🔹سبيلي
قبلا بیان شد که
▪️ماده «سبل» دلالت بر یک نحوه امتداد و ارسال نهفته است؛ چنانکه کاربرد این ماده در کلماتی مانند سبیل (راه و مسیر)، مُسْبِل (تیر پنجم در شرطبندی تیراندازی)، سَبَلَة (موی انبوه بالای لب؛ که در فارسی «سِبیل» میگویند)، سَبَل (باران)، سبولة (سنبله ذرت و برنج)، أَسْبَلَ (هم به معنای سنبله دادن (أَسْبَلَ الزرع) و هم به معنای آویزان و رها بودن؛ چنانکه در خصوص اسب میگویند: الفرس أَسْبَلَ ذَنَبَهُ؛ ویا زنی که دامنش آویزان و رها باشد میگویند: أَسْبَلَتْ ذيلها) بخوبی این معنا را نشان میدهد؛ و همین نکته هم در تحلیل اغلب علمای لغت مورد توجه قرار گرفته است؛ مثلا:
▫️ابن فارس بر این باور است که این ماده در اصل بر ارسال چیزی از بالا به پایین ویا بر امتداد یافتن دلالت دارد؛ مرحوم مصطفوی معنای محوری آن را ارسال چیزی با طول دادن [کش دادن] دانسته و حسن جبل آن را امتدادی به سمت پایین با حفظ اتصال قلمداد نموده است.
▪️پرکاربردترین کلمه از این ماده در قرآن کلمه «سبیل» است که به صورت «سُبُل» جمع بسته میشود. ابن فارس وجه تسمیه راه به «سبیل» را این میداند که یک نحوه امتداد در آن هست؛ و راغب معنای «سبیل» را راهی میداند که در آن یک نحوه سهولت باشد؛
و در همین راستا مرحوم مصطفوی نیز سبیل را آنچه امتداد و ارسال دارد و از نقطهای آغاز میشود دانسته و فرق کلمه «سبیل» را با کلماتی همچون طریق و صراط در این میداند که:
▫️سبیل راههای سهل و طبیعیای است که شخص را به مقصد و نقطه معینی میرساند؛ اما
▫️ «طریق» که از ماده «طرق» (به معنای کوبیدن و ضربه زدن) گرفته شده، راهی است که پیمودن آن نیازمند تلاش و زحمت است؛ و
▫️«صراط» به معنای راه گسترده و واضح است؛
البته عسگری اگرچه در این زمینه که «طریق» اقتضای سهولت ندارد با وی همنظر است، اما صراط را به معنای راه سهل و آسان میداند؛ و سبیل را معنای عامی میدانند که بر طریق و غیرطریق اطلاق میشود.
▪️با اینکه کلمه «سبیلة» هم برای مونث «سبیل» در عربی وجود دارد، اما کلمه «سبیل» از کلماتی است که هم به صورت مذکر: «وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا « (اعراف/۴۶) و هم به صورت مونث «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ» (یوسف/۱۰۸) به کار میرود؛ وحتی برخی بر این باورند که کاربرد مونث آن شایعتر است.
▪️سبیل برای هر چیزی که وسیله رسیدن به چیزی (خوب یا بد) بشود به کار میرود؛ و هم به مقصد و هدف اضافه میشود (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ،؛ نحل/ ۱۲۵) هم به کسی که افراد را در مسیر حرکت میدهد (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي؛ يوسف/۱۰۸) و هم به کسانی که آن راه را میپیمایند (لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ،؛ أنعام/۵۵؛ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ، اعراف/۱۴۲)، و هم به کارکردی که خود آن راه میتواند داشته باشد، مانند: «وَ ما أَهْديكُم إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ» (غافر/۲۹) «يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» (مائده/۱۶)؛ و بقدری این معنای «وسیله» بودن گاه در آن پررنگ است که برخی یکی از معانی این کلمه را سبب و آنچه مایه وصول است معرفی کرده و کاربردش در آیه «يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا» را از این باب دانستهاند.
yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح «سبیل»
▪️برخی بر این باورند که وقتی این کلمه بدون اضافه و به صورت مطلق میآید اسم جنس و لذا مختص به راه حق است؛ مانند: «لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ» (لزخرف/۳۷)، «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ» (عبس/۲۰)؛ و واضح است که منظورشان از اضافه، شامل مواردی نیز میشود که این اضافه با حرف جر «الی» انجام میشود: «إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا» (إسراء/۴۲). اما به نظر میرسد این ادعا قابل مناقشه است؛ اولا مواردی همانند: «ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ» (توبه/۹۱)؛ «فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ» (غافر/۱۱)، «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيل؛ إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَظْلِمُونَ النَّاس» (شوری/۴۱-۴۲)، «وَ تَرَى الظَّالِمينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبيل» (شوری/۴۴)؛ مگر اینکه چنین توجیه کنند که «ال» در «السبیل» آیه ۴۲ سوره شوری هم الف و لام عهد است نه جنس، و در بقیه موارد هم، یا کلمه «سبیل» به صورت مجازی به کار رفته یا لااقل حرف تنوین آن دلالت بر محذوف دارد. ثانیا خود اینکه اسم جنس لزوما دلالت بر سبیل حق داشته باشد نیز محل مناقشه است؛ چنانکه زبیدی توضیح داده که در آیه «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ» (نحل/۹) واضح است که کلمه سبیل در معنای اسم جنس به کار رفته، و اتفاقا به همین جهت شامل راه انحرافی هم شده است.
▪️از کاربردهای قرآنی معروف این کلمه کاربرد آن در ترکیب «سبیل الله» است (یعنی ۶۵ مورد؛ که اگر مواردی که به جای الله از کلمات دیگری مانند رب و ... استفاده شده را هم اضافه کنیم شاید بتوان گفت شامل نیمی از کاربردهای این کلمه در قرآن شود). درباره آن گفتهاند هر امر خوبی که خداوند بدان دستور داده، مصداق «سبیل الله» میشود و البته بیشتر کاربردهای آن ناظر جهاد است...
🔖جلسه ۱۰۸۰ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-15-1/
@yekaye
🔹تسِرُّونَ
قبلا بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که اصل ماده «سرر» در معنای مخفی کردن و آن بُعد «خالصِ» از هر چیزی به کار میرود و «سرور» به معنای خوشحالی نیز از این جهت سرور گفتهاند که شخص مسرور خالی از حزن و وضعیت نامطلوب است.
به تعبیر دیگر، اصل معنا همان «مخفی کردن» است؛ آنگاه معنای «خالص» یا از این باب به کار رفته که «خالصِ» هر چیزی همان حقیقت باطنی و اصلی آن چیز است که از تطورات ظاهری مصون میباشد و مخفی و دور از دسترس است و «سرور» هم انبساط خاطر باطنی شخص میباشد؛ و یا اینکه به نحو استعارهای برای «خالص» به کار رفته چنانکه میگویند فلانی «سرّ» قوم خویش است [یعنی کاملا خالصانه خود را وقف آنها کرده چنانکه اسرارشان را با او در میان میگذارند] و به همین ترتیب، «سرور» را نیز از این جهت سرور گفتهاند که شادمانیای در درون انسان است و انسان در خود آن را میپوشاند. و «مسرور» اسم مفعول است یعنی «کسی که خوشحال شده، شادمان» (وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً ... إِنَّهُ كانَ في أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛ انشقاق/۹ -۱۳)
▪️ما برخی با توجه به حروف اصلی این کلمه و تنوع کاربردهای این ماده بر این باورند که اصل این ماده به معنای فرو رفتن به عمق است که با امتداد و دقت همراه باشد، چنانکه به خط داخل کف دست و صورت و یشانی «سُرّ» (أسرار) گویند، و یا قسمت عمیق حوض که آب در آن جمع میشود و نیز به سوراخ قنات که آب در آن جاری می گردد «سِرّه» گویند؛ و «سِرّ وادی» به وسط یک صحرا گویند که فرورفتهترین مکان آن است و چون آب به آن سمت میرود مرغوبترین قسمت آن حساب میشود. با این ملاحظه سّری که باید مخفی بماند از این جهت است که گویی در عمق شخص مخفی شده است؛ و «سرور» به معنای شادمانی هم چون در سینه پخش میشود و گشایشی است در باطن نفس امتداد مییابد.
▪️در هر صورت، «سِرّ» به معنای «راز» و مطلبی است که انسان آن را پوشیده میدارد (يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى؛ طه/۷) که جمع آن «أسرار» است (آیه ۲۶ سوره محمد که در قرائت حفص (و اغلب قرائات اهل کوفه) به صورت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» قرائت میشود در بقیه قرائات به صورت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَسْرارَهُمْ» قرائت شده است؛ مجمعالبیان، ج۹، ص۱۵۹) و «سریرة» نیز به همان معنای «سِرّ» است که جمعِ آن «سرائر» میشود: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق/۹)
بدین ترتیب نقطه مقابل «سِرّ» ، «علانیة: امر آشکار» است (يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ، بقره/۷۷؛ ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً، نوح/۹) و البته چون «سرّاء» از «سرور» گرفته شده و به معنای «خوشی» به کار میرود نقطه مقابل آن «ضرّاء: سختی و وضعیت پر از ضرر» میباشد: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/۱۳۴)
▪️تفاوت «سرّ» با «خفاء» و «مخفی کردن» میتواند این باشد که «سر» فقط در اموری که از عرصه حواس مخفی است به کار میرود؛ اما «خفا» هرگونه پنهان کردنی است و یا اینکه مخفی کردن حتما در برابر کس خاصی مد نظر است ولو که خود شیء اقتضای مخفی بودن نداشته باشد؛ اما در «سّر» خود شیءاقتضای مخفی بودن دارد.
▪️و تفاوتش با ماده «کنن» (أَكْنَنْتُمْ في أَنْفُسِكُم، بقره/۲۳۵؛ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ، نمل/۶۹) آن است که «اکنان» سِرّ را حفظ و صیانت کردن و به هیچ عنوان افشا نکردن است.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «تسرون»
▪️از ابوعبیده نقل شده که ظاهرا وی ماده «سرر» را از موادی که بر دو معنای متضاد هم دلالت میکنند قلمداد میکرده (مانند «قسط» که هم در معنای عدل به کار میرود و هم در معنای ظلم) و میگفته است که این ماده هم بر «مخفی کردن» و هم بر «آشکار کردن» دلالت دارد و به آیه «وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ» (یونس/۵۴) استشهاد مینموده است؛ اما عموم اهل لغت بر او خرده گرفتهاند و مثلا فراء تفسیر وی از این آیه را خطا میدانسته و خود فراء این آیه را بدین معنا دانسته که رهبران گمراهی هنگامی که عذاب را دیدند پشیمانی خود را از زیردستانشان مخفی کردند. در مقابل هر دوی اینها راغب اصفهانی در حالی که اصرار دارد که «سرّ» به همان معنای مخفی کردن (و نه اظهار نمودن) است، توضیح داده که اساسا وقتی ماده «سرّ» به باب افعال میرود به معنای «در میان گذاشتن سرّ با دیگری» است چنانکه این مطلب در آیه «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً» (تحریم/۳) کاملا واضح است [و یا در تعبیر «وَ أَسَرُّوا النَّجْوى» طه/۶۲ و انبیاء/۳] و از آنجا که سرّی را با کسی در میان نهادن، مستلزم آشکار کردن آن سرّ نزد آن شخص است، از این جهت معنای اظهار کردن در آن پیدا میشود؛ چنانکه در آیه «تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» (ممتحنة/۱) به معنای آن است که این منافقان اهل کتاب را از آن مودتی که مخفیانه نسبت به آنان دارند مطلع کردند و در واقع مودت مخفیانهشان نسبت به آنان را برای خود آنان اظهار نمودند. و موید نظر ایشان – که در همین «أسرّ» نیز معنای اصلی «مخفی کردن» است – آن است که کاربردِ عبارت «أسَرَّ فی نفسه» به معنای «در درون خود مخفی کردن» میباشد (فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ، مائده/۵۲؛ فَأَسَرَّها يُوسُفُ في نَفْسِه، یوسف/۷۷؛ تُسِرُّونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّة؛ ممتحنه/۱)
🔖جلسه ۸۲۶ http://yekaye.ir/ya-seen-36-76/
@yekaye
🔹أخْفَيْتُمْ
د
▪️رباره ماده «خفی» اغلب اهل لغت تاکید دارند که این ماده بر یک نحوه مخفی بودن دلالت دارد و نقطع مقابل آشکار بودن (علانیة) است؛ با این حال برخی کاربردهای ماده به نحوی است که گویی بر آشکار کردن هم دلالت دارد چنانکه با اینکه تعبیر «أَخْفَيْتُ الصوتَ» به معنای صدا را مخفیانه منتقل کردن ویا «لقيته خَفِيّاً» برای دیدار پنهانی به کار میرود و «الخَفَا» به معنای شیء یا محل مخفیکننده است و «خَفِيَّة» به معنای لانه شیر است (که عملا در آن مخفی میشود)؛
در عین حال با کلماتی مواجهیم همچون «الخِفَاء» که ردایی است که زنان روی همه لباسهایشان میپوشند
یا کلمه «الخَفَا» که به معنای بیرون آوردن چیز مخفی و آشکار کردن آن است؛
و یا تعبیر «خَفَيْتُ الخرزة من تحت التراب» به معنای «مهره را از زیر خاک پیدا کردم» است
یا «خَفَا البرق» در خصوص درخششهایی است که در ابرها دیده میشود (البته به حد برقی که در رعد و برق است نمیرسد)
▫️و حتی در خصوص آیاتی همچون «إنّ السّاعة آتية أكاد أَخفيها» (طه/۱۵) یا «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أَخْفِي لَهُمْ» (سجده/۱۷) برخی اولی را به معنای «أَكادُ أظهرها» و «أسرها من الإِخْفَاءُ» و دومی را به معنای «أُظْهِرُ لهم» دانستهاند.
📚كتاب العين، ج4، ص313-۳۱۴
🔸همین امر باعث شده که متخصصان لغت تاملات متفاوتی درباره این ماده داشته باشند:
▪️ابن فارس بر این باور است که این ماده از مواردی است که اصل آن بر دو معنای متضاد دلالت دارد: یکی سَتر و پوشاندن و مخفی کردن (که مثالهایش فراوان است) و دیگری اظهار و آشکار کردن، که برای این دومی علاوه بر مواردی همچون «خفا البرق» یا معنای «اظهار و آشکار کردن» برای آیه «إنّ السّاعة آتية أكاد أَخفيها» (طه/۱۵)، مثال «خَفَا المطَرُ الفَأر من جِحْرَتهنّ» را میآورد، که بدین معناست که باران موش را از سوراخش بیرون آورد و آشکار کرد
📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص202 ).
▪️راغب با اینکه ابتدا معنای «خَفِيَ» را همان «استتر» معرفی کرده، اما در ادامه به نحوی بحث کرده که به نظر میرسد بر این باور است که این ماده در حالت ثلاثی مجرد، اگر به معنای لازم به کار برده شود به معنای مخفی شدن است اما اگر به صورت متعدی به کار برده شود «زدودن خفا و در نتیجه آشکار کردن است؛ و البته اگر به باب افعال برده شود و بدین صورت متعدی شود به همان معنای «مخفی کردن» خواهد بود؛ لذا عمده کاربردهای قرآنی این ماده که در باب افعال بوده، مانند: «وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» (بقرة/ 27۱) «وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ» (ممتحنة/ 1) «بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ» (أنعام/ 28)، به همان معنای «مخفی کردن» گرفته و در بحث خود به دو آیه فوق که برخی آنها را به معنای آشکار کردن دانستهاند اصلا اشارهای نکرده است
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص289-۲۹۰ ).
▪️مرحوم مصطفوی هم ابتدا با توجه به کاربردهای فروان قرآنی این ماده در مقابل ماده «بدو» و «علن» (ابداء [=آشکار کردن] و اعلان) دانسته است و تفاوت دو ماده «خفی» و «ستر» را در این دانسته که در دومی حتما بای ساتر و پوشانندهای لحاظ شود اما در اولی صرف مخفی بودن مد نظر است و توجهی به پوشاننده نیست؛ سپس در خصوص مواردی که به نحوی دلالت بر آشکار کردن دارد، صرف نظر از اینکه هیچ اشارهای به دو آیه مذکور نکرده که موضعش در خصوص آن دو آیه معلوم شود (با اینکه تقریبا در اغلب تحلیلهاش به عمده آیاتی که مورد استفاده بوده اشاره میکرده و قبل از شروع تحلیل و هنگام نقل قول ابن فارس، اشاره وی به این معنای آیه را ذکر کرده)، این کاربرد را چنین تحلیل کرده است که اینها از باب افراط در پوشاندن است که وقتی هر چیزی از حد خودش خارج شود به ضد خود تبدیل میشود و چنین مثال آورده که برق از شدت کمون و انضباط و تجمعاش آشکار میگردد و موش از شدت مخفی کردن خود از باران و تحملش صبرش لبریز میشود و بیرون میآید (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص95-96 ) که این تحلیل بسیار تکلفآمیز به نظر میرسد.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «أخفیتم»
▪️اما حسن جبل با توجه به تحلیل حروف این کلمه (که حرف خ برای تعبیر از یک تخلخلی در درون شیء به کار میرود و حرف ف برای تعبیر از خروج چیزی با قوت و دور شدن آن، و اضافه شدن حرف و (یا اتصال آن به ی) یک شهود ضعیفی همچون ظهور برقی ضعیف از پشت ابرها) و کاربرد آن در تعبیر «خفا البرق» که در جایی است که درخشش ضعیفی در برخی از قسمتهای ابر رخ می دهد و سریع خاموش میشود بین آن دو معنا این گونه جمع کرده است که معنای اصلی آن عبارت است از استتار چیزی به نحو ضعیف که هنوز اندکی از ورای آن ساتر قابل مشاهده باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۸۰-۵۸۱ )؛ که این وجه اگرچه در مواردی همچون خفا البرق شاید توجیه خوبی باشد اما با کاربرد آن در وزن «فعیل» به عنوان صفت مشبهه، مانند: «إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا» (مریم/۳) «يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ» (شوری/۴۵) (الجدول في إعراب القرآن، ج16، ص269 )؛ ویا کاربرد آن در حالت افعل تفصیل آن هم در مقایسه با کلمه «سرّ»: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» (طه/7) چندان قابل توجیه نیست.
▪️این ماده همچنین به ماده «کتم» نزدیک است؛ در تفاوت اینها عسکری بر این باور است که کتمان سکوت از معناست و شاهد آن را « إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ» (بقره/۱۵۹) دانسته، و مخفی کردن اعم از آن میباشد (الفروق في اللغة، ص281 ).
▪️کاربردهای این ماده در قرآن هم به صورت ثلاثی مجرد است، که:
هم به صورت فعل (يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى؛ اعلی/7) و
هم مصدر (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً، انعام/63؛ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً، اعراف/۵۵) (مفردات ألفاظ القرآن، ص289 )، و
هم اسم فاعل (يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ؛ حاقه/18) از آن استفاده شده است؛
که البته کلمه «خافیة» را به معنای قسمت پایین پای پرندگان هم به کار میرود که به صورت «خوافی»جمع بسته میشود (كتاب العين، ج4، ص314 ) که بعید نیست در آیه مذکور عنایتی به این معنا هم بوده باشد.
▪️ در حالت ثلاثی مزید استفاده عمده آن در همان باب افعال است که اشاره شد؛ و
▪️ استفاده دیگر آن در باب استفعال است: «أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ» (هود/ 5) [و نیز: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ» (نساء/۱۰۸)] که «استخفاء» را به معنای طلب مخفی کردن دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۰ )؛ که در این باب اسم فاعل هم استفاده شده است: «سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ» (رعد/10).
📿ماده «خفی» و مشتقات آن ۳۴ بار در قرآن کریم استفاده شده است.
@yekaye
🔹أعْلَنْتُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «علن» در اصل دلالت بر اظهار نمودن و آشکار کردن و ظهور چیزی دارد، و نقطه مقابل «سِرّ» است و غالبا در مورد معانی، و نه اشیای عینی، به کار میرود؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید «أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً» (نوح/۹).
▪️اما شاید صحیحتر آن است که به تبع مرحوم مصطفوی بگوییم که این ماده هم در مقابل «سِرّ» (يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ، بقره/۷۷ و هود/۵ و نحل/۲۳؛ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً، رعد/۲۲ و فاطر/۲۹) به کار میرود و هم در مقابل ماده «خفی» (يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ؛ نمل/۲۵) و چون در مقابل «سرّ» است، طبیعی است که در مقابل «اکنان» (سر را با صیانت و دقت حفظ کردن) نیز قرار بگیرد (يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ، نمل/۶۹)؛ و در واقع «اعلان» هرگونه آشکار کردنی را شامل میشود چه آشکار کردن چیزی که به خودی خود اقتضای مخفی ماندن دارد (سِرّ) ، چه آشکار کردن چیزی که بنا دارند آن را پنهان کنند (مخفی) و چه آشکار کردن سرّی که مراقبند که آشکار نشود؛ و برخی همچون عسکری «کتمان» را هم یکی دیگر از مقابلات «اعلان» برشمردهاند.
🔸پس ویژگی اصلی «اعلان» آشکار کردن امر مخفی است؛ بدین ترتیب تفاوتش با کلمات مشابه از نظر مرحوم مصفوی چنین است که:
▫️«اظهار» مطلقِ آشکار نمودن است، چه از عمد باشد یا غیرعامدانه، و به هر نحوی که باشد؛
▫️«بُدُوّ» آشکار شدن غیرعمدی است؛
▫️«جهر» آشکار کردن کاملا واضح است و غالبا در مورد اصوات به کار میرود.
🔖جلسه ۸۲۶ https://yekaye.ir/ya-seen-36-76/
@yekaye
🔹ضَلَّ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «ضلل» در اصل به معنای گم شدن و ضایع شدن و اینکه چیزی در غیرمسیری که سزاوارش است قرار بگیرد، چنانکه برای مردهای که دفن میشود ویا شیری که در آب مستهلک میشود تعبیر «أُضِلّ الميّتُ» و «ضَلَّ اللّبَنُ فى الماء» به کار میرود.
در واقع، «ضَلَال» به معنای عدول و خارج شدن از راه مستقیم (مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ انعام/۳۹)، و ره به مقصود نیافتن، و نقطه مقابل هدایت است (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها؛ إسراء/۱۵) و به هر گونه منحرف شدن از راه گفته میشود خواه عمدی باشد یا سهوی، کوچک باشد یا بزرگ.
▪️این تعبیری است که در قرآن کریم نهتنها در مورد کافران و منحرفان، بلکه گاه در مورد انبیاء و اولیاء – بویژه از زبان مخالفانشان – به کار رفته است؛ برخی همچون راغب وجهش را این دانستهاند که چون بر هرگونه بیرون رفتن از راه، و نه لزوما گناه، اطلاق میگردد، بدین مناسبت در مورد ایشان به کار رفته و برخی همچون مرحوم مصطفوی مساله را این گونه توضیح دادهاند که این سخن، از منظر آن افرادی گفته شده که اینان را در مسیر خود نمی دیدند و از منظر آنان، این پیامبران از راه مورد نظر آنان منحرف شدهاند.
▪️این ماده به نحو ثلاثی مجرد، در معنای لازم (گمراه شدن) به کار میرود (إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ؛ ص/۲۶) و برای معنای متعدی (گمراه کردن) به باب افعال (قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثيراً؛ مائده/۷۷) و تفعیل میرود (أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ، فيل/۲؛ یعنی آیا کید آنان را در وضعیت باطل و مایه گمراه کردن خودشان قرار نداد؟) که تقابل این دو معنا به خوبی در این آیه منعکس شده است: «أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبيلَ» (فرقان/۱۷) ...
▪️این ماده به مناسبت – و چهبسا به نحو استعاری – در معانی دیگری هم به کار میرود؛ چنانکه گفتهاند در آیه «لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى» (طه/۵۲)، «ضلّ» به معنی غافل شدن است (هیچ چیز از او گم نمیشود یعنی پروردگارم از چیزی غافل نمیشود).
🔖جلسه ۷۷۱ https://yekaye.ir/ya-seen-36-24/
@yekaye
🔹سَواءَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «سوی» در اصل دلالت بر استقامت و اعتدال بین دو چیز میکند و از این ماده، مشتقات متعددی در قرآن کریم به کار رفته است.
▪️هم کلمه «مساوی» و «متساوی» معروف است (به معنای برابری و هماندازه بودن)؛ که در قرآن به صورت فعل (ساوی، کهف/۹۶) و نیز به صورت مصدر (سواء، آلعمران/۶۴) به کار رفته است؛
▪️و هم کلمه «استوی» در قرآن زیاد به کار رفته، که این دومی در حالت عادی در همان معنای برابری به کار رفته «لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ» (التوبة/ ۱۹)، اما وقتی با حرف «علی» متعدی شود به معنای استیلاء، تسلط و اشراف پیدا کردن است مانند «الرحمن علی العرش استوی» (طه/۵) (که گفته شده استفاده کلمه «استوی» در معنای «استیلاء»، بدین جهت است که نسبت همه آنچه تحت سیطره اوست، با او یکسان است).
▪️کلمه «تسویه» نیز به معنای برابر و یکسان قرار دادن اجزای یک شیء و درواقع، طراحی حکیمانه و نظاممند و متعادل یک مخلوق است.
🔖جلسه ۱۳۴ http://yekaye.ir/ash-shams-091-07/
@yekaye
🔹در شأن نزول این آیه غالب مفسران گفتهاند که
این آیه درباره حاطب بن أبیبلتعة نازل شده است و حکایت از این قرار بود که زنی از کفار مکه به نام ساره که بشدت فقیر و نیازمند شده بود به مدینه آمد و بسیاری از مهاجران قریش که وی را میشناختند به وی کمک مالی کردند و قبل از اینکه به مکه برگردد حاطب بن ابیبلتعه سراغش آمد. نامهای به اهل مکّه نوشت و ده دینار به او داد که این نامه را مخفیانه به اهل مکه برساند و در نامه نوشته بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مردم دستور داده که آماده شوند که سراغ شما بیایند و مراقب باشید.
ساره به راه افتاد و جبرئیل بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و جریان حاطب را به او خبر داد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علیّبنابیطالب (علیه السلام) و زبیربنعوّام [و در برخی نقلها علاوه بر این دو: عمار و طلحه و مقداد و ابامرتد] را درپی ساره فرستاد و فرمود شما در منطقه منطقه باغستان خاخ به وی خواهید رسید و [طبق برخی نقلها فرمود: «اگر نامه را به شما داد، او را رها سازید و در غیر این صورت گردنش را بزنید».] آنها در همان منطقه به ساره رسیدند و گفتند: «نامهای که نوشته شده و همراه توست کجاست»؟ ساره به خدا قسم یاد کرد که نامهای با من نیست. کالاهایی که همراه او بود را تفتیش کردند و چیزی با او پیدا نکردند.
بقیه خواستند برگردند که علی ع فرمود: «بهخدا سوگند! نه ما دروغ گفتیم و نه به ما دروغ گفته شده». و شمشیرش را درآورد و گفت: «به خدا سوگند یاد میکنم آن را غلاف نمیکنم تا نوشته را بیرون بیاوری یا بر سر تو فرود آید»! [طبق برخی از نقلها: ساره گفت: «با این عهد و پیمان الهی که اگر نامه را به شما دادم مرا نکشید و دار نزنید و به مدینه برنگردانید». گفتند: «باشد»!] پس وی آن را از لای موهای بافتهشدهاش بیرون آورد، در نتیجه او را رها کردند. سپس بهسوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) برگشتند و نامه را به او دادند. [در برخی نقلها آ«ده که: دیدند در آن نوشته است: «از حاطببنابیبلتعه به اهل مکّه؛ محمّد (صلی الله علیه و آله) رهسپار شده و من نمیدانم شما را قصد کرده یا غیر شما را؛ پس برحذر باشید»!] رسول خدا (صلی الله علیه و آله) [شخصی را] بهسوی حاطب فرستاد [و او را احضار کرد] و او نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد. فرمود: «این نامه را میشناسی»؟! گفت: «بله»! فرمود: «پس چه چیز تو را بر این کار واداشت»؟ گفت: «سوگند به کسی که قرآن را بر تو نازل کرد! از زمانیکه مسلمان شدم کفر نورزیدم و از زمانیکه از آنها جدا شدهام، آنها را دوست نداشتهام و تاکنون در مواجهه با شما غل و غشی نورزیدهام. ولکن بقیه مهاجران هریک در مکّه کسی را دارد که مانع آزار خویشاوندانش شود، ولی من کسی را ندارم و نگران خانوادهام بودم؛ پس دوست داشتم نزد آنها نفوذ و قدرتی پیدا کنم و میدانستم که خداوند عذاب و کیفرش را بر آنها نازل میکند و نوشتهی من چیزی را از آنها دور نمیسازد».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را تصدیق فرمود و معذور داشت و خداوند نازل فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالمَوَدَّةِ.
🔹در بسیاری از نقل ها در ادامه این ماجرا آمده است که عمر بن خطاب برخاست و گفت:یا رسول الله: گردن این منافق را بزن! اما رسول الله ص فرمود: عمر؛ تو چه میدانی [که او منافق باشد]؟ تو از کجا میدانی که کسانی که در جنگ بدر شرکت کرده بودند مورد مغفرت خداوند واقع نشوند؟
📚این واقعه به صورت فوق در بسیاری از کتب تفسیری شیعه (مجمع البيان، ج9، ص404-۴۰۵ و تفسير فرات الكوفي، ص479-480 ) و اهل سنت (مانند تفسير مقاتل بن سليمان، ج4، ص297-300 و التحرير و التنوير، ج28، ص: 116 ) و نیز کتب شأن نزول آنها (أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص441-443 ) و نیز نقل شده است؛ و در تعلیقات این کتاب اخیر اشاره شده است که این واقعه در کتابهای بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی و بیهقی آمده است .
فقط در میان روایات شیعه برخی بدین نکته اشاره کردهاند که شروع این اقدام از جانب کفار مکه بوده است؛ ابراهیم قمی مینویسد: «قریش ترسان بودند از اینکه پیغمبر به آنها یورش برد و نزد خاندان حاطب رفتند و از آنها خواستند که با نامهای از حاطب جویا شوند که آیا محمّد (صلی الله علیه و آله) قصد یورش به مکّه دارد؟ و او نوشت که؛ آری! و نامه را به زنی صفیّه نام داد و وی آن را در میان گیسوان خود نهاد و گذشت ... (تفسير القمي، ج2، ص361-362 )
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره شان نزول این آیه
🤔هرچند برخی از مفسران معاصر به خاطر فراز پایانی آن در صحت این نقل تردید کردهاند، زیرا در برخی نقلها کلام پیامبر ص به گونهای نقل شده که گویی اهل بدر هرگناهی هم بکنند اشکالی ندارد (الميزان، ج19، ص23۴-۲۳۹)؛ اما به نظر میرسد این اشکال لزوما وارد نباشد زیرا متن بسیاری از نقلها طوری است که به نظر میرسد مقصود اصلی پیامبر از آن تعبیر این است که منافق بودن وی و اینکه حتما باید مجازات شود را به خاطر حضورش در جنگ بدر نفی کند و با اشاره به سابقه حضور وی در جنگ بدر بر صداقت وی در توجیهاش مهر تایید بزند.)
@yekaye
☀️۱) از امیرالمومنین ع روایتی طولانی درباره انواع آیات قرآن آمده است. حضرت در ابتدای این روایت اشارهای میکنند که در آیات قرآن کریم ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عام، و ... وجود دارد ...
سپس در فرازی دیگر درباره این قسم اخیر توضیح میدهند که:
همانا در کتاب خداوند متعالی آیاتی هست که لفظش خاص ویا عام است؛ و در میان آنها آیاتی هست که لفظش خاص و معنایش عام است، و آیاتی که لفظش عام است و خداوند عموم را اراده کرده و همین طور در مورد خاص؛
سپس به بیان مصادیقی از هریک میپردازند و به عنوان یکی از مواردی که ظاهرش عام و معنایش خاص است میفرمایند:
و این سخن خداوند متعال که «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ»، این در مورد حاطب بن ابیبلتعه نازل شده و او فقط یک نفر بود؛ پس لفظ آیه عام است ومعنایش خاص است هرچند در مورد کل مردم جاری میشود [یعنی اگر کس دیگری هم این کار را بکند مشمول این مواخذه واقع میگردد].
📚بحار الأنوار، ج90، ص23-24
ما ورد عن أمير المؤمنين صلوات الله عليه في أصناف آيات القرآن و أنواعها و تفسير بعض آياتها برواية النعماني و هي رسالة مفردة مدونة كثيرة الفوائد نذكرها من فاتحتها إلی خاتمتها ...
وَ لَقَدْ سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ- شِيعَتُهُ عَنْ مِثْلِ هَذَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَنْزَلَ الْقُرْآنَ عَلَی سَبْعَةِ أَقْسَامٍ كُلٌّ مِنْهَا شَافٍ كَافٍ وَ هِيَ أَمْرٌ وَ زَجْرٌ وَ تَرْغِيبٌ وَ تَرْهِيبٌ وَ جَدَلٌ وَ مَثَلٌ وَ قِصَصٌ وَ فِي الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُقَدَّمٌ وَ مُؤَخَّرٌ وَ عَزَائِمُ وَ رُخَصٌ وَ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ وَ فَرَائِضُ وَ أَحْكَامٌ وَ مُنْقَطِعٌ وَ مَعْطُوفٌ وَ مُنْقَطِعٌ غَيْرُ مَعْطُوفٍ وَ حَرْفٌ مَكَانَ حَرْفٍ وَ مِنْهُ مَا لَفْظُهُ خَاصٌّ وَ مِنْهُ مَا لَفْظُهُ عَامٌّ مُحْتَمِلُ الْعُمُومِ وَ مِنْهُ مَا لَفْظُهُ وَاحِدٌ وَ مَعْنَاهُ جَمْعٌ وَ مِنْهُ مَا لَفْظُهُ جَمْعٌ وَ مَعْنَاهُ وَاحِد ...
فَقَالَ: إِنَّ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی آيَاتٍ لَفْظُهَا الْخُصُوصُ وَ الْعُمُومُ وَ مِنْهُ آيَاتٌ لَفْظُهَا لَفْظُ الْخَاصِّ وَ مَعْنَاهُ عَامُّ وَ مِنْ ذَلِكَ لَفْظٌ عَامٌّ يُرِيدُ بِهِ اللَّهُ تَعَالَی الْعُمُومَ وَ كَذَلِكَ الْخَاصُّ أَيْضاً فَأَمَّا مَا ظَاهِرُهُ الْعُمُومُ وَ مَعْنَاهُ الْخُصُوصُ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ...
وَ قَوْلِهِ تَعَالَی «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» نَزَلَتْ فِي حَاطِبِ بْنِ أَبِي بَلْتَعَةَ وَ هُوَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَلَفْظُ الْآيَةِ عَامٌّ وَ مَعْنَاهَا خَاصٌّ وَ إِنْ كَانَتْ جَارِيَةً فِي النَّاس. ...
@yekaye
☀️۲) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:
سه چیز اگر در کسی باشد طعم ایمان را چشیده است:
کسی که خدا و رسولش نزد او دوستداشتنیتر از هر کس دیگری باشد؛
و کسی که هر شخصی را که دوست دارد وی را جز به خاطر خداوند متعال دوست ندارد؛
و کسی که افتاده شدن در آتش برایش دوستداشتنیتر باشد از اینکه به کفر برگردد بعد از اینکه خداوند وی را از آن نجات داده است.
📚روضة الواعظين، ج2، ص417-418؛
📚مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص123
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ:
ص ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ طَعْمَ الْإِيمَانِ:
مَنْ كَانَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا؛
وَ مَنْ كَانَ يُحِبُّ الْمَرْءَ لَا يُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ؛
وَ مَنْ كَانَ يُلْقَى فِي النَّارِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى الْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنْهُ.
📚این روایت به همین صورت در منابع اهل سنت از انس بن مالک از پیامبر ص روایت شده است؛ ر.ک: صحيح مسلم، ج1، ص66 ؛ مسند أحمد، ج20، ص167 .
☀️ب. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:
کسی که خوشحال میشود که طعم ایمان را بچشد، هر شخصی [هر بنده خدایی] را که دوست دارد وی را جز به خاطر خداوند متعال دوست نداشته باشد.
📚شرح فارسى شهاب الأخبار، ص178؛
📚نهج الفصاحة، ص741
قال رسول الله ص:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَجِدَ طَعْمَ الْإِيمَانِ، فَلْيُحِبَّ الْمَرْءَ [الْعَبْدَ] لَا يُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ تعالى.
📚این روایت به همین صورت در منابع اهل سنت از انس بن مالک از پیامبر ص روایت شده است؛ ر.ک: مسند أحمد، ج13، ص347
@yekaye
☀️۳) الف. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
وقتی خواستی بدانیکه آیا در تو خیری هست به قلبت نگاه کن؛ پس اگر چنان است که اهل طاعت خداوند را دوست دارد و اهل معصیت او را دشمن دارد در تو خیر است و خداوند دوستت دارد؛ و اگر از اهل طاعت خداوند متنفر است و اهل معصیت او را دوست دارد خیری در تو نیست و خداوند تو را دشمن میدارد؛ و هرکس همراه کسی است که دوست دارد.
☀️ب. وباز از ایشان روایت شده است که فرمودند:
اگر شخصی دیگری را به خاطر خدا دوست بدارد خداوند به خاطر این محبتش به وی پاداش دهد هرچند که آن شخص مورد محبت واقع شده در علم خداوند از جهنمیان باشد؛ و اگر شخصی از دیگری به خاطر خدا متنفر باشد خداوند به خاطر این دشمنیاش به وی پاداش دهد هرچند که آن شخص مورد دشمنی واقع شده در علم خداوند از بهشتیان باشد.
📚الكافي، ج2، ص126-127
☀️الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ الْعَرْزَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ وَ إِنْ كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.
☀️ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِد عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْوَاسِطِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبَانٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ رَجُلًا لِلَّهِ لَأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى حُبِّهِ إِيَّاهُ وَ إِنْ كَانَ الْمَحْبُوبُ فِي عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَبْغَضَ رَجُلًا لِلَّهِ لَأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى بُغْضِهِ إِيَّاهُ وَ إِنْ كَانَ الْمُبْغَضُ فِي عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة.
@yekaye
☀️۴) از امام رضا ع روایت شده که فرمودند:
کسی که با دشمنان خداوند رابطه دوستی و ولایی برقرار کند با اولیای خدا دشمنی کرده است
و کسی که با اولیای خدا دشمنی کند با خداوند تبارک و تعالی دشمنی کرده است
و بر خداوند عز و جل است که وی را در آتش جهنم وارد کند.
📚صفات الشيعة، ص7
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ:
مَنْ وَالَى أَعْدَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ
وَ مَنْ عَادَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُدْخِلَهُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ.
@yekaye
☀️۵) از امام رضا ع روایت شده که فرمودند:
کسی که معصیتکاری را دوست بدارد خودش معصیتکار است
و کسی که اطاعتپیشهای را دوست بدارد خودش اطاعتپیشه است؛
و کسی که به ظالمی یاری رساند خودش ظالم است
و کسی که عادلی را خوار کند خودش ظالم است...
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 235
حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ نُعَيْمٍ الشَّاذَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَدَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ:
مَنْ أَحَبَّ عَاصِياً فَهُوَ عَاصٍ
وَ مَنْ أَحَبَّ مُطِيعاً فَهُوَ مُطِيعٌ
وَ مَنْ أَعَانَ ظَالِماً فَهُوَ ظَالِمٌ
وَ مَنْ خَذَلَ عَادِلًا فَهُوَ ظَالِم ...
@yekaye
☀️۶) از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
در مورد کسی که با دشمنی میورزد هرگز برای هیچ حاجتی کمک نخواه و از او تقاضای خوردنی و نوشیدنی نکن زیرا که چنان کسی قرار بوده که جاودانه در جهنم باشد و این مومن [که از او چنین تقاضایی کرده] بر او عبور خواهد کرد و او خواهد گفت: ای مومن! آیا من در حق تو چنین و چنان نکردم؟ و وی از او خچالت بکشد و او را از آتش نجات دهد؛ و همانان مومن، مومن نامیده شده است زیرا بر خدا امانش را ابراز میکند و خداوند امان دادن وی را امضا میکند.
📚مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص99
عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع:
... وَ لَا تَسْتَعِنْ بِعَدُوٍّ لَنَا فِي حَاجَةٍ وَ لَا تَسْتَطْعِمْهُ وَ لَا تَسْأَلْهُ شَرْبَةً أَمَا إِنَّهُ لَيُخَلَّدُ فِي النَّارِ فَيَمُرُّ بِهِ الْمُؤْمِنُ فَيَقُولُ يَا مُؤْمِنُ أَ لَسْتُ فَعَلْتُ بِكَ كَذَا وَ كَذَا فَيَسْتَحِي مِنْهُ فَيَسْتَنْقِذُهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً لِأَنَّهُ يُؤْمِنُ عَلَى اللَّهِ فَيُجِيزُ اللَّهُ أَمَانَهُ.
@yekaye
☀️۷) امام صادق ع نامهای به شیعیان نوشته و خواسته بودند که هر روز بعد از نمازهایشان آن را مرور کنند. توضیحاتی درباره این نامه و فرازهایی از آن قبلا گذشت.
در فراز دیگری از این نامه آمده است:
و کسانی که از ولایت آنها و اطاعت آنها نهی شده است همان امامان گمراهی هستند که قضای الهی بر این تعلق گرفته است که در دنیا حکومت بر اولیاء الله، که همان امامان از خاندان حضرت محمد ص هستند، داشته باشند و در حکومتشان به معصیت خداوند و معصیت پیامبرش اقدام کنند تا کلمه عذاب بر آنان محقق گردد و تا این امر به نهایتش برسد که شما همراه با پیامبر خدا حضرت محمد ص و پیامبران پیش از وی باشید؛ پس تدبر کنید بر آنچه خداوند در کتابش برای شما حکایت کرد درباره ابتلائاتی که پیامبران و پیروان مومنشان بدانها گرفتار شدند سپس از خداوند بخواهید که به شما صبر در بلا، در خوشی و ضرر و سختی و راحتی عنایت فرماید شبیه آنچه به آنان عنایت کرد.
و شما را برحذر میدانم از کشمکش [بیهوده] با اهل باطل و بر شما باد به هدایت صالحان و وقار و آرامش و بردباری و خشوع و ورعی که از حرمتهای الهی دارند و راستگویی و وفا و تلاش جدیشان برای خدا در عمل به طاعت خداوند؛ که اگر شما چنین نباشید نزد پروردگارتان به جایگاه صالحان پیش از خود قرار نخواهید رسید؛
و بدانید که همانا خداوند وقتی خیر بندهای را بخواهد شرح صدری نسبت به اسلام برایش قرار می دهد؛ پس هنگامی که این را به وی عطا فرماید زبان او به حق نطق میکند و دلش بدان پیوند میخورد و بر اساس آن عمل میکند پس هرگاه خداوند همه اینها [= سخن و یپوند قلبی و عمل] را برای او جمع کند اسلامش به تمامیت میرسد و اگر در این حال بمیرد نزد خداوند مسلمان حقیقی خواهد بود؛ و اگر خداوند خیر بندهای را نخواهد او را به حال خویش واگذارد و سینهاش بر او تنگ و دچار حرج خواهد بود پس اگر سخن حقی بر زبانش جاری شود دلش بدان پیوند نخورد و وقتی دلش بدان پیوند نخورد خداوند توفیق عمل بدان را به وی ندهد و وقتی اینها در وی جمع شود و وی در این حال بمیرد نزد خداوند از منافقان باشد و آن سخن حقی که بر زبان وی جاری شده ولی دلش بدان پیوند نخورده و بر اساس آن عمل نکرده است حجتی علیه وی در روز قیامت باشد؛
پس تقوای الهی پیشه کنید و از او بخواهید به شما شرح صدر نسبت به اسلام بدهد و زبانتان را بر گفتن حق ناطق گرداند تا زمانی که شما را توفی فرماید شما بر این حال باشید و اینکه بازگشت شما را بازگشت صالحان پیش از شما قرار دهد و هیچ قدرتی جز به خداوند نیست و حمد خدایی را که پروردگار جهانیان است...
📚الكافي، ج8، ص13
@yekaye
👈سند و متن حدیث👇
☀️سند و متن حدیث ۷
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَی أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَكَانُوا يَضَعُونَهَا فِي مَسَاجِدِ بُيُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِيهَا؛
قَالَ وَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِيعِ الصَّحَّافِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَی أَصْحَابِهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم ...
وَ الَّذِينَ نَهَی اللَّهُ عَنْ وَلَايَتِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ هُمْ أَئِمَّةُ الضَّلَالَةِ الَّذِينَ قَضَی اللَّهُ أَنْ يَكُونَ لَهُمْ دُوَلٌ فِي الدُّنْيَا عَلَی أَوْلِيَاءِ اللَّهِ الْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ يَعْمَلُونَ فِي دُولَتِهِمْ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ مَعْصِيَةِ رَسُولِهِ ص لِيَحِقَّ عَلَيْهِمْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ وَ لِيَتِمَّ أَنْ تَكُونُوا مَعَ نَبِيِّ اللَّهِ مُحَمَّدٍ ص وَ الرُّسُلِ مِنْ قَبْلِهِ فَتَدَبَّرُوا مَا قَصَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فِي كِتَابِهِ مِمَّا ابْتَلَی بِهِ أَنْبِيَاءَهُ وَ أَتْبَاعَهُمُ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ سَلُوا اللَّهَ أَنْ يُعْطِيَكُمُ الصَّبْرَ عَلَی الْبَلَاءِ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ مِثْلَ الَّذِي أَعْطَاهُمْ؛
وَ إِيَّاكُمْ وَ مُمَاظَّةَ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ عَلَيْكُمْ بِهُدَى الصَّالِحِينَ وَ وَقَارِهِمْ وَ سَكِينَتِهِمْ وَ حِلْمِهِمْ وَ تَخَشُّعِهِمْ وَ وَرَعِهِمْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ صِدْقِهِمْ وَ وَفَائِهِمْ وَ اجْتِهَادِهِمْ لِلَّهِ فِي الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ فَإِنَّكُمْ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا ذَلِكَ لَمْ تُنْزَلُوا عِنْدَ رَبِّكُمْ مَنْزِلَةَ الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ؛
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِكَ أَنْطَقَ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَيْهِ فَعَمِلَ بِهِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ تَمَّ لَهُ إِسْلَامُهُ وَ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ الْحَالِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ حَقّاً وَ إِذَا لَمْ يُرِدِ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً وَكَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ كَانَ صَدْرُهُ ضَيِّقاً حَرَجاً فَإِنْ جَرَى عَلَى لِسَانِهِ حَقٌّ لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَيْهِ وَ إِذَا لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَيْهِ لَمْ يُعْطِهِ اللَّهُ الْعَمَلَ بِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ ذَلِكَ عَلَيْهِ حَتَّى يَمُوتَ وَ هُوَ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْمُنَافِقِينَ وَ صَارَ مَا جَرَى عَلَى لِسَانِهِ مِنَ الْحَقِّ الَّذِي لَمْ يُعْطِهِ اللَّهُ أَنْ يُعْقَدَ قَلْبُهُ عَلَيْهِ وَ لَمْ يُعْطِهِ الْعَمَلَ بِهِ حُجَّةً عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ سَلُوهُ أَنْ يَشْرَحَ صُدُورَكُمْ لِلْإِسْلَامِ وَ أَنْ يَجْعَلَ أَلْسِنَتَكُمْ تَنْطِقُ بِالْحَقِّ حَتَّى يَتَوَفَّيكُمْ وَ أَنْتُمْ عَلَى ذَلِكَ وَ أَنْ يَجْعَلَ مُنْقَلَبَكُمْ مُنْقَلَبَ الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين. ...
📚الكافي، ج8، ص13
@yekaye
☀️۸) از امام صادق ع روایت شده است:
گروهی از آنان که به حضرت موسی ع ایمان آورده بودند [با خود] گفتند: ای کاش به لشکر فرعون برویم و آنجا باشیم و از دنیای او بهرهمند شویم و هرگاه که بدانچه از ظهور حضرت موسی ع امید داریم واقع شد نزد او بیاییم. پس چون هنگامی شد که موسی ع و آنان که با او بودند در فرار از فرعون به سمت دریا به راه افتادند آنان نیز سوار بر مرکبهای خود شدند و سرعت گرفتند تا به موسی ع و لشکر وی ملحق شوند و با آنها باشند؛ پس خداوند فرستهای را برانگیخت که به روی مرکبهای آنها میزد و آنان را به سمت لشکر فرعون برگرداند و در زمره کسانی قرار گرفتند که همراه با فرعون غرق شدند.
📚الكافي، ج5، ص109؛
📚الزهد، ص65
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ قَوْماً مِمَّنْ آمَنَ بِمُوسَى ع قَالُوا لَوْ أَتَيْنَا عَسْكَرَ فِرْعَوْنَ وَ كُنَّا فِيهِ وَ نِلْنَا مِنْ دُنْيَاهُ فَإِذَا كَانَ الَّذِي نَرْجُوهُ مِنْ ظُهُورِ مُوسَى ع صِرْنَا إِلَيْهِ فَفَعَلُوا فَلَمَّا تَوَجَّهَ مُوسَى ع وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى الْبَحْرِ هَارِبِينَ مِنْ فِرْعَوْنَ رَكِبُوا دَوَابَّهُمْ وَ أَسْرَعُوا فِي السَّيْرِ لِيَلْحَقُوا بِمُوسَى ع وَ عَسْكَرِهِ فَيَكُونُوا مَعَهُمْ فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَكاً فَضَرَبَ وُجُوهَ دَوَابِّهِمْ فَرَدَّهُمْ إِلَى عَسْكَرِ فِرْعَوْنَ فَكَانُوا فِيمَنْ غَرِقَ مَعَ فِرْعَوْنَ.
@yekaye
☀️۹)روایت شده است که منصور، خایفه عباسی به امام صادق ع نوشت: چرا با ما حشر و نشر نداری آن گونه که بقیه مردم با ما رفت و آمد میکنند؟
حضرت جوابش فرمود: نه چیزی نزد ما هست که به خاطر آن از تو بترسیم و نه چیزی از امر آخرت نزد تو هست که به خاطر آن امیدی به تو داشته باشیم؛ و نه تو در نعمتی هستی که بخواهیم به تو تهنیت بگوییم و نه در سختی و مصیبتی قرار گرفتهای که بخواهیم به تو تسلیت بگوییم؛ پس چه کاری با تو داریم که نزدت بیاییم؟
دوباره نامه نوشت: با ما مصاحبت کن که ما را نصیحت کنی.
حضرت در پاسخ نوشت: کسی که دنیا را بخواهد تو را نصیحت نمیکند و کسی که آخرت را بخواهد با تو مصاحبت نمیکند!
منصور گفت: به خداوند سوگند که متمایز نمود نزد من جایگاه مردم را، کسانی که دنیا را میخواهند از کسانی که آخرت را میخواهند و اینکه خودش از کسانی است که آخرت را میخواهد و نه دنیا را.
📚كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج2، ص209
وَ قَالَ ابْنُ حُمْدُونٍ كَتَبَ الْمَنْصُورُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ: لِمَ لَا تَغْشَانَا كَمَا يَغْشَانَا سَائِرُ النَّاسِ؟
فَأَجَابَهُ: لَيْسَ لَنَا مَا نَخَافُكَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَا عِنْدَكَ مِنْ أَمْرِ الْآخِرَةِ مَا نَرْجُوكَ لَهُ وَ لَا أَنْتَ فِي نِعْمَةٍ فَنُهَنِّيَكَ وَ لَا تَرَاهَا نَقِمَةً فَنُعَزِّيَكَ بِهَا فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَكَ؟
قَالَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ: تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا.
فَأَجَابَهُ ع: مَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا لَا يَنْصَحُكَ وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ لَا يَصْحَبُكَ.
فَقَالَ الْمَنْصُورُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ مَيَّزَ عِنْدِي مَنَازِلَ النَّاسِ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا مِمَّنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَ أَنَّهُ مِمَّنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ لَا الدُّنْيَا.
@yekaye
☀️۱۰) علی بن ابیحوزه میگوید: من دوستی داشتم که جزء کاتبان دربار بنیامیه بود. به من گفت برایش از امام صادق ع اجازه ملاقات بگیرم. اجازه گرفتم و ایشان اجازه داد. بر حضرت وارد شد و سلام کرد و نشست و گفت: فدایت شوم. من در تشکیلات این قوم بودم و از دنیای اینها مال فراوانی به دست آوردهام و در به دست آوردنش هم چشمانم را بستم [کنایه از اینکه رعایت حلال حرام را نمیکردم.]
امام صادق ع فرمود: اگر بنیامیه کسانی را نمییافتند که کتابت آنها را انجام دهد و مالیات و هزینهها را گردآوری کند و به جای آنها بجنگد و در جماعات آنها حاضر شود حق ما را سلب نمیکردند؛ و اگر مردم آنها را با آنچه در دستشان است ترک میکردند چیزی جز آنچه [از قبل] در دستشان بوده است نمییافتند.
آن جوان گفت: فدایت شوم! آیا راه گریزی دارم؟
فرمود: اگر بگویم انجام میدهی؟
گفت: انجام میدهم.
فرمود: تمام آنچه از کار کردن در دربار آنان به دست آوردی را از مال خود بیرون آور؛ صاحب هرکدام را که میشناسی مالش را به وی برگردان و آن را که نمیشناسی از طرف او صدقه بده و من برایت در برابر خداوند عز و جل بهشت را تضمین میکنم.
آن جوان مدتی طولانی سر به زیر افکند سپس گفت: فدایت شوم؛ چنین خواهم کرد.
ابن ابی حمزه میگوید: آن جوان همراه ما به کوفه برگشت و چیزی بر زمین نبود مگر اینکه از زندگی خود بیرون آورد حتی لباسی را که بر تن داشت. پس من آنها را برایش تقسیم کردم و برایش لباسی خریدیم و همراه با خرجیای نزد وی فرستادیم. چند ماهی نگذشته بود که مریض شد و مرتب به عیادتش میرفتیم. یک روز بر او وارد شدم و او در حال احتضار بود. چشمانش را باز کرد و به من گفت:علی! به خدا سوگند که صاحب تو به عهدش وفا کرد. و سپس از دنیا رفت و ما امر [کفن و دفن] وی را عهدهدار شدیم.
سپس از کوفه بیرون آمدم تا اینکه دوباره خدمت امام صادق ع رسیدم. چون حضرت چشمش به من افتاد فرمود: علی! به خدا سوگند که به عهدمان برای همنشین تو وفا کردیم.
گفتم: فدایت شوم؛ راست میگویی! به خدا سوگند هنگام مرگش همین را به من گفت.
📚الكافي، ج5، ص106
@yekaye
👈سند و متن حدیث👇
☀️سند و متن حدیث ۱۰
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ:
كَانَ لِي صَدِيقٌ مِنْ كُتَّابِ بَنِي أُمَيَّةَ فَقَالَ لِي اسْتَأْذِنْ لِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ عَلَيْهِ فَأَذِنَ لَهُ. فَلَمَّا أَنْ دَخَلَ سَلَّمَ وَ جَلَسَ ثُمَّ قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنِّي كُنْتُ فِي دِيوَانِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَأَصَبْتُ مِنْ دُنْيَاهُمْ مَالًا كَثِيراً وَ أَغْمَضْتُ فِي مَطَالِبِهِ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ لَا أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ وَجَدُوا مَنْ يَكْتُبُ لَهُمْ وَ يَجْبِي لَهُمُ الْفَيْءَ وَ يُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ يَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ لَوْ تَرَكَهُمُ النَّاسُ وَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ مَا وَجَدُوا شَيْئاً إِلَّا مَا وَقَعَ فِي أَيْدِيهِمْ.
قَالَ فَقَالَ الْفَتَى: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَهَلْ لِي مَخْرَجٌ مِنْهُ؟
قَالَ: إِنْ قُلْتُ لَكَ تَفْعَلُ؟
قَالَ: أَفْعَلُ.
قَالَ لَهُ: فَاخْرُجْ مِنْ جَمِيعِ مَا اكْتَسَبْتَ فِي دِيوَانِهِمْ فَمَنْ عَرَفْتَ مِنْهُمْ رَدَدْتَ عَلَيْهِ مَالَهُ وَ مَنْ لَمْ تَعْرِفْ تَصَدَّقْتَ بِهِ وَ أَنَا أَضْمَنُ لَكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْجَنَّةَ.
قَالَ: فَأَطْرَقَ الْفَتَى رَأْسَهُ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ.
قَالَ ابْنُ أَبِي حَمْزَةَ: فَرَجَعَ الْفَتَى مَعَنَا إِلَى الْكُوفَةِ فَمَا تَرَكَ شَيْئاً عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا خَرَجَ مِنْهُ حَتَّى ثِيَابَهُ الَّتِي كَانَتْ عَلَى بَدَنِهِ. قَالَ: فَقَسَمْتُ لَهُ قِسْمَةً وَ اشْتَرَيْنَا لَهُ ثِيَاباً وَ بَعَثْنَا إِلَيْهِ بِنَفَقَةٍ. قَالَ: فَمَا أَتَى عَلَيْهِ إِلَّا أَشْهُرٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَرِضَ فَكُنَّا نَعُودُهُ. قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ يَوْماً وَ هُوَ فِي السَّوْقِ قَالَ فَفَتَحَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا عَلِيُّ وَفَى لِي وَ اللَّهِ صَاحِبُكَ. قَالَ: ثُمَّ مَاتَ فَتَوَلَّيْنَا أَمْرَهُ.
فَخَرَجْتُ حَتَّى دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع. فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ وَفَيْنَا وَ اللَّهِ لِصَاحِبِكَ.
قَالَ: فَقُلْتُ: صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ! هَكَذَا وَ اللَّهِ قَالَ لِي عِنْدَ مَوْتِهِ.
📚الكافي، ج5، ص106
@yekaye