ادامه توضیح ماده «نهی»
▪️این ماده علاوه بر استعمالات فراوان آن در فعل ثلاثی مجرد (مانند: يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر، آل عمران/۱۰۴؛ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ، لقمان/۱۷؛ أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ، اعراف/۲۲؛ أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا، هود/۶۲؛ أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمينَ، حجر/70؛ لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ ... إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّين، ممتحنه/۸-۱۰) که در صیغه اسم فاعل هم به کار رفته است: «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَر» (توبه/۱۱۲)
▪️به باب افتعال هم رفته که به معنای مطاوعه و قبول کردن نهی و دست برداشتن از آن چیزی است که مورد نهی واقع شده است، که به یک معنا دلالت دارد بر به نهایت آن چیز رسیدن دارد و از آن حد تجاوز نکردن: «قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ»(لأنفال/38)، «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا» (مريم/46)، «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ» (شعراء/116)، - که در این باب نیز در صیغه اسم فاعل هم به کار رفته است: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» (مائدة/91) (مفردات ألفاظ القرآن، ص827 )، که این قبول نهی و به انتهاء رسیدن میتواند اختیاری باشد (مانند همین آیه قبل) و می تواند طبیعی باشد چنانکه درباره محدوده خانه و امثالهم تعبیر «منتها»ی آن به کار میرود و در قرآن هم کلمه «سِدْرَةِ الْمُنْتَهى» (نجم/۱۴) را داریم [و در آیه «وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى» (نجم/42) شاید هر دو وجه قابل پیاده شدن باشد]؛ و از همین تعبیر است که کلمه «نهایت» به معنای پایان محدوده چیزی به کار رفته است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص265-266 )؛
که تفاوت «نهایت» و «آخر»را در این دانستهاند که «آخر» در مقابل «أول» است و هر دو اسماند، اما «نهایت» مصدر است و برای جایی که محل انقطاع چیزی است به کار میرود و نقطه مقابلش «مبتدأ» است (الفروق في اللغة، ص289-290 )؛
یعنی به نظر میرسد در مبتدا و منتها یک نگاه پویا در کار است و نحوه حرکت لحاظ میشود که یکی پایان و دیگری آغاز آن است در حالی که در اول و آخر یک نگاه ایستا در کار است.
▪️و همچنین در باب تفاعل هم استفاده شده است که برای قبول نهی طرفینی است و برخی گفتهاند این سیغه دلالت بر امتداد و استمرار دارد [یعنی کسی که نهی را قبول میکند و این را ادامه می دهد نه اینکه دوباره به ارتکاب عمل برگردد] « لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ .... كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ» (مائده/۷۹) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص266 ).
📿این ماده و مشتقات آن ۵۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹لمْ يُقاتِلُوكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قتل» در اصل بر میراندن (إماته) دلالت دارد و در فارسی معادل «کُشتن» است.
▪️این ماده، به ماده «موت» (مرگ) بسیار نزدیک است؛ یعنی در هردو جدا شدن روح از بدن مد نظر است؛ اما با هم تفاوتی هم دارند: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» (آل عمران/۱۴۴) و در تفاوت این دو گفتهاند
▫️ وقتی به عمل عامل توجه شود، «قتل» گفته میشود و وقتی خود زوال حیات مد نظر است «موت» گویند؛
▫️و یا اینکه قتل به عملی گویند که با آن موت حاصل میشود، اما موت به وضعیتی که حاصل شده گویند.
▫️برخی هم گفتهاند موت صرفِ زوال حیات است، اما قتل، زایل کردن بنیه حیوانیِ موجود زنده است و حتما باید فعل انسان باشد؛ از این جهت حتی به کار کسی که دیگری را زندانی کند و مانع دسترسی او به غذا و … شود تا او بمیرد هم تعبیر «قتل» به کار میبرند.
▪️این ماده در حالت عادی ثلاثی مجرد متعدی است: «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ» (بقره/۲۵۱) و مصدر آن «قتل» است (الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ، بقره/۱۹۱)؛
▪️وقتی به باب مفاعله (مقاتله، قتال) میرود (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبير، بقره/۲۱۷؛ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ، بقرة/۱۹۳؛ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا، حشر/۱۲؛ قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ، توبة/۱۲۳؛ وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ [النساء/ ۷۴) به معنای پیکار و جنگیدن است، یا از این باب که جنگیدن، زمینه قتل دیگران را فراهم میکند ویا از این جهت که به اقتضای این صیغه که دلالت بر استمرار دارد، جنگیدن موجب قتل مستمر میشود؛
و در این حالت، گاه معنای «کشتن» و به قتل رساندن غلبه دارد: «قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُون» (توبه/۳۰ و منافقون/۴)
و گاه اصل جنگیدن و مبارزه مسلحانه: «قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ» (آل عمران/۱۶۷) یا «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُم» (بقره/۲۴۶) «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُم» (نساء/۹۰). ...
🔖جلسه ۹۱۸ http://yekaye.ir/ale-imran-3-195/
@yekaye
🔹الدِّينِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده (و حتی خود کلمه «دین») در معانی متعددی به کار رفته است، تا جایی که ابن جوزی فقط ۱۰ معنا برای این کلمه را در کاربردهای قرآنی برشمرده است: از نظر او کلمه دین در آیه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» به معنای «جزاء»، و در آيه و «أرسله بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ» به معنای [خصوص دین] «اسلام»، و در آیه «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» به معنای «عدل، و در آیه «وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ» به معنای طاعت، و در آیه «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» به معنای توحید، و در آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» به معنای «حکم» و در آیه «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ» به معنای «حد»، و در آیه «يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ» به معنای حساب، و در آیه «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» به معنای عاقبت، و در آیه «ذلِكَ دِينُ الْقَيِّم» به معنای «ملت» [= کیش و آیین] استفاده شده است؛ که البته واضح است برخی از اینها نه معنای لغوی، بلکه ناظر به مصداق مورد نظر از این کلمه در آیه مذکور است.
▪️اما عموم اهل لغت این معانی متعدد را به طور کلی در دو حوزه معنایی دانستهاند:
▫️یکی در معنای بدهی و قرض و
▫️دیگری در معنای طاعت و حکم و جزا و مانند آن.
برخی مانند راغب اصفهانی ظاهرا اصراری بر اینکه این دو را به هم برگردانند ندارند؛ اما بسیاری کوشیدهاند یکی از این دو را مبنای اصلی این ماده معرفی کنند.
▪️غالبا اصل این ماده را نوعی تسلیم شدن (انقیاد) و ذلیل شدن در برابر چیزی دانسته و گفتهاند که مصدر «دین» هم به معنای «طاعت» است و دان یدین در جایی به کار میرود که کسی در برابر دیگری منقاد و مطیع باشد.
به تعبیر دیگر، اصل این ماده دلالت دارد بر اطاعت و تسلیم شدن و خضوع در مقابل یک برنامه یا مقررات معین؛ و نزدیک است به معانیای همچون طاعت و تعبد و محکومیت و مقهوریت و تسلیم در برابر امری ویا حکمی و یا قانونی و یا مجازاتی؛
و وجه تسمیه «دَین» به معنای بدهی و قرض (تداینتم بدَین؛ بقره/۲۸۲) را این دانستهاند که بدهی یک نوع ذلت برای بدهکار میآورد و یا گفتهاند وقتی این ماده از حیث خود برنامهای که ارائه شده لحاظ شود اسم مصدر «دین» استفاده میشود که برای حکم و جزاء و حساب و امور مانند آن به کار میرود؛ ولی وقتی از جانب کسی که این حکم و جزا در موردش اعمال میشود به کار میرود مصدر «دَین» است و در معانی طاعت و ذلت و بدهی و مانند آن استفاده میشود.
▪️در همین حوزه معنایی غیر از بدهی، برخی همچون راغب بر این باورند که اصل معنای «دین» همان طاعت و جزاست؛ و کاربردش در خصوص شریعت و مذهب کاربرد استعاری است از این جهت که در شریعت اطاعت و انقیاد موضوعیت دارد؛ چنانکه این معنای تسلیم و اطاعت در آیاتی همچون «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ» (نساء/۱۲۵) «وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ» (نساء/۱۴۶) بروز دارد و بر این اساس مقصود از «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» (بقرة/۲۵۶) اشاره به این است که این تسلیم و انقیاد باید با اخلاص و رغبت درونی باشد؛ نه صرف اقدام ظاهری.
▫️در مقابل، اغلب کاربرد کلمه «دین» در معنای شریعت و مذهب را هم ذیل همان معنای حقیقی طاعت مورد بررسی قرار دادهاند، چنانکه به عبد و کنیز نیز «مَدین» و «مدینة» گویند چون در برابر مولای خود ذلیل و مطیعند. بر اساس توضیح آنها در بسیاری از موارد کلمه «دین» هم به معنای طاعت میتواند گرفته شود، و هم به معنای حکم و شریعت و آیین، و هم به معنای جزا؛ چنانکه در خصوص تعبیر «یوم الدین» (که بار در قرآن کریم به کار رفته) ویا در خصوص آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» (یوسف/۷۶) هر سه احتمال مطرح شده است؛ و حتی برخی احتمال دادهاند که اساسا چون حقیقت دین در قیامت آشکار میشود و آنجاست که همه تحت انقیاد و خضوع کامل در برابر احکام الهی هستند از آن روز به «یوم الدین» تعبیر شده باشد.
▪️در مقابل، برخی معنای بدهکاری و یا بردگی را (که اشاره شد مدین و مدینه به معنای عبد و کنیز است) محور اصلی تحلیل این ماده قرار داده و گفتهاند معنای محوری این ماده «حقی برای دیگری است که با قوت و تمکنی شدید ذمهای را برعهده شخص مورد نظر بار میکند» و «دین» به معنای شریعت و آیین و نیز به معنای حساب و کتاب و جزا را هم از همین باب دانستهاند...
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «دین»
▪️گاه «دین» به وضوح به معنای «شریعت» و آیین به کار رفته است؛ در تفاوت آنها گفتهاند که از این جهت شریعت گفته میشود که راهی است که قرار است پیموده شود (شارع= جاده) اما از این جهت، دین میگویند که قرار است با آن خداوند اطاعت شود؛ برای همین شریعت به خود افرادی که از آن پیروی میکنند نسبت داده نمیشود؛ اما دین نسبت داده میشود (نمیگویند شریعت زید و عمرو، اما میگویند دین زید و عمرو) که این بیشترین کاربردهای ماده «دین» در قرآن کریم است و غیر از یک مورد که به صورت فعل از آمده: «وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِ» (توبة/۲۹) همواره به صورت کلمه «دین» (که مرحوم مصطفوی آن را اسم مصدر و ابن فارس آن را مصدر میداند) به کار رفته است؛ مانند: «حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ» (بقره/۲۱۷) «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (آل عمران/۱۹) «أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ» (آل عمران/۸۳) «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ» (آل عمران/۸۵) «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ» (نساء/۱۲۵) «يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ» (نساء/۱۷۱) «الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِبا» (اعراف/۵۱) «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا» (مائده/۳) «فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ» (توبه/۱۱) «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» (توبه/۱۲۲) «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً» (شوری/۱۳) «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» (فتح/۲۸؛ صف/۹) و …
▫️و گاه در معنای جزا و پاداش به کار رفته و اصلا نمیتوان آن را به معنای شریعت و آیین گرفت؛ مانند «مدین» (به معنای «مجزی» کسی که جزا داده شده است) در آیات «أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ» (صافات/۵۳) ...؛
▫️ولی در بسیاری از موارد کلمه «دین» هم به معنای حکم و شریعت و آیین، و هم به معنای جزا میتواند گرفته شود، مانند آیات «وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ» (نحل/۵۲) «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ» (نور/۲۵) «وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ» (ذاریات/۶) «فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ» (تین/۷) «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/۱)؛ و حتی میتواند علاوه بر اینها به معنای اصلی «طاعت» باشد؛ مانند اینکه در خصوص آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» (یوسف/۷۶) وحتی در خصوص تعبیر «یوم الدین» (که غالبا آن را به معنای روز جزا میگیرند و در تدبرها دربارهاش توضیح بیشتر خواهد آمد) هر سه احتمال مطرح شده است و حتی برخی احتمال دادهاند که اساسا چون حقیقت دین در قیامت آشکار میشود و آنجاست که همه تحت انقیاد و خضوع کامل در برابر احکام الهی هستند از آن روز به «یوم الدین» تعبیر شده باشد.
🔖جلسه ۱۰۲۳ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-56/
@yekaye
🔹دِيارِكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «دور» در اصل به معنای احاطه کردن و حدقه زدن چیزی پیرامون چیز دیگر است؛ «دایره» خطی است که به داخل خود احاطه دارد؛ و خانه را به اعتبار اینکه با دیوار دور آن احاطه شده «دار» میگویند که جمع آن «دِیار» میشود.
▪️با اینکه در زبان عربی کاربرد «دار دنیا» در مقابل «دار آخرت» رایج است، اما جالب است که در قرآن کریم نه کلمه «دار» و نه هیچیک از مشتقات آن به صورت ناظر به دنیا مطرح نشده (حداکثر این است که از برخی مشتقات آن، برای اشاره به خانههای برخی افراد استعمال شده است) و همواره ناظر به آخرت است، خواه به نحو کلی (الدار الاخرة)، خواه بهشت (مثلا الدار السلام) و خواه جهنم (مثلا الدار البوار).
🔖جلسه۱۶۱ http://yekaye.ir/al-ankabut-029-64/
@yekaye
🔹تَبَرُّوهُمْ
قبلا بیان شد که
▪️برخی برای ماده «برر» چهار اصل مستقل قائلند؛ یعنی بر این باورند که این ماده به کار رفته است در: معنای صدق، برای حکایت از یک صدا، نقطه مقابل «بحر: دریا»، و برای اشاره به نوعی از گیاهان («بُرّ» به معنای گندم؛ واحد آن: بُرّة)؛
▪️اما به نظر میرسد حق با کسانی است که همه این کاربردها را به یک معنای اصلی برمیگردانند و آن «گشایش و وسعت» است: «بَرّ» به معنای خشکی، عرصه وسیعی است در مقابل گستره دریا؛ «بِرّ» توسع و گشادگی در انجام کار نیک است، که هم به خدا نسبت داده میشود (طور/۲۸) و هم به بنده؛ چنانکه برّ به والدین یعنی با آنان با گشایش و گشادهدستی برخورد کردن (وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ؛ مریم/۱۴)؛ و از این جهت که صدق، نمونه بارزی از عمل خوبی است که گشایش به همراه میآورد، به آن هم «بِرّ» گفته شده؛ به گندم «بُرّ» گفته شده بدین جهت که گستردهترین چیزی است که در تغذیه مورد استفاده قرار میگیرد؛ و تعبیر فلانی «هرّ» را از «بِرّ» تشخیص نمیدهد صرفا دو صوت نیست؛ بلکه یعنی کسی را که در حق او نیکی و بِرّ انجام میدهد از کسی که به او بدی میکند تمییز نمیدهد؛ و البته «بَربَرة» به معنای «زیاد حرف زدن» ظاهرا حکایت از صوت است [شبیه اینکه در فارسی میگوییم فلانی وِروِر میکند].
▪️«بِرّ» به معنای نیکوکاری، مصدر است (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون؛ آل عمران/۹۲) و اسم فاعل آن «بارّ» است که جمعِ آن «أبرار» میشود؛ و وقتی به صورت «بَرّ» بیان شود (إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ؛ طور/۲۸) بلیغتر است؛ همان گونه که توصیف کسی به اینکه او «عدل» است بلیغتر است از اینکه بگوییم عادل است؛ و ظاهرا «بَرَرة» (كِرامٍ بَرَرَةٍ؛ عبس/۱۶) هم جمعِ «بَرّ» میباشد.
🔖جلسه ۹۱۶ http://yekaye.ir/ale-imran-3-193/
@yekaye
🔹تُقْسِطُوا / الْمُقْسِطينَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قسط» از مادههایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است: هم در معنای «عدل» و هم در معنای «جور و ستم». وقتی به صورت «قِسط» ویا در باب إفعال «أقْسَطَ يُقْسِطُ» به کار میرود به معنای «عدل» است؛ و وقتی به صورت «قَسط» و یا در حالت ثلاثی مجرد «قَسَطَ يَقْسِطُ» به کار میرود در معنای «جور» است؛ لذا برخی این را این گونه تعبیر کردهاند که «قَسَطَ» قسط دیگری را گرفتن و لذا «ستم» است و «أقَسَط» قسط دیگری را دادن، و لذا «عدل» است؛ و این ضابطه در تشخیص دو معنای قسط، در تمام موارد استعمالی آن در قرآن کریم مشاهده میشود و حتی اسم فاعل اگر از ثلاثی مجرد درست شود (= قاسط)، به معنای «ستمگر» است (وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا؛ جن/۱۵) و اگر از باب افعال درست شود (= مُقسِط)، به معنای عادل و عدلگستر است (وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين؛ حجرات/۹).
▪️البته کلمه «قِسط» تفاوت اندکی با عدل دارد؛ «قِسط» به معنای نصیب و سهمی است که بر اساس عدل به شخص میرسد و «إقساط» (باب افعال) به معنای «قسط را در حق دیگران رعایت کردن» میباشد. به تعبیر دیگر، «قِسط» ناظر به مقام اجرا و پیاده شدن عدل است که گاه به نحو خاص در مورد تقسیم عادلانه سهم افراد به کار میرود، و شاهد بر اینکه معنای این دو تفاوتی با هم دارد، این است که گاه در قرآن کریم، توصیه به قسط را بعد از عدل مطرح کرده است «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا» (حجرات/۹).
🔖جلسه ۲۴۹ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-29/
@yekaye
🔹درباره شأن نزول این آیه اقوال متعددی نقل شده است که اهم آنها بدین قرار است:
📜۱) الف. از ابن عباس نقل شده که این آیه در مورد قبیلههای خزاعه و بنیمدلج نازل شد که با رسول الله ص مصالحه کرده بودند که نه وارد جنگ با ایشان شوند و نه به ایشان کمک و یاری برسانند
📚مجمع البيان، ج9، ص408
📜ب. از حسن بصری و ابوصالح نقل شده که این آیه در مورد قبیلههای خزاعه و بنی حارث بن کعب و کنانه و مزینه و سایر قبایل عرب نازل شد که [با اینکه مسلمان نبودند] پشتیبان رسول الله ص و علاقمند به ایشان و به غلبه ایشان بودند
📚البحر المحيط، ج10، ص156
@yekaye
#ممتحنه_8
📜۲) الف. از عبدالله بن زبیر نقل شده که: قُتَيْلَة دختر عبدالعزی (همسر سابق ابوبکر که مشرک بود و در مکه مانده بود) نزد دخترش (اسماء بنت ابیبکر) آمد و هدایایی (روغن و ...) برایش آورده بود. اما اسماء نه آن هدیهها را قبول کرد و نه حتی اجازه داد که وی وارد منزلش شود؛ و شخصی را سراغ عایشه (یعنی خواهرش که همسر پیامبر ص بود) فرستاد که از رسول الله ص برای من در این مورد سوال کن. وی سوال کرد و این آیه نازل شد که: «خداوند شما را برحذر نمیدارد در خصوص کسانی که نه در [امر] دین با شما پیکار نکردند ...». پس پیامبر به وی فرمود که هدیه او را بپذیر و او را منزلت راه بده.
📚أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص444 ؛ الدر المنثور، ج6، ص205 ؛ البحر المحيط، ج10، ص156
و همچنین از عبدالله بن زبیر نقل شده که این آیه در مورد بچهها و زنان کافر بوده است
📚البحر المحيط، ج10، ص156
📜ب. از خود اسماء بنت ابیبکر این واقعه بدین صورت نقل شده که: مادرم در زمانی که مشرک بود و ما با مشرکان معاهدهای داشتیم سراغم آمد، از پیامبر ص سوال کردم که آیا با او ارتباط (صله رحم) برقرار کنم؛ خداوند این آیه را نازل کرد و پیامبر فرمود: بله، با مادرت ارتباط داشته باش
📚الدر المنثور، ج6، ص205
@yekaye
#ممتحنه_8
📜۳) الف. از مجاهد نقل شده است که مقصود از اینها کسانی بودند که درمکه ایمان آوردند ولی مهاجرت نکردند (الدر المنثور، ج6، ص205 )؛ و در واقع به خاطر اینکه هجرت را که بر آنان واجب بود ترک کردند در جایگاه بدی قرار گرفتهاند؛ و از دیگران هم نقل شده که در مورد مطلق مومنانی است که هجرت نکردند اعم از اهل مکه و غیر آنها
📚البحر المحيط، ج10، ص156
📜ب. از نحاس و ثعلبی نقل شده که این آیه در مورد مومنان مستضعفی است که توان مهجرت نداشتند
📚البحر المحيط، ج10، ص156
@yekaye
#ممتحنه_8