☀️10) عده ای خدمت امام هادی ع نامهای نوشتند و از حضرت در مورد جبر و اختیار سوال کردند.
حضرت پاسخی طولانی برایشان نوشتند که فرازهایی از آن قبلا گذشت. در فرازی از آن آمده است:
پس هرکس دینداری خود را بر اساس اعتقاد به جبر ویا چیزی که انسان را به باور به جبر میخواند، قرار دهد به خداوند ظلم کرده و او را متهم به جور و ستم نموده؛ چرا که [بر اساس قول به جبرباید گفت] او کسی را عقوبت میکند که مجبور بوده است؛ و کسی که گمان کند که خداوند بندگان را مجبور کرده، بر همین قیاس لازم میداند که خداوند عقوبت را از آنان دفع کند و کسی که گمان کند خداوند عذاب را از اهل معصیت یکسره دور میکند [یعنی میپندارد خداوند هیچکسی را عذاب نخواهد کرد] خدا را در تهدیدهایش دروغگو شمرده آنجایی که میفرماید: «چرا، هر كه كار بدى كسب كرد و گناهش او را فرا گرفت چنين كسانى اهل آتشند و در آن جاودان خواهند بود.» (بقره/81) و یا میفرماید: «در حقیقت، کسانی که اموال یتیمان را به ظلم میخورند فقط در شکمهایشان آتش میخورند و بزودی در آتشی افروخته درآيند [لهیب آتشی را شعلهور کنند].» (نساء/10) «بىترديد كسانى كه به آيات ما كفر ورزيدهاند به زودى آنها را به آتشى درآوريم؛ هر گاه كه پوستشان بريان و پخته گردد براى آنها پوستهاى ديگرى به جاى آن بياوريم تا [كاملا] عذاب را بچشند؛ حقّا كه خداوند مقتدر و داراى حكمت است» (نساء/56) به علاوه آیات فراوان دیگری در این راستا برای کسی که تهدیدهای خداوند را تکذیب کند و تکذیب آیهای از کتاب خداوند مستلزم کفر است.
📚تحف العقول، ص462
و روي عن الإمام الراشد الصابر أبي الحسن علي بن محمد ع:
رسالته ع في الرد على أهل الجبر و التفويض و إثبات العدل و المنزلة بين المنزلتين:
... فَمَنْ دَانَ بِالْجَبْرِ أَوْ بِمَا يَدْعُو إِلَى الْجَبْرِ فَقَدْ ظَلَّمَ اللَّهَ وَ نَسَبَهُ إِلَى الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ إِذْ أَوْجَبَ عَلَى مَنْ أَجْبَرَهُ الْعُقُوبَةَ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ أَجْبَرَ الْعِبَادَ فَقَدْ أَوْجَبَ عَلَى قِيَاسِ قَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ عَنْهُمُ الْعُقُوبَةَ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ عَنْ أَهْلِ الْمَعَاصِي الْعَذَابَ فَقَدْ كَذَّبَ اللَّهَ فِي وَعِيدِهِ حَيْثُ يَقُولُ «بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» وَ قَوْلَهُ «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً» وَ قَوْلَهُ «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً» مَعَ آيٍ كَثِيرَةٍ فِي هَذَا الْفَنِّ مِمَّنْ كَذَّبَ وَعِيدَ اللَّهِ وَ يَلْزَمُهُ فِي تَكْذِيبِهِ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ الْكُفْرُ.
@yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
1️⃣ «..الَّذينَ يَأْكُلُونَ ... ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ ... ناراً، وَ سَـ + يَصْلَوْنَ سَعيرا»
در این آیه هم کار دنیوی آنها (خوردن مال یتیم) و هم وضعیت اخرویشان (خوردن آتش) را با یک فعل بیان کرد: «آنها که ظالمانه ... میخورند، آتش میخورند» هرچند «آتش گرفتنشان» را (که دیگر خودشان هم متوجه آتش میشوند) با حرف «سـ» (که دلالت بر آینده نزدیک دارد) بیان کرد.
💠#ثمره_جهانشناسی
آخرت در باطن دنیا حضور دارد.
@Yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
2️⃣«إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً»
پاداش و عذابهای اخروی قراردادی و اعتباری نیست، بلکه باطن و حقیقت همان عمل ماست که آن موقع آشکار میشود.
به همین جهت است که عدالت بتمامه و بیهیچ کم و کاستی حاصل میشود و جای هیچ اعتراضی نمیماند.
@Yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
3️⃣«إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً»
با اینکه هرگونه تصرف ظالمانهای در مال یتیم حرام است، چرا در این آیه از کلمه «أکل» (خوردن) استفاده کرد؟
🍃الف. چون عمده منافع مالی استفاده در مصرف و خوردن آن است و از این رو برای انتفاع از این تعبیر استفاده کرد چنانکه در جای دیگر هم فرمود «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ» (بقره/188) یا فرمود «و لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا» (آلعمران/130) (مجمع البيان، ج3، ص21؛ مفاتيح الغيب، ج9، ص507)
🍃ب. جون عمده مال یتیم در آن موقع مخارجی بوده که خرج خوردن وی میشده و از این رو، بر عادت آنان چنین تعبیر شده است. (مفاتيح الغيب، (فخر رازی) ج9، ص507)
🍃ج. از باب این رویه است که کسی که مالش را در هر مقصودی (اعم از خوب یا بد) خرج میکند میگویند فلانی مالش را چنین خورد. (مفاتيح الغيب، ج9، ص507)
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
4️⃣) «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً»
آنها الان آتش میخورند اما بعدا تمام وجودشان آتشی شعلهور میشود، یعنی همان طور که در این دنیا خوردن چیزی، اجزای بدن را تامین میکند؛ در باطن انسان هم خوردن آتش، تمام وجود انسان را آتش میکند.
این تعبیر بسیار ظریفتر است از آنچه در ترجمههای رایج بیان میشود که جمله آخر را صرفا به «در آتش افتادن» ترجمه میکنند.
📝توضیح تخصصی تفسیری
عبارت «إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا» روی هم، خبرِ «إنّ» است یعنی حال و روز «کسانی که مال یتیم میخورند» را بیان میکند. کنار هم قرار گرفتن دو جمله در عبارت فوق، بویژه با توجه به اینکه اولی با فعل مضارع «یاکلون» و دومی با فعل مستقبل «سیصلون» آمده، ظاهرا عمل و نتیجه آن را شرح میدهد (الان آتش می خورند بعدا آتشی شعلهور میشوند)؛ مخصوصا اگر توجه کنیم که تعبیر «یصلون» به معنای «آتش افروختن» و «شعلهور شدن آتش» است، نه «در آتش انداختن» (توضیح در نکات ادبی).
@yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
5️⃣«..الَّذينَ يَأْكُلُونَ ... ظُلْماً + إِنَّما + يَأْكُلُونَ ... ناراً»
کلمه «إنما» دلالت بر حصر میکند. یعنی کسانی که اموال یتیمان را به ظلم میخورند «فقط» آتش میخورند؛ نه اینکه هم چیزی خورده و قوت بدنی گرفته و سودی کرده باشند و هم آتش خورده باشند. این نشان میدهد که باطن هر عملی تمام حقیقت آن را تشکیل میدهد و آنچه در ظاهر میبینیم لزوماً اثری در حقیقت شیء ندارد.
@yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
6️⃣«إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً»
تعبیر این آیه که «یأکلون» را هم برای عمل دنیوی آنها و هم برای جزای اخروی آنها ذکر کرد، از تعابیری است که بوضوح دلالت بر تجسم اعمال میکند [که حقیقت عمل در قیامت مجسم میشود] (المیزان، ج4، ص203)
@yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
7️⃣«إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً»
نفرمود «کسانی که اموال یتیمان را میخورند فقط در شکمهایشان آتش میخورند» بلکه این را مقید به ظلم کرد؛ یعنی این گونه نیست که هرگونه تصرفی در مال یتیم ظلم باشد، بلکه کسی که مال یتیم در دست اوست، میتواند با رعایت شرایطی آن را به تجارت اندازد ویا از آن به عنوان قرض بردارد و ... (مجمع البيان، ج3، ص21)
📌 مواردی از این مساله در احادیث ذیل آیه 6 (جلسه 931) گذشت.
@yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
8️⃣«إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً»
با توجه به اینکه خوردن همواره در شکم است، چرا کلمه «فی بطونهم» را آورد و فرمود: «فقط در شکمهایشان آتش میخورند»؟
🍃الف. این مطلب در آیات دیگری هم نظیر دارد؛
🔹 مثلا با اینکه سخن گفتن همواره با دهان انجام میشود باز فرمود «یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ» (آل عمران/167)
🔹و یا با اینکه معلوم است که قلب درون سینه است فرمود «وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» (حج/46) ]
🔹و یا با اینکه معلوم است که پرندگان با بالهایشان پرواز میکنند، فرمود «وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ» (أنعام/38)
♦️ و غرض از همه اینها تاکید و مبالغه در بیان است. (مفاتيح الغيب، ج9، ص507)
🍃ب. تعبیر «أکَلَهُ فی بطنه» و «أکَلَهُ» به یک معناست جز اینکه تعبیر اول صریحتر است (المیزان، ج4، ص204) و شاید میخواهد تاکید کند که این خوردن آتش را یک امر استعاری و مجازی نبینید؛ واقعا در همین شکمشان آتش می خورند.
🍃ج. ...
@yekaye
یک آیه در روز
935) 📖 إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارا
.
9️⃣«إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً»
خداوند در مورد کسی که زکات نمیدهد تعبیر «داغ زدن بر پیشانی و پهلو و پشت» به کار برد (يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ؛ توبه/35) اما در این آیه برای کسی که مال یتیم را میخورد، از تعبیر خوردن آتش در درون شکم استفاده کرد؛ و شک نیست که این تهدید خیلی شدیدتر است؛
شاید بدین جهت است که فقیر ابتداءا مالک زکات نبوده اما اینجا یتیم واقعا صاحب مال است، به علاوه اینکه فقیر شخص بزرگسالی است که تاحدودی توان کسب و کار دارد ولی یتیم به خاطر خردسالیاش ضعیفتر است و ظلم در حق او بسیار به او بیشتر ضرر میزند. (مفاتيح الغيب، ج9، ص507)
@yekaye
936) 📖 يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً 📖
💢ترجمه
خداوند شما را در مورد فرزندانتان وصیت میکند: برای پسر همانند بهره دو دختر باشد؛ پس اگر آنان [=همه وارثان، فقط] دخترانی بیش از دو تن بودند، پس دو سوم آنچه باقیمانده، از آنِ آنهاست؛ و اگر [وارث، فقط] یک دختر بود، نیمی از آنِ او است؛ و سهم والدینش، برای هریک از آن دو، یک ششم از آنچه باقیمانده است، اگر که او فرزند داشته باشد؛ ولی اگر فرزند نداشته و والدینش از او ارث میبرند، پس برای مادرش یک سوم است؛ و اگر او برادرانی داشته، پس برای مادرش یک ششم است؛ [اینها] بعد از وصیتی که بدان وصیت شده یا [ادای] بدهی است؛ پدرانتان و فرزندانتان، نمیدانید کدامیک برایتان سودمندتر است؛ [اینها] واجب شدهی از سوی خداوند است؛ در حقیقت خداوند بسیار دانا و حکیم است.
سوره نساء (4) آیه 11
1398/4/8
25 شوال 1440
@yekaye
🔹يُوصيكُمُ / وَصِيَّةٍ يُوصي بِها
▪️ماده «وصی» در اصل دلالت دارد بر وصل کردن چیزی به چیزی؛ و وصیت کردن را بدین جهت چنین گفتهاند که گویی کلامی که مورد وصیت قرار میگیرد کلامی است که هنوز وصل نشده است (معجم المقاييس اللغة، ج6، ص116).
و برخی گفتهاند اصل این ماده، به معنای متعهد شدن در وصل کردن و به انجام رساندن کاری است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص128)
▪️«وصیت» عبارت است از اینکه دیگری را برای انجام عملی سفارش کردن که این سفارش با وعظ و نصیحت همراه باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص873) و به تعبیر دیگر، برنامه متعهد شدن و به انجام رساندن است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص128)
▪️«وصیّ» بر وزن فعیل کسی است که متعهد میشود که آنچه مورد سفارش قرار گرفته را وصل کند و به انجام رساند که به چنین کسی «الموصی الیه» هم گفته میشود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص128)
▪️به کسی که وصیتی به دیگران میکند «موصی» گفته میشود: «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً» (بقره/182)
▪️وصیت کردن (در معنای متعدی) غالبا با باب افعال یا تفعیل به کار میرود.
▫️در باب افعال نظر به جهت صدور و انتساب فعل به فاعل است [یعنی وصیت کننده مورد توجه است] «يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ ... مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها» (نساء/11)
▫️اما در باب تفعیل، نظر به جهت وقوع و نسبت فعل به مفعول (آنچه مورد وصیت قرار گرفته) بیشتر مطمح توجه است: «وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ ...» (بقره/132) «أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا» (انعام/144) «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ» (عنکبوت/8؛ لقمان/14؛ احقاف/15) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص129)
▪️و این ماده وقتی به باب تفاعل میرود به معنای این است که برخی به برخی دیگر وصیت کنند: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر/3) «أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ» (ذاريات/53) (مفردات ألفاظ القرآن، ص874)
📿ماده «وصی» و مشتقات آن 32 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
📖اختلاف قرائت
▪️در اغلب قراءات به صورت «يُوصيكُمُ» (باب افعال) قرائت شده است؛
▪️اما در قرائت حسن (از قراء اربعه عشر) و برخی قراءات غیرمشهور (ابن ابی عبله) به صورت يُوَصّيكُم» (باب تفعیل) قرائت شده است.
📚(البحر المحيط، ج3، ص536؛ معجم القراءات، ج2، ص27)
@yekaye
🔹أَوْلادِكُمْ / وَلَدٌ
▪️قبلا بیان شد که
ماده «ولد» به معنای فرزند است و آنچه از نسل شخصی ادامه پیدا کند. کلمه «وَلَد» (فرزند) را هم برای یک نفر یا بیشتر، و نیز هم برای پسر و دختر به کار میبرند.
▪️با اینکه خود کلمه «وَلَد»، برای جمع هم به کار میرود (بقره/۲۳۳)، اما برای جمع آن به نحو خاص کلمات «وِلدان» (مزمل/۱۷؛ نساء/۷۵ و ۹۸ و ۱۲۴) و «اولاد» (اسراء/۶۴؛ جمعا ۲۳ مورد در قرآن) و «وُلْد» (نوح/۲۱؛ بنابر قرائت برخی از قراء سبعه: مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وُلْدُه) نیز استفاده شده است.
🔖جلسه 332 http://yekaye.ir/al-balad-90-3/
@yekaye
🔹لِلذَّكَرِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «ذکر» در اصل در دو معنای مختلف به کار میرود: یکی در معنای جنس نر در مقابل ماده، یا مذکر در مقابل مؤنث (وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى، آل عمران/۳۶) و دیگری در معنای «یاد و حافظه» که نقطه مقابل «غفلت» (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا، کهف/۲۸) و «نسیان» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيت، کهف/۲۴) میباشد.
▫️برخی احتمال دادهاند معنای اول آن هم از معنای دوم گرفته شده به این مناسبت که فرزند پسر بوده که یاد و اسم شخص را زنده نگه می داشته است.
▪️کاربرد این ماده در معنای «جنس نر» با مشتقات: «ذَکَر، ذَكَرَيْنِ، ذُكْران، ذُكُور» بوده است.
🔖جلسه 465 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-19/
@yekaye
🔹الْأُنْثَيَيْنِ
▪️ماده «أنث» و کلمه «أنثی» نقطه مقابل جنس مذکر است (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص144؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص93)
این کلمه در خصوص شمشیری که چندان برنده نباشد (سیف أنیث) و یا زمینی که نرم و هموار باشد (أرض أَنِيثٌ) به کار میرود؛
▫️برخی گفتهاند چون جنس مونث غالبا ضعیفتر از جنس مذکر است، بدین مناسبت در مورد امور ضعیفتر این کلمه به کار رفته؛ و یا در خصوص زمین نرم، از این جهت که آمادگی پرورش گیاه در دل خود را دارد (همان گونه که بدن زن بستر و محیط مناسبی برای شکلگیری نوزاد است) (مفردات ألفاظ القرآن، ص93) و
▫️ در مقابل برخی مساله را از آن سو دیده و بر این باورند که اصل اطلاقش در مورد هر چیز نرم و انعطافپذیر بوده و چون زن نرمخوتر از مرد است این ماده در مورد او رایج شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص156)
▪️اگرچه کلمه «اُنثی» به صورت اسم جنس هم به کار میرود و دلالت بر معنای عام دارد (اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى؛ رعد/8) اما این کلمه هم به صورت تثنیه «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» (نساء/11 و 176) و هم به صورت جمع «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ، أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً» (شوری/49-50) نیز در قرآن کریم به کار رفته است.
📿ماده «أنث» و مشتقات آن 30 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹حَظِّ
▪️ماده «حظظ» دلالت دارد بر نصیب و سهم و بهره (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص14)
▫️برخی توضیح دادهاند که این واژه، نه بر هر گونه نصیبی، بلکه بر نصیب مقدر و معین شده (مفردات ألفاظ القرآن، ص243)
▫️و به تعبیر دیگر، سهم و نصیب مخصوصی که مورد استفاده شخص معین است، (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص248) دلالت دارد.
📿از این ماده فقط کلمه «حظّ» و 7 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹لِأَبَوَيْهِ / أَبَواهُ
▪️ماده «أبو» در اصل دلالت دارد بر تربیت و غذا دادن (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص: 44) چنانکه تعبیر «فلانٌ يَأْبُو اليتيمَ» به این معناست که فلانی به یتیم غذا میدهد (كتاب العين، ج8، ص419) و به همین مناسبت به «پدر» که تربیت و تامین عذای فرزند را عهده دار است، «أب» میگویند: «إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبيراً» (یوسف/۷۸) (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص44)
▫️برخی این ماده را دال بر تربیت، اعم از تربیت مادی و معنوی دانسته اند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص27) و
▫️ برخی بر این باورند که با توجه به این نقشی که پدر در رشد و تربیت فرزند دارد، هرکسی که نقش تربیتیای در قبال شخص ایفا کند، «أب» نامیده میشود و به همین جهت است که این کلمه در مورد پروردگار، معلم، پیامبر، جد و عمو به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص57)
▪️این کلمه غالبا به صورت جمع مکسر (آباء . اُبُوَّة) جمع بسته میشود (كتاب العين، ج8، ص420) که در قرآن کریم فقط حالت اول آن وجود دارد: «آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ» (نساء/11) و درباره اینکه جمع سالم آن به صورت «أبون»، اگر برخی آن را پذیرفتهاند (كتاب العين، ج8، ص420) اما برخی بر این باورند که چنین جمعی در زبان عربی وجود ندارد (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص45).
▪️وقتی شخصی پدرش را مورد خطاب قرار میدهد، حرف «ت» که علامت خطاب است به آن اضافه میشود: «أبت»: «إِذْ قالَ لِأَبيهِ يا أَبَتِ» (مریم/42) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص27)
▪️تعبیر «أبوین» هم به معنای «پدر و مادر» به کار برده میشود: «لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ ... و وَرِثَهُ أَبَواه» (نساء/11) «كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ» (اعراف/27) «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ ... وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْش» (یوسف/99-100) هم به معنای «پدر و پدربزرگ» «أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ؛ یوسف/6) و هم به معنای «پدر و عمو» و (مفردات ألفاظ القرآن، ص57)
📿ماده «أبو» و مشتقات آن 117 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹فلِأُمِّهِ
قبلا بیان شد که
▪️در ماده «امم» هم معنای «اصل» و «مرجع» نهفته است و هم معنای «قصد کردن».
▫️برخی اصل را معنای اصل و مرجع قرار داده و بر این باورند که در زبان عربی هر چیزی که سایر اموری که در پی آن میآید بدان ضمیمه شود «اُمّ» [در فارسی: مام، مادر] خوانده میشود (فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ، طه/۴۰؛ فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ، قارعه/۹)، چنانکه به مکه و هر شهری که شهرهای دیگر حول آن شکل گرفته باشند «أمّ القرى» (انعام/۹۲؛ شوری/۷) گفته میشود و هم به لوح محفوظ که منشأ نزول قرآن است و همه آیات قرآن از آنجا سرچشمه میگیرد «أُمُّ الْكِتاب» (يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب؛ رعد/۳۹) گفته میشود و هم به آیات محکم که متشابهات بدان برمیگردد (َ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتاب؛ آلعمران/۷) (كتاب العين، ج۸، ص۴۲۶)
▫️اما برخی «قصد کردن به نحوی خاص» را محور اصلی این ماده قلمداد کردهاند چنانکه فعل «أمَّ» به معنای «قصد کردن» میباشد (وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرام؛ مائده/۲) و بر این باورند که «اُمّ» نیز بدین جهت به معنای اصل و مرجع به کار میرود که مورد قصد و توجه (= مقصود) واقع میشود؛ و «أمام» هم که به معنای پیش رو و جلو میباشد (بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ؛ قیامة/۵) از این جهت است که سمت جلو سمتی است که همواره مورد توجه شخص میباشد.
▪️«أُمِّيّ» هم به کسی گویند که خواندن و نوشتن نمیداند (وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَ،؛ بقرة/۷۸؛ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ، جمعه/۲)؛ هر چند برخی گفتهاند از این جهت که منسوب است به امتی که آنان اهل نوشتن نبودهاند؛ و برخی هم گفتهاند که اساساً معنای «أمی» (بویژه در آیه الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّیّ …، اعراف/۱۵۷؛ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ، اعراف/۱۵۸) یعنی کسی که در أمالقری زندگی میکند و منسوب به این کلمه است.
🔖جلسه 759 http://yekaye.ir/ya-seen-36-12/
@yekaye
🔹ورِثَهُ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «ورث» به معنای آن است که چیزی از آنِ کسی باشد و [با مرگش] به دیگری منتقل گردد؛ و به همین مناسبت گاه در جایی که انسان چیزی را بدون زحمت تصاحب کند (مثلا در آیه: «لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً: جایز نیست که از زنان به زور ارث ببرید» (نساء/۱۹) ویا چیزی که کاملا آماده و مهیا به کسی واگذار شود (وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها: و این بهشتی است که آن را به ارث بردید؛ زخرف/۷۲) به کار میرود. هرچند، تعبیر «به ارث بردن بهشت» که در قرآن زیاد به کار رفته، شاید از این باب باشد که وراثت حقیقی آن است که انسان بعد از به دست آوردن میراث، دیگر نه زحمتی دارد و نه قرار است در قبال آنچه به ارث برده حساب و کتابی پس دهد.
▪️کاربرد تعبیر «وارث» در مورد خداوند (رَبِّ لا تَذَرْني فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ؛ انبیاء/۸۹) ظاهرا بدین جهت است که او تنها کسی است که مطلقاً باقی و فناناپذیر است و همه امور نهایتا به او برمیگردد.
در دعایی که از پیامبر اکرم نقل شده ایشان میفرمایند: «اللَّهُمَّ مَتِّعْنا بِأَسْماعِنا وَ أَبْصارِنا وَ قُوَّتِنا ما أَحْيَيْتَنا وَ اجْعَلْهُ الْوارِثُ مِنَّا: خدایا ما را از شنواییها و دیدگان و قوتمان مادامی که زنده هستیم بهرهمند ساز و آنها را وارث ما قرار ده.» اینکه آنها را وارث ما قرار ده یعنی ما قبل از اینکه آنها را از دست دهیم، بمیریم.
🔖جلسه ۲۶۱ http://yekaye.ir/al-hegr-15-23/
@yekaye
🔹ديْنٍ
قبلا بیان شد که
▪️اصل ماده «دین»، به معنای نوعی اطاعت و تسلیم شدن و خضوع در مقابل یک برنامه یا مقررات معین است؛ و با این ملاحظه، سه استعمال معروف دارد.
▫️یکی به صورت «دَین» که به معنای بدهی و قرض است (تداینتم بدَین؛ بقره/۲۸۲) که در واقع یک نوع ذلت برای بدهکار میآورد و وی را تحت قوانین خاصی قرار میدهد؛
▫️دوم به معنای «حکم و جزا» است (مالک یوم الدین) از این جهت که یک قوانینی است که شخص مجبور میشود به آن تن دهد؛ و
▫️سومی هم به معنای شریعت و آیین است که در این آیه معنای اول مد نظر است.
🔖جلسه 160 http://yekaye.ir/al-araf-007-51/
@yekaye
🔹لا تَدْرُونَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «دری» (مصدر معروفش: درایه) در اصل به معنای «علم» (آگاه شد و دانست) میباشد.
▪️درباره اینکه «دری» با «علم» چه تفاوتی دارد، دیدگاههای مختلفی ابراز شده است.
▫️برخی گفتهاند تفاوتی ندارند،
▫️برخی اولی را اخص از دومی دانستهاند و
▫️برخی اولی را در جایی دانستهاند که قبلش شکی بوده باشد».
همچنین، برخی بر این باورند که «دری» معرفتی است که با نوعی تدبیر حاصل میشود و
▫️برخی دیگر معتقدند که اتفاقا معرفتی است که با تحصیل و تهیه مقدمات حاصل نمیشود، بلکه از راهی غیر عادی حاصل میشود و
▫️برخی هم این گونه توضیح دادهاند که کلمه «درایه» چون بر وزن «فعاله» است و دلالت بر نوعی شمول و احاطه میکند (همانند کلمه عمامه) پس درایه در مورد شناختی به کار میرود که عالِم از همه وجوه به معلوم علم داشته باشد. البته با توجه به اینکه همگان معترفند که این ماده در مورد خداوند به کار نمیرود، حتی اگر این نظر آخر درست باشد، باز باید حداقل یکی از وجوه قبلی (مانند گذر از فرایند شک، احتیاج به تدبیر، حصول از راهی غیر عادی) نیز در این ماده لحاظ شده باشد.
🔖جلسه 98 http://yekaye.ir/al-qadr-097-02/
@yekaye