🔹نَكِرَهُمْ
درباره ماده «نکر» قبلا بیان شد که
▪️این ماده درست نقطه مقابل ماده «عرف» است. «عرف» وضعیتی است که انسان میشناسد و دلش با آن آرام میگیرد؛
«نکر» آن است که عقل بدان اعتراف نمیکند بلکه به بدی و انکار آن حکم می کند؛ «نَکِرَ» به معنای آن است که نشناخت و چیزی را ناشناخته قلمداد کرد (فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُم؛ هود/۷۰)
🔖جلسه 726 http://yekaye.ir/al-fater-35-26/
@Yekaye
🔹أَوْجَسَ
▪️ماده «وجس» در اصل دلالت دارد بر احساس کردن چیزی و گوش سپردن مخفیانه بدان.
📚(معجم المقاييس اللغة، ج6، ص87)
▫️ «وَجْس» به معنای صدای مخفیانه است و «توجّس» گوش سپردن به چنین صدایی است؛ و «ایجاس» (أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً، هود/70 و ذاریات/28؛ فَأَوْجَسَ في نَفْسِهِ خيفَةً مُوسى، طه/67) این احساس را در درون خود یافتن است.
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص855)
▫️بدین مناسبت برخی گفتهاند که اساساً معنای این ماده یک احساس مخفیانه در دل خویش است و به این مناسبت به گوش سپردن مخفیانه و مخفی داشتن چیزی در درون خود و یا صدای مخفیانه و احساس نگرانی درونی اطلاق میشود.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص37)
📿ماده «وجس» در قرآن کریم تنها 3 بار به کار رفته است. که دو مورد آن در مورد نگرانی حضرت ابراهیم از آمدن فرشتگان و یک مورد در مورد نگرانی حضرت موسی ع از اقدام ساحران بوده است.
@Yekaye
🔹خيفَةً ؛ لا تَخَفْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «خوف» در اصل دلالت بر ترس و بیم (فزع) دارد.
به تعبیر دیگر، «خوف» عبارت است از اینکه شخص به خاطر یک نشانه محتمل ویا قطعی، انتظار مواجهه با یک امر ناخوشایند را داشته باشد؛ همان گونه که امید و طمع، عبارت است از اینکه به خاطر یک نشانه محتمل ویا قطعی، شخص انتظار رسیدن به یک امر خوشایند را داشته باشد؛ و نقطه مقابل خوف، «امن» است و آیاتی نظیر «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْف» (نساء/۸۳) ، «لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/۵۵) ، «لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنينَ» (قصص/۳۱) ، «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/۴) ، شاهدی است بر اینکه «خوف» در مقابل «امن» است.
▪️«خیفة» بر وزن «فعلة» دلالت بر «حالت» میکند؛ و مقصود از آن، حالت و وضعیتی است که ترس بر شخص مستولی شده است: «فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى؛ قُلْنا لا تَخَفْ»([طه/۶۷)
و گاه این کلمه در همان معنای مصدری (به معنای «خوف: ترس) به کار میرود «وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ» (رعد/۱۳) «تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ» (روم/۲۸) و در این گونه موارد هم برخی تذکر دادهاند که وجه استعمال «خیفة» به جای «خوف» این است که خداوند میخواهد اشاره کند که این ترس، به صورت یک حالتی درآمده که از آنان جدا نمیشود. ویا اینکه به نوع حاصی از ترس اشاره میکند (چرا که وزن فعله، دلالت بر نوع خاص بودن دارد).
🔖جلسه 846 http://yekaye.ir/ale-imran-3-175/
@Yekaye
☀️1) در جلسه قبل روایتی از امام صادق ع گذشت:
🔖https://eitaa.com/yekaye/3757
بقیه آن روایت بدین شرح است:
و ساره کمر به پذیرایی آنان بست؛
و ابراهیم با آنان مشغول خوردن شد و در هنگام خوردن به آنان نگاه نمی کرد؛
اما ساره که کناری ایستاده بود دید که آنان نمی خورند و گفت: ابراهیم! میهمانانت چیزی نمی خورند!
حضرت ابراهیم ع فرمود: آیا نمی خورید؟! و اینجا بود که ترسی از آنان در دلش راه یافت و این همان سخن خداوند عز وجل است که فرمود «پس هنگامی که دید دستانشان به آن نمیرسد آنان را منکر شمرد و از آنان ترسی احساس کرد.» (هود/70) یعنی در دلش ترسی از آنان وارد شد.
سپس گفت: اگر میدانستم که نمیخورید گوساله را از مادرش جدا نمی کردیم!
جبرئیل دستش را به سوی گوساله دراز کرد و گفت: به اذن خدا برخیز!
پس گوساله برخاست و به سمت مادرش حرکت کرد و به خوردن شیر از پستان مادرش پرداخت...
📚تحفة الإخوان (نسخه خطی)، ص48 (به نقل از البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص315-316)
و وقفت سارة عليهم تخدمهم، و إبراهيم يأكل و لا ينظر إليهم، فلما رأت سارة ذلك منهم، قالت: يا إبراهيم، إن أضيافك هؤلاء لا يأكلون شيئا.
فقال لهم إبراهيم (عليه السلام): ألا تأكلون؟ و داخله الخوف من ذلك، و ذلك معنى قوله تعالى: فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً، أي أضمر منهم خوفا.
ثم قال إبراهيم (عليه السلام): لو علمت أنكم ما تأكلون ما قطعنا العجل عن البقرة!
فمد جبرئيل يده نحو العجل، و قال: قم بإذن الله تعالى. فقام و أقبل نحو البقرة حتى التقم ضرعها ...
@Yekaye
☀️2) از امام صادق ع روایت شده است:
هنگامی که فرستادگان الهی نزد حضرت ابراهیم ع آمدند، گوسالهای [بریان] برایشان آورد و فرمود: بفرمایید تناول کنید!
گفتند: نمی خوریم مگر اینکه بگویی هزینهاش چقدر میشود.
فرمود: [هزینهاش این است که] وقتی خواستید بخورید بسم الله بگویید و وقتی از غذا خوردن فارغ شدید الحمدلله بگویید.
جبرئیل رو کرد به یارانش – و آنان چهار نفر بودند و جبرئیل رئیسشان بود – و فرمود: واقعا سزاوار است که خداوند او را به خلیلیِ [= دوستیِ خاصِ] خود برگزیند.
و امام صادق ع فرمود: وقتی حضرت ابراهیم ع را در آتش می انداختند، جبرئیل در میانه هوا و زمین به او رسید و گفت:
ابراهیم! حاجتی داری؟
فرمود: به تو، خیر!
📚علل الشرائع، ج1، ص36؛
قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص109؛
تفسير العياشي، ج2، ص154
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَمَّا جَاءَ الْمُرْسَلُونَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ ع جَاءَهُمْ بِالْعِجْلِ فَقَالَ كُلُوا فَقَالُوا لَا نَأْكُلُ حَتَّى تُخْبِرَنَا مَا ثَمَنُهُ فَقَالَ إِذَا أَكَلْتُمْ فَقُولُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ إِذَا فَرَغْتُمْ فَقُولُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ قَالَ فَالْتَفَتَ جَبْرَئِيلُ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ كَانُوا أَرْبَعَةً وَ جَبْرَئِيلُ رَئِيسُهُمْ فَقَالَ حَقٌّ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ هَذَا خَلِيلًا.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
لَمَّا أُلْقِيَ إِبْرَاهِيمُ ع فِي النَّارِ تَلَقَّاهُ جَبْرَئِيلُ ع فِي الْهَوَاءِ وَ هُوَ يَهْوِي فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَ لَكَ حَاجَةٌ فَقَالَ أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا.
@Yekaye
یک آیه در روز
857) 📖 فلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا
.
1⃣ «فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ»
حضرت ابراهیم ع برای پذیرایی از فرشتگان الهی – که در قالب میهمانانی انساننما بر او وارد شده بودند – گوسالهای بریان کرد و برایشان آورد.
اما هنگامی که با آنان بر سر سفره نشست متوجه شد که آنان دست به غذا نمیبرند.
این امر موجب شد غریبه و بیگانه بودن آنان در نظر او نمود بیشتری پیدا کند و نگرانیای را در دل او پدید آورد که نکند اینها قصد سوئی دارند. آنان گفتند: نگران نباش که ما فرستادگان خداوندیم که ما را به سراغ قوم لوط فرستاده است.
📖 سبک قرآن کریم غالبا این نیست که در نقل حکایات تاریخی، وقایع را مو به مو گزارش کند؛
❌اما در این داستان، میبینیم که خداوند با تفصیل تمام وقایع را گزارش میکند؛
آن هم با تعابیر خاصی:
🤔شاید میخواهد نشان دهد که گمان نکنید این واقعه صرفا مقدمهای بوده که در مسیر رفتن فرشتگان الهی به سوی قوم لوط، به طور اتفاقی پیش آمده است؛
بلکه چهبسا خود دیدار اینان با حضرت ابراهیم ع پیش از نزول عذاب بر قوم لوط موضوعیت دارد و حتی در فهم واقعه رفتن فرشتگان الهی به قوم لوط نیز باید به ابعاد این دیدار توجه خاصی بشود.
@Yekaye
یک آیه در روز
857) 📖 فلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا
.
2⃣ «فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ ...»
چرا بسادگی نفرمود «لایاکلون: غذا نمیخورند» و حتی نفرمود «لایمدون ایدیهم الیه: دست به سوی غذا دراز نمیکنند»؛ بلکه فرمود «دید دستشان را که به آن نمیرسد»
🍃الف. این تعبیر کنایه است از همین که اصلا دستشان را به سوی غذا دراز نمیکردند؛ که علامتی بر دشمنی بود!
📚(المیزان، ج10، ص321)
🍃ب. چهبسا میخواهد به نحوی به فرشته بودن آنان و ویژگیهای فرشتگیشان دلالت کند.
این فرشتگان در حقیقت انسان، که ابعاد واقعاً مادی و حیوانی دارد نبودند بلکه به صورت آدم متمثل شده بودند. حقیقتِ مثالی، اگرچه واقعیت دارد اما از جنس واقعیت فیزیکیِ این جهانی نیست. گویی دو نظام موازی از واقعیت است که در لحظاتی، یکی با دیگری ارتباط میگیرد.
(صرفاً از باب تشبیه میتوان تصویر در آینه و واقعیت بیرون از آینه را در نظر گرفت، و تصور کنید که تصویر در آینه شروع به حرف زدن بکند؛ در این حالت، این تصویر با جهان بیرون از آینه ارتباط برقرار کرده، بدون اینکه خودش از جنس این جهان شود. در اینجا اگر غذایی جلوی تصویر در آینه بگذاریم، اصلا معنی ندارد که دستش را به سوی غذا دراز کند؛ چون اساساً دستش به این غذا نمیرسد.)
یعنی چهبسا می خواهد بفهماند موجودی که فرشته باشد اصلا دستش به غذای بشری نمیرسد، چه رسد که بخواهد از آن بخورد؛ و کسی که خودش می داند که در چنین وضعیتی بسر میبرد، معنی ندارد که بخواهد دستش را به سوی این غذا دراز کند.
🍃ج. ...
@Yekaye
یک آیه در روز
857) 📖 فلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا
.
3⃣ «أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً ...»
چرا حضرت ابراهیم ع از آن فرشتگان ترسید؟
🍃الف. گفته شده چون آنان در قالب جوانانی قدرتمند و ناشناس بر او وارد شدند، در میان آن مردمان رسم بود که اگر کسی از غذای میزبان می خورد این اعلام اطمینانبخشی به میهمان بود که ما قصد آزاری نداریم، و چون نخوردند نگران شد مبادا قصد سوئی دارند.
📚(به نقل از مجمع البيان، ج5، ص273)
همان که اصطلاحا میگویند: غذایش را نخورد که نمکگیر نشود.
🍃ب. گمان برد که اینان از بشر نیستند و همین نگرانش کرد [که مثلا مبادا از جنیان ویا ... باشند و قصد سوئی دارند]
📚 (به نقل از مجمع البيان، ج5، ص273)
🍃ج. احتمال داد که ملائکه عذاب باشند و نگران شد که مبادا برای عذاب قوم خودش آنجا آمدهاند.
📚(به نقل از مجمع البيان، ج5، ص273)
🍃د. ...
@Yekaye
یک آیه در روز
857) 📖 فلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا
.
4⃣ «أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً ...»
حضرت ابراهیم ع وقتی دید دست به غذا نمیبرند، از آنان ترسید.
🚫شبهه
آیا این ترس با شجاعتی که لازمه عصمت و نبوت یک پیامبر – آن هم پیامبر اولواالعزم – است منافاتی ندارد؟
💢پاسخ
آن شجاعتی که لازمه نبوت و عصمت است، یک فضیلت نفسانی است که نقطه مقابل آن «جُبن: ترسو بودن» است، نه «خوف: ترسیدن».
در واقع، ترسیدن یک وضعیت نفسانی است همچون هشداری که خداوند در انسان قرار داده تا هنگام مواجهه با ناملایمات و امور خطرناک، خود را حفظ کند و به دفع آنها اقدام کند؛
حال اگر کسی چنان باشد که هنگام مواجهه با خطرات دست و پای خود را گم کند و در مواجهه با سختی از بار مسئولیت شانه خالی کند؛ ویا اینکه بدون هیچ تدبیری خود را در این گونه امور بیندازد، هر دوی اینها (یعنی هم جبن و ترسو بودن، و هم تهور و بیباکی) رذیله است.
در حقیقت، این حالات نفسانی (میل به امور مطلوب و خوشانید و بیزاری از امور نامطلوب) اموری نیست که خداوند به عبث در انسان قرار داده باشد؛ بلکه چون مدار زندگی انسان بر اساس درک و اراده است، بناچار باید جاذبه و دافعهای در وجودش نسبت به امور مختلف باشد که وی را به تصمیمگیریِ در قبال پدیدههای خوب و بد سوق دهد؛
و همان طور که وجود میل و شهوت در انسان منافاتی با عصمت و اخلاقمداری شخص ندارد، وجود ترس و انزجار نیز چنین است؛
و آنچه در این انسانها باید باشد «شجاعت» است، نه «تهور» (= به هیچ عنوان نترسیدن و بیهیچ ملاحظه و تدبیری خود را در خطر افکندن)؛
یعنی وقوع ترس از امور نامطلوب در دل آنان، یک امر طبیعی است که خداوند این طبیعت را در دل همه انسانها قرار داده است؛ آنچه نقطه ضعف است این است که این ترس دست و پای آنان را چنان بلرزاند که توان تصمیمگیریِ صحیح را از آنان بگیرد؛
و در شجاعت حضرت ابراهیم ع همین بس که یک تنه علیه طاغوت زمان خود قیام کرد و بتها را شکست و سرزنشها و مخالفتهای قومش، و حتی پدرخواندهاش خللی در اراده وی وارد نکرد و در راه خدا، حتی از انداخته شدن در آتش نترسید و ... .
📚(الميزان، ج10، ص322)
@Yekaye
یک آیه در روز
857) 📖 فلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا
.
5⃣ «فَلَمَّا رَأى ... نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً ...»
هم عبارت «نَكِرَهُمْ» و هم عبارت «أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً» بر نگرانی حضرت ابراهیم ع از حضور آنان دلالت دارد.
چرا به یکی از این دو جمله بسنده نکرد؟
🍃الف. «نکر» به معنای «استنکر» است، که برای مواجهه با امری که انسان نمیشناسد و انسی با آن ندارد به کار میرود.
چهبسا با آوردن این عبارت، به طور غیرمستقیم میخواهد نشان دهد ترس از افراد غریبه و بیگانه، یک امر رایج و طبیعی است که حتی پیامبر اولواالعزمی مثل حضرت ابراهیم ع که همیشه در حال پذیرایی از میهمانان ناشناس بوده، اگر ناشناس و غریبه بودن فردی توجهش را جلب کند، از او دچار ترس میشود.
🍃ب. ...
@Yekaye