غیبت کردن را به «خوردن گوشت» تعبیر کرده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص738 )
📿ماده «لحم» تنها به همین صورت «لَحْم» (و جمع آن: لحوم) در قرآن کریم به کار رفته است، جمعا در ۱۲ مورد.
@yekaye
🔹طبق توضیحی که علامه طباطبایی میدهند:
در الدر المنثور (از منابع مهم اهل سنت) برای این آیه دو شأن نزول آمده که در یک نقل فقط به اسم کسی [یا کسانی] که مورد غیبت واقع شده (سلمان و اسامه) اشاره شده و در نقل دیگری اسم دو نفری که غیبت کردند (ابوبکر و عمر) آمده؛ که ظاهرا این دو نقل ناظر به یک واقعه است؛
📚الميزان فی تفسير القرآن، ج18، ص332-333
چنانکه در برخی منابع شیعه به کل آن یکجا اشاره شده است؛
در اینجا هر سه نقل تقدیم میشود:
📜۱) گفته شده که این آیه در باره دو نفر از اصحاب نازل شده است كه غیبت دوست خود سلمان را كرده بودند؛ حکایت از این قرار است که اين دو نفر سلمان را فرستاده بودند كه برود از خدمت رسول الله (ص) برای آنان غذایی بگیرد. حضرت نيز سلمان را نزد اسامة بن زيد كه خرانهدار رسول الله ص بود فرستاد و اسامه گفت چيزی پيش من نيست.
سلمان دست خالی برگشت. آن دو نفر گفتند: اسامه بخل ورزيده است، و در مورد سلمان هم گفتند: اگر او را سر چاه پر آبی بفرستيم خشك خواهد شد. آن گاه خودشان سراغ اسامه رفتند كه آنچه پیامبر ص فرموده بود را نزد وی جستجو کنند.
در راه حضرت به آنان فرمود: چه شده است كه میبينم دهانتان آلوده به گوشت است؟!
گفتند: يا رسول الله ما امروز گوشتی نخوردهایم.
فرمود: مدتی است که دارید گوشت سلمان و اسامه را ميخوريد! و اين آيه نازل شد.
📚الدر المنثور، ج6، ص94 ؛
📚الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج9، ص82 ؛
📚أنوار التنزيل (بیضاوی)، ج5، ص137 ؛
📚الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج16، ص331؛
📚مجمع البیان، ج9، ص203
📜۲) الف. از انس نقل شده که عرب این گونه که بود که در سفر افراد به همدیگر خدمت میکردند. یکبار با ابوبکر و عمر همسفری بود که به آنها خدمت میکرد. یکبار آن دو خوابیدند و بیدار شدند و وی غذایی برایشان آماده نکرده بود. گفتند این که فقط اهل خواب است! پس بیدارش کردند و گفتند: سراغ رسول الله ص برو و بگو ابوبکر و عمر به شما سلام میرسانند و از شما اجازه میخواهند [که از غدای بیتالمال به آنها داده شود].
رسول الله ص فرمود: آنان غذا خوردهاند!
پس آن دو آمدند و گفتند ما چه غذایی خوردهایم؟!
فرمود: گوشت برادرتان را؛ و به کسی که جانم به دست اوست که من گوشت او را بین دندانهایتان میبینم.
پس آن دو گفتند: ای رسول الله ص! برای ما استغفار کن!
فرمود: آن شخص باید برای شما طلب مغفرت کند! [یعنی او باید شما را ببخشد واگر او نبخشد استغفار من فایدهای برای شما ندارد].
📜۲) ب. یحیی بن أبیکثیر روایت کرده است که پیامبر ص به سفر رفته بود و ابوبکر و عمر هم با وی بودند. پس شخصی را خدمت رسول الله ص فرستادند و از ایشان گوشتی [به عنوان غذا] خواستند.
حضرت فرمود: مگر نه این است که یک شکم سیر گوشت خوردهاید؟!
گفتند؟ کجا؟ به خدا سوگند که چند روز است گوشت نخوردهایم.
فرمود: گوشت همان رفیقتان که از او یاد کردید.
گفتند: یا رسول الله ص! ما فقط گفتیم که او آدم ضعیفی است و هیچ کمکی به ما نکرد.
فرمود: همین را هم نباید میگفتید.
پس آن مرد نزد آنها رفت و آنان را از پاسخ پیامبر ص را به آنان گفت. و آن دو نزد پیامبر آمدند و از ایشان خوساتند که برایشان استغفار کند.
📚الدر المنثور، ج6، ص95
📜۳) روایت شده است که ابوبکر و عمر سلمان را نزد رسول الله ص فرستادند که برایشان غذایی بیاورد. حضرت وی را نزد اسامه بن زید فرستاد که وی خزانهدار رسول الله ص بر زاد و توشه حضرت بود. وی گفت: چیزی نزد من نیست.
سلمان نزد آن دو برگشت. آنان گفت: اسامه بخل ورزید؛ و اگر ما سلمان را سر چاه پر آبی بفرستيم خشك خواهد شد.
سپس نزد رسول الله ص رفتند. حضرت به آنان فرمود: چه شده است كه میبينم دهانتان آلوده به گوشت است؟!
گفتند: يا رسول اللَّه ما امروز گوشتی نخوردهایم.
فرمود: مدتی است که دارید گوشت سلمان و اسامه را ميخوريد! و اين آيه نازل شد.
📚تفسير جوامع الجامع، ج4، ص158
@yekaye
🔹الف. یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ
این آیه از ما خواسته است که از برخی از «ظن»ها اجتناب کنیم و برخی از آنها گناه است؛ این نشان میدهد که همه ظنها بد نیستند. شاید برای فهم این نکته روایت زیر مفید باشد:
☀️۱) شخصی خدمت امیرالمومنین ع میرسد و میگوید در کتاب خداوند شک کردهام و آیاتی را بیان میکند که از نظر خودش با هم ناسازگار است. در فرازی از این گفتگو آمده است:
گفت: و میبینم که خداوند تبارک و تعالی میفرماید «و بزهکاران [آن] آتش را دیدند، پس ظن و گمان بردند که حتما در آن واقع شوند» (کهف/۵۳) و میفرماید «در آن روز خداوند پاداش حقِ آنها را بتمامه به آنها میدهد و میدانند که خداوند است که حق آشکار است» (نور/۲۵) و میفرماید «و به خدا [چه] گمانها بردید» (احزاب/۱۰) پس یکبار خبر میدهد که آنان «ظن و گمان میبرند» و یکبار خبر میدهد که آنان «میدانند»؛ در حالی که ظن و گمان، همان شک است؛ یا امیرالمومنین، این چگونه میشود و چگونه در آنچه میشنوم شک نکنم؟!
امیرالمومنین ع وقتی به پاسخ این فراز میرسند میفرمایند:
و اما اینکه فرمود «و بزهکاران [آن] آتش را دیدند، پس ظن بردند که حتما در آن واقع شوند» (کهف/۵۳) یعنی یقین کردند که حتما در آن داخل میشوند؛ و نیز اینکه میفرماید «من گمان میکردم که من با حسابم مواجه خواهم شد» میگوید که همانا من یقین داشتم که من برانگیخته شده، مورد محاسبه قرار خواهم گرفت؛ و همچنین است این که میفرماید «در آن روز خداوند پاداش حقِ آنها را بتمامه به آنها میدهد و میدانند [خواهند دانست] که خداوند است که حق آشکار است»
و اما سخن خداوند به منافقان که «و به خدا [چه] گمانها بردیداین، ظن و گمانِ [از جنس] شک است، نه «ظنِ» [به معنای] یقین؛ و ظن بر دو قسم است: «ظنِ» شک؛ و «ظنِ» یقین؛ پس آنچه درباره معاد [و احوالات انسانها در معاد] تعبیر «ظن» [در قرآن کریم] آمده، «ظنّ» یقین است؛ و آنچه مربوط به امر دنیا [آمده] است، «ظن» شک است.
پس آنچه را که برایت تفسیر کردم خوب بفهم!
گفت: گرهی از من گشودی، خداوند گشایش در کارت پدید آورد!
📚التوحيد (للصدوق)، ص۲۵۸ و ۲۶۷؛
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۲۴۱ و ۲۴۴
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قال: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قال: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَيْسَابُورَ قال: وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ السَّعْدَانِيِّ
أَنَّ رَجُلًا أَتَی أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقال: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل ...
قال: وَ أَجِدُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی يَقُولُ «وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» وَ قال: «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» وَ قال: «وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» فَمَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ يَظُنُّونَ وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ، وَ الظَّنُّ شَكٌّ فَأَنَّی ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ لَا أَشُكُّ فِيمَا تَسْمَع ... .
فَقَالَ ع: وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» يَعْنِي أَيْقَنُوا أَنَّهُمْ دَاخِلُوهَا، وَ كَذَلِكَ قَوْلُهُ «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» يَقُولُ إِنِّي أَيْقَنْتُ أَنِّي أُبْعَثُ فَأُحَاسَبُ، وَ كَذَلِكَ قَوْلُهُ «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ»؛
وَ أَمَّا قَوْلُهُ لِلْمُنَافِقِينَ «وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» فَهَذَا الظَّنُّ ظَنُّ شَكٍّ وَ لَيْسَ ظَنَّ يَقِينٍ؛
وَ الظَّنُّ ظَنَّانِ ظَنُّ شَكٍّ وَ ظَنُّ يَقِينٍ؛ فَمَا كَانَ مِنْ أَمْرِ مُعَادٍ مِنَ الظَّنِّ فَهُوَ ظَنُّ يَقِينٍ؛ وَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا فَهُوَ ظَنُّ شَكٍّ. فَافْهَمْ مَا فَسَّرْتُ لَكَ.
قال: فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْك.
@yekaye
یک آیه در روز
🔹الف. یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ
این ظنی که مورد مذمت در این آیه قرار گرفته مطلق است؛ یعنی میتواند
ناظر به ظنهای به خدا باشد ویا
از جنس ظن مومنان به همدیگر،
و هم از جنس ظن به خویش،
که دومی هم از زاویه ظن بردن به دیگران و هم از زاویه انجام کاری که موجب سوء ظن دیگران به خود شخص شود میتواند مورد توجه قرار گیرد؛
و از این رو، پنج دسته حدیث را میتوان ذیل این فراز مطرح کرد:
🔹الف.۱) مطلق ظن:
🔹الف.۱.۱) ماهیت ظن و راه نجات از ضررهای آن
☀️۲) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند:
همانا ظن و گمان چنین است که گاه به اشتباه میرود و گاه به هدف میخورد. [و ظاهرا از این روست که نباید بدان اعتماد کرد]
📚الدر المنثور، ج6، ص92
أخرج ابن مردويه عن طلحة ابن عبد الله سمعت النبي صلی الله عليه [و آله] و سلم يقول:
ان الظن يخطئ و يصيب.
🤔شاید همین نکته موجب شده که «ظن» از «کذب» بدتر باشد (ر.ک: حدیث۳)
@yekaye
☀️ ۳) در منابع شیعه و سنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند:
بپرهیزید از ظن، که دروغترین دروغ است.
📚قرب الإسناد، ص29؛
📚مجمع البيان، ج9، ص205؛
📚الدر المنثور، ج6، ص92
هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ:
إِيَّاكُمْ وَ الظَّنَّ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْكَذِبِ.
🤔در واقع، با اینکه ظن نسبت به دروغ این برتری را دارد که گاه درست از آب درمیآید (حدیث۲)، اما بسیار میشود که به اشتباه برود ولی همین که گاه درست از آب درمیآید، موجب میشود خود شخص بدان اعتماد میکند، و شاید همین موجب شده از دروغ و کذب (که خود گویندهاش از اساس میداند نادرست است و خودش بدان اعتماد نمیکند) بدتر باشد.
@yekaye
☀️۴) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
الف. «ظن» اساسا مایه تزلزل و تردید است.
ب. تزلزل و تردید موجب ظن و بدگمانی است.
📚تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص263؛
📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص60 و 39
☀️الف. الظَّنُّ ارْتِيَابٌ.
☀️ب. الرِّيبَةُ تُوجِبُ الظِّنَّةَ.
🤔این دو روایت در کنار هم نشان میدهد که ظن و گمان تزلزل میآورد و تزلزل هم بنوبه خود موجب سوءظن میشود.
@yekaye
☀️۵) الف. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمودند:
سه چیز است که هیچ کس از آنها خلاصی ندارد: بدگمانی، فال بد زدن، و حسد ورزیدن، و من راه بیرون آمدن از آنها را به شما میگویم:
▪️هرگاه گمانی بردی، بدان ترتیب اثر نده؛
▪️و هرگاه فال بد زدی، راهت را بگیر و برو [= بدان بیاعتنا باش]؛
▪️و هرگاه به کسی [در دل] حسد ورزیدی، مواظب باش که ستم نکنی.
و در روایت دیگری چنین تعبیر شده: اندکند کسانی که از اینها نجات یابند.
📚مجموعة ورام، ج1، ص127
وَ قَالَ ص:
ثَلَاثٌ لَا يَنْجُو مِنْهُنَّ أَحَدٌ الظَّنُّ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْحَسَدُ؛ وَ سَأُحَدِّثُكُمْ بِالْمَخْرَجِ مِنْ ذَلِكَ:
▪️إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تُحَقِّقْ؛
▪️وَ إِذَا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ؛
▪️وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلَا تَبْغِ.
وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى: وَ قَلَّ مَنْ يَنْجُو مِنْهُن.
☀️ب. در نقل دیگری فراز مربوط به گمان در حدیث فوق چنین آمده:
▪️وقتی گمانی بردی، بر اساس آن حکم نکن.
تحف العقول، ص50
وَ قَالَ ص
▪️إِذَا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ
▪️وَ إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تَقْضِ
▪️وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلَا تَبْغِ
☀️ج. و در نقل دیگری این مطلب به صورت سوال و جوابی بین پیامبر ص و یکی از مسلمانان مطرح شده که ابتدا پیامبر به فراگیر بودن این سه امر اشاره میکند.
آن شخص میپرسد: چه چیزی میتواند آنها را از کسی که بدانها مبتلا شده ببرد؟
و حضرت شبیه نقل «الف» را میفرمایند فقط در خصوص حسد میفرمایند:
▪️هرگاه به کسی [در دل] حسد ورزیدی، به پیشگاه خداوند استغفار کن.
📚الدر المنثور، ج6، ص92؛
📚نهج الفصاحة، ص416
أخرج الطبراني عن حارثة بن النعمان قال: قال رسول الله صلی الله عليه [و آله] و سلم:
ثلاث لازمات لامتی الطيرة و الحسد و سوء الظن.
فقال رجل: ما يذهبهن يا رسول الله ممن هن فيه؟
قال:
▪️إذا حسدت فاستغفر الله
▪️و إذا ظننت فلا تحقق
▪️و إذا تطيرت فامض.
@yekaye
یک آیه در روز
🔹الف.۱.۱) ماهیت ظن و راه نجات از ضررهای آن ☀️۲) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند: همانا ظن و
🔹الف.۱.۲) تعارض سوءظن با دین و ایمان
☀️۶) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
سوء ظن را از خود دور کنید که همانا خداوند عز و جل از آن نهی فرموده است:
📚الخصال، ج2، ص624؛
📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص90
اطْرَحُوا سُوءَ الظَّنِّ مِنْكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَهَى عَنْ ذَلِكَ.
@yekaye
☀️۷) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
الف. کسی که اهل سوء ظن است دین ندارد.
ب. همراه با سوء ظن، ایمانی وجود ندارد.
ج. آفت دین، سوء ظن است.
د. به خدا سوگند خداوند مومنی را بعد از اینکه ایمان آورد عذاب نمیکند مگر به خاطر سوءظن وی و بداخلاقیاش.
📚تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص264
الف. لَا دِينَ لِمُسِيءِ الظَّنِّ.
ب. لَا إِيمَانَ مَعَ سُوءِ ظَنٍّ.
ج. آفَةُ الدِّينِ سُوءُ الظَّنِّ.
د. وَ اللَّهِ لَا يُعَذِّبُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُؤْمِناً بَعْدَ الْإِيمَانِ إِلَّا بِسُوءِ ظَنِّهِ وَ سُوءِ خُلُقِهِ.
@yekaye
☀️۸) امام سجاد در فرازی از دعای ۳۲ صحیفه سجادیه (دعایی که بعد از نماز شب میخواندند) فرمودهاند:
همانا شیطان در سوءظن و ضعف یقین زمام مرا به دست گرفته است؛ و من به پیشگاه تو شکایت میکنم از این مجاورت بد او با من و اینکه نفسم از او اطاعت میکند؛ و از تو میخواهم که مرا از این سلطهای که بر من پیدا کرده حفظ کنی و به درگاهت تضرع میکنم که کید وی را از من برگردانی ...
📚الصحيفة السجادية، ص152، دعای ۳۲
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدَ الْفَرَاغِ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ لِنَفْسِهِ فِي الِاعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ:
... قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ، فَأَنَا أَشْكُو سُوءَ مُجَاوَرَتِهِ لِي، وَ طَاعَةَ نَفْسِي لَهُ، وَ أَسْتَعْصِمُكَ مِنْ مَلَكَتِهِ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ فِي صَرْفِ كَيْدِهِ عَنِّي...
@yekaye
۹)برخی آثار دنیوی سوءظن در کلام امیرالمومنین ع:
☀️الف. کسی گمانش بد شد وهمش بد میشود [ ظاهرا یعنی مبتلا به توهمات بدی میگردد]
📚تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص263؛
📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص430
مَنْ سَاءَ ظَنُّهُ سَاءَ وَهْمُهُ.
☀️ب. کسی که گمانش بد باشد بدجوری درهم میپیچد.
📚تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص66؛
📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص452
مَنْ سَاءَ ظَنُّهُ سَاءَتْ طَوِيَّتُهُ.
☀️ج. گمان بد همنشنین را به هلاکت میکشاند و کسی را که شخص دوری گزیده نجات میدهد
[یعنی آدم بدگمان طوری است که هرکس به او نزدیکتر باشد بیشتر ضرر میکند].
📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص286
سُوءُ الظَّنِّ يُرْدِي مُصَاحِبَهُ وَ يُنْجِي مُجَانِبَهُ.
@yekaye
۱۰) برخی آثار اخروی سوءظن در کلام امیرالمومنین ع:
☀️الف. برحذر باشید از سوءظن؛ که همانا سوء ظن موجب حبط عمل میشود.
📚دعائم الإسلام، ج2، ص352
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُمَا ذَكَرَا وَصِيَّةَ عَلِيٍّ ص فَقَالا أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ وَ أَشْهَدَ عَلَى وَصِيَّتِهِ الْحُسَيْنَ وَ مُحَمَّداً وَ جَمِيعَ وُلْدِهِ وَ رُؤَسَاءَ شِيعَتِهِ وَ أَهْلَ بَيْتِه، فقال: ...
وَ إِيَّاكُمْ وَ سُوءَ الظَّنِّ فَإِنَّهُ يُحْبِطُ الْعَمَل.
☀️ب. برحذر باشید از سوءظن؛ که همانا سوء ظن عبادت را فاسد و بار گناه را سنگین میکند.
📚تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص263؛
📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص99
إِيَّاكَ أَنْ تُسِيءَ الظَّنَّ فَإِنَّ سُوءَ الظَّنِّ يُفْسِدُ الْعِبَادَةَ وَ يُعَظِّمُ الْوِزْرَ.
☀️ج. سوءظن امور را فاسد میکند و [انسان را] بر اقدامات شرورانه برمیانگیزاند.
📚تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص263؛
📚عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص283
سُوءُ الظَّنِّ يُفْسِدُ الْأُمُورَ وَ يَبْعَثُ عَلَى الشُّرُورِ.
@yekaye