☀️۲۱) الف. حسین بن حکم میگوید: به عبد صالح [= امام کاظم ع] نامه نوشتم و عرضه داشتم: من دچار شک هستم و حضرت ابراهیم هم فرمود: پروردگارا به من نشان بدهد که چگونه مرده را زنده میکنی» (بقره/۲۶۰) [کنایه از اینکه حضرت ابراهیم هم دچار شک شده بود] و دوست دارم که چیزی به من نشان دهید [که از شک درآیم و به یقین برسم].
امام ع در پاسخ نوشتند: حضرت ابراهیم ع مومن بود و دوست داشت که ایمانش زیاد شود؛ولی تو اهل شک هستی و کسی که اهل شک است خیری در او نیست.
و نیز نوشتند: همانا شک آن است که یقین نیامده باشد؛ اما وقتی یقین آمد دیگر شک کردن مجاز نیست.
و نوشتند: همانا خداوند عز و جل میفرماید: «و براى بيشتر آنان هيچ گونه تعهدى نيافتيم، و حقيقت اين است كه بيشتر آنها را بسى نافرمان يافتيم» (اعراف/۱۰۲) و این در مورد شکاکان نازل شد.
📚الكافي، ج2، ص399
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ:
كَتَبْتُ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع أُخْبِرُهُ: أَنِّي شَاكٌّ، وَ قَدْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى»؛ وَ أَنِّي أُحِبُّ أَنْ تُرِيَنِي شَيْئاً.
فَكَتَبَ ع: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ مُؤْمِناً وَ أَحَبَّ أَنْ يَزْدَادَ إِيمَاناً؛ وَ أَنْتَ شَاكٌّ وَ الشَّاكُّ لَا خَيْرَ فِيهِ.
وَ كَتَبَ: إِنَّمَا الشَّكُّ مَا لَمْ يَأْتِ الْيَقِينُ فَإِذَا جَاءَ الْيَقِينُ لَمْ يَجُزِ الشَّكُّ.
وَ كَتَبَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ». قَالَ: نَزَلَتْ فِي الشَّاكِّ.
☀️ب. این گفتگو را مرحوم عیاشی چنین روایت کرده است:
حسین بن حکم واسطی میگوید: به برخی از صالحان نامهای نوشتم و از اینکه به شک مبتلا شدهام گلایه کردم.
در پاسخ نوشتند: همانا شک در آن چیزی است که شناخته نمیشود؛ اما وقتی یقین آمد دیگر شکی نیست [یعنی وقتی مطلبی به نحو یقینی میتواند بررسی شود جایی برای ادعای گرفتار شک بودن نمیماند]. خداوند عز و جل میفرماید: «و براى بيشتر آنان هيچ گونه تعهدى نيافتيم، و حقيقت اين است كه بيشتر آنها را بسى نافرمان يافتيم» (اعراف/۱۰۲) و این در مورد شکاکان نازل شد.
📚تفسير العياشي، ج2، ص23
قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَكَمِ الْوَاسِطِيُّ كَتَبْتُ إِلَى بَعْضِ الصَّالِحِينَ أَشْكُو الشَّكَّ.
فَقَالَ: إِنَّمَا الشَّكُّ فِيمَا لَا يُعْرَفُ، فَإِذَا جَاءَ الْيَقِينُ فَلَا شَكَّ؛ يَقُولُ اللَّهُ: «وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ»؛ نَزَلَتْ فِي الشُّكَّاك.
@yekaye
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
☀️۲۲) الف. روایت شده که حضرت امیر ع در فرازی از یکی از خطبههای خویش فرمودند:
ترديد و دو دلى نورزید، که به شك افتيد؛ و شك نكنيد، که كافر شويد.
📚الكافي، ج2، ص399
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْخُرَاسَانِيِّ قَالَ:
كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ فِي خُطْبَتِهِ: لَا تَرْتَابُوا فَتَشُكُّوا وَ لَا تَشُكُّوا فَتَكْفُرُوا.
☀️ب. مرحوم کلینی متن کاملتر این فراز را با سند دیگری در جای دیگری از کافی آوردهاند که تقدیم میشود:
اى مردم! وقتى دانستيد به آنچه كه مىدانيد عمل كنيد؛ امید است که هدايت شويد. قطعا عالمى كه بر خلاف علمش عمل كند چون جاهل سرگردانى است كه از جهل خویش به هوش نيايد بلكه حجت بر او تمامتر و حسرت اين عالمى كه از علم خويش جدا شده بيشتر است از حسرتآن جاهل سرگردان در جهالت خویش دائمیتر است؛ و هر دو سرگردان و هلاکشدنیاند.
ترديد و دو دلى نورزید، که به شك افتيد، و شك نكنيد، که كافر شويد؛ و به خود اجازه هرکاری ندهيد (= از خود سلب مسئوليت نكنيد)، که سست شويد؛ و در کار حق سست نشويد، که زيان بینيد.
از جمله حق اين است كه تفقه [فهم عمیق در دین] پیدا کنید؛ و از جمله تفقه این است كه مغرور نشوید [فريب نخوريد]. و همانا خيرخواه ترين شما نسبت به خود، فرمانبردارترين شماست نسبت به پروردگار خود؛ و غل و غشدارترين شما نسبت به خود، نافرمانترين شما به پروردگار خويش؛ و هركس خدا را فرمان برد ايمن گردد و بشارت يابد و آن كه خدا را نافرمانى كند نااميد و پشيمان شود.
📚الكافي، ج1، ص45
📚ضمنا متن کامل این حدیث که به خطبه دیباج معروف است در تحف العقول (ص149-154) آمده است.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي كَلَامٍ لَهُ خَطَبَ بِهِ عَلَى الْمِنْبَرِ:
أَيُّهَا النَّاسُ! إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ، لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ. إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَا يَسْتَفِيقُ عَنْ جَهْلِهِ؛ بَلْ قَدْ رَأَيْتُ أَنَّ الْحُجَّةَ عَلَيْهِ أَعْظَمُ، وَ الْحَسْرَةَ أَدْوَمُ عَلَى هَذَا الْعَالِمِ الْمُنْسَلِخِ مِنْ عِلْمِهِ مِنْهَا عَلَى هَذَا الْجَاهِلِ الْمُتَحَيِّرِ فِي جَهْلِهِ، وَ كِلَاهُمَا حَائِرٌ بَائِرٌ.
لَا تَرْتَابُوا فَتَشُكُّوا وَ لَا تَشُكُّوا فَتَكْفُرُوا؛ وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتُدْهِنُوا وَ لَا تُدْهِنُوا فِي الْحَقِّ فَتَخْسَرُوا.
وَ إِنَّ مِنَ الْحَقِّ أَنْ تَفَقَّهُوا، وَ مِنَ الْفِقْهِ أَنْ لَا تَغْتَرُّوا. وَ إِنَّ أَنْصَحَكُمْ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُكُمْ لِرَبِّهِ وَ أَغَشَّكُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاكُمْ لِرَبِّهِ. وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ يَأْمَنْ وَ يَسْتَبْشِرْ، وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ يَخِبْ وَ يَنْدَمْ.
@yekaye
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
☀️۲۳) الف. ابوبصیر میگوید:
از امام صادق ع درباره این آیه سوال کردم که فرمود: « كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ظلمى ملبس نکردند...» (انعام/۸۲).
فرمودند: یعنی به شک.
☀️ب. محمد بن مسلم روایت کرده است که:
من سمت چپ و زراره سمت راست امام صادق ع نشسته بودیم که ابوبصیر وارد شد و گفت: یا اباعبدالله! در مورد کسی که در خدا شک کند چه میفرمایید؟
امام صادق ع فرمودند: کافر است!
گفت:و اگر در رسول الله ص شک کند چطور؟
فرمودند:کافر است.
سپس رو کردند به زراره و فرمودند: البته تنها در صورتی کافر است که لجاجت و انکار بورزد.
☀️ج. از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:
همراه با شک، و انکار از روی لجاجت، عمل سودی ندارد.
☀️د. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
کسی که بعد از اینکه بر اساس فطرت به دنیا آمد در خداوند شک بورزد هرگز به هیچ خیری نخواهد رسید.
☀️ه. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند: شک ورزیدن و گناه کردن جایشان در آتش جهنم است؛ نه از مایند و نه به سوی ما.*
✳️* پینوشت:
«نه از مایند» ظاهرا یعنی ما توصیهای به شک ورزیدن نمیکنیم و اگر کسی این را به ما نسبت داد بدانید که دروغ گفته؛ و «نه به سوی ما» ظاهرا یعنی کسی با شکورزی به سوی ما رهنمون نخواهد شد و به غایت هدایتی که ما نشان دادهایم نخواهد رسید.
📚الكافي، ج2، ص400
☀️الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ».
قَالَ: بِشَكٍّ.
☀️ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً عَنْ يَسَارِهِ وَ زُرَارَةُ عَنْ يَمِينِهِ؛ فَدَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو بَصِيرٍ فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِيمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ؟
فَقَالَ: كَافِرٌ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ!
قَالَ: فَشَكَّ فِي رَسُولِ اللَّهِ؟
فَقَالَ: كَافِرٌ!
قَالَ: ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زُرَارَةَ فَقَالَ: إِنَّمَا يَكْفُرُ إِذَا جَحَدَ.
☀️ج. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَا يَنْفَعُ مَعَ الشَّكِّ وَ الْجُحُودِ عَمَلٌ.
☀️د. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ بَعْدَ مَوْلِدِهِ عَلَى الْفِطْرَةِ لَمْ يَفِئْ إِلَى خَيْرٍ أَبَداً.
☀️ه. الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ الشَّكَّ وَ الْمَعْصِيَةَ فِي النَّارِ، لَيْسَا مِنَّا وَ لَا إِلَيْنَا.
@yekaye
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
☀️۲۴) در فرازی از وصایایی که امام صادق ع به مفضل فرمودند آمده است:
کسی که شک بورزد یا اهل گمان باشد و بر یکی از این دو پافشاری کند خداوند عمل وی را نیست و نابود میکند. همانا حجت خداوند حجتی آشکار است.
📚الكافي، ج2، ص400
[عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ:] فِي وَصِيَّةِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
مَنْ شَكَّ أَوْ ظَنَّ وَ أَقَامَ عَلَى أَحَدِهِمَا أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ؛ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ هِيَ الْحُجَّةُ الْوَاضِحَةُ.
@yekaye
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
☀️۲۵) در فرازی از وصیتنامه معروف امیرالمومنین ع به امام حسن ع آمده است:
و بدان پسرم! بهترین چیزی که دوست دارم از وصيتم به كار بندى، تقوای الهی است، و بر آنچه بر تو واجب داشته، بسنده كردن، و رفتن به راهى كه پدرانت پيمودند و پارسايان خاندانت بر آن راه بودند؛
چه، آنان از نگريستن در كار خويش باز نايستادند، چنانكه تو مىنگرى؛ و نه از انديشيدن، چنانكه تو مى انديشى؛ و انجام كار چنانشان كرد كه آنچه را شناختند برگرفتند، و از بند آنچه بر عهدهشان نبود بازایستادند.
و اگر نفس تو پذيرفتن چنين نتواند، و خواهد چنانكه آنان دانستند بداند، پس بكوش تا جستجوى تو از روى فهمیدن عمیق و آموختن باشد نه به غوطهور شدن در ورطه شبههها و آویختن به مناقشهها.
و پيش از اين كه اين راه را بپويى بايد از خداى خود يارى جويى و براى توفيق خود روى بدو آرى و هر شائبهای که تو را به شبههاى دچار سازد يا به گمراهىات در اندازد، واگذارى.
پس هرگاه يقين كردى که دلت صفا یافت و [در برابر حق و حقیقت] خاشع شد، و انديشهات به تمامیت رسید و از پراکندگی رها شد، و همّت تو همّ واحدی گرديد، در آنچه برايت روشن ساختم بنگر.
و اگر آنچه که دوست دارى از خویشتن و از آسودگى فكر و انديشهات، برایت حاصل نشد، بدان که در راهى كه درست نمىبينى گام مینهی، و در ورطه تاريكىها ره میسپاری،
و طالب دين کسی نیست که در تاریکی گام نهد یا [حق و باطل را] درهمآمیزد؛
و در چنين حال بازداشتن خويش از این کار بهتر است.
📚نهج البلاغة، نامه 31 (ترجمه با اقتباس از ترجمه شهيدى، ص298-299)؛
📚 تحف العقول، ص71
📚سید بن طاووس سندهای متعددی برای این روایت را در كشف المحجة لثمرة المهجة، ص218-220 ذکر کرده و این فراز را عینا در ص ۲۲۴ آورده است.
و من وصية له ع للحسن بن علي ع كتبها إليه بحاضرين عند انصرافه من صفين
... وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ [افْتَرَضَ] عَلَيْكَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ [أَهْلِ مِلَّتِكَ]. فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا [يَنْظُرُوا] لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ؛ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِكَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا.
فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ، لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ [غُلُوِّ] الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذَلِكَ بِالاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِكَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ [أَدْخَلَتْ عَلَيْكَ شُبْهَةً] أَوْ [و] أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلَالَةٍ.
فَإِنْ [وَ إِذَا] أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ، وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذَلِكَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِيمَا فَسَّرْتُ لَكَ. وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ وَ [مِنْ] فَرَاغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّمَا تَخْبِطُ [خَبْطَ] الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَ لَيْسَ طَالِبُ الدِّينِ مَنْ خَبَطَ أَوْ [وَ لَا] خَلَطَ وَ الْإِمْسَاكُ عَنْ ذَلِكَ أَمْثَلُ....
@yekaye
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
☀️۲۶) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
پیامبر ص عدهای را به سریهای* فرستاد. وقتی برگشتند به آنان فرمود: مرحبا به کسانی که جهاد کوچکتر را انجام دادند ولی جهاد بزرگتر باقی مانده است.
گفتند: یا رسول الله! جهاد اکبر چیست؟
فرمودند: جهاد با نفس.
✳️*پی نوشت:
سریه: به جنگهایی گویند که در زمان پیامبر ص با مشرکان انجام میشد و خود پیامبر ص در آن حضور نداشتند.
📚الكافي، ج5، ص12
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:
أَنَّ النَّبِيَّ ص بَعَثَ بِسَرِيَّةٍ فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ.
قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ؟
قَالَ: جِهَادُ النَّفْسِ.
@yekaye
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
☀️۲۷) فضیل بن عیاض گوید: از امام صادق ع پرسيدم كه جهاد واجب است يا مستحبّ؟
فرمودند: جهاد بر چهار گونه است: دو جهاد فرض [= لازم و واجب] است و یک جهاد، سنت [= مستحبّ] است كه جز با واجب اقامه نشود و یک جهاد سنت [= مستحبّ] است.
امّا آن دو جهاد كه فرض و واجب هستند: يكى جهاد شخص با نفس خويش است از انجام معاصی خداوند عز و جل، و آن از بزرگترين جهادهاست؛ و ديگرى جهاد با كافرانى است كه در پیشروی شمایند.
امّا آن جهاد كه سنت [= مستحبّ]ی است كه جز با واجب اقامه نشود، جهاد با دشمن است كه: بر همۀ امّت واجب است و اگر آن را ترك نمايند عذاب بر آنها فرود آيد و اين عذاب شامل امّت میشود؛ ولی بر شخص امام بتنهایی مستحب است که همراه با امت به میدان بیاید و با دشمنان بجنگد.
و امّا آن جهادى كه سنت [= مستحبّ] است، هر سنتی است که انسان آن را برپا دارد و برای اقامه و به سرانجام رسیدن و احياى آن مجاهده كند؛ پس كار و تلاش در اين خصوص از بهترين اعمال است؛ زيرا احياى سنّت است و پيامبر خدا ص فرمود: «هر كس بنيانگذار سنتی نيكو باشد، هم پاداش آن را دارد و هم پاداش همۀ آنان كه تا روز رستاخيز به آن عمل نمايند، بىآن كه از پاداش انجام دهندگانش چيزى كاسته شود».
📚الكافي، ج5، ص9
📚الخصال، ج1، ص240
📚تهذيب الأحكام، ج6، ص124
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْجِهَادِ سُنَّةٌ أَمْ فَرِيضَةٌ؟
فَقَالَ: الْجِهَادُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ؛ فَجِهَادَانِ فَرْضٌ وَ جِهَادٌ سُنَّةٌ لَا يُقَامُ إِلَّا مَعَ الْفَرْضِ وَ جِهَادٌ سُنَّةٌ .
فَأَمَّا أَحَدُ الْفَرْضَيْنِ فَمُجَاهَدَةُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهَادِ وَ مُجَاهَدَةُ الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ فَرْضٌ.
وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِي هُوَ سُنَّةٌ لَا يُقَامُ إِلَّا مَعَ فَرْضٍ فَإِنَّ مُجَاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلَى جَمِيعِ الْأُمَّةِ وَ لَوْ تَرَكُوا الْجِهَادَ لَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ وَ هَذَا هُوَ مِنْ عَذَابِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ سُنَّةٌ عَلَى الْإِمَامِ وَحْدَهُ أَنْ يَأْتِيَ الْعَدُوَّ مَعَ الْأُمَّةِ فَيُجَاهِدَهُمْ؛
وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِي هُوَ سُنَّةٌ فَكُلُّ سُنَّةٍ أَقَامَهَا الرَّجُلُ وَ جَاهَدَ فِي إِقَامَتِهَا وَ بُلُوغِهَا وَ إِحْيَائِهَا فَالْعَمَلُ وَ السَّعْيُ فِيهَا مِنْ أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ لِأَنَّهَا إِحْيَاءُ سُنَّةٍ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْء».
@yekaye
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
☀️۲۸) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
خداوند جهاد را بر مردان و زنان واجب کرد؛
پس چهاد مرد هزینه کردن از مال و جانش است تا حدی که در راه خداوند شهید شود؛ و
جهاد زن این است که بر آزار و اذیتی که از جانب شوهرش و غیرتورزیاش به وی میرسد صبر کند.
📚الكافي، ج5، ص9
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْجَوْزَاءِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
كَتَبَ اللَّهُ الْجِهَادَ عَلَى الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ؛
فَجِهَادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مَالِهِ وَ نَفْسِهِ حَتَّى يُقْتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛ وَ
جِهَادُ الْمَرْأَةِ أَنْ تَصْبِرَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ أَذَى زَوْجِهَا وَ غَيْرَتِهِ.
@yekaye
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
☀️۲۹) ابوعمرو زبیری میگوید: خدمت امام صادق ع عرض کردم: لطفا بفرمایید که دعوت به خدا و جهاد در راه او، آیا فقط برای برخی افراد رواست و جز کسی که از آنها باشد حق ندارد بدان قیام کند، یا برای هرکسی که خداوند را به توحید میشناسد و به پیامبرش ایمان آورده است مباح است و هرکس چنین باشد حق دارد که دیگران را به خداوند عز و جل و طاعت وی بخواند و در راهش جهاد کند؟
فرمودند: فقط برای برخی افراد رواست و جز کسی که از آنها باشد حق ندارد بدان قیام کند.
گفتم: آنان چه کسانیاند؟
فرمودند: کسی که به شرایطی که خداوند عز و جل در قتال و جهاد بر مجاهدان قرار داده قیام نماید؛چنین کسی در دعوت به سوی خداوند عز و جل مأذون است؛ و کسی که پای این شرایط نایستد اذن به جهاد و دعوت به خداوند ندارد تا زمانی که بر خویشتن آن شرایط جهاد که خداوند بر آن عهد گرفته را مستقر نماید.
گفتم: خداوند شما را رحمت کند! لطفا برایم تبیین نمایید.
فرمودند:همانا خداوند تبارک و تعالی در کتابش از دعوتکنندگان به خویش خبر داد و وصف آنان را بیان کرد و برایشان درجاتی معلوم نمود که با همدیگر شناخته میشوند و از برخی به وجود برخی دیگر استدلال میشود:
پس همانا خبر داد که خودش اولین کسی است که به خویش و به طاعت خویش و پیروی کردن از دستور خویش دعوت کرده است؛ پس از خودش شروع کرد و فرمود: «و خداوند به سوى سرای سراسر سلامتی دعوت مىكند، و هر كس را بخواهد به راهى راست هدايت مىكند» (یونس/۲۵).
سپس دومین را رسولش شمرد و فرمود: «به سوى راه پروردگارت با حكمت و موعظه نيكو دعوت كن و با آنان به نيكوترين وجه مجادله نما» (نحل/۱۲۵)، یعنی با قرآن؛ و کسی که با امر خدا مخالفت کرد و به سوی او دعوت کند بر اساس چیزی غیر از آنچه در کتابش بدان دستور داده و نیز برخلاف کسی که دستور داده که جز با او دعوتی انجام نشود، چنین کسی واقعا دعوت کننده به سوی خدا نیست. و باز در مورد پیامبرش فرمود: «و تو قطعا به صراطی مستقیم هدایت میکند» (شوری/52) یعنی دعوت میکنی.
سپس سومین دعوت کننده به خویش را کتابش معرفی کرد و فرمود: «حقّا كه اين قرآن به آنچه که استوارترين است هدايت مىكند، و مؤمنانى را كه پيوسته عملهاى صالح بجا مىآورند بشارت مىدهد كه براى آنها پاداشى بزرگ است» (اسراء/۹).
سپس از کسی یاد کرد که بعد از خودش و بعد از رسولش در کتابش به وی اجازه داد که به سوی او دعوت کند و فرمود: «و بايد از شما گروهى باشند كه به سوى خير دعوت نمايند و به كار نيك امر كنند و از كار زشت بازدارند، و آنهايند كه رستگارانند» (آل عمران/۱۰۴). سپس از این امت خبر داد و اینکه آنها چه کسانیاند و اینکه از ذریه ابراهیم و اسماعیل از ساکنان حرم هستند (بقره/۱۲۷-۱۲۸) ، از آن کسانی که هیچگاه غیر خدا را نپرستیدند (بقره/۱۳۳) ، همان کسانی که خداوند هرگونه پلیدی را از آنان برد و آنان را کاملا تطهیر کرد (احزاب/۳۳)، همان کسانی که آنان را پیش از این در وصف امت ابراهیم توصیف فرمود (آل عمران/۶۸ ؛ نساء/۱۲۵ ؛ حج/۷۸ )، همان کسانی که در مقصود خداوند در آیه «من از روی بصيرت به سوى خدا دعوت مىكنم و نیز و كسی كه پيرو من است» (یوسف/۱۰۸) همینها بود، یعنی اولین کسی که در ایمان آوردن به وی وتصدیق آنچه از جانب خداوند عز و جل آورده بود از وی پیروی کرد، از همان امتی که خداوند در آن و از آن و به سوی آن پیش از آفرینش برانگیخته بود، از آن کسانی که هرگز به خداوند شرک نورزیدند و ایمانشان را به ظلم – که همان شرک است – نیالودند (انعام/۸۲) .
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
فراز دوم از حدیث ۲۹ (ویژگیهای مجاهدان واقعی که حق جهاد دارند)
سپس یاد کرد از پیروان پیامبرش و پیروان این امتی که در کتاب خویش با ویژگی امر به معروف و نهی از منکر آنان را توصیف کرد و آنان را دعوتکننده به سوی خویش قرار داد و به آنها نیز برای دعوت به خویش اجازه داد و فرمود: «اى پيامبر، براى تو كافى است خداوند و مؤمنانى كه از تو پيروى كردهاند» (انفال/۶۴).
سپس پیروان پیامبرش از این مومنان را توصیف کرد و فرمود: «محمّد فرستاده خداست، و كسانى كه همراه اويند در برابر كفّار سرسخت و در ميان خودشان مهربانند، آنها را همواره در حال ركوع و سجود مىبينى كه پيوسته فضل خداوند و خشنودى او را مىطلبند، نشانه آنها در اثر سجده در رخسارشان پيداست؛ اين صفت آنهاست در تورات، و صفت آنها در انجيل ...» (فتح/۲۹)
و فرمود: «روزى كه خداوند، پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردهاند خوار نمىكند، نور آنها از پيشاپيش و از جانب راستشان در حركت است» (تحریم/۸) یعنی آن مومنان؛
و فرمود: «قطعا مومنان رستگار شدند» (مومنون/۲).
سپس آنان را آراست و چنان توصیفشان کرد که جز کسی که از آنان است کسی در الحاق بدانان طمع نکند و در زمره اموری که آنان را آراست و توصیف فرمود این بود که: «آنان كه در نمازشان فروتنند؛ و آنان كه از هر بيهوده رويگردانند؛ و آنان كه زكات را پرداختكنندهاند [یا: به تزكيه نفس عاملاند]؛ و آنان كه نگهدارنده نيروى شهوت خويشاند ... و آنان كه امانتهاى خود و پيمانهاى خود را رعايتكنندهاند؛ و آنان كه بر نمازهايشان محافظت مىنمايند؛ آنانند كه ميراث برانند؛ همانان كه بهشت برين را به ارث مىبرند و آنها در آنجا جاويدانند» (مومنون/3-11)
و باز در آراستن و توصیف ایشان فرمود: «و آنان كه معبود ديگرى با خداوند نمىخوانند، و نفسى را كه خدا محترم و مصون داشته، جز به حق نمىكشند، و زنا نمىكنند، و كسى كه چنين كند به كيفرى برخورد نمايد؛ عذاب او در روز قيامت دو برابر شود و در آن هميشه به خوارى بماند» (فرقان/68-۶۹)
سپس خیر داد که همانا خداوند از این مومنان و کسانی که به وصف ایشاناند «جانها و مالهايشان را خريدارى كرده به بهاى آنكه بهشت از آن آنها باشد؛ در راه خدا مىجنگند پس مىكشند و كشته مىشوند؛ [این] وعده حقّى بر عهده اوست در تورات و انجيل و قرآن» سپس از وفای آنان به عهد و بیعتش برای خداوند یاد کرد و فرمود: «و چه كسى وفادارتر به عهد خود از خداست؟ پس شادمان باشيد به اين داد و ستدى كه انجام دادهايد، و اين است كاميابى بزرگ» (توبه/۱۱۱).
پس هنگامی که این آیه «حقّا كه خداوند از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريدارى كرده به بهاى آنكه بهشت از آن آنها باشد» (توبه/۱۱۱) نازل شد شخصی خدمت پیامبر ص عرض کرد: ای پیامبر خدا! آیا به نظر شما اگر شخصی شمشیر بردارد و بجنگد تا کشته شود اما برخی از این محرمات را انجام میدهد آیا او شهید است؟
پس خداوند [آیه بعدی را] بر پیامبرش نازل کرد که: «همان توبهكنندگان، عبادتكنندگان، حمد و سپاسگويان، سیاحتکنندگان، ركوعكنندگان، سجده كنندگان، فرماندهندگان به معروف و بازدارندگان از منكر و نگهبانان مرزهاى خدا، و بشارت ده اين مؤمنان را» (توبه/۱۱۲).
پس پیامبر ص مجاهدان از مومنان را با کسانی که وصفشان چنین و ریوزشان شهادت و بهشت است تفسیر کرد و فرمود: آنان توبه كنندگان از گناهاناند، عبادت كنندگانیاند که جز خدا را نمیپرستند و چیزی را شریک او قرار نمیدهند، حمد و سپاس گويانیاند که خداوند را در هر حال، در شدت و آسایش حمد گویند، سیاحتکنندگان که همان روزه داراناند، ركوع كنندگان و سجده كنندگانیاند که بر نمازهای پنجگانه مراقبت دارند و نگهبانان آناند و با رکوع و سجودش و خشوع در آن و در اوقات آن بر آن محافظت میکنند، بعد از آن فرماندهندگان به معروف و عاملان آن هستند، و بازدارندگان از منكر و خودشان از آن بازمیایستند. سپس فرمود پس به شهادت و بهشت بشارت بده کسی را که در حالی که این شرایط را رعایت میکند کشته شود.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
فراز سوم از حدیث ۲۹ (ویژگیهای مجاهدان واقعی که حق جهاد دارند)
سپس خداوند تبارک و تعالی خبر داد که دستور به قتال و جنگ نداده است مگر به کسانی که واجد این شروطند و فرمود: «به آنان كه جنگ بر آنها تحميل مىشود رخصت جهاد و نبرد داده شد، زيرا به آنها ستم شده، و البته خداوند بر يارى آنها كاملا تواناست؛ همانان كه از خانههاى خود به ناحق اخراج شدند جز آنكه مىگفتند: پروردگار ما الله است» (حج/39-40)
و این بدان سبب است که جمیع آنچه بین آسمان و زمین است از آن خداوند عز و جل است و رسول او و پیروان ایشان، یعنی مومنانی که دارای این ویژگی باشند؛ پس آنچه از دنیا در دست مشرکان و کافران و ظالمان و فاجران است، که مخالف رسول الله ص و رویگردان از طاعت خدا و رسول هستند در به دست آوردن اینها بر مومنانی که چنین صفاتی را دارند ستم کرده و بر مومنان در خصوص «آنچه را خداوند بر فرستاده خود [به عنوان فىء] بازگردانده» (حشر/۶) غلبه کردهاند؛
پس این حق خداوند است که به آنان به عنوان فیء واگذار کرده و بدانان برگردانده است
[در اینجا حضرت معنای فیء را با آیات دیگر توضیح میدهند که این فراز قبلا در ذیل آیه ۹ (حدیث۸۳ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-09/#_ftnref23) گذشت.]
و این همان است که خداوند فرمود: «به آنان كه جنگ بر آنها تحميل مىشود رخصت جهاد و نبرد داده شد»، که مومنان بدان سزاوارتر و محقتر بودند.
و فقط به مومنانی که به این شرایط ایمان که توصیف کردیم متعهدند اجازه [جهاد] داده شده؛ و این بدان سبب است که وی ماذون به جهاد نیست مگر اینکه مظلوم باشد؛و مظلوم نیست مگر اینکه مومن باشد؛ و مومن نیست مگر اینکه به این شرایط ایمان که خداوند متعال بر مومنان و مجاهدان شرط نموده پابرجا باشد. پس کسی که این شرایط خداوند عز و جل در او کامل شد مومن است و همین که مومن شد مظلوم واقع میشود و همین که مظلوم بود به وی اجازه جهاد داده میشود
زیرا خداوند عز و جل فرمود: «به آنان كه جنگ بر آنها تحميل مىشود رخصت جهاد و نبرد داده شد، زيرا به آنها ستم شده، و البته خداوند بر يارى آنها كاملا تواناست» (حج/۳۹). و اگر دربردارنده همه این شرایط ایمان نباشد [در صورتی که اقدام به جهاد کند] از آن ظالمانی است که از حد خود تجاوز کرده و جهاد با او واجب است تا توبه کند؛ و چنین کسی ماذون در جهاد و دعوت به سوی خداوند عز و جل نیست؛ زیرا از آن مومنان مظلومی که خداوند در قرآن به آنان اجازه جنگیدن داده نمی باشد.
پس هنگامی که آیه «به آنان كه جنگ بر آنها تحميل مىشود رخصت جهاد و نبرد داده شد» در مورد مهاجرانی که اهل مکه آنان را از سرزمین و داراییهایشان اخراج کرده بودند نازل شد، جهاد با آنان را به خاطر ظلمی که بر ایشان کرده بودند مباح شمرد و به آنان اجازه جنگیدن داده شد.
[سپس پرسش و پاسخی بین وی و امام در خصوص همین جهاد این مومنان اولیه درمیگیرد؛ سپس امام ع ادامه میدهد]
و کسی که دارای این ویژگیها نباشد وی ظالم است و از مظلومین نیست و به او اجازه جنگیدن و نهی از منکر و امر به معروف داده نشده است زیرا وی اهل این نیست و به وی اجازه دعوت به سوی خداوند عز و جل داده نشده است؛ زیرا وی حق ندارد با کسی که مثل خودش است بجنگد و دستور داده شده که خود وی به سوی خداوند دعوت شود؛
و کسی که مومنان به جهاد با او امر شدهاند که نمی تواند مجاهد باشد و جهاد بر او ممنوع است و از او منع شده؛
و کسی که وی را باید به سوی توبه و حق و کار نیک دعوت کرد و از کار بد بازداشت که نمی شود خودش دعوتکننده به خداوند باشد؛
و کسی که باید به وی دستور داد که باید اطاعت کند، خودش امر به معروف نمیکند؛
و کسی که باید وی را نهی از منکر کرد، خودش نهی از منکر نمیکند.
پس کسی که این شرایطی را که خداوند اهل آن در میان اصحاب پیامبر ص را بدان توصیف کرد در خود جمع کند و مظلوم باشد، وی در جهاد ماذون است همان طور که به اصحاب پیامبر اذن داده شد؛ زیرا حکم خداوند در مورد گذشتگان و آیندگان و نیز واجباتش در میان آنها یکسان است مگر در جایی که علت یا واقعه خاصی رخ داده باشد[یعنی جایی که حکم ثانوی در کار باشد]؛
و گذشتگان و آیندگان در خصوص این وقایع خاص که حکم را عوض میکند نیز شبیه هماند و واجبات بر آنان یکسان است؛ از آیندگان در مورد ادای واجبات همان سوالی میشود که از گذشتگان سوال وشود؛ و در همان چیزهایی باید حساب پس دهند که آنان حساب پس دادند؛ و خلاصه اینکه کسی که ویژگی آن مومنان که خداوند برای جهاد بدانان اجازه داده را نداشته باشد اذن جهاد ندارد تا اینکه به همه آنچه خداوند شرط کرده برگردد؛
و اگر همه آن شرایط در وی جمع شد آنگاه از کسانی است که اذن جهاد دارند.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲