یک آیه در روز
۱۱۴۱) 📖 وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَی الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذينَ ذ
.
8️⃣ «فَآتُوا الَّذينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ»
مسايل مالى، لغزشگاه است تقوا و خداترسى لازم است (تفسير نور، ج9، ص592).
@yekaye
#ممتحنه_11
۲۹ آذر ۱۴۰۳
یک آیه در روز
۱۱۴۱) 📖 وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَی الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذينَ ذ
.
9️⃣«فَآتُوا الَّذينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ»
هم خسارت ديده در ادعاى خسارت تقوا داشته باشد و بيش از آنچه خسارت كرده، مطالبه نكند و هم جامعه در پرداخت آن طفره نرود (تفسير نور، ج9، ص592).
@yekaye
#ممتحنه_11
۲۹ آذر ۱۴۰۳
یک آیه در روز
۱۱۴۱) 📖 وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَی الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذينَ ذ
.
🔟 «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»
نشانه و اقتضای ايمان واقعى، تقواست (الميزان، ج19، ص242 ؛ تفسير نور، ج9، ص592).
@yekaye
#ممتحنه_11
۲۹ آذر ۱۴۰۳
۳۰ آذر ۱۴۰۳
۱۱۴۲) 📖 يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلی أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ 📖
ترجمه
💢ای پیامبر! هنگامی که زنان مومن نزد تو آمدند [که] با تو بیعت کنند بر اینکه به خداوند در چیزی شرک نورزند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بهتانی [= نسبت دادن دروغی] را نیاورند که آن را به افتراء میان دستها و پاهای خود ببندند و در هیچ [کار] شایستهای نافرمانی تو را نکنند، پس با آنها بیعت کن و برایشان از خداوند طلب آمرزش کن که همانا خداوند بسیار آمرزنده همواره مهربان است.
سوره ممتحنة (۶۰) آیه ۱۲
۱۴۰۳/۹/۳۰
۱۸ جمادیالثانی ۱۴۴۶
@yekaye
#ممتحنه_12
۳۰ آذر ۱۴۰۳
۳۰ آذر ۱۴۰۳
۱ دی ۱۴۰۳
🔹يبايِعْنَكَ / فَبايِعْهُنَّ
اصل ماده «بیع» را عموما ناظر به همان معنای خرید و فروش دانستهاند:
▪️ابن فارس فقط به همین معنای این ماده اشاره کرده و دو معنای «بیع» و «شراء» را یکی دانسته و تفاوت جدی ای بین آنها قائل نیست (معجم مقاييس اللغه، ج1، ص327).
▪️راغب توضیح می دهد که «بیع» همان فروش (دادن مثمن و گرفتن پول آن) است و «شراء» همان خرید (دادن پول و گرفتن مثمن) و البته ایشان هم میپذیرد که با توجه به اینکه چه چیزی را ثمن یا مثمن قرار دهیم گاه جای این دو عنوان عوض میشود چنانکه مثلا در داستان حضرت یوسف فرمود: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» (يوسف/20) [که باید ترجمه کنیم: «و او را به ثمن ناچیزی فروختند»] و یا از پیامبر ص روایت شده که فرموده است: «لَا يَبِيعَنَّ أَحَدُكُمْ عَلَى بَيْعِ أَخِيهِ» یعنی کسی روی خرید برادر دینیاش خرید نکند (مفردات ألفاظ القرآن، ص155 ).
▪️مرحوم مصطفوی هم اصل این ماده را پیمان بستن طرفینی و مبادله مال به مال، یعنی همان معاملهای که بین فروشنده (بایع) و خریدار (مشتری) رخ می دهد دانسته و فرق این دو (بیع و شراء) را در این دانسته است که آنکه معامله از جانب او شروع میشود بایع (فروشنده) است و آنکه طرف دوم معامله است مشتری میباشد؛ و تذکر داده است که در کاربردهای قرآنی هم کلمه «بیع» عموما به معنای اعم از خرید و فروش میآید: «يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ» (بقره/254)، «قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» (بقره/275)، «يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خِلالٌ» (ابراهیم/31)، «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/37)، «إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْع» (جمعه/۹) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص393).
▪️حسن جبل هم اصل این ماده را به معنای انتقال آنچه در یک عرصه است به تمامه به عرصه دیگر دانسته است. وی این قول را که این کلمه (چون هم بر خرید و هم بر فروش دلالت میکند] از اضداد باشد را رد میکند بدین بیان که محور این ماده بیرون بردن چیزی از یک عرصه است و این هم در خرید تحقق پیدا میکند و هم شراع، اگر آنچه بیرون می رود قیمت باشد بیع و خرید است و اگر آنچه بیرون میرود کالا باشد شراء و فروش است. وی با تاکید بر نکته که راغب در تفاوت خرید و فروش داده بود که بستگی دارد که چه چیزی را قیمت و چه چیزی را کالا قلمداد کنیم در تأیید آن اضافه میکند که اساسا خرید و فروش در ابتدای کار معامله کالا به کالا بوده است و پول بعدا وارد معامله شده است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۴۱ ).
▪️از کلمات جالب در این ماده وقتی است که به باب مفاعله (بیعت و مبایعه) میرود. مرحوم مصطفوی در توضیح آن گفته است که اضافه شدن حرف الف (بایَعَ) دلات بر استمرار دارد یعنی معاملهای که مستمر است و منقطع نمیگردد.
اما نکته جالب این است که این باب
هم برای خرید و فروش به کار رفته: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ... فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ» (توبه/111) و
هم برای بیعت کردن با حاکم: «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ» (فتح/10)، «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» (فتح/18)، «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى... فَبايِعْهُنَّ» (ممتحنه/12)؛
عمده اهل لغت در توجیه این دومی گفتهاند که بیعت با سلطان هم یک نوع معامله با اوست، شخص در ازای دریافت امنیت و امکانات حکومتیای که حاکم مهیا میکند متعهد به اطاعت کردن از وی میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص155 )
و از این جهت که از جنس معاملاتی است که یک نحوه استمرار در آن شرط است از صیغه مفاعله برایش استفاده میشود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص393 )؛
و به همین وزان، بیعت با خدا هم یعنی معاملهای با او که در ازای اطاعت از او بهشت را به دست میآورد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۴۱)
و شاید به همین مناسبت است که در آیه ۱۱۱ سوره توبه، هم بیع و اشتراء مطرح شد و هم به این معامله با تعبیر «بایعتم به» (که تعبیری است که برای بیعت کردن به کار میرود) اشاره گردید.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
۱ دی ۱۴۰۳
ادامه توضیح ماده «بیع»
▪️از کاربردهای دیگر این ماده کاربرد در باب تفاعل است: «وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ» (بقره/282)؛ که مرحوم مصطفوی در توضیح آن میگوید که حرف الف دلالت بر استمرار و باب تفاعل دلالت بر مطاوعه از جانب فاعل میکند؛ یعنی آیه میفرماید وقتی معامله با طوع و رغبت از جانب طرفین انجام شد آنگاه شاهد بر آن بگیرید و آن را ثبت کنید (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص394 ).
▪️از کلمات دیگری که ظاهرا از این ماده است کلمه «بِيَع» است که جمع «بیعه» است و برای معابد مسیحیان و یهودیان به کار میرود: «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيراً» (حج/40).
مرحوم مصطفوی از برخی نقل میکند که این کلمه احتمالا معرّب باشد و خودش هم میگوید این احتمال بعید نیست که مشتق باشد و برگرفته از ماده «بی» یا کلمه «بیت» به معنای خانه باشد یا از «بیت کنست» که به معنای کنیسه است همان گونه که دو کلمه «بیت» و «بیت الحرام» به کعبه اطلاق میشود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص393 ).
اما حسن جبل توانسته آن را به همان اصل کلی برگرداند و در توجیه این کلمه می گوید که اینها مکانهایی است که انسانها خود را وقف عبادت، و در واقع، نفس خویش را با خداوند معامله میکنند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۴۱).
🔸کلمه مبایعه (و ماده «بیع») به کلماتی همچون معاقده (ماده «عقد») و معامله (ماده «عمل») و معاهده (ماده «عهد») نزدیک است. در تفاوت اینها گفتهانند معاقده، انشاء و ایجاد یک امر است؛ معاهده، التزام و تعهد بر عمل است؛ معامله، خود عمل و وقوع آن است؛ و مبایعه، عمل خاصی است که همان خرید و فروش است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج1، ص394 ).
📿ماده «بیع» و مشتقات آن ۱۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
۱ دی ۱۴۰۳
۲ دی ۱۴۰۳
🔹لا يَسْرِقْنَ
درباره ماده «سرق» کسانی که در خصوص اصل این ماده بحث کردهاند همان معنای مربوط به «دزدی» را محور قرار دادهاند؛ چنانکه
▪️ابن فارس اصل این ماده را «گرفتن چيزى در خفا و پنهانى» دانسته است (معجم مقاييس اللغه، ج3، ص154) و
▪️راغب و مرحوم مصطفوی هم فقط قیدی بدان اضافه کرده و گفتهاند «گرفتن چیزی در خفاء، که حق ندارد آن را برگیرد» (مفردات ألفاظ القرآن، ص408 ؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج5، ص135 )؛ و
▪️حسن جبل هم گفته است: «گرفتن چیزی از عمق جایگاه یا مکانش با ترفندی یا راهی مخفی به محلی دیگر (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۰۱).
🤔آنچه فقط جای تأمل داشته باشد این است که دو کلمه دیگر از این ماده وجود دارد که در نگاه اول نسبت چندانی با این معنا ندارند:
▫️یکی کلمه «سَرَق» (جمع سَرَقة) به معنای قطعات حریر است، که جوهری (م۳۹۳) از ابوعبید نقل کرده که صرفا برای حریر سفید به کار میرود؛ و نظر خودش این است که این کلمه معرب است و از زبان فارسی به عربی وارد شده است و اصل آن در فارسی «سره» است به معنای «خوب» (الصحاح، ج4، ص1496 ) و ابن سیده (م۴۵۸) هم همین تحلیل را پسندیده (المحكم و المحيط الأعظم، ج6، ص232) و پیش از این دو، ابن درید (م۳۲۱) همین دیدگاه را در خصوص معرب بودن آن را از اصمعی نقل کرده است (جمهرة اللغة، ج2، ص718 ). اما معرب بودن آن مقداری بعید به نظر میرسد زیرا این کلمه بقدری رواج دارد که خلیل در ذیل این مدخل، از این کلمه شروع کرده و گفته این به معنای بهترین نوع حریر میباشد و سرقت به معنای دزدی را صرفا در حد یک اشاره کوتاه آورده و سراغ کلمه «استراق» رفته که معنای آن را هم بیش از اینکه خصوص دزدی بداند یک نوع خدعه زدن در هنگام غفلت معرفی کرده است و درباره نسبت این دو نیز سخنی نگفته است (كتاب العين، ج5، ص76 ). راغب و ابن فارس هم اگرچه به این کلمه اشاره کردهاند اما راغب که هم هیچ توضیح اضافهای دربارهاش نداده (مفردات ألفاظ القرآن، ص408 ) و ابن فارس هم با بیان اینکه کاربرد آن در معنای حریر، حالت شاذ در کاربردهای این ماده است خود را از بحث بیشتر راحت کرده است (معجم مقاييس اللغه، ج3، ص154 ) و مرحوم مصطفوی هم که به اصل آن هم اشارهای نکرده است؛ و حسن جیل هم با کمک گرفتن از کلمه دوم میخواهد این را توجیه کند که در ادامه خواهد آمد.
▫️کلمه دیگر «سَرَق» به معنای ضعف در مفاصل است (جمهرة اللغة، ج2، ص718 )؛ که امثال خلیل و راغب و ابن فارس اصلا متعرض آن نشدهاند؛ و مرحوم مصطفوی و حسن جبل وجهی که برای این کلمه آوردهاند آن است که غایب بودن آن قوهای است که باید در کار باشد؛ گویی کسی آن را برگرفته و دزدیده است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج5، ص135 )
▪️و البته حسن جبل کوشیده است کلمه «سرق» در معنای حریر را هم از این طریق به همان معنای اصلی برگرداند و مدعی شده است که چون پارچه حریر چون خیلی لطیف است گویی نخهای محکم را از آن برگرفته و دزدیدهاند ( المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۰۲).
البته وی هنگام تحلیل حرف به حرف این ماده توضیحی میدهد که هم قانعکنندهتر است و هم شاید زمینهای برای درک عمیقتری از اصل این ماده باشد. وی میگوید در حرف «س» یک نحوه نفوذ دقیق ممتد را میرساند و حرف «ر» هم برای استرسالی (رها کردنی) در امتداد است و حرف «ق» هم از یک نوع غلظتی که در عمق باشد حکایت دارد و ترکیب اینها را دال بر گرفتن از یک محل عمیقی با غلظت معرفی کرده و در مورد حریر هم گفته چیزی است که غلظتش را گرفتهاند و لذا لطیف شده است. (همان، ص۹۸۱-۹۸۲).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
۲ دی ۱۴۰۳
ادامه توضیحات ماده «سرق»
▪️در هر صورت، این ماده علاوه بر کاربردش در حالت ثلاثی مجرد - چه به صورت فعل: «إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل» (یوسف/۷۷) و چه به صورت اسم فاعل: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما» (مائده/۳۸) -، در باب افتعال هم به کار رفته است: «إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ» (حجر/18).
ابن فارس و راغب صرفا گفتهاند که استراق سمع به معنای مخفیانه گوش سپردن است (معجم مقاييس اللغه، ج3، ص154 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص408 )؛
از نظر حسن جبل یعنی لطافت به خود گرفتن تا کلامی را بگیرد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۰۲) و
مرحوم مصطفوی میگوید باب افتعال دلالت بر قصد و اختیار کاری دارد، پس استراق سمع یعنی سرقت را در کلام اختیار کردن، یعنی شنیدن دزدانه (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج5، ص135 ).
اما خلیل که از ابتدا مدل تحلیلی دیگری در پیش گرفته بود چنانکه اشاره شد استراق را به معنای «ختل» (خدعه زدنی مبتنی بر غفلت) دانسته و میگوید این شیاطینی که استراق سمع میکنند یعنی به آسمان نزدیک میشوند و میشنوند و سپس آن را پخش میکنند و خود کلمه «استراق» یعنی انسان خودش را از قومی حبس کند تا آنها بروند (كتاب العين، ج5، ص76 ).
📿ماده «سرق» و مشتقات آن ۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ که عموما در همین معنای دزدی و چیزی را مخفیانه گرفتن و به دست آوردن میباشد.
@yekaye
۲ دی ۱۴۰۳