یک آیه در روز
958) 📖 وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّه
.
6️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا ... وَ لا تَقْتُلُوا ... إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحیماً؛ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً»
خداوند با اینکه بر بندگان خود مهربان است؛
اما مهربانیاش مانع نمیشود که کسی که از روی عداوت و ظلم حقی را از کسی پایمال کند ویا دست به قتل کسی بزند، عذاب نکند؛
خیر، چنین کسی را حتما عذاب خواهد کرد و این برای خداوند کاری ندارد.
@yekaye
یک آیه در روز
958) 📖 وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّه
.
7️⃣ «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحیماً ... فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً»
تقابل این دو فراز در این دو آیه جای تامل دارد: از طرفی تاکید میکند که خودتان را نکشید که خداوند به شما مهربان است؛ بلافاصله در آیه بعد تذکر میدهد که فکر نکنید این یک مهربانی عاطفی و احساسی محض است؛
خیر همان خدایی که راضی به کشته شدن شما نیست، اگر ببیند که بنا را بر عداوت و ظلم گذاشتهاید شما را به آتش جهنم میسوزاند و هیچ دغدغهای از این بابت نخواهد داشت.
📚(اقتباس از المیزان، ج4، ص321 )
@yekaye
یک آیه در روز
958) 📖 وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّه
.
8️⃣ «وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسیراً»
با اینکه انجام همه کارها برای خداوند یکسان است، و برای او انجام هیچ کاری نسبت به کار دیگر آسانتر یا سختتر نیست، چرا در اینجا فرمود این بر خداوند آسان است؟
🍃الف. از باب مبالغه در تهدید است؛ یعنی بدانید که هیچکس نمیتواند جلوی او را در این کار بگیرد. (مفاتیح الغیب، ج10، ص59)
🍃ب. بنا بر آنچه که در میان ما متعارف است بیان شده است شبیه تعبیر «وَ هُوَ الَّذي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه» (روم/۲۷) (مفاتیح الغیب، ج10، ص59)
🍃ج. ...
@yekaye
959) 📖 إنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَریماً 📖
💢ترجمه
اگر از گناهان کبیرهای که از آن بازتان میدارند کناره گیرید بدیهایتان را از شما محو میکنیم و شما را به جایگاهی ارجمند وارد میکنیم.
سوره نساء (4) آیه 31
1398/8/17
10 ربیعالاول 1441
@yekaye
🔹تَجْتَنِبُوا
قبلا بیان شد که
▪️«اجْتَنَب» از ماده «جنب» است. این ماده در دو معنا به کار میرود:
🔸یکی جَنب و سمت و ناحیه [که در فارسی هم رواج دارد] و
🔸دیگری به معنای «دوری» و فاصله گرفتن؛ و «جُنُب» را هم از همین باب گویند که به خاطر وضعیتی که بر او عارض شده باید از نماز و مسجد و ... اجتناب کند.
▪️شاید تعبیر «کناره» در فارسی بهترین معادل آن باشد که هم بر «پهلو» دلالت میکند و هم در ترکیبهایی مانند «کنارهگیری» بر دوری و فاصله گرفتن.
🔖جلسه 139 http://yekaye.ir/az-zumar-039-17/
@yekaye
🔹كبائِرَ
▪️ماده «کبر» به معنای «بزرگی» و نقطه مقابل «صغر» (کوچکی) میباشد؛ و این دو کلمه متضایف هستند، یعنی همواره در نسبت با دیگری سنجیده میشوند، (مفردات ألفاظ القرآن، ص696)، برخلاف «عظمت» و «حقارت» که درباره خود شیء به خودی خود و صرف نظر از مقایسه آن با چیزی دیگر به کار میروند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص17)
▪️«کِبَر» و بزرگی گاهی از حیث زمان است، و در این مقام به شخص سالخورده و مسن «کبیر» میگویند: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما» (إسراء/23) «وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ» (بقرة/266) «وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَر» (آل عمران/40) «قالَ كَبيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ» (یوسف/80) و البته به هرگونه کسی که به لحاظی از دیگران بزرگتر باشد هم «کبیر» میگویند؛ چنانکه گاه «کبیر» به معنای رئیس به کار میرود: «إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ» (طه/71 و شعراء/49) یا «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ» (احزاب/67) (مفردات ألفاظ القرآن، ص696)
▪️این ماده در باب ثلاثی مجرد وقتی به کار میرود به معنای لازم میباشد؛ که غالبا در معنای بزرگ بودن است که گاه به صورت مجاز در معنای کاری که انجامش سخت و شاق است نیز به کار میرود «أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ في صُدُورِكُم» (اسراء/51) یا «كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» (کهف/5) یا «وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ» (انعام/35) یا «إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي وَ تَذْكيري بِآياتِ اللَّهِ» (یونس/71) یا «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ» (غافر/35 و صف/3) یا «كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ» (شوری/13) و گاه به معنای بزرگ شدن هم به کار میرود: «وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا» (نساء/6)
▪️گفتیم «کبیر» به معنای بزرگ است؛ اما «کبیرة» (جمع آن: کبائر) به صورت اصطلاح به معنای گناهی که عقوبتش عظیم است به کار میرود: «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها» (کهف/49) «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ» (نجم/32) و «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» (نساء/31). و البته تعبیر «کبیرة» به تبع فعل «کَبُرَ» برای کاری که شاق و سخت است نیز به کار میرود «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ» (بقره/45) یا «وَ إِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذينَ هَدَى اللَّهُ» (بقره/143) (مفردات ألفاظ القرآن، ص696)
▪️همچنین کلمه «کُبار» از «کبیر» بلیغتر و کلمه «کُبّار» (وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً؛ نوح/22) از هر دو ابلغ است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص698)
▪️«کبریاء» به معنای خود را از هرگونه تسلیم و انقیاد برتر قرار دادن است، که این امر تنها وصف خداوند است «وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (جاثیه/37) و هرکس دیگری که مدعی آن شود خلاف شان خود رفتار کرده است و لذا این وصف برای خدا مدح و برای انسانها مذموم است: «قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ» (یونس/78) (مفردات ألفاظ القرآن، ص698)
▪️کاربرد این ماده در معنای افعل تفضیل هم به صورت مذکر (إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما، بقره/219؛ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً، انعام/19؛ الْعَذاب الْأَكْبَر، سجده/21 و غاشیه/24؛ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ، توبه/3؛ الْفَزَعُ الْأَكْبَر، انبیاء/103) و هم به صورت مونث (يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى، دخان/16؛ فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى، نازعات/20؛ فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى، نازعات/34؛ الَّذي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى، اعلی/12) بسیار شایع است؛ که جمع «اکبر»، «أکابر»: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها» (أنعام/123)، و جمع «کبری» ، «کُبَر» میباشد: «إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ» (مدثر/35) (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج4، ص142)
@yekaye
👇ادامه👇
ادامه توضیح ماده «کبر»
▪️کاربرد این ماده در دو باب «تفعل» (فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها؛ اعراف/13) و «استفعال» (وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً؛ نوح/7) بسیار شایع است:
▫️باب «تفعّل» برای مطاوعه (قبول یک حالت) به کار میرود، پس «تکبر» به معنای حالت بزرگی به خود گرفتن است؛ و
▫️باب «استفعال» برای طلب کردن یک وضعیت به کار میرود، پس «استکبار» به معنای بزرگی را برای خود طلب کردن است؛
و لذا راغب اصفهانی توضیح داده که:
▫️سه کلمه «کِبر» (إِنْ في صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغيه؛ غافر/56) و «تکبر» (إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ؛ غافر/27) و «استکبار» (اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ؛ فاطر/43) به لحاظ معنایی نزدیک به هم هستند؛ چرا که «کِبر» هم حالتی است که در آن حالت شخص خود را بزرگتر از دیگران میبیند و و استکبار به معنای «بزرگی طلبیدن» و «بزرگی را به خود بستن» است که میتواند در معنای ممدوح (اینکه انسان در طلب بزرگی برآید) و مذموم (اینکه انسان بدون اینکه بزرگ باشد، خود را بزرگ بنمایاند) به کار رود و در قرآن همواره در این معنای دوم به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص696-697).
البته راغب اصفهانی هر یک از تکبر و استکبار را به دو معنای خوب و بد تقسیم کرده است؛ اما ظاهرا این تقسیم به لحاظ معنای کلمه نباشد بلکه به خاطر مصادیق آن است؛ یعنی در مورد خدا چون واقعا خداوند از همه بزرگتر است و بزرگی شایسته وی است، «تکبر» جزء صفات کمالی خداوند قلمداد میشود و در قرآن کریم او «متکبر» معرفی شده است (الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ؛ حشر/23) اما چون غیر خدا هیچکسی بزرگیای از خود ندارد و همه مخلوقات بنده خدایند و جا دارد که در برابر خالقشان تواضع کنند، «تکبر» برای غیر خدا یک نقصیه محسوب میشود (زیرا نوعی دروغ است: کسی که واقعا بزرگ نیست، خود را بزرگ مینمایاند) و تکبرورزی در مورد غیر خداوند مذمت شده است: «ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ» (زمر72 و غافر/86)
▪️البته این ماده در ابواب دیگر هم به کار رفته است؛ از جمله
▫️در باب «تفعیل» (لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ، بقره/185 و حج/37؛ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً، اسراء/111؛ وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ، مدثر/3) و
▫️ باب «افعال» (فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ، یوسف/31) که در هر دو به معنای بزرگ دیدن، بزرگ شمردن و بزرگ داشتن کس ویا چیزی است.
(مفردات ألفاظ القرآن، ص698)
▪️ماده «کبر» به لحاظ معنایی به مادههای «عظم» و جلل» و «هیب» نزدیک است؛ در تفاوت اینها گفتهاند:
🔸«کبیر» در مقام مقایسه به دیگری است؛
🔸اما «عظیم» به بزرگیِ بهخودی خود (فی نفسه) توجه میشود (مانند عظیمالشأن) [البته در زبان فارسی برای هر دو از کلمه «بزرگ» استفاده میکنیم]؛
🔸و «جلیل» (یا أجلّ) عظمتی است که حمد و ثنای مخاطب را برمیانگیزد؛
🔸و «هیبت» در جایی است که عظمت شخص در مخاطب خود اثری میگذارد که امکان هرگونه هجوم و تعرضی را از جانب مخاطب منتفی میسازد. (الفروق فی اللغة، ص177-178)
📿ماده «کبر» و مشتقات آن 161 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
📖اختلاف قرائت
▪️عموما این کلمه را به همین صورت جمع (کبائر) قرائت کردهاند
▪️ اما در برخی قرائات غیرمشهور (سعید بن جبیر و مجاهد و ابن عباس و ابن مسعود) به صورت مفرد مذکر (کبیر) قرائت شده که در این صورت اسم جنس است.
📚معجم القراءات، ج2، ص58
@yekaye
🔹ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ
قبلا بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که ماده «نهی» در اصل در دو معنا به کار رفته است:
▫️ یکی در معنای «پایان و به نهایت رسیدن»، و
▫️ دوم در معنای «بازداشتن و مانع شدن».
▪️ اما عموم اهل لغت، تنها یک اصل برای این ماده معتقدند هرچند در اینکه کدام از این دو معنا اصل است، اختلاف دارند. برخی اصل را در معنای اول (پایان و نهایت کار) دانسته و گفتهاند و گفتهاند معنای «بازداشتن» از این جهت است که وقتی «نهی» می کنید و مخاطب نهی را میپذیرد و بازمیایستد، در حقیقت، آنجا را پایان کار خود قرار داده است؛ اما برخی اصل را معنای دوم (بازداشتن) دانسته و گفتهاند که «پذیرش نهی» (= انتهاء) بر دو قسم است: یکی اختیاری و دوم طبیعی؛ و در مورد دوم، هر چیزی را بخواهند بازدارند، آن نقطه بازداشتن آن، نهایت آن محسوب میشود و لذا به آن «انتها» و «نهایت» گفتهاند.
▪️همچنین به عقل «نُهیة» گفته میشود از این جهت که انسان را از ورود در بدیها بازمیدارد، که جمع آن، «نُهی» میباشد: «أُولِی النُّهى؛ طه/54 و 128)
🔖جلسه 361 http://yekaye.ir/al-alaq-96-15/
@yekaye
🔹نُكَفِّرْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «کفر» در اصل دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن میکند؛
▫️به کشاورز »کافر» گفته میشود چون دانه را در دل خاک مخفی میکند و
▫️ «کفاره» هم کفاره است چون گناه را میپوشاند
▫️«تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را میپوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده (در مقابل حبط که در مورد نابود شدن کارهای خوب است)
[البته در زبان فارسی، حکم کردن به کفر شخص دیگری را «تکفیر» میگوییم که در زبان عربی تعبیر «إکفار» بدین معناست.]؛
▫️ کفر، هم در نقظه مقابل ایمان به کار میرود زیرا «حق را میپوشاند» و هم در نقطه مقابل «شکر» و به معنای «ناسپاسی» به کار میرود زیرا نعمت را میپوشاند.
🔖جلسه 205 http://www.yekaye.ir/al-furqan-025-50/
📖اختلاف قرائت
▪️در اغلب قرائات مشهور به صورت متکلم معظم لنفسه (نُکَفِّر) قرائت شده است؛
▪️اما در برخی روایات غیرمشهور مانند روایت مفضل از عاصم (قاری کوفه)؛ ویا روایت لؤلؤی و خارجه از ابوعمرو (قاری بصره) و مطوعی (از قرائات اربعه عشر) و نیز قرائت ابوزید و خلیل به صورت مفرد مذکر (یُکَفِّر) قرائت شده است یعنی «یکفر الله عنکم».
📚معجم القراءات، ج2، ص58
@yekaye