eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ فضیلت و اهمیت سوره ممتحنه
☀️1) از رسول الله ص روایت شده است: کسی که سوره ممتحنة را بخواند مردان و زنان مومن شفیعان او در روز قیامت خواهند بود. 📚مجمع البيان، ج‏9، ص402 أبي بن كعب قال قال رسول الله ص: و مَنْ ‌قَرَأَ ‌سُورَةَ ‌الْمُمْتَحِنَةِ كَانَ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ لَهُ شُفَعَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. ▪️این حدیث به همین صورت در منابع اهل سنت با سند متصل آمده است؛ مثلا 📚الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج‏9، ص290 ؛ 📚التفسير الوسيط (للواحدي)، ج4، ص281 ؛ 📚الكشاف، ج4، ص521 ☀️ب. مرحوم بحرانی از کتاب خواص القرآن این حدیث را با افزوده‌ای نقل می‌کند که آن افزوده مستقلا در حدیث دیگری (حدیث۳) نیز آمده است. نقل ایشان از رسول الله ص چنین است: کسی که این سوره را بخواند فرشتگان بر او صلوات فرستند و برایش استغفار کنند؛ و اگر در آن روز یا شبش بمیرد شهید محسوب می‌شود و مردان و زنان مومن شفیعان او در روز قیامت خواهند بود. 📚البرهان في تفسير القرآن، ج‏5، ص351 و من «خواص القرآن»: و قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): مَنْ قَرَأَها صَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَة وَ اسْتَغْفَروا لَهُ، و إن مَاتَ فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیداً، وَ کَانَ الْمُؤْمِنُونَ و المؤمنات شُفَعَاؤَهُ یَوْمَ الْقِیَامَة. @yekaye
☀️۲) الف. از امام سجاد ع روایت شده است: کسی که سوره ممتحنة را در نمازهای واجب و مستحبی‌اش بخواند خداوند قلب او را برای ایمان امتحان کرده است و دیدگانش را برایش نورانی کند و هرگز فقر و دیوانگی بر بدن خودش و در فرزندانش اصابت نکند. 📚ثواب الأعمال، ص118؛ 📚مجمع البيان، ج‏9، ص402؛ 📚أعلام الدين، ص379 أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ عَاصِمٍ الْخَيَّاطِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْمُمْتَحِنَةِ فِي فَرَائِضِهِ وَ نَوَافِلِهِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ نَوَّرَ لَهُ بَصَرَهُ وَ لَا يُصِيبُهُ فَقْرٌ أَبَداً وَ لَا جُنُونٌ فِي بَدَنِهِ وَ لَا فِي وُلْدِهِ. ☀️ب. در نقل حسن بن فضل طبرسی (فرزند صاحب مجمع البیان) اشاره شده که در روایتی این عبارت در پایان این حدیث اضافه شده است که: و نزد مردم [انسان و شخصیتی] پسندیده [= مورد احترام] خواهد بود. 📚مكارم الأخلاق، ص365 عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْمُمْتَحِنَةِ فِي فَرَائِضِهِ وَ نَوَافِلِهِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ نَوَّرَ لَهُ بَصَرَهُ وَ لَا يُصِيبُهُ فَقْرٌ أَبَداً وَ لَا جُنُونٌ فِي بَدَنِهِ وَ لَا فِي وُلْدِهِ؛ وَ فِي رِوَايَةٍ: وَ يَكُونُ مَحْمُوداً عِنْدَ النَّاسِ. @yekaye
☀️۳) االف. از پیامبر ص روایت شده است: کسی که این سوره را بخواند فرشتگان بر او صلوات فرستند و برایش استغفار کنند؛ و اگر در آن روز یا شبش بمیرد شهید محسوب می‌شود و مردان و زنان مومن شفیعان او در روز قیامت خواهند بود. وکسی که آن را بنویسد و سه روز متوالی آن را بنوشد مرض طحال برای او نمی‌ماند و در مدت زندگی‌اش ایمن شود از درد آن و بزرگ شدن آن و گرفتار باد شدن*. ✳️* پی‌نوشت: مقصود از «وَ تَعَلّقَ الرِّیَاحَ» دقیقا معلوم نشد که آیا نوعی نفخ است که در طحال رخ می‌دهد (که در حد جستجوهای حقیر تعبیری درباره نفخ طحال یافت نشد و مرض رایج طحال همان بزرگ شدن بیش از اندازه آن است) یا اشاره کلی به نفخی است که در شکم رخ می‌دهد (نفخ معده یا نفخ روده) و احتمال ضعیف‌تر این است که اشاره به در امان ماندن یکی از بلایای طبیعی (تندبادها و طوفانهای سهمگین) باشد. 📚البرهان في تفسير القرآن، ج‏5، ص351 و من «خواص القرآن»: روي عن النبي (صلى الله عليه و آله) أنه قال: مَنْ قَرَأَ هَذِهِ السَّورَة صَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَة وَ اسْتَغْفَرَتْ لَهُ، وَ إِذَا مَاتَ فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیداً، وَ کَانَ الْمُؤْمِنُونَ شُفَعَاؤَهُ یَوْمَ الْقِیَامَة. وَ مَنْ کَتَبَهَا وَ شَرِبَهَا ثَلَاثَة أَیَّامٍ مُتَوَالِیَة لَمْ یَبْقَ لَهُ طُحَالٌ وَ أَمِنَ مِنْ وَجَعِهِ وَ زِیَادَتِهِ وَ تَعَلّقَ الرِّیَاحَ مُدَّة حَیَاتِهِ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی ☀️ب. در همان تفسیر برهان این فراز آخر از امام صادق ع هم بدین صورت روایت شده است: کسی که به بیماری طحال مبتلا شود و بر او سخت آید این سوره را بنویسد و سه روز متوالی آب آن را بنوشد که به اذن خداوند متعال بیماری طحال او مرتفع گردد. 📚البرهان في تفسير القرآن، ج‏5، ص351 و قال الصادق (عليه السلام): «من بلي بالطحال و عسر عليه، يكتبها و يشربها ثلاثة أيام متوالية، يزول عنه الطحال بإذن الله تعالى». ☀️ج. این خاصیت اخیر در برخی کتب اهل سنت برای این سوره ذکر شده است بدون اینکه به گوینده این سخن اشاره کنند؛ مثلا در الدر النظيم في خواص القرآن العظيم (نوشته ابومحمد عبدالله بن اسعد اليميني اليافعي الشافعي، ‌۷۶۸ – ۶۹۸ ق)، ص۱۰۲ ذیل مدخل «سورة الممتحنة» آمده است: «مَنْ کَتَبَهَا وَ شَرِبَهَا ثَلَاثَة أَیَّامٍ مُتَوَالِیَة أزالت عنه مرض الطحال بإذن الله تعالى». @yekaye
🔹غرض سوره و مروری بر محتوای کلی آن ▪️۱) علامه طباطبایی درباره کلیت این سوره صرفا اشاره می‌کند که اين سوره متذکر رابطه ولایی و مودت بین مومنان با دشمنان خدا از کفار می‌شود و به‌شدت از آن نهى مى‏كند، و شروع و پایان این سوره با این مضمون است و در میانه‌اش هم متعرض احكامى در باره زنان مهاجر و بيعت زنان شده است (الميزان، ج‏19، ص226). ▪️۲) اگر سوره حجرات عمدتا ناظر به روابط درون جامعه اسلامی بود و سوره عبس ناظر به رابطه اولیه بین مسلمانان و مشرکان (که در مقام دعوت دیگران ظواهر را معیار قرار ندهند) و ناظر به زمانی بود که هنوز جامعه اسلامی شکل نگرفته بود، سوره ممتحنه درباره رابطه مسلمانان با غیرمسلمانان است وقتی که جامعه اسلامی شکل گرفته است. ابتدا و انتهای سوره تاکید بر این است که مبادا رابطه دوستی و ولایی با کافران و دشمنان خدا برقرار کنید؛ و حضرت ابراهیم را به عنوان اسوه این تبری جستن از کافران، که حتی از پدر کافر خود تبری جست، معرفی می‌کند؛ البته در میانه سوره تذکر می‌دهد که مقصود از این نهی، نه هرگونه ارتباط و نیکی کردن، بلکه ارتباط ولایی است وگرنه ارتباط عادی برقرار کردن و در حق کافرانی که بنای جنگ و دشمنی با شما را ندارند به نیکی و قسط برخورد کردن اشکالی ندارد چرا که اساسا خداوند رابطه بر اساس قسط و عدل را دست دارد. در آیات پایانی هم به طور خاص سراغ زنان می‌رود؛ و در جامعه‌ای که زن را چندان انسان حساب نمی‌کنند حساب ویژه‌ای برای ایمان آوردن آنان باز می‌کند: اولا اشاره‌ای دارد به زنانی که از کفار گریخته‌اند که آنان را امتحان کنید که آیا واقعا به خاطر ایمان آوردن از کافران گریخته‌اند یا مطلب دیگری در کار است و ثانیا از پیامبر می‌خواهد همان گونه که اگر زنانی برای بیعت کردن و متعهد شدن برای عضویت در جامعه اسلامی آمدند بر چه اساسی با آنان بیعت کند. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱۳۰) 📖 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في‏ سَبيلي‏ وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي‏ تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ ترجمه 💢ای کسانی که ایمان آورده‌اند! نگیرید دشمن من و دشمن خودتان را دوستانی، [که] به آنان ابراز دوستی کنید، در حالی که به‌یقین کفر ورزیدند بدانچه از حق که به سوی شما آمده، پیامبر و شما را بیرون می‌کنند [به خاطر این] که به خداوند، [که] پروردگارتان [است]، ایمان می‌آورید، اگر که برای جهاد در راه من و طلب رضایتم بیرون آمده‌اید، پنهانی بدانان ابراز دوستی می‌کنید [= با آنان سر و سرّ دوستانه داريد]، در حالی که من بدانچه مخفی ‌کردید و آنچه آشکارا انجام می‌دادید داناترم [یا: آگاه بودم] و هرکس از شما که این کار را بکند پس قطعا که از راه راست گمراه شده است. سوره ممتحنة (۶۰) آیه ۱ ۱۴۰۳/۵/۱ ۱۶ محرم ۱۴۴۶ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
🔹آمَنُوا / تُؤْمِنُوا قبلا بیان شد که ▪️ماده «أمن» ‌را امثال راغب و مرحوم مصطفوی در اصل در معنای طمانینه نفس و امنیت و سکون و زوال ترس دانسته‌اند. اما ابن فارس اصل این را در دو معنا دانسته: یکی همین امانت، نقطه مقابل خیانت، که به نوعی سکون قلب برمی‌گردد؛ و دیگری تصدیق کردن؛ و البته تذکر داده که خود این دو معنا بسیار به هم نزدیک‌اند؛ و شاهد بارز بر معنای «تصدیق» را آیه «وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقین‏» (یوسف/۱۷) دانسته است؛ ولی امثال راغب هم با اینکه اذعان داشته‌اند که در این آیه، ایمان به معنای تصدیق است؛ اما چنین توجیه کرده‌اند که اساساً ایمان تصدیقی است که نوعی امنیت‌بخشی را با خود همراه دارد و به همین جهت است که در اینجا از تعبیر «مؤمن» استفاده شده است. ▪️به نظر می‌رسد همان طور که امانت، نقطه مقابل خیانت است؛ «أمن» هم نقطه مقابل «خوف» است: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْف» (نساء/۸۳). ▪️از پرکاربردین استعمالات ماده «أمن» کاربرد آن در باب إفعال است: درباره فعل «آمَنَ» و مصدر آن (ایمان) برخی توضیح داده‌اند که این فعل هم می‌تواند لازم باشد که در این صورت «آمَنَ» (= ایمان آورد) ‌به معنای «ایمن شد» به کار رفته است؛ و هم می‌تواند متعدی باشد و «آمنتُهُ» به معنای «او را در امن قرار دادم» خواهد بود. به تعبیر دیگر، «إیمان» خود یا دیگری را در امن و سکون قرار دادن است و «ایمان به خدا» یعنی «حصول اطمینان و سکون به خداوند متعال». البته در کاربردهای قرآنی گاه این فعل به کسانی که به شریعت پیامبر اکرم ص ایمان آورده‌اند اطلاق شده است «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری‏ وَ الصَّابِئین‏» (بقره/۶۲) « إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِی وَ الَّذینَ آمَنُوا» (آل عمران/۶۸) و ... ؛ و نه‌تنها غالبا در عرصه اعتقادات و باورهای شخص و در عرض عمل مطرح شده» (چنانکه ترکیب «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» ۵۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است) بلکه برخی بر این باورند که گاه برای اشاره به خود «عمل صالح» هم به کار رفته است؛ چنانکه معتقدند در آیه «وَ ما كانَ اللَّهُ لِیضیعَ إیمانَكُمْ» ایمان به معنای نماز بوده است. ▪️بر این اساس، کلمه پرکاربرد «مؤمن» (در مقابل «کافر») به معنای «کسی که در امنیت قرار گرفته است» می‌باشد؛ هرچند از باب ذم در مورد برخی از کافران هم به کار رفته است از این باب که گویی آنان با چیزی می‌خواهند به امن و اطمینان برسند که اقتضایش عدم امنیت و اطمینان است: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْكِتابِ یؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ» (نساء/۵۱) چنانکه تعبیر «شرح صدر» را هم با همین ملاحظه برای کافران به کار برده است «مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» (نحل/۱۰۶). 🔖جلسه ۸۴۸ http://yekaye.ir/ale-imran-3-177/ 📖اختلاف قرائت 🔹تُؤْمِنُوا / تُومِنُوا ▪️در اغلب قراءات همزه «تُؤْمِنُوا» ادا می‌شود؛ ▪️اما در برخی قراءات سبع، یعنی در روایتی از قرائت مدینه (ورش از نافع) و روایتی از قرائت اهل بصره (ابوعمرو) و برخی قراءات عشر (ابوجعفر) و قراءات غیرمشهور (ازرق و اصبهانی) همزه به واو تبدیل می‌شود و به صورت «تُومِنُوا» قرائت می‌شود. 📚معجم القراءات ج ۹، ص۴۱۵ @yekaye
🔹كفَرُوا قبلا بیان شد که ▪️ماده «کفر» دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند؛ به کشاورز «کافر» گفته می‌شود چون دانه را در دل خاک مخفی می‌کند و «کفاره» هم کفاره است چون گناه را می‌پوشاند و «تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را می‌پوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده (در مقابل حبط که در مورد نابود شدن کارهای خوب است) [البته در زبان فارسی، حکم کردن به کفر شخص دیگری را «تکفیر» می‌گوییم که در زبان عربی تعبیر «إکفار» بدین معناست]. و کفر، هم در نقظه مقابل ایمان به کار می‌رود زیرا «حق را می‌پوشاند» و هم در نقطه مقابل «شکر»‌ و به معنای «ناسپاسی» به کار می‌رود زیرا نعمت را می‌پوشاند. ▪️در خصوص این مطلب اخیر، راغب اصفهانی توضیح داده که در مورد ناسپاسی نعمت، غالبا تعبیر «کفران» به کار می‌رود، و در مورد انکار خدا و نبوت و شریعت (بی‌دینی) غالبا تعبیر «کُفر» (که فاعل آن، «کافر» است) به کار می‌رود و «کُفُور» در هر دو با هم به کار می‌رود. ▪️بر اساس توضیحات ایشان اگر بخواهیم با توجه به این دو معنای ناسپاسی (کفران نعمت) و بی‌دینی، مشتقات این ماده را دسته بندی کنیم باید بگوییم: الف. «کفران» غالبا برای ناسپاسی نعمت به کار می‌رود، و کسی که زیاد کفران نعمت می‌کند، «کَفور» است و«کَفّار» بلیغ‌تر از «کَفور» است، و غالبا برای جمع بستن کسی که کفران نعمت می‌کند از تعبیر «کَفَرَة» استفاده می‌شود. ب. «کُفر» غالبا برای بی‌دینی به کار می‌رود، و کسی که منکر خدا یا نبوت یا شریعت است «کافر» است که جمع آن «کُفّار» است. و توجه شود که اینها معانی پراستعمال است وگرنه چنانکه اشاره شد برای «زارع» و کشاورز هم تعبیر «کافر» به کار می‌رود و لذا «کُفّار» که جمع «کافر» است در آیه ۲۰ سوره حدید، می‌تواند به معنای «زُرّاع» (کشاورزان)‌ باشد و می‌تواند به همان معنای مخالفان اسلام باشد. ▪️لازم به ذکر است که اگرچه در فرهنگ دینی غالبا کلمه «کافر» فقط به معنای منکر خدا و نبوت و شریعت به کار می‌رود اما در ادبیات قرآنی در مورد منکر ولایت و امامت الهی هم این تعبیر به کار می‌رود چنانکه کسانی که به جای ولایت الله، ولایت طاغوت را پذیرفته باشند کارشان «کفر» معرفی شده (بقره/۲۵۶) و حتی منافق هم (که ظاهرا مسلمان است و خدا و نبوت و شریعت را قبول دارد) کافر خوانده شده است (نساء/۱۳۷-۱۳۸؛ منافقون/۱-۳). ▪️همچنین در حدیثی آمده است که کفر در قرآن به پنج معنا به کار رفته: کفر حجود (انکار)» (که دو قسم می‌شد: انکار از روی ظن و گمان، ویا کاملا آگاهانه در برابر حقیقت ایستادن)، ترک آنچه خدا دستور داده، کفر برائت و کفر نعمت. 🔖جلسه ۲۰۵ http://yekaye.ir/al-furqan-025-50/ ▪️همچنین بیان شد که که کلمه «کافر» هم به صورت جمع سالم جمع بسته می‌شود (کافرون و کافرات) و هم به صورت جمع مکسر، که در حالت جمع مکسر به سه صورت «كُفَّار» و «كَفَرَة» و «كِفار» و در خصوص زنان کافر به صورت «كَوافِر» می‌آید: «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ» (ممتحنه/۱۰). 🔖جلسه ۱۱۲۸ https://yekaye.ir/ababsa-80-42/ 🔹وَ قَدْ كَفَرُوا ... جمله «قد کفروا ...» حال است که می‌تواند حال باشد برای «عدو» یا برای ضمیر «هم» در «تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ» (مجمع البيان، ج‏9، ص404 ). @yekaye
🔹عدُوِّي / عَدُوَّكُمْ ▪️در خصوص ماده «عدو» ، صرف نظر از حسن جبل که اصرار وی بر اینکه معنای کلمه را از دل معانی‌ای که برای تک تک حروف آن باور دارد استخراج کند وی را به تکلف فراوانی در خصوص این ماده انداخته است ، تقریبا عموم اهل لغت اتفاق نظر دارند که این ماده در اصل دلالت دارد بر یک نحوه تجاوز از حد؛ مثلا ▫️خلیل می‌گوید فعل «عَدَا يَعْدُو عَدْواً و عُدُوّاً» به معنای تعدی در امر است یعنی تجاوز از حدی که باید بدان حد بسنده شود، و حتی تعبیر «ما عدا» یا «عدا» را هم که برای استثنا کردن می‌آید (مانند: «ما رأيت أحدا ما عَدَا زيدا» یا «ما رأيت أحدا عَدَا زيد») بدین معنا می‌داند که این مستثنی منه از آن امر مورد استثناء تجاوز و عبور کرده است (كتاب العين، ج‏2، ص213 )؛ یا ▫️ابن فارس نیر تاکید می‌کند همه کاربردهای این ماده به همین معنای تجاوز و گذر کردن از حد خود و پیشی گرفتن در جایی که سزاوار است بدانجا بسنده شود دلالت دارد (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۲۴۹ ). ▫️راغب توضیح می‌دهد که «عَدْو» تجاوز و نقطه مقابل التیام یافتن است، که گاهی در دل است که همان عداوت و دشمنی می‌شود، و گاهی در راه رفتن است که «عَدْو» (دویدن) می‌باشد و و گاهی به خاطر اجزای آن محل است چنانکه به مکانی که پستی و بلندی داشته باشد و اجزایش متلائم نباشند ذوعداء گفته می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص553 ) و ▫️مرحوم مصطفوی هم اصل معنای این ماده را تجاوز به حقوق دیگران می‌داند (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص75 ). ▫️عسگری نیز با اینکه با توجه به کاربرد این ماده به صورت «عُدوَة» در خصوص لبه و حاشیه یک سرزمین (إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏؛ أنفال/۴۲)، یک نحوه میل و انحراف یا دور شدن از جای اصلی را در این ماده پررنگ می‌کند اما این را هم به همان معنای تجاوز مرتبط می‌کند و توضیح می‌دهد گویی کسی که تجاوز می‌کند گویی از حد وسط خویش دور می‌شود (الفروق في اللغة، ص۱۲۴ ) گویی کسی که تعدی می‌کند، به سمت لبه حق خود می‌رود و از آن گذر می‌کند. لازم به ذکر است که کلمه «العُدْوَة» در آیه ۴۲ سوره انفال به صورت «العِدْوَة» (با ع مکسور) نیز قرائت شده است (كتاب العين، ج‏2، ص21۶) ؛ ▫️هرچند مرحوم مصطفوی این کلمه «عدوة» را هم به همان معنای دشمنی و تعدی برمی‌گرداند و بر این باور است که این کلمه بر وزن «فُعلَة» به معنای «ما یفعل به» است و در این آیه هم مراد از آن نقطه‌ای است که تعدی و عداوت و حمله علیه دشمن از آن نقطه آغاز می‌شود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص79 ). ▪️فعل ثلاثی مجرد این ماده به صورت «عَدَا يَعْدُو» می‌باشد: «وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (کهف/۲۸) یا «قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ» (نساء/۱۵۴) یا «الْقَرْيَةِ الَّتي‏ كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْت‏» (اعراف/۱۶۳)، و مصدر ثلاثی مجرد رایج آن به دو صورت «عَدْواً» (فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ، انعام/108؛ وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً، یونس/۹۰) و «عُدُوّاً» می‌باشد، که این دومی در قرائتی از همین آیه ۱۰۸ سوره انعام به کار رفته است به صورت: «فَيَسُبُّوا اللَّهَ‏ عُدُوّاً بِغَيْرِ عِلْمٍ» (كتاب العين، ج‏2، ص213 ). و البته دیگران تذکر داده‌اند که «عدوان» [فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمينَ، بقره/193؛ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ، قصص/۲۸] و «عَداء» (تهذيب اللغة، ج‏3، ص69 ؛ المحيط في اللغة، ج‏2، ص122 ) و «عَداوة» (لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا؛ مائده/۸۲) (شمس العلوم، ج‏7، ص4411 ) نیز مصدرهای دیگر برای فعل ثلاثی مجرد این ماده است. ▪️این ماده هم در مورد امور قلبی و درونی - مانند «عداوت» به معنای دشمنی: «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاء» (ممتحنه/۴) و هم در مورد امور ظاهری و مادی (مانند «عَدْو» به معنای تندتر از معمول راه رفتن، دویدن) به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۵۴). به این ترتیب «عادی» هم کسی است که ظالمانه از حق خودش تجاوز می‌کند: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ» (بقره/۱۷۳؛ انعام/۱۴۵) یا «فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ» (معارج/۳۱) (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۲۴۹ )؛ و هم در مورد اسبانی که با سرعت می‌دوند: «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً» (عادیات/1) به کار می‌رود. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
فراز دوم توضیح درباره ماده «عدو» ▪️در خصوص کلمه «عَدُوّ» (دشمن) ‌برخی تذکر داده‌اند که این کلمه به صورت اسم هم به همین صورت «عَدُوّ» برای مفرد و تثنیه و جمع، و هم برای مذکر و مونث به کار می‌رود یعنی گفته می‌شود: «هو و هي و هما و هم و هن لك‏ عَدُوٌّ»؛ چنانکه در قرآن کریم هم چنین کاربردی مشاهده می‌شود مانند:‌ «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لي‏ إِلاَّ رَبَّ الْعالَمينَ» (شعراء/77) و هم به صورت متفاوت یعنی: الرجلان‏ عَدُوَّاك‏، و الرجال‏ أَعْدَاؤُك‏. و المرأتان‏ عَدُوَّتَاك‏، و النسوة عَدُوَّاتُك و برای جمع آن علاوه بر «الأَعْدَاء» (مثلا: وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّار؛ ‌فصلت/۱۹) به صورت‌های «العِدَى»‏ و «العُدَى»‏ و «العُدَاة» و «الأَعَادِي» نیز به کار می‌رود ( كتاب العين، ج‏2، ص216 ؛ معجم مقاييس اللغه، ج‏4، ص252 ). ▫️همچنین درباره این کلمه برخی تذکر داده‌اند دشمنی دو گونه است؛ یعنی این کلمه هم در خصوص کسی به کار می‌رود که عالما و عامدا به دشمنی با کسی اقدام می‌کند، مانند: «فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ‏ عَدُوٍّ لَكُمْ‏» (نساء/92)، «جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍ‏ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ‏» (فرقان/31)، «عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِ‏» (أنعام/112)؛ و هم در خصوص کسی که ولو عالما عامدا اقدام نکرده اما کارش به نحوی است که اثر اذیت‌کننده بر شخص مورد نظر می‌گذارد، مانند: « فَإِنَّهُمْ‏ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ‏» (شعراء/77)، و قوله في الأولاد: عَدُوًّا لَكُمْ (تغابن/14) (مفردات ألفاظ القرآن، ص553 ).دى‏ عَلَيْكُم؛‌بقره/۱۹۴) و مفاعله (يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّة؛ ممتحنه/۷) و تفعّل (مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ طلاق/۱) به کار رفته است؛ که در باب مفاع ▪️اما در ابواب ثلاثی مزید این ماده در قرآن کریم در بابهای افتعال (فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَله که واضح است که دلالت بر دشمنی طرفینی دارد؛ اما درباره دو مورد دیگر توضیح خاصی نداده‌اند و ظاهرا در این دو مورد نیز مطاوعه‌ای در کار نباشد بلکه باز تعدی کردن به دیگران مد نظر است چنانکه برخی اشاره کرده‌اند که «اعتداء» تجاوز از حق است؛ که از آن اسم فاعل هم استفاده شده است: «وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُ‏ الْمُعْتَدِينَ»‏ (بقرة/190) (مفردات ألفاظ القرآن، ص554 ) و فعل «تعدّی» هم علاوه بر کاربردهای قرآنی‌اش، در نحو هم معروف است (فعل متعدی) و برخی بر این باورند که این تعبیر ابتدا برای فعلی که از مفعول خود به مفعول دیگر تجاوز می‌کرده (افعال دو مفعولی مانند «ظن» در جمله ظن عمرو بكرا خالدا) به کار می‌رفته كتاب العين، ج‏2، ص216 ) و احتمالا به همین مناسبت در مورد هر فعلی که از فاعل تجاوز کند و دارای مفعول باشد به کار رفته است. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
فراز پایانی توضیح درباره ماده «عدو» 🔸این ماده به لحاظ معنایی به کلماتی همچون تجاوز و عتوّ (سرکشی) و طغیان و جور (ستم) و ظلم و بغی و بغض و شنآن و مخاصمه و مناواة نزدیک است؛ ▪️در تفاوت آن با تجاوز و عتوّ (سرکشی) و طغیان و جور (ستم) و ظلم و بغی، مرحوم مصطفوی بر این باور است که در ماده «عدو» دو معنای «تجاوز کردن» و «ناظر به حق دیگران بودن» لحاظ شده و به خاطر این دو قید با بقیه متفاوت است: ▫️در تجاوز (ماده «جوز») عبور و مرور از نقطه خاص و معینی مورد تاکید است؛ ▫️در «عتو» تجاوز از حد در طریق شر و فساد؛ ▫️در طغیان (ماده «طغی») تجاوز از حد در امری ناپسند همراه با قهر و غلبه؛ ▫️ در «جور» متمایل شدن به چیزی و توجه بدان؛ ▫️در «ظلم» ضایع کردن حق و مطلق عدم ادای آنچه حق است؛ ▫️و در «بغی» طلب شدید و اراده اکد. ▫️وی همچنین بر این باور است که ماده «بغی» در برای دو کلمه ولایت («ولی») و صداقت («صدق») است از این جهت که هم ولیّ و هم صدیق از حقوق شخص مورد ولایت و صدیق خود حمایت و حفاظت می‌کنند؛ که تقابل ولایت و عداوت در برخی آیات بوضوح مشاهده می‌شود مانند «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ» (کهف/50)، «فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ» (فصلت/34)، «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ» (ممتحنه/۱) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص75 ) ▪️همچنین عسکری در تفاوت آن با بغض و شنآن و مخاصمه و مناواة بر این باور است که: ▫️عداوت دوری از نصرت و نقطه مقابل ولایت است و در واقع فرار از حالت نصرت است اما «بغض» قصد خوار و حقیر کردن و نقطه مقابل محبت است:‌ «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاء» (ممتحنه/۴)؛ ▫️همچنین عداوت یک نوع قصد به بدی کردن در حق شخصی است که مورد عداوت قرار می‌گیرد؛ اما شنآن (ماده «شنء») عیبجویی بر فعل دیگری به خاطر سابقه عداوت است ▫️و مخاصمه («خصم») هم عمدتا در مقام سخن است در حالی که دشمنی عمدتا از افعال دل است و انسان می‌تواند با کسی مخاصمه کند در حالی که دشمنی ندارد یا دشمن وی باشد اما اقدام به مخاصمه نکند ▫️مناوأة نسبت به دیگری هم برخاستن شدید به سمت او در جنگ و درگیری و خصومت است که از ماده «نوء» است که به معنای برخاستن همراه با سنگینی و مشقت است: «ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَة« (قصص/۷۶) (الفروق في اللغة، ص124-۱۲۵ ). 📿این ماده و مشتقات آن ۱۰۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
📖اختلاف قرائت بِمَا جَاءَكُم / لِمَا جاءكم ▪️در عموم قرائات (از جمله در روایات معروف از قرائت عاصم) به همین صورت «بِمَا جَاءَكُم» قرائت شده است؛ ▪️اما در دو روایت غیرمشهور از قرائت عاصم (جحدری و معلی) به صورت «لِمَا جاءكم» قرائت شده است؛ که به معنای «لأجل ماجاءكم» است. @yekaye
🔹أَوْلِياءَ درباره ماده «ولی» قبلا بیان شد که: ▪️برخی گفته‌اند که اصل آن، دلالت بر «قرب» و نزدیکی می‌کند، چنانکه تعبیر «تَبَاعَدَ بعد وَلْىٍ» یعنی بعد از نزدیکی دور شد. ▫️برخی دقت بیشتری به خرج داده‌اند که نه به هرگونه قرب و نزدیکی، بلکه دلالت دارد بر وقوع چیزی در ورای چیز دیگر (که وراء، اعم از جلو یا پشت سر است) در حالی که رابطه‌ای بین آنها باشد، و در واقع، «قرب» و نزدیکی لازمه و اثر این معناست، نه اصل آن؛ به تعبیر دیگر، به معنای اتصال دو چیز است بدون اینکه فاصله‌ای بین آنها باشد؛ و این استعاره گرفته می‌شود برای نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، نصرت، اعتقاد، و ...؛ چنانکه فعل «ولی یلی» – که کاربرد رایج آن به صورت «وَلِيَ يَلِي» است، اما ندرتاً به صورت «وَلَي يَلِي» هم به کار رفته است– در جایی به کار می‌رود که چیزی در پس چیز دیگری باشد «قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ» (توبه/۱۲۳) ویا در پی او بیاید؛ و حتی برخی اگرچه کلمه «وَلْي» را به همان معنای «قُرْب» دانسته‌اند، اما اشاره کرده‌اند که برخی این کلمه را هم به معنای «حصول امر دومی بعد از امر اول بدون فاصله» دانسته‌اند ... ▪️این ماده وقتی به باب تفعل برود به معنای پذیرش ولایت است؛ در این حالت کلمه «متولی» نیز همانند «ولیّ» در دو معنای فاعلی و مفعولی به کار می‌رود؛ یعنی هم در خصوص کسی که «ولایت و سرپرستی کس دیگری» را می‌پذیرد تا عهده‌دار امور او شود: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ» (اعراف/۱۹۶)، «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها» (بقره/۲۰۵) ، «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى» (نساء/۱۱۵) و هم در مورد کسی به کار می‌رود که «ولایت ولیّ‌ای بر خود» را پذیرفته است: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/۵۶). ▪️و اگر با حرف اضافه «عن» بیاید (چه صریحا و چه در تقدیر) به معنای اعراض کردن و رویگردان می‌باشد؛ که این اعراض کردن گاهی با جسم است و گاهی با گوش ندادن و بی‌اعتنایی کردن: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا» (نجم/۲۹) ، «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حينٍ» (صافات/۱۷۴) «أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْه‏» (انفال/۲۰). ▫️البته ظاهر کلام برخی از محققان این است که چه‌بسا خود کلمه «تولی» (بدون حرف عن، حتی در تقدیر) بتواند بر اساس همان معنای اصلی‌اش به نحوی بر معنای اعراض و رویگردانی دلالت کند، بدین جهت که در پشت سر دیگری قرار گرفتن می‌تواند به معنای خروج از برنامه وی قلمداد شود که با توجه به کثرت فراوان کاربرد «تولی» بدون «عن» در معنای اعراض، – مانند «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّل» (نور/۵۴)، «إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطان‏» (آل عمران/۱۳۴) ، « عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/۱)- این احتمال بعید نیست و اگر چنین باشد چه‌بسا اساساً ماده «ولی» از مواد متضاد باشد؛ یعنی از موادی باشد که در دو مفهوم ضد هم به کار می‌روند (شبیه «قسط» که هم در معنای عدل به کار می‌رود و هم در معنای ظلم) و آنگاه چه‌بسا نه‌تنها در باب تفعّل، بلکه در باب تفعیل هم همین قاعده برقرار باشد؛ و نه‌تنها تشخیص کاربرد آن در معنای رویگردان شدن، بلکه تشخیص کاربرد آن در معنای روی آوردن، به کمک قرینه‌ها باشد… 🔖جلسه ۹۶۱ https://yekaye.ir/an-nesa-4-33/ @yekaye
🔹بالْمَوَدَّةِ قبلا بیان شد که ▪️ماده «ودد» در اصل دلالت دارد بر «محبت» و «آرزو»ی چیزی را داشتن. ▫️ابن‌فارس بر این باور است که وقتی مصدر «وُدّ» به کار رود به معنای محبت است و وقتی مصدر «وَدَادة» به کار رود به معنای آرزو (تمنی) است. ▫️اما به نظر راغب، علت اینکه این ماده با مشتقات مختلف خود در هر دو معنا به کار می‌رود، از این جهت است که «آرزو»، طلب کردن آن چیزی است که انسان «دوست دارد»؛ و متناسب با قرائن باید تشخیص دهیم که آروز کردن بیشتر مد نظر بوده یا دوست داشتن؛ چنانکه مثلا در آیاتی «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/۲۱)، «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم/۹۶) ، «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏» (شورى/۲۳) معنای محبت مد نظر است؛ اما در آیاتی نظیر «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ‏» (آل عمران/۶۹)، «رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ‏» (حجر/۲)، «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ‏» (آل عمران/۱۱۸) ، «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ‏» (بقرة/۱۰۹)، «تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ‏» (أنفال/۷)، «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ» (نساء/۸۹؛ ممتحنه/۲)، «يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ‏» (معارج/۱۱) معنای آرزو کردن غلبه دارد. ▫️عسکری هم معتقد است «حبّ» در جایی است که هم میلی در کار باشد و هم به اقتضای حکمت باشد، اما «ود» فقط شرطش این است که «میل»ی در کار باشد و لذاست که هم برای محبتهای صحیح و هم برای آرزوهای ناروا به کار می‌رود... 🔖جلسه ۴۷۵ https://yekaye.ir/al-qalam-68-9/ 🔹بِالْمَوَدَّةِ = بِ‍ + الْمَوَدَّةِ حرف «ب» در اینجا را می‌توان: ▪️الف. باء ‌زائده دانست برای تاکید؛ یعنی کلمه «مودة» در مقام مفعول و تقدیر کلام این بوده « تلقون إليهم المودة» ب. باء سببیت (برای ‌تعلیل) دانست؛‌ که در این صورت مفعول «تلقون» محذوف، و باء متعلق بدان باشد و تقدیر کلام این است که: «تلقون إليهم ما تريدون بالمودة التي بينكم و بينهم» یا «تلقون إليهم أخبار رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) بسبب المودّة الّتي بينكم و بينهم» 📚مجمع البيان، ج‏9، ص404 ؛ أمالي المرتضى، ج‏2، ص101 ؛ رياض السالكين، ج‏1، ص187 ؛ إعراب القرآن و بيانه، ج‏10، ص57 @yekaye
🔹تلْقُونَ قبلا بیان شد که ▪️از نظر ابن فارس اصل ماده «لقی» یا «لقو» به معنای «به دیدار هم نائل شدن» و «به هم رسیدن» (ملاقات و توافی) است و ▪️راغب هم این را به معنای «در مقابل هم قرار گرفتن» و «با هم برخورد کردن» (مقابله و مصادفه) معرفی کرده است 🔖جلسه ۲۲۷ http://yekaye.ir/al-baqarah-2-37/ ▪️و از نظر مرحوم مصطفوی در این ماده دو قید لحاظ شده است: «مقابل هم بودن» و «ارتباط داشتن»؛ و دیدار و مواجهه و به هم رسیدن، از آثار این معناست 🔖جلسه ۱۳۲ http://yekaye.ir/yunus-010-007/ و همانجا درباره برخی از کاربردهای قرآنی این ماده بویژه در بابهای تفعل و استفعال نکاتی اشاره شد. در اینجا می‌افزاییم: ▪️این ماده وقتی به باب افعال می‌رود (القاء) به معنای انداختن چیزی است؛ و برخی از حیث ارتباطش با معنای ماده توضیح داده‌اند اصل این انداختن از آن جهتی بود که با آن مواجه می‌شده و بعدا برای هر گونه انداختنی به کار رفته است: «قالُوا يا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ‏؛ قالَ أَلْقُوا» (أعراف/116)، «فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ»‏([طه/39)، «وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ» (انشقاق/4) (مفردات ألفاظ القرآن، ص746 ). ▫️فیومی بر این باور است که وقتی مفعول آن «قول»‌ باشد و با تعبیر «إلیه» بیاید (أَلْقَيْتُ إِلَيْهِ الْقَوْلَ وَ بِالْقَوْلِ) به معنای ابلاغ کردن آن سخن است [فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ؛‏ نحل/86] و وقتی از تعبیر «عَلَيْهِ» استفاده شود به معنای املاء کردن و تعلیم دادن است [إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا؛ مزمل/5] و گاهی هم به معنای قرار دادن چیزی روی چیزی می‌باشد مانند «أَلْقَيْتُ الْمَتَاعَ عَلَى الدَّابَّة» (المصباح المنير ، ج‏2، ص699 )؛ ▫️اما به نظر می‌رسد در همه اینها همان معنای انداختن لحاظ شده و به نحو استعاری این دلالتها را پیدا کرده است؛ ‌چنانکه راغب تعابیر «أَلْقَيْتُ إليك قولا، و سلاما، و كلاما، و مودّة» (تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ؛ ممتحنة/1) را در یک راستا می‌بیند؛ و در خصوص آیه ۵ سوره مزمل هم مطلب را صرفا اشاره به بار نبوت و وحی قلمداد می‌کند؛ چنانکه تعبیر «ألقی السمع» هم به معنای گوش دادن با تمام وجود (أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ؛ ق/37) یا تعبیر «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً؛ طه/70) هم اشاره شدت تحت تاثیر قرار گرفتن آنهاست که گویی بی‌اختیار به زمین افتادند (مفردات ألفاظ القرآن، ص746 ). 🔹تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ ... به لحاظ نحوی برای جایگاه جمله «تلقون ...» چند تحلیل می‌توان ارائه داد: ▪️الف. کلام در کلمه «اولیاء» تمام شده باشد؛ آنگاه این جمله می‌تواند جمله تفسیری برای ماقبل باشد که دیگر محلی از اعراب ندارد؛ و یا جمله استینافیه باشد؛ و در این حالت اخیر، می‌تواند حرف «أ» در تقدیر باشد یعنی می‌فرماید: آنان را اولیاء‌نگیرید؛ آیا بدانان ابراز دوستی می‌کنید ...» ▪️ب. بخشی از جمله قبل باشد؛ که در این صورت می‌تواند: ب.۱. حال باشد برای فاعل «تتخذوا» ب.۲ صفت باشد برای «اولیاء» 📚مجمع البيان، ج‏9، ص404 ؛ إعراب القرآن و بيانه، ج‏10، ص57 @yekaye
🔹الْحَقِّ قبلا بیان شد که ▪️اصل ماده «حقق» را برخی محکم کردن چیزی و صحتِ آن، و برخی مطابقت و موافقت (چنانکه به محور و پاشنه درب که درب با تکیه بر آن و بر مدار آن حرکت می‌کند «مطابقة رجل الباب في حقّه» می‌گویند) و برخی ثبوتی که همراه با مطابقت با واقع باشد، دانسته‌اند. (إِنَّهُ لَحَقٌّ؛ یونس/۵۳ و ذاریات/۲۳) ▪️«حق» نقطه مقابل «باطل» است و در قرآن کریم هم مکرر این تقابل مشاهده می‌شود مثلا «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ» (انفال/۸) و البته بین حق و ضلالت هم در قرآن تقابلی یافت می‌شود «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ» (یونس/۳۲) و توضیح داده‌اند که این تقابل از آن جهت است که باطل چیزی است که ثبوتی ندارد؛ و ضلالت هم آن چیزی است که از جایگاه و مسیر اصلی خود خارج و منحرف شده باشد. ▪️راغب اصفهانی بر این باور است که «حق»‌ بر چهار وجه اطلاق می‌گردد: ▫️یکم: به کسی که چیزی را ایجاد می‌کند به سبب آنچه حکمت اقتضا دارد: « فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ‏ الْحَقُ‏ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِ‏ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ‏» (يونس/۳۲). ▫️دوم: به آنچه ایجاد شده، از این جهت که به اقتضای حکمت بوده است: «ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِ‏» (يونس/۵) ، «وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌ‏ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ‏ لَحَقٌ‏» (يونس/۵۳)، «و لَيَكْتُمُونَ‏ الْحَقَ‏» (بقرة/۱۴۶) ، و «الْحَقُ‏ مِنْ رَبِّكَ» (بقرة/۱۴۷) ▫️سوم: به اعتقاد به چیزی که آن چیز واقعا مطابق با آن اعتقاد باشد: «فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» (بقره/۲۱۳) ▫️چهارم: به کار و سخنی که به حسب آنچه واجب و لازم بوده و نیز به قدر واجب و در وقتی که لازم بوده واقع شده، چنانکه می‌گوییم «فعلک حقٌ و قولک حقٌ»: «كَذلِكَ‏ حَقَّتْ‏ كَلِمَةُ رَبِّكَ» ([يونس/۳۳) ، «و حَقَ‏ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» (سجده/۱۳)؛چنانکه اساساً تعبیر «حق» ‌به عنوان هر آن چیزی که واجب و لازم بوده نیز به کار رفته است: «وَ كانَ‏ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ‏» (روم/۴۷) ، «كَذلِكَ‏ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ‏» (یونس/۱۰۳) ▫️و به نظر می‌رسد مورد دیگری هم باید به فهرست فوق اضافه کنیم؛ و آن جایی است که «حق» به عنوان یک امر حقوقی و اعتباری به کار می‌رود که جامعه ویا شریعت چیزی را «حق» کسی می‌داند ولی آن حق این گونه نیست که متن واقع باشد، بلکه در مقام عمل قابل سلب شدن است، و بدین جهت آن را اعتباری گویند، مانند: «و لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ ... فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً» (بقره/۲۸۲) یا «آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» (اسراء/۲۶ و روم/۳۸) یا «كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِه‏» (انعام/۱۴۱) یا «وَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاریات/۱۹) ... ▪️«حقیقت» را گفته‌اند به معنای چیزی است که حق مطلب به آن برمی‌گردد و به تعبیر دیگر، حقیقتِ هر چیزی، نهایت آن و اصلِ آن که مشتمل بر آن است، می‌باشد، چنانکه در روایات درباره «حقیقة ایمان» و «حقیقة ...» (مثلا: لِكُلِ‏ حَقٍ‏ حَقِيقَةٌ، فَمَا حَقِيقَةُ إِيمَانِكَ؟) تعابیر فراوانی وارد شده است. و البته بتدریج کلمه «حقیق» در تمامی معانی‌ای که «حق» در مورد آنها به کار می‌رود (یعنی چیزی که ثبات و وجود دارد؛ ‌اعتقادی که با حق مطابق است؛ و کار و سخنی که در جای درست خود قرار دارد) ‌به کار رفته است. 🔖جلسه ۸۶۶ https://yekaye.ir/hood-11-79/ @yekaye
🔹اللَّهِ درباره اصل و ماده این کلمه اختلاف است: ▪️برخی آن را «اسم خاص» (عَلَم) دانسته‌اند که اساساً از ماده خاصی مشتق نشده؛ اما اغلب آن را مشتق از «أله» به معنای «تعبد» و «عبادت» می‌دانند، و برخی همچون مرحوم مصطفوی با توجه به قرینه کاربرد آن در زبان عبری نیز بر این موضع اصرار فراوان دارند و البته مفهوم تحیر و واله بودن را هم به نحوی در این کلمه لحاظ می‌کنند. ▪️در همین راستا سیبویه مطلب را چنین توضیح داده که «الله» همان «إله» بوده که «الـ» معرفه بر آن وارد شده و به صورت «الإله» درآمده و سپس حرکت همزه به لام منتقل شده و همزه حذف شده و به صورت «أَلِلَاه» درآمده، سپس لام اول ساکن شده و در لام بعد ادغام شده و سپس از باب تعظیم و بزرگداشت خداوند به صورت مُفَخّم (تفخیم شده) ادا می‌شود. برخی این دیدگاه را هم مطرح کرده‌اند که ممکن است اصل این کلمه از ماده «أله» ‌به معنای متحیر شدن باشد، اما امثال دیگران تذکر داده‌اند که «أله» ‌به معنای تحیر، در اصل همان «وله» بوده که واوش به همزه تبدیل شده و آنگاه خداوند بدین جهت الله نامیده شده که همگان در شناخت ذات و صفات او حیران و سرگردانند. ▪️همچنین نقل شده که برخی گفته‌اند که اصل این کلمه «وَلّاه» [صیغه مبالغه از ماده «وله»] بوده که واوش به همزه تبدیل شده و ماده «وله» در اصل به معنای اضطراب و بی‌قراری است و از این باب خداوند «ولّاه» است که همه موجودات عالم واله و شیدای اویند، خواه به اختیار خود (مانند برخی از اولیاء الله)‌و یا به نحو طبیعی و در متن خلقت خویش؛ و چه بسا آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (إسراء/۴۴) به همین مضمون دلالت داشته باشد. ▪️همچنین نقل شده که برخی گفته‌اند اصل آن از ماده «لاه» است که این را دو گونه توضیح داده‌اند. برخی گفته‌اند «لاه» اساساً اسم خداوند است که «الـ» بر سر آن وارد شده و به صورت «الله» درآمده و برخی گفته‌اند از فعل «لاه يلوه لياه» بوده که به معنای در پرده بودن (احتجب) و دور از دسترس قرار داشتن است و مقصود همان است که در آیه شریفه «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» (أنعام/۱۰۳) بدان اشاره شده است. ▪️از این ماده‌ها تنها از ماده «أله» کلمات دیگری در قرآن کریم به کار رفته است که درباره‌اش توضیح داده شد. 🔖جلسه ۸۲۴ https://yekaye.ir/ya-seen-36-74/ @yekaye
🔹ربِّكُمْ قبلا بیان شد که ▪️ماده‌های «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» چنان به هم نزدیک است که در توضیح اصل ماده اینها بیان اهل لغت گاه بسیار به هم نزدیک می‌شود؛ و به تَبَعِ آن، اینکه کلمه «ربّ» و «تربیت» واقعا از دو اصل مستقلند یا هر دو از یک اصل‌اند محل اختلاف است. ▪️ابن فارس بر این باور است که ماده «ربب» در اصل بر سه معنا دلالت دارد، که این سه معنا نیز بسیار به هم نزدیکند و چه بسا بتوان آنها را به یک معنا برگرداند: یکی اصلاح شیء و قیام بر آن، که ربّ به معنای مالک و خالق و صاحب؛ و نیز به معنای اصلاح کننده چیزی (مصلحٌ للشیء) از همین اصل است؛ و «ربیبة» (وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي‏ في‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ؛ نساء/۲۳) و «رِبّی» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ؛ آل عمران/۱۴۶) نیز از همین اصل است. دوم ملازم چیزی بودن و اقامه بر آن است که با معنای اول بسیار نزدیک است، که در این معنا کلماتی «رَباب» برای ابرهای باران‌زا؛ و یا «رُبَّی» ‌برای گوسفندی که به خاطر شیرش دائما در خانه نگه داشته می‌شود گفته می‌شود. و سوم، ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است، که این معنا نیز به دو معنای قبل نزدیک است. در این معناست کلماتی مانند «الرِّبابة» به معنای عهد، که به دو نفر که هم‌پیمان می‌شوند نیز «أَرِبَّة» گویند؛ ویا به آب فراوان از این جهت که یکجا جمع شدن «رَبَب» گویند همچنین به گله‌های گاو وحشی «رّبْرَب» گویند ظاهرا بدین جهت که با هم حرکت می‌کنند؛ ▫️وی با اینکه بین «ربب» با «ربو» و «ربی» فرق می‌گذارد اما محتمل می‌داند که «تربیة» از هریک از دو ماده «ربب» یا «ربی» باشد. ▪️اما راغب اصفهانی ظاهرا دو ماده «ربب» و «ربی» را به یک معنا برمی‌گرداند و در مقابل، ماده «ربو» را از این دو جدا می‌کند؛ چرا که وی اصلِ «ربّ» را برگرفته از «تربیة» می‌داند و بیان می‌کند که تربیت عبارت است از اینکه چیزی را از حالی به حالت دیگر درآوردن تا اینکه به حالت نهایی خود برشد، و سه فعل «رَبَّهُ» (ثلاثی مجرد از ربب) و «ربّاهُ» (باب تفعیل از «ربی») و «رَبَّبَهُ» (باب تفعیل از «ربب») را به یک معنا می‌شمرد؛ و از سوی دیگر «بحث مستقلی درباره ماده «ربو» باز کرده و کلماتی مانند «ربوة» و «ربا» را دلالت بر معنای زیادی و علو دارد جزء آن برمی‌شمرد. ▪️در نگاه راغب، کلمه «رَبّ» مصدری است که به نحو استعاری برای فاعل به کار می‌رود؛ و به صورت مطلق فقط در مورد خداوند متعال که متکفل مصلحت کل موجودات است به کار می‌رود: «بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» (سبأ/۱۵) و بر این اساس، تعبیر «أرباب» در آیه «وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً» (آل عمران/۸۰) به معنای آلهه (خدایان) دانسته است. وی توضیح می‌دهد که این کلمه به صورت مضاف هم برای خداوند (رَبِّ الْعالَمِينَ، فاتحة/۱؛ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ، صافات/۱۲۶) و هم برای غیرخداوند (اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ،‏ يوسف/۴۲؛ ارْجِعْ إِلى‏ رَبِّكَ‏، يوسف/۵۰) به کار می‌رود. «ربّانیّ» هم منسوب به «ربّان» است (شبیه عطشان) و برخی هم گفته‌اند منسوب به «ربّ» است؛ یعنی کسی که علم را ربوبیت می‌کند (همچون حکیم») ویا اینکه خود را با علم تربیت می‌نماید (لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ، مائدة/۶۳؛ كُونُوا وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُون‏، آل عمران/۷۲) و برخی هم گفته‌اند منسوب به «ربّ» به معنای خداست؛ و ربانی به معنای شخص الهی می‌باشد، چنانکه از امیرالمومنین ع روایت شده «أَنَا رَبَّانِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ» و زیاد شدن نون در آن شبیه زیاد شدن در کلماتی مانند جسمانیّ است؛ و برخی هم گفته‌اند اصل آن سریانی است؛ و «رِبِّيّ» نیز همانند «رَبّانيّ» است. 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «رب» ▪️مرحوم مصطفوی نیز اگرچه معتقد است که در اشتقاق اکبر همه این ماده‌ها را به هم برمی‌گردند، اما به لحاظ معنایی بین سه حالت «ربب» و «ربو» و «ربأ» تفاوت می‌گذارد و بر این باور است که ماده «ربب» بر سوق دادن چیزی به سمت کمال و رفع نقایص آن دلالت دارد، و بدین جهت است که در خصوص اصلاح، انعام و تفضل، تدبیر، به تمام رساندن و ... به کار می‌رود و مالکیت و صاحب بودن و سروری و زیادت و نمو و علو و ... از لازمه‌های این معناست؛ و از نظر او، کلمه «رَبّ» هم برای دلالت بر مصدر و هم برای دلالت بر وصف به کار می‌رود (شبیه ضرب و صعب) و بر مبالغه در اتصاف و ثبوت ربوبیت دلالت دارد؛ ربّ کسی است که تربیت شأن اوست و این صفت در او همواره برقرار است؛ که البته تربیت هر چیزی به فراخور خودش است. وی همچون راغب اصفهانی بر این باور است که تربیت، نه از ماده «ربو» به معنای زیادت و نمو، بلکه از همین ماده «ربب» است و مطلب را این گونه توضیح می‌دهد این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود به خاطر تضاعف مکرر (که سه تا حرف ب پشت سر هم قرار می‌گیرد) تخفیف داده می‌شود و حرف باء آخر به صورت «ی» تسهیل می‌شود چنانکه در کلماتی مانند «تصدية» و «دسّاها» و «أمليت» چین حالتی رخ داده و اصل این کلمات «تصديد» و «دسّسها» و «أمللت» بوده است؛ و با این توضیحات واضح است که ایشان «رِبّی» را هم منسوب به «ربّ» می داند. ▪️برخی از اهل لغت همچون حسن جبل، مبنایشان این است که به لحاظ اشتقاقی با نظر دقیق، کلمه دو حرف اصلی، و نه سه حرف دارد؛ و حرف سوم فقط رنگ و بوی خاصی به کلمه می‌دهد؛ اما حتی اگر به نحو کلی این سخن قابل قبول نباشد، ‌دست کم در جایی که حرف عله، همزه ویا تکرار یکی از دو حرف در کار است، چنین اشتقاقی بسیار محتمل به نظر می‌رسد و قرابت معناییِ ماده‌ها «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» می‌تواند موید این مطلب باشد. 🔖جلسه ۹۲۶ http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/ @yekaye
🔹جهاداً قبلا بیان شد که ▪️درباره ماده «جهد»، خلیل وقتی می‌خواهد توضیح دهد، بیان می‌کند که این ماده وقتی انسان گرفتار مرض یا امر شاقی می‌شود به کار می‌رود و ادامه می‌دهد که «جُهْد» آن چیز اندکی است که شخص فقیر با آن بر «جَهْد» معیشت زندگی‌اش را می‌گذراند؛ و «جَهْد» هم رسیدن به غایت امری است که بدون جهد بدان غایت نتوان رسید و «أجهد» هم تحمیل کردن مشقتی بر کسی است که از همین باب تعبیر «أَجْهَدَ القوم علينا في العداوة: آن قوم در دشمنی مشقتی بر ما وارد کردند» به کار رفته و «جاهَدْتُ العدو» به معنای جنگیدن و قتال با او استفاده شده است. ▪️بر همین اساس ابن‌فارس اصل این ماده را به معنای «مشقت» دانسته که چیزهای شبیه آن هم بتدریج بر آن حمل شده‌اند و «جُهْد» را به معنای «طاقت» دانسته‌ است؛ و توضیح داده «مجهود» آن ماستی است که چربی‌اش گرفته شده و این جز با مشقت و زحمت حاصل نمی‌شود؛ و «جَهاد» به معنای زمین صلب است. ▪️راغب هم همین تحلیل را ادامه داده، یعنی ابتدا این ماده با دو کلمه «جَهْد» و «جُهْد» را به معنای «مشقت و طاقت» گرفته، و اشاره کرده که برخی بر این باورند که «جَهد» به معنای «مشقت»، و «جُهد» به معنای «وسع» [«طاقت»، تاب و توان] است؛ و بر همین اساس «اجتهاد» به معنای این است که انسان تمام توان خود را به کار بگیرد و هر مشقتی را تحمل کند و «جِهَاد» و «مُجَاهَدَة» هم به کار بستن تمام توان و تلاش خویش است برای دفع دشمن. مرحوم مصطفوی نیز اگرچه بر اینها اعتراض می کند که تعابیری همچون وسع و طاقت و مشقت و غایت و ... از لوازم این معنا هستند نه اصل معنا، اما خودش هم عملا در همین راستا تحلیل می‌کند؛ یعنی اصل این ماده را به معنای به کار بستن نهایت توان و سعی خود برای رسیدن به نهایت ممکن و غایت وسع خویش می‌داند. ▪️اما تحلیل حسن جبل به نظر عمیقتر می‌آید؛ وی بر این باور است که معنای محوری این ماده عبارت است از بیرون راندن قوت و قوام چیزی که در باطن است به نحوی که آن چیز خشک و پلاسیده شود؛ چنانکه این معنا در خصوص «زمین جَهاد» که رطوبتش را کامل از دست داده و سخت شده، ویا کاربردش برای کسی که بیماری وی را رنجور ساخته و یا شیری که ماست و چربی‌اش را می‌گیرند واضح است. از نظر وی «جهاد عدو» هم که به معنای بذل طاقت و به کار بستن نهایت توان در دفع اوست نیز به همین مناسبت بوده است چنانکه اجتهاد در علم و در طلب هر کاری هم به کنایه از این فشار زیادی است که شخص تمام توان خود را برای طلب آن امر بر خود وارد می‌کند. ▪️این ماده در حالت ثلاثی مجرد فقط به صورت «جَهد» و «جُهد» به کار رفته است ... اما در ابواب ثلاثی مجرد، درباره کلمات «اجتهاد» و «جهاد» و «مجاهده» – علاوه بر نکاتی که اشاره شد – مرحوم مصطفوی تذکر می‌دهد که به خاطر باب ابواب آنها، اولی دلالت بر تلاشی دارد که با طوع و رغبت انجام می‌شود؛ ولی «جهاد» و «مجاهده» (باب مفاعله) در جایی است که این جهد و تلاش ادامه‌دار باشد، که البته این کلمه در باب افتعال در قرآن به کار نرفته؛ و در باب مفاعله هم فقط به صورت فعل (مثلا: وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ؛ عنکبوت/۶)، مصدر (مثلا: وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِه؛ حج/۷۸؛ َ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً؛ فرقان/۵۲) ویا اسم فاعل (وَ الْمُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً؛ نساء/۹۵) به کار رفته است. ▪️لازم به ذکر است که کلمه «جهاد» به «قتال» نزدیک است؛ تفاوتش ان این است که در «قتال» بر کشتن و به قتل رساندن تاکید می‌شود؛ اما «جهاد» بر به کار بستن تمام توان و تلاش خود؛ و چون از باب مفاعله است و این باب برای امری که طرف مقابل داشته باشد به کار می‌رود، کاربرد آن در خصوص جنگیدن با دشمن (به کار بستن تمام توان و تلاش خود برای دفع دشمن) بسیار شایع شده (مثلا: فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَر، توبه/۸۱؛ وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ، توبه/۸۶)؛ اما لزوما به معنای جنگیدن و قتال نیست چنانکه قرآن کریم برای اشاره به تلاش فراوان برخی والدین برای بی‌دین کردن فرزندان خود از این تعبیر استفاده کرده است: «وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت/۸) «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً» (لقمان/۱۵). 🔖جلسه ۱۰۸۰ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-15-1/ @yekaye
🔹سبيلي‏ قبلا بیان شد که ▪️ماده «سبل» دلالت بر یک نحوه امتداد و ارسال نهفته است؛ چنانکه کاربرد این ماده در کلماتی مانند سبیل (راه و مسیر)، مُسْبِل (تیر پنجم در شرط‌بندی تیراندازی)، سَبَلَة (موی انبوه بالای لب؛ که در فارسی «سِبیل» می‌گویند)، سَبَل (باران)، سبولة (سنبله ذرت و برنج)، أَسْبَلَ (هم به معنای سنبله دادن (أَسْبَلَ الزرع) و هم به معنای آویزان و رها بودن؛ چنانکه در خصوص اسب می‌گویند: الفرس أَسْبَلَ ذَنَبَهُ؛ ویا زنی که دامنش آویزان و رها باشد می‌گویند: أَسْبَلَتْ ذيلها) بخوبی این معنا را نشان می‌دهد؛ و همین نکته هم در تحلیل اغلب علمای لغت مورد توجه قرار گرفته است؛ مثلا: ▫️ابن فارس بر این باور است که این ماده در اصل بر ارسال چیزی از بالا به پایین ویا بر امتداد یافتن دلالت دارد؛ مرحوم مصطفوی معنای محوری آن را ارسال چیزی با طول دادن [کش دادن] دانسته و حسن جبل آن را امتدادی به سمت پایین با حفظ اتصال قلمداد نموده است. ▪️پرکاربردترین کلمه از این ماده در قرآن کلمه «سبیل» است که به صورت «سُبُل» جمع بسته می‌شود. ابن فارس وجه تسمیه راه به «سبیل» را این می‌داند که یک نحوه امتداد در آن هست؛ و راغب معنای «سبیل» را راهی می‌داند که در آن یک نحوه سهولت باشد؛ و در همین راستا مرحوم مصطفوی نیز سبیل را آنچه امتداد و ارسال دارد و از نقطه‌ای آغاز می‌شود دانسته و فرق کلمه «سبیل» را با کلماتی همچون طریق و صراط در این می‌داند که: ▫️سبیل راه‌های سهل و طبیعی‌ای است که شخص را به مقصد و نقطه معینی می‌رساند؛ اما ▫️ «طریق» که از ماده «طرق» (به معنای کوبیدن و ضربه زدن) گرفته شده، راهی است که پیمودن آن نیازمند تلاش و زحمت است؛ و ▫️«صراط» به معنای راه گسترده و واضح است؛ البته عسگری اگرچه در این زمینه که «طریق» اقتضای سهولت ندارد با وی هم‌نظر است، اما صراط را به معنای راه سهل و آسان می‌داند؛ و سبیل را معنای عامی می‌دانند که بر طریق و غیرطریق اطلاق می‌شود. ▪️با اینکه کلمه «سبیلة» هم برای مونث «سبیل» در عربی وجود دارد، اما کلمه «سبیل» از کلماتی است که هم به صورت مذکر: «وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ‏ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ‏ سَبِيلًا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ‏ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ‏ سَبِيلًا « (اعراف/۴۶) و هم به صورت مونث «قُلْ هذِهِ‏ سَبِيلِي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِيرَةٍ» (یوسف/۱۰۸) به کار می‌رود؛ وحتی برخی بر این باورند که کاربرد مونث آن شایعتر است. ▪️سبیل برای هر چیزی که وسیله رسیدن به چیزی (خوب یا بد) بشود به کار می‌رود؛ و هم به مقصد و هدف اضافه می‌شود (ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ،؛ نحل/ ۱۲۵) هم به کسی که افراد را در مسیر حرکت می‌دهد (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي‏؛ يوسف/۱۰۸) و هم به کسانی که آن راه را می‌پیمایند (لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ،؛ أنعام/۵۵؛ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ، اعراف/۱۴۲)، و هم به کارکردی که خود آن راه می‌تواند داشته باشد، مانند:‌ «وَ ما أَهْديكُم‏ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ» (غافر/۲۹) «يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» (مائده/۱۶)؛ و بقدری این معنای «وسیله» بودن گاه در آن پررنگ است که برخی یکی از معانی این کلمه را سبب و آنچه مایه وصول است معرفی کرده و کاربردش در آیه «يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا» را از این باب دانسته‌اند. yekaye 👇ادامه مطلب👇