🔹أَنْفُسِهِمْ
قبلا بیان شد که
▪️اگرچه همگان اذعان دارند که کلمه «نَفْس» به معنای «خود» در مورد هر چیزی به کار میرود، اما درباره خاستگاه این کلمه اختلاف است:
▫️ابنفارس معنای اصلی این ماده را «خروج هوا» (خواه در درون بدن یا در محوطه بیرون) دانسته که «تنفس» به معنای خروج هوا از درون محوطه خالی [سینه] است و … چون هر نَفْسی، قوامش به نفس کشیدن است «نَفْس» نامیده میشود.
▫️مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل این ماده، بر آن چیزی دلالت میکند موجب تعین و تشخص یک موجود از غیرش میشود (= خود) و هر موجودی که «خود» و «هویت»ی متمایز از دیگری برایش فرض شود، تعبیر «نفس» در موردش صادق خواهد بود؛ و وجه تسمیه «خون» به «نفس» را هم این میداند که در صورت خروجش، انسان جان میدهد. در همین راستاست سخن راغب که معنای اول کلمه «نَفْس» را «روح» معرفی کرده، و بر این باور است که «نَفَس» را از این جهت نفَس گفتهاند که همانند غذایی برای روح (نَفْس) است و با قطعش، روح از بدن منقطع میشود.
▫️علامه طباطبایی نیز بر این باور است که این کلمه ابتدا حالت تاکید بر خود هر چیزی داشت (مثلا نفس انسان، نفس سنگ، …، به معنای خود انسان، خود سنگ، … بود) و بدین مناسبت بر هر چیزی، به جای کلمه «خودِ» اطلاق شد، حتی به خود خدا (انعام/۱۲؛ آلعمران/۲۸؛ مائده/۱۱۶)؛ و تدریجا استفادهاش در مورد انسان (که موجودی مرکب از روح و بدن است) شیوع پیدا کرد و گاه هر دو معنا در یک عبارت جمع میشد، مانند «كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» (هر انسانی از خودش دفاع میکند؛ نحل/۱۱۱)؛ و بعدا در مورد روح انسان که دارای علم و حیات است به کار رفت؛ و البته اگرچه در اصطلاحات علمیبرای سایر موجودات ذیشعور (مانند حیوان و جن و فرشته) به کار میرود، اما در عرف چنین کاربردی رایج نیست و در قرآن هم به این معانی به کار نرفته است.
▪️برای «نَفْس»، دو جمع مکسر معروف است:
▫️ «نُفوس» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِكُمْ، اسراء/۲۵؛ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ، تکویر/۷) و
▫️«أنفُس» (إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْل، بقره/۵۴؛ نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ، آل عمران/۶۱؛ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، اعراف/۲۳).
مرحوم مصطفوی بر این باور است که اولی برای جمع کثرت (یعنی برای وقتی که تعداد افراد زیاد باشد)، و دومی برای جمع قِلّت (یعنی برای وقتی که تعداد افراد کم باشد) است؛ و البته به نظر میرسد در تعبیر «أنفس» مفهوم «خود» (که برای تاکید به کار میرود) پررنگتر از مفهوم نفس به معنای روح است؛ و شاید از این روست که در قرآن کریم مواردی که کاملا کثرت در کار بوده، اما تاکید بر «خود» (و نه «روح») بوده از تعبیر «أنفس» استفاده شده است؛ مثلا: «إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه» (بقره/۲۸۴) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک» (نساء/۶۴) «الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یؤْمِنُونَ» (انعام/۱۲ و ۲۰) و ….(یادآوری میشود که جمع «نَفَس»، «أنفاس» میباشد؛ که البته تعبیر أنفاس در قرآن به کار نرفته است).
▪️در مورد نفس آدمی، چهار کلمه روح، نفس، مهجة و ذات به کار میرود. در تفاوت اینها گفتهاند:
▫️«مهجة» به معنای خون خالص انسان است که با خروجش روح از بدن خارج شود؛ و نظر خلیل این است که مهجة، خونی است که در قلب جریان دارد.
▫️«نفس» به معنای مطلق «خود» است که هم برای اشاره به روح (در موجودات دارای روح) و هم برای اشاره به ذات و هم برای تاکید بر خویشتن هرچیزی به کار میرود؛ که این از قرائن کلام فهمیده میشود مثلا وقتی گفته میشود «خرجت نفسه» یعنی روحش از بدن مفارقت کرد؛ اما وقتی گفته میشود «جائنی زیدٌ نفسه» یعنی زید، خودش نزد من آمد؛ و در واقع، وقتی تعبیر نفس به کار میرود که به یک نحوه، بُعد اختصاصی چیزی مد نظر باشد.
▫️اما کلمه «ذات» به کلمه «شیء» (چیز) خیلی نزدیک است با این تفاوت که اصل در ذات آن بوده که به صورت مضاف به کار رود (ذات انسان، ذات جوهر، و …)
▫️و در کلمه «روح» مفهوم حیات خیلی پررنگ است.
🔖جلسه ۹۲۶ https://yekaye.ir/an-nesa-4-1/
@yekaye
🔹سبیلِ
▪️در ماده «سبل» اتفاق نظر هست که یک نحوه امتداد و ارسال نهفته است؛ چنانکه کاربرد این ماده در کلماتی مانند سبیل (راه و مسیر)، مُسْبِل (تیر پنجم در شرطبندی تیراندازی)، سَبَلَة (موی انبوه بالای لب؛ که در فارسی «سِبیل» میگویند)، سَبَل (باران)، سبولة (سنبله ذرت و برنج)، أَسْبَلَ (هم به معنای سنبله دادن (أَسْبَلَ الزرع) و هم به معنای آویزان و رها بودن؛ چنانکه در خصوص اسب میگویند: الفرس أَسْبَلَ ذَنَبَهُ؛ ویا زنی که دامنش آویزان و رها باشد میگویند: أَسْبَلَتْ ذيلها) (كتاب العين، ج7، ص263) بخوبی این معنا را نشان میدهد.
🔸همین نکته هم در تحلیل اغلب علمای لغت مورد توه قرار گرفته است؛ مثلا
▪️ابن فارس بر این باور است که این ماده در اصل بر ارسال چیزی از بالا به پایین ویا بر امتداد یافتن دلالت دارد
📚معجم مقاييس اللغه، ج3، ص129
▪️مرحوم مصطفوی معنای محوری آن را ارسال چیزی با طول دادن [کش دادن] دانسته
📚التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۵، ص۵۲
▪️ حسن جبل امتدادی به سمت پایین با حفظ اتصال قلمداد نموده است
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۹۵۲
▪️پرکاربردترین کلمه از این ماده در قرآن کلمه «سبیل» است که به صورت «سُبُل» جمع بسته میشود. ابن فارس وجه تسمیه راه به «سبیل» را این میداند که یک نحوه امتداد در آن هست (معجم مقاييس اللغه، ج3، ص130 ) و
▫️ راغب معنای «سبیل» را راهی میداند که در آن یک نحوه سهولت باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص395 ) و
▫️ در همین راستا مرحوم مصطفوی نیز سبیل را آنچه امتداد و ارسال دارد و از نقطهای آغاز میشود دانسته و فرق کلمه «سبیل» را با کلماتی همچون طریق و صراط در این میداند که سبیل راههای سهل و طبیعیای است که شخص را به مقصد و نقطه معینی میرساند؛ اما «طریق» که از ماده «طرق» (به معنای کوبیدن و ضربه زدن) گرفته شده، راهی است که پیمودن آن نیازمند تلاش و زحمت است؛ و «صراط» به معنای راه گسترده و واضح است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۵، ص44 )؛
▫️البته عسگری اگرچه در این زمینه که «طریق» اقتضای سهولت ندارد با وی همنظر است؛ اما صراط را به معنای راه سهل و آسان میداند؛ و سبیل را معنای عامی میدانند که بر طریق و غیرطریق اطلاق میشود (الفروق في اللغة، ص295 ).
▪️با اینکه کلمه «سبیلة» هم برای مونث «سبیل» در عربی وجود دارد، اما کلمه «سبیل» از کلماتی است که هم به صورت مذکر: «وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا « (اعراف/۴۶) و هم به صورت مونث «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ» (یوسف/۱۰۸) به کار میرود؛ وحتی برخی بر این باورند که کاربرد مونث آن شایعتر است
📚تاج العروس، ج14، ص325
▪️سبیل برای هر چیزی که وسیله رسیدن به چیزی (خوب یا بد) بشود به کار میرود؛ و هم به مقصد و هدف اضافه میشود (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ،؛ نحل/ 125) هم به کسی که افراد را در مسیر حرکت میدهد (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي؛ يوسف/108) و هم به کسانی که آن راه را میپیمایند (لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ،؛ أنعام/55؛ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ، اعراف/142) [و هم به کارکردی که خود آن راه میتواند داشته باشد، مانند: «وَ ما أَهْديكُم إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ» (غافر/29) «يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» (مائده/۱۶)] (مفردات ألفاظ القرآن، ص395 )؛ و بقدری این معنای «وسیله» بودن گاه در آن پررنگ است که برخی یکی از معانی این کلمه را سبب و آنچه مایه وصول است معرفی کرده و کاربردش در آیه «يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا» را از این باب دانستهاند (
📚تاج العروس، ج14، ص330
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات کلمه «سبیل»
▪️برخی بر این باورند که وقتی این کلمه بدون اضافه و به صورت مطلق میآید اسم جنس و لذا مختص به راه حق است؛ مانند: «لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ» (لزخرف/37)، «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ» (عبس/20) (مفردات ألفاظ القرآن، ص395 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص44-46 )؛ و واضح است که منظورشان از اضافه، شامل مواردی نیز میشود که این اضافه با حرف جر «الی» انجام میشود: «إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا» (إسراء/42).
▫️اما به نظر میرسد این ادعا قابل مناقشه است؛
اولا مواردی همانند: «ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ» (توبه/۹۱)؛ «فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ» (غافر/۱۱)، «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيل؛ إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَظْلِمُونَ النَّاس» (شوری/۴۱-۴۲)، «وَ تَرَى الظَّالِمينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبيل» (شوری/۴۴)؛ مگر اینکه چنین توجیه کنند که در این موارد، یا کلمه «سبیل» به صورت مجازی به کار رفته یا لااقل حرف تنوین آن دلالت بر محذوف دارد؛ و «ال» در «السبیل» آیه ۴۲ سوره شوری هم الف و لام عهد است نه جنس.
ثانیا خود اینکه اسم جنس لزوما دلالت بر سبیل حق داشته باشد نیز محل مناقشه است؛ چنانکه زبیدی توضیح داده که در آیه «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ» (نحل/۹) واضح است که کلمه سبیل در معنای اسم جنس به کار رفته، و اتفاقا به همین جهت شامل راه انحرافی هم شده است (تاج العروس، ج14، ص325-326 ).
▪️از این کلمه تعبیر «ابن السبیل» به صورت یک اصطلاح معروف شده است: «آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» (اسراء/۲۶؛ روم/۳۸) و مقصود مسافری است که از منزلش دورافتاده و در راه مانده و نیازمند کمک دیگران شده است؛ و بدین جهت وی را به راه نسبت دادهاند که چون در منزل خود نیست و در راه است گویی همواره ملازم راه شده است؛ ویا اینکه چون راه وی را به این محل آورده؛ و یا چون راه بر وی بسته شده و وی در راه متوقف گشته است
📚تاج العروس، ج14، ص326
▪️از کاربردهای قرآنی معروف این کلمه کاربرد آن در ترکیب «سبیل الله» است (یعنی ۶۵ مورد؛ که اگر مواردی که به جای الله از کلمات دیگری مانند رب و ... استفاده شده را هم اضافه کنیم شاید بتوان گفت شامل نیمی از کاربردهای این کلمه در قرآن شود). درباره آن گفتهاند هر امر خوبی که خداوند بدان دستور داده، مصداق «سبیل الله» میشود و البته بیشتر کاربردهای آن ناظر جهاد است
📚تاج العروس، ج14، ص326
▪️از دیگر کلماتی که با اینکه ظاهرش یک کلمه رباعی است اما اغلب اهل لغت آن را برگرفته از همین ماده میدانند کلمه «سنبل» (در فارسی: سنبله) است (فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ في سُنْبُلِهِ؛ یوسف/۴۷) که گفتهاند «سَبَل» و «سنبل» به یک معنا هستند و وجه تسمیهاش را همین امتداد داشتن آن دانستهاند. جمع این کلمه هم به صورت جمع مکسر (كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ؛ بقره/261) و هم جمع سالم (سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ؛ یوسف/۴۳ و ۴۶) معروف است
📚معجم مقاييس اللغه، ج3، ص130 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص396
📿اگر این ۵ مورد کاربرد کلمه «سنبل» را هم از مصادیق کاربرد ماده «سبل» بدانیم، باید گفت ماده سبل و مشتقات آن جمعا ۱۸۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹الصَّادِقُونَ
درباره ماده «صدق» قبلا بیان شد که
▪️کلمه «صِدق» به معنای راستگویی واژهای کاملا آشناست؛ و برخی همچون راغب اصفهانی شروع تحلیل خود از این ماده را همینجا قرار دادهاند.
▪️اما دیگران مساله را مقداری عقبتر بردهاند:
▫️ابن فارس بر این باورست که اصل ماده «صدق» دلالت دارد بر قوتی در چیزی از حیث سخن یا غیر آن؛ و «صِدق» در مقابل «کذب» را بدین جهت چنین نامیدهاند که دارای قوتی فی نفسه است برخلاف کذب که هیچ قوتی ندارد و باطل محض است؛ و بر همین اساس است که برای شیء صُلب و محکم، تعبیر «شىءٌ صَدْق» به کار میبرند؛ مانند «رُمْح صَدْقٌ: نیزه محکم» و مهریه را هم بدین جهت «صِداق، صُدْقة و صَدُقة» گویند که حق مسلّمی است که باید ادا شود؛
▫️اما مرحوم مصطفوی معتقد است که اصل این ماده به معنای تمامیت و صحت و برحق بودن است، که این معنا به اختلاف مصادیق استعمالش متفاوت میشود.
▪️کاربرد اصلی دو کلمه «صِدق» و «کذب» در خصوص سخن است، اما تدریجا درباره هر عملی به کار رفته، مثلا:
▫️وقتی کسی در جنگ آنچنان که شایسته است مبارزه کند می گویند «صَدَقَ في القتال» یا خداوند درباره کسانی که با عملی که انجام دادند به عهد خود وفا کردهاند فرمود «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(أحزاب/۲۳) و راست بودن خود را در عمل نشان دادند، فرمود «لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ» (أحزاب/۸)
▫️یا در جایی که حقیقت رویای پیامبر را عملا برایش محقق فرمود، آمده «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِ»(لفتح/۲۷)
▫️و بر همین اساس است که در جایی که شخص، با عمل خود ادعاهای صادقانه خود را اثبات کرد، فرمود «وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»(زمر/۳۳) و
▫️نهایتا هر فضیلتی ظاهری و باطنی را با «صدق» تعبیر میکنند: «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ« (قمر/۵۵) «أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ»(يونس/۲) «أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ»(إسراء/۸۰) «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» (شعراء/۸۴)
▪️فعل «صَدَقَ» هم به صورت لازم به کار میرود « قُلْ صَدَقَ اللَّهُ» (آل عمران/۹۵) «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» (احزاب/۲۲)؛ «قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبينَ» (نمل/۲۷) هم به صورت یک مفعولی «نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا» (مائده/۱۱۳) و هم به صورت دو مفعولی: «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» (آل عمران/۱۵۲) که برخی احتمال دادهاند که اقتضای اولیه این ماده آن است که متعدی به دو مفعول شود، زیرا یک مفعول آن همان «سخن»ی است که گفته میشود و مفعول دیگر، طرف خطاب این سخن است؛ [که به خاطر قرینههای موجود در کلام، بسیاری از اوقات، یکی یا هردو مورد حذف میشود].
▪️اسم فاعل این کلمه «صادق» به معنای راستگوست؛ و درباره «صِدِّيق» که صیغه مبالغه است برخی گفتهاند برای کسی به کار میرود که همواره ملازم صدق است، و برخی گفتهاند کسی است که صدق از او زیاد دیده میشود، بلکه کسی که مطلقا کذب از او سر نمیزند؛ بلکه کسی که انتظار کذب هم از او نمیرود؛ و بلکه کسی که هم سخن و اعتقاد و عملش همگی با هم هماهنگ و صادقانه است: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/۴۱)، «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/۵۶)، «وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» (مائدة/۷۵) و از کاربردهای قرآنی این واژه معلوم میشود که رتبه بسیار بالایی و بعد از نبوت است: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداء»ِ(نساء/۶۹).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
▪️«صَدَاقة» که اسم فاعل آن «صَدیق» است به معنای «صِدقِ» در مودت (دوستی واقعی و روراست) است (برخلاف زبان فارسی، که کلمه «صداقت» را بیشتر ناظر به خود راستگویی به کار میبرند تا دوستی) و مختص انسان میباشد: «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ؛ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ« (شعراء/۱۰۰- ۱۰۱) و گفتهاند «صدیق» آن دوستی است که صدقش ثابت شده و این صفت در او به تمامیت حاصل گردیده است.
▫️بدین ترتیب، کلمه «صداقت» در زبان عربی به مفاهیمی مانند محبت و خُلّت نزدیک است؛ و در تفاوتش با دو واژه مذکور گفتهاند «صداقت» قوت در مودت و دوستی است و از «شیء صدق» [= چیز صُلب و محکم] گرفته شده؛ و از ابوعلی نقل شده که صداقت همراهی دلهاست در مودت، و از این رو، در مورد نسبت خدا با مومنان، تعبیر حبیب مومنان به کار برده میشود؛ اما «صدیق مومنان» خیر؛ به تعبیر دیگر، صداقت همراهی دلها در مودت و دوستی است واز این رو اگر دو نفر در باطن خویش آن دوستیای که در ظاهر به هم ابراز میدارند حفظ کنند و ظاهر و باطنشان در دوستی یکی باشد به آنها «صدیق» همدیگر گویند؛ و به همین جهت است که با اینکه خداوند ولیّ مومن است به او صدیق مومن نمیگویند؛ اما «خُلَّت» اختصاص یافتن کسی برای خود، از باب تکریم وی است؛ از این رو، میگویند فلانی خلیل خداست؛ اما گفته نمیشود که خدا خلیلِ فلانی است
🔖جلسه ۹۲۹ http://yekaye.ir/an-nesa-4-4/
🔹أولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ
▪️به لحاظ تحلیل نحوی «أُولئِكَ» مبتداست و «هُم» میتواند ضمیر فصل باشد و «الصَّادِقُونَ» خبر برای «اولئک»؛ و میتواند مبتدای دوم باشد که «الصَّادِقُونَ» خبر آن باشد و کل این جمله دوم «هُمُ الصَّادِقُونَ» خبر برای «اولئک» (اعراب القرآن و بيانه، ج9، ص278 ) و تفاوت چندانی در معنا ندارد و در هر دو صورت چون حرف «ال» روی خبر نهایی (الصادقون) آمده جمله دلالت بر حصر دارد.
▪️اما جایگاه نحوی خود این جمله را نیز چندگونه میتوان تحلیل کرد که تفاوتهای ظریفی در معنا را موجب میشود:
🌴الف. خبر برای کلمه «المومنون»؛ که در این صورت:
🍃الف.۱. عبارت «الَّذِينَ آمَنُوا ...» صفت برای مومنون باشد (مجمع البیان، ج9، ص208 )؛ که ترجمهاش چنین میشود: «مؤمنانی که ایمان آوردند به ...، آنان هستند که راستگویاناند.»
🍃الف.۲. عبارت «الَّذِينَ آمَنُوا ...» خبر اول برای مومنون باشد و جمله فوق خبر دوم باشد؛ که ترجمهاش چنین میشود: «مؤمنان فقط کسانیاند که ایمان آوردند به ...؛ و مومنان فقط آنان هستند که راستگویاناند.»
🌴ب. این جمله، جمله مستأنفه باشد (که صرفا با ارجاع ضمیر «اولئک» به مومنون با جمله قبل مرتبط میشود) و لذا محلی از اعراب ندارد و فقط مضمون خبر قبل تاکید میکند؛ و فقط «الذین آمنوا ...» خبر برای «المومنون» باشد (الجدول فى اعراب القرآن، ج26، ص295 ؛ اعراب القرآن الكريم (دعاس و ...)، ج3، ص254 ) که متن حاضر بر این اساس ترجمه شد: «در حقیقت مؤمنان فقط کسانیاند که ایمان آوردند به ...؛ آنان هستند که راستگویاناند.»
@yekaye
📖در شأن نزول این آیه:
🔺در تفسير القمي (ج2، ص322) صرفا آمده است که این آیه در شأن امیرالمومنین ع نازل شده است.
🔺در شواهد التنزيل لقواعد التفضيل (ج2، ص259) با سند متصل از قول ابنعباس روایت شده است که این آیه در شأن امیرالمومنین ع و حمزه و جعفر طیار نازل شده است که خداوند و رسولش را تصدیق کردند و هرگز در ایمانشان شک وارد نشد.
🔺در تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة (ص587) با سند دیگری از ابن عباس روایت کرده که درباره این آیه گفته است که حضرت علی ع شرف و فضل آن را بُرد (ذَهَبَ عَلِيٌّ ع بِشَرَفِهَا وَ فَضْلِهَا) .
◾️اما در هیچیک از آنها به واقعه خاصی اشاره نشده است.
🔺تنها موردی که واقعهای ذکر شده نقل رجال کشی است که روایتی از امام صادق ع در شأن نزول این آیه و آيه ۱۷ نقل میکند؛ که البته همین مطلب در خصوص شأن نزول آيه ۱۷ (اما در خصوص حفر خندق؛ نه بنا کردن مسجد) را دیگران هم نقل کردهاند و ذیل آیه مربوطه خواهد آمد:
📜 از امام صادق ع روایت شده است:
رسول الله ص و علی ع و عمار در حال ساخت و تعمیر بنای مسجد بودند که عثمان با حالتی تکبرآلود از کنارشان گذشت. امیرالمومنین ع فرمود: رجزی برایش بخوان. عمار چنین سرود:
مساوی نیست کسی که مسجدی را تعمیر کند که رکوعکننده و سجدهکننده زیر سایه آن پناه گیرند با کسی که وی را با عناد و عنادورزی میبینی و دائما از اینکه غباری بر رویش بنشیند دوری میکند.
وی سراغ پیامبر ص رفت و گفت؛ ما اسلام نیاوردیم که آبروی ما را ببرند و به ما دشنام بگویند.
رسول الله ص فرمود: میخواهی [اسلام آوردنت را] پس بگیری؟!
آنگاه این دو آیه نازل شد که «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند ...» (حجرات/۱۷-۱۸).
سپس پیامبر ص به علی ع فرمود: این را هم در خصوص رفیقت بنویس. و فرمود این آیه را بنویسد: «در حقیقت مؤمنان فقط کسانیاند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند ...» (حجرات/۱۵).
📚 رجال الكشي، ص31-32؛ بحار الأنوار، ج30، ص238
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيُّ، وَ الْعَمْرَكِيُّ بْنُ عَلِيٍّ الْبُوفَكِيُّ النَّيْسَابُورِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْحَجَّالِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ وَ عَمَّارٌ يَعْمَلُونَ مَسْجِداً فَمَرَّ عُثْمَانُ فِي بِزَّةٍ لَهُ يَخْطِرُ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) ارْجُزْ بِهِ!
فَقَالَ عَمَّارٌ: «لَا يَسْتَوِي مَنْ يَعْمُرُ الْمَسَاجِدَا / يَظَلُّ فِيهَا رَاكِعاً وَ سَاجِداً / وَ مَنْ تَرَاهُ عَانِداً مُعَانِداً / عَنِ الْغُبَارِ لَا يَزَالُ حَائِداً»
قَالَ، فَأَتَى النَّبِيَّ (ص) فَقَالَ: مَا أَسْلَمْنَا لِتُشْتَمَ أَعْرَاضُنَا وَ أَنْفُسُنَا!
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَ فَتُحِبُّ أَنْ تُقَالَ؟! فَنَزَلَتْ آيَتَانِ: يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا- الْآيَةَ.
ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (ص) لِعَلِيٍّ (ع): اكْتُبْ هَذَا فِي صَاحِبِكَ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (ص) اكْتُبْ هَذِهِ الْآيَةَ: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ...».
@yekaye
☀️۱) امام باقر ع روایت کامل خطبهای را که رسول الله در روز غدیر برای منصوب کردن امیرالمومنین ع خواندند ، نقل فرمودهاند.
در فرازی از این نقل آمده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:
... ای مردم! بر من به خاطر اسلامتان منت نگذارید؛ بلکه بر خداوند منت نگذارید که علمتان حبط و نابود میشود و خداوند بر شما خشم میگیرد و شما را به عذابی از جانب خویش [نقل دیگر: «به شعلهاى از آتش و پارههاى مس گداخته» الرحمن/۳۵)] مبتلا میسازد که «بیتردید پروردگارت واقعاً به کمینگاه است.» (فجر/۱۴)
مردم! بعد از من امامانی خواهند آمد که مردم را به آتش جهنم میخوانند و روز قیامت یاری نخواهند شد. مردم! همانا خداوند و من از آنان بیزاریم. ای مردم! همانا ایشان و پیروان و یاران و تابعانشان در درک اسفل [= پایینترین مرتبه] جهنم خواهند بود و بد جایگاهی برای متکبران است. همانا آنان همان اصحاب صحیفهاند؛ پس هریک از شما در صحیفه خویش بنگرد.
💢امام باقر ع در اینجا فرمودند: اغلب مردم، جز تعداد انگشتشماری، امر صحیفه را متوجه نشدند.
[حکایت این صحیفه ذیل آیه ۱۳ همین سوره (تدبر ۱۸، حکایت۳ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13/#_ftnref37 ) گذشت؛ و متن کامل صحیفه مذکور در پاورقی همانجا تقدیم شد].
ای مردم! من این را امامت و وراثتی در خاندانم قرار دادم تا روز قیامت؛ و ابلاغ کردم آنچه را که با تبلیغ آن مامور شده بودم تا حجتی باشد بر همه حاضران و غایبان، و بر هر کسی که شاهد بود یا نبود، زاده شده یا هنوز زاده نشده؛ پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان برسانند تا روز قیامت. و بعد از من امامت را به سلطنت تبدیل خواهند کرد و به زور غصب خواهند نمود؛ هشدار که لعنت خدا بر غصبکنندگان و زورگویان؛ و آن هنگام است که «بزودی به شما خواهیم پرداخت ای دو جماعت عظیم» (الرحمن/۳۱) پس «بر سَرِ شما شرارههايی از آتش و مس گداخته فروفرستاده خواهد شد، و [از كسی] ياری نتوانيد طلبيد.» (الرحمن/۳۵).
ای مردم! «همانا خداوند عز و جل «قرار نبوده است که شما را بر این [حال و روزی] که شما بر آن هستید رها سازد، تا اینکه خبیث را از طیّب [= پاک] جدا کند و خداوند قرار نیست که شما را بر غیب مطلع سازد.» (آل عمران/۱۷۹)
ای مردمان! هیچ دیاری نبوده مگر اینکه خداوند اگر که رو به تکذیب آوردهاند آنان را به هلاکت رسانده است؛ و این چنین است که خداوند هلاک میکند دیاری را در حالی که ظالم است (هود/۱۰۲) همان گونه که خداوند متعال ذکر کرد؛ و این علی ع امام شما و ولیّتان و مظهر وعدههای خداوند است [نقل دیگر: و این چنین دیار شما را پیش از قیامت هلاک خواهد کرد و هلاککنندهاش امام مهدی است] [که او از من واز صلب من است] و خداوند آن وعدههایی را که داده محقق سازد.
ای مردم! «و به يقين، پيش از اینان، بيشترِ پيشينيان گمراه شدند» (صافات/۷۱) و خداوند بود که پیشینیان را هلاک کرد و اوست که هلاککننده پسینیان است که خداوند متعال فرمود: «مگر پيشينيان را هلاك نكرديم؟ سپس از پی آنان پسينيان را میبريم. با مجرمان چنين میكنيم. وای از آن روز بر تكذيبكنندگان» (مرسلات/۱۷-۲۱).
سپس فرمود: ای مردم! همانا خداوند به من امر و نهی فرمود و من بر اساس دستور او به علی ع امر و نهی کردم؛ پس علم به امر و نهی [= دستورات الهی] نزد اوست؛ پس به امر او گوش دهید و تسلیم باشید تا هدایت شوید و از آنچه شما را از آن نهی میکند برحذر باشید تا رشد یابید و به سوی خواسته وی حرکت کنید «و راهها [ی مختلف] شما را از راه او متفرق نگرداند» (اقتباس از: انعام/۱۵۳). ای مردم! من آن صراط مستقیمی هستم که خداوند شما را به پیروی از آن دستور داده است (انعام.۵۳)؛سپس علی بعد از من است و سپس فرزندانم از صلب او همان امامان هدایت که «به حق هدایت میکند و به سمت آن میل مینمایند» (اعراف/۱۸۱).
سپس سوره حمد را قرائت کردند و فرمودند:
این درباره من نازل شد و به خدا سوگند درباره آنان نازل شد و شامل آنان میشود و فقط مختص و دربردارنده آنان است. آنان همان «اولیاء الله هستند که نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند» (یونس/۶۲). «بدانید که آنان همان حزب الله هستند که رستگارانند». (مجادله/۲۲).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه حدیث ۱ (فرازی از خطبه پیامبر ص در روز غدیر)
بدانید که دشمنان علی همان اهل شقاق و نفاق و دشمنان (در نقل دیگر: سفیهان و گمراهان) هستند و آنان همان تجاوزکاران و «برادران شیطاناند» (اسراء/۲۷) که «به همدیگر سخنان آراسته را برای فریب القا میکنند» (انعام/۱۱۲)
همانا اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند در کتابش آنان را چنین توصیف فرمود: «گروهى را كه به خدا و روز واپسين ايمان دارند نمىيابى كه با كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى دارند دوستى نمايند، هر چند پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا خويشانشان باشند. آنها هستند كه خداوند ايمان را در دلهايشان ثابت كرده است» (مجادله/۲۲).
بدانید اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند در کتابش آنان را چنین توصیف فرمود: «كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستمى نياميختند؛ آنهايند كه برايشان ايمنى است، و آنها هدايت يافتگانند.» (انعام/۸۲). بدانید اولیای ایشان «همان کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنگاه شک و تردیدی نورزیدهاند» (حجرات/۱۵).
بدانید اولیای ایشان همان کسانی هستند که داخل بهشت میشوند «با سلام در حالی که ایمناند» (حجر/۴۶) و «فرشتگان به استقبال آنان میروند» (انبیاء/۱۰۳) با سلام؛ و میگویند «سلام بر شما؛ خوش آمدید. پس جاودانه وارد شوید» (زمر/۷۳).
بدانید اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند عز و جل دربارهشان فرمود: «داخل بهشت میشوند و در آنجا بیحساب روزی دریافت میکنند.» (غافر/۴۰).
همانا دشمنان ایشان کسانیاند که «آتش شدید را میچشند» (نساء/۱۰).
همانا دشمنان ایشان کسانیاند که «صدای دلخراش جهنم را میشنوند در حالی که دارد فوران میکند» (ملک/۷). و نالههایی برایش میبینند (اقتباس از هود/۱۰۶).
همانا دشمنان ایشان کسانیاند که دربارهشان گفته شده است که «هر گاه كه گروهى وارد شوند همكيشان خود را لعنت كنند» (اعراف/۳۸)
بدانید که دشمنان ایشان کسانیاند که خداوند عز و جل دربارهشان فرمود: «هر گاه گروهى در آن افكنده شوند نگهبانانش از آنها مى پرسند: آيا شما را بيم دهنده اى نيامد؟ مىگويند: چرا، براى ما بيم دهنده اى آمد، ولى تكذيب كرديم و گفتيم: خدا چيزى نازل نكرده؛ شما جز در گمراهى بزرگى نيستيد. و گويند: اگر ما مى شنيديم يا مى انديشيديم هرگز در زمره اهل آتش فروزان نبوديم.پس به گناهشان اعتراف مىكنند؛ و مرگ و دورى [از رحمت خدا] باد بر اهل آتش فروزان.» (ملک/۸-۱۱) بدانید اولیای ایشان «کسانیاند که از پروردگارشان در نهان مىترسند، که آنها را آمرزش و پاداشى بزرگ است.» (ملک/۱۲)
ای مردم! چه فاصلهای است بین آتش فروزان و پاداش بزرگ بهشت؛ دشمن ما کسی است که خداوند او را مذمت و لعنت فرموده است؛ و ولیّ ما کسی است که خداوند او را دوست دارد و مدح فرموده است.
ای مردم! بدانید که من بیمدهندهام و علی ع بشارتدهنده؛
ای مردم! بدانید که من انذاردهندهام و علی ع هدایتکننده [اقتباس از آیه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ؛ رعد/7] ؛
ای مردم! بدانید که من پیامبرم و علی ع جانشین؛
ای مردم! بدانید که من رسول [خدا] هستم و علی ع امام و امامان از او و از فرزندان اویند و من پدر آنانی هستم که از صلب او بیرون میآیند؛ بدانید که خاتم امامان از ماست همان قائم مهدی؛ بدانید که تنها او پیروزشونده بر دین است [اقتباس از آیه: ِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ: تا او را بر هر دینی همگیشان پیروز گرداند؛ صف/۹]؛
بدانید که تنها او انتقامگیرنده از ظالمین است؛
بدانید که تنها او فتحکننده دژها و درهمکوبنده آنهاست؛
بدانید که تنها او کُشنده تمامی جماعات اهل شرک و درهمکوبنده آنهاست؛
بدانید که تنها او انتقام خون همه اولیاء الله را خواهد گرفت؛
بدانید که تنها او نصرتکننده دین خداست؛
بدانید که تنها او فرورونده در دریای عمیق [علم] است [یا: چراغ هدایت در دریای عمیق [حیرت] است]؛
بدانید که تنها اوست که بر هر صاحب فضلیتی نشان فضیلت و بر هر جاهلی نشان جهل میگذارد؛
بدانید که تنها او برگزیده خداوند و انتخابشدهی اوست؛
بدانید که تنها او وارث هر علم و محیط بر آن است؛
بدانید که تنها او خبردهنده از پروردگار خویش و آگاهی دهنده به امر ایمان به اوست؛
بدانید که تنها او شخص رشدیافته محکم و استوار است؛
بدانید که تنها اوست که امور به او واگذار شده است؛
بدانید که اوست که از نسلها قبل به آمدنش بشارت دادهاند؛
بدانید که تنها او باقیمانده از حجت خداست و حجتی ورای او نیست و حق جز با او نیست و نور جز نزد او نیست؛
بدانید که هیچکس غلبهکننده و پیروز بر او نخواهد بود؛
بدانید که تنها او ولی خدا بر زمین و حکم خداوند در میان آفریدگانش و امین خداوند در سر و آشکارش است.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت پایانی حدیث ۱ (فرازی از خطبه پیامبر ص در روز غدیر)
ای مردم! قطعا برایتان بیان کردم و به شما تفهیم نمودم و بعد از من این علی ع است که به شما تفهمی میکند.
هان که در پایان این خطبهام از شما میخواهم که دست بیعت به او بدهید و بعد از اینکه من به او دست بیعت دادم بدان اقرار کنید.
بدانید که من با خداوند بیعت کردهام و علی ع با من بیعت کرده است و من بیعت شما برای او را از جانب خداوند عز و جل اخذ میکند: « همانا كسانى كه با تو بيعت مىكنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند؛ دست خدا بالاى دستهای آنهاست، پس هر كس پيمان شكند جز اين نيست كه به زيان خود مىشكند، و كسى كه بدانچه بر آن با خدا معاهده نموده وفا نمايد زودا كه پاداش بزرگى به او بدهد.» (فتح/۱۰). ...
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص62-64 ؛
اليقين باختصاص مولانا علي عليه السلام بإمرة المؤمنين (سید بن طاووس)، ص354-358 ؛
📚روضة الواعظين (نیشابوری)، ج1، ص96-97 ؛
📚العدد القوية لدفع المخاوف اليومية (علامه حلی)، ص176-179
✅توجه:
متون فوق با هم اندک تفاوتهایی داشت؛ در متن زیر عمدتا مبنا متون سیدبن طاووس و مرحوم طبرسی است که سند روایت را به طور کامل آوردهاند و از تفاوتهای مختصر صرف نظر شد؛ فقط در مواردی که تفاوت معنایی ایجاد میشد، داخل [کروشه] و در مواردی که دو عبارت کاملا متفاوت در کار بود یک عبارت دیگر را داخل {آکولاد = ابرو} گذاشته شد. متن هر چهار کتاب هم به طور جداگانه در پاورقی آمده است.
📚همچنین سید بن طاووس متن خطبه کامل فوق را با سند متصل به نقل از شاهد مستقیم واقعه (زید بن ارقم) نیز در کتاب دیگر خود (التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين، ص578-590) آورده است؛ که صرف نظر از اختلافهای جزیی (که بین روایتهایی که از امام باقر ع هم نقل شده این تفاوتها به چشم میخورد) تفاوت آن با نقل امام باقر ع بیشتر ناظر به ترتیب مطالب است و فرازهای شبیه فرازهایی که در اینجا تقدیم شده در ص۵۸۶-۵۸۹ آن کتاب آمده است.
📚لازم به ذکر است که مرحوم مجلسی اول در کتاب روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ج13، ص247-261 ) این خطبه رسول الله را با سند سید بن طاووس روایت کرده و در پایان میگوید که شیخ مفید هم این روایت طولانی را آورده است؛ که ما به متن شیخ مفید دست نیافتیم.
@yekaye
👇سند و متن حدیث👇
https://eitaa.com/yekaye/10449
سند حدیث ۱ (خطبه کامل غدیر)
☀️سند مرحوم طبرسی:
حَدَّثَنِي السَّيِّدُ الْعَالِمُ الْعَابِدُ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْدِيُّ بْنُ أَبِي حَرْبٍ الْحُسَيْنِيُّ الْمَرْعَشِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ الشَّيْخِ السَّعِيدِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِيِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ السَّعِيدُ الْوَالِدُ أَبُو جَعْفَرٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَن أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيِ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِيٌّ السُّورِيُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُ مِنْ وُلْدِ الْأَفْطَسِ وَ كَانَ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْهَمْدَانِيُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيُ قَالَ حَدَّثَنَا سَيْفُ بْنُ عَمِيرَةَ وَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ جَمِيعاً عَنْ قَيْسِ بْنِ سِمْعَانَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَال:
☀️سند سید بن طاووس:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ أَبُو مُحَمَّدٍ الدِّينَوَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَيْفُ بْنُ عَمِيرَةَ عَنْ عُقْبَةَ عَنْ قَيْسِ بْنِ سِمْعَانَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ:
☀️شروع متن:
حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَيْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيل ...
منابع
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص62-64 ؛
اليقين باختصاص مولانا علي عليه السلام بإمرة المؤمنين (سید بن طاووس)، ص354-358 ؛
📚روضة الواعظين (نیشابوری)، ج1، ص96-97 ؛
📚العدد القوية لدفع المخاوف اليومية (علامه حلی)، ص176-179
@yekaye
👇شروع فراز مورد نظر در بند بعدی👇