eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
. 4️⃣ «فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ» درست است که خداوند انسان‌ها را سه دسته کرد و «سابقون» و مقربان را حتی از اصحاب یمین متمایز نمود و حساب ویژه‌ای برای آنان باز کرد؛ اما تذکر داد که جایگاه اینان هم در «بهشت‌های پرنعمت» است؛ تا مبادا کسی توهم کند که این تقرب آنان را به سرای دیگری وارد می‌کند. در واقع، درست است که بهشت خودش مراتب دارد؛ اما فوق بهشت دیگر خبری نیست. (مجمع البيان، ج‏9، ص325 ) @yekaye
. 5️⃣ «فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ» مقام قرب خداوند بالاتر از هر پاداشی است: ابتدا فرمود: آنان مقرّب درگاه ما هستند، سپس فرمود: در باغ‏هاى بهشتى قرار مى‏گيرند. (اقتباس از تفسير نور، ج‏9، ص421 ) @yekaye
. 6️⃣ «فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ» «جنت نعیم» ظاهرا مقام بسیار بالایی است که حضرت ابراهیم از خدا می‌خواهد که وی را از وارثان جنت نعیم قرار دهد (وَ اجْعَلْني‏ مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ؛ شعراء/85) و تنها کسانی که بهره بالایی از ایمان و عمل صالح داشته (یونس/9؛ حج/56؛ لقمان/8) و در واقع، اهل ایمان و تقوا باشند (مائده/65) سزاوار است که به ورود در آن طمع داشته باشند؛ نه هرکافر هوسرانی (أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعيمٍ؛ معارج/38). اما نکته جالب اینکه اگرچه خداوند به مومنان و متقین وعده ورود در جنت نعیم را داده: ▫️و لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ، مائده/65؛ ▫️ إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ في‏ جَنَّاتِ النَّعيمِ، یونس/9؛ ▫️ الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في‏ جَنَّاتِ النَّعيمِ، حج/56؛ ▫️ إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعيمِ؛ لقمان/8 اما اگر در تعابیری که برای آنان آورده دقت شود، معلوم می‌شود که اگرچه مومنان و متقین هم‌اکنون می توانند در بهشتها و نعمتها باشند (إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ جَنَّاتٍ وَ نَعيمٍ؛ طور/17) اما خود «جنات نعیم» در قیامت برایشان آماده شده (یونس/9، حج/56 و لقمان//8) و در قیامت وارد آن می‌شوند (مائده/65). 🤔برخلاف مقربان (واقعه/12) و مخلَصان (صافات/43)، که تنها گروه‌هایی هستند که همینجا در موردشان گفته شده که «در جنات نعیم‌اند» (فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ). @yekaye
. 7️⃣ «فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ» نه‌تنها در اینجا «جنات» را جمع، و در پایان سوره مفرد آورد و فرمود «فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» (واقعه/89) (که درتدبر 2 بدان اشاره شد)، بلکه در اینجا نعیم را معرفه آورد، اما در پایان همین سوره، در خصوص همین «السابقون»، نعیم را نکره آورد. چرا؟ 🍃الف. یک تحلیل لفظی‌اش این است که در اینجا «سابقون» و «مقربون» به خاطر اینکه «الـ» استغراق دارند، در موضع معرفه قرار گرفته‌اند، اما در آنجا با تعبیر « مِنَ الْمُقَرَّبِينَ: شخصی از این مقربان» عملا نکره بودن بارزتر است، و از این رو، آنجا هم نکره آورد. البته این لزوما یک قاعده نیست؛ چنانکه در موارد متعددی داریم که «المتقین» با «الـ» آمده ولی «جناتٍ» نکره است، مانند «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ» (ذاريات/15) و «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» (قمر/54) (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص390-391 ) 🍃ب. یک تحلیل دیگر این است که مراتب بهشت فراوان است و مومنان و تقواپیشگان متفاوتند؛ پس برای عموم متقین تعبیر نکره می‌آورد زیرا معلوم نیست که جای هرکس کجاست؛ اما چون مقربان گروه خاصی از مومنان و تقواپیشگان‌اند که برترین و نهایی‌ترین جایگاه را دارند، پس جایگاه عموم آنها معلوم است (بالاترین مرتبه)، اما باز جای تک تک آنها به خاطر اختلاف مراتبی که با هم دارند معلوم نیست؛ لذا اینجا که درباره همه‌شان است معرفه، و در آیه 89 در خصوص تک‌تک آنها نکره آورد. (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص391 ) چیزی که شاید بتواند موید این تحلیل باشد آن است که حضرت ابراهیم ع – که شخص کاملا معین است- در دعایش تعبیر معرفه می‌آورد و می‌فرماید «وَ اجْعَلْني‏ مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ» (شعراء/85)؛ اما از آن سو، قابل مناقشه هم هست زیرا در موراد دیگری داریم که در خصوص تقواپیشگان و عموم مومنان تعبیر «جنات النعیم» را آورده است؛ مانند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ» (مائده/65) یا: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ في‏ جَنَّاتِ النَّعيمِ» (یونس/9) یا «الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في‏ جَنَّاتِ النَّعيمِ» (حج/56) یا «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعيمِ» (لقمان/8). 🍃ج. با توجه به اینکه هم «الـ» و هم تنوین کاربردهای دیگری غیر از نشان دادن معرفه و نکره دارند، شاید اساساً نباید این «الـ» و تنوین را در اینجا علامت معرفه و نکره بگیریم؛ بدین بیان که در اینجا آوردن کلمه «النعیم» برای اشاره به نعمتِ خیلی خاص ، و یا برای اشاره به مطلق نعمت است (بهشتی که مطلق نعمتها در آن است)؛ اما کلمه «نعیمٍ» در پایان سوره، برای دلالت بر عظمت و بزرگیِ غیرقابل تصور این نعمت باشد. 🍃د. ... @yekaye
. 8️⃣ «فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ» 📜حکایت📜 اصبغ بن نباته می‌گوید: نزد امیرالمومنین ع نشسته بودم که در حال قضاوت بین مردم بود که گروهی آمدند که همراهشان یک فرد سیاه‌پوستی بود که دستانش را بسته بودند و گفتند: یا امیرالمومنین! این دزد است. حضرت فرمود: ای فلانی! آیا دزدی کرده‌ای؟! گفت: بله، یا امیرالمومنین! فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! اگر دوباره بگویی دستت را قطع می‌کنم؛ آیا دزدی کرده‌ای؟! گفت: بله. فرمود: وای بر تو! چه می‌گویی؟! آیا دزدی کرده‌ای؟! گفت: بله! اینجا بود که حضرت فرمود دستش را قطع کنید، چون [با این اعترافی که کرد] قطع دست وی لازم شد. پس دست راستش قطع شد و آن را با دست چپ گرفت و خون می‌چکید؛ شخصی به نام ابن الکواء (که از سران خوارج بود) به سراغش آمد و گفت: ای سیاه‌پوست! چه کسی دستت را قطع کرد؟ گفت: دستم را سرورم امیرمومنان قطع کرد، پیشوای سفیدرویان نشان‌دار، نزدیکترین ترین فرد به انبیاء، سررو اوصیاء، امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب، امام هدایت، همسر فاطمه زهرا س دختر محمد مصطفی ص، پدر حسن و حسین برگزیده و مورد رضایت، سبقت‌گیرنده به بهشت‌های نعیم، درهم‌کوبنده پهلوانان میدان جنگ، انتقام‌گیرنده از جهالت‌پیشگان، آن پاک‌کننده پاک‌کنندگی، نگهبان بلندمرتبه، فرزند هاشم قمقام [بسیار بخشنده]، پسرعموی رسول الله، امام راه رشد و كمال، گوينده گفتار راستين و صواب، شجاع مكى، سرور با وفایی که وفا فقط اوست؛ تنومند پیشانی‌بلند، امینی از خاندان حامیم و طاها و یاسین و حامیم و خوش‌یمنی‌ها، جای‌گیرنده در حرمین، نمازگذارنده به قبلتین [= دوقبله] خاتم اوصیاء و وصی خاتم الانبیاء، شیر ژیان و قهرمان شیران، تایید شده‌ی جبرئیل، یاری‌شده‌ی میکائیل، آشکارکننده دستورات رب العالمین، خاموش‌کننده آتش آتش‌افروزان، و بهترین کسی که از جمیع قریش برآمد، همان که جنودی از آسمان او را در برگرفته است، علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، به رغم بدخواهان، مولای همه آفریدگان. اینجا بود که ابن الکواء با تعجب گفت: وای بر تو ای سیاه! دستت را قطع کرده و او را چنین ثنا می‌گویی؟! گفت: چگونه او را ثنا نگویم در حالی که محبت او با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده دستم را قطع نکرد! ابن کواء بر امیرالمومنین ع وارد شد و گفت: آقاجان! چیز عجیبی دیدم! فرمود: چه دیدی؟ گفت: با فرد سیاه‌پوستی مواجه شدم که دست راستش قطع شده بود و آن را به دست چپ گرفته بود و از دستش خون می‌چکید، به او گفتم: ای سیاه! چه کسی دستت را قطع کرد؛ گفت سرورم امیرالمومنین ... ؛ و مطالبی که او گفته بود را بازگو کرد. به او گفتم: وای بر تو ای سیاه! دستت را قطع کرده و او را چنین ثنا می‌گویی؟! گفت: چگونه او را ثنا نگویم در حالی که محبت او با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده دستم را قطع نکرد! پس امیرالمومنین ع رو به فرزندش امام حسن ع کرد و فرمود:‌برو و آن عموی سیاه‌پوستت را بیاور. امام حسن ع به دنبال وی رفت و او را در مکانی که به آن «کِندَة» می گفتند پیدا کرد و نزد امیرالمومنین ع آورد. حضرت به او فرمود: فلانی! من دستت را بریدم و تو این گونه مرا ثنا می‌گویی؟ گفت: یا امیرالمومنین! چگونه تو را ثنا نگویم در حالی که محبتت با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده وموجب نجات من از عذاب آخرت می‌شود، دستم را قطع نکردی! فرمود: دستت را جلو باور! پس او دستش را آورد و حضرت آن را از وی گرفت و در جایی که قطع کرده بود قرار داد و با ردایش آن را پوشاند و برخاست و نمازی گذارد و دعاهایی کرد و فقط آخر دعایش را شنیدیم که گفت: آمین. سپس ردا را بلند کرد و فرمود: ای رگها همان گونه که قبلا بودید منضبط و متصل شوید. پس آن سیاه‌پوست برخاست در حالی که می‌گفت: ایمان آوردم به خدا و به محمد رسول الله ص و به علی‌ای که دست بریده را بعد از اینکه از جایش جدا شده بود برگرداند؛ سپس به پای حضرت افتاد و گفت: پدر و مادرم به فدایت ای وارث علم نبوت. 📚الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص172-173؛ 📚الروضة في فضائل أمير المؤمنين ع (لابن شاذان القمي)، ص224-227 📚شهید مطهری خلاصه این حکایت را در کتاب جاذبه و دافعه علی ع (ص44-45)؛ و 📚 سید بن طاوس سخنان وی را با طول و تفصیل بسیار زیادتری در «التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين» (ص610-613) آورده است. 👇متن اصل حکایت فوق👇 @yekaye
متن اصل حکایت فوق ☀️ بالْإِسْنَادِ- يَرْفَعُهُ- إِلَى الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ يَقْضِي بَيْنَ النَّاسِ، إِذْ أَقْبَلَ جَمَاعَةٌ مَعَهُمْ أَسْوَدُ مَشْدُودُ الْأَكْتَافِ. فَقَالُوا: هَذَا سَارِقٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: يَا أَسْوَدُ، سَرَقْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ، فَإِنْ قُلْتَهَا ثَانِيَةً، قُطِعَتْ يَدُكَ، سَرَقْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: يَا وَيْلَكَ، مَا ذَا تَقُولُ، سَرَقْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ، قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: اقْطَعُوا يَدَهُ، وَجَبَ عَلَيْهِ الْقَطْعُ. قَالَ: فَقُطِعَتْ يَمِينُهُ، فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ هِيَ تَقْطُرُ دَماً، فَاسْتَقْبَلَهُ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: ابْنُ الْكَوَّاءِ فَقَالَ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ. قَالَ: قَطَعَ يَمِينِي سَيِّدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، وَ الْأَوْلَى بِالنَّبِيِّينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ، أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِمَامُ الْهُدَى وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى، أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ الْمُخْتَارُ وَ الْمُرْتَضَى، السَّابِقُ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ، مُصَادِمُ الْأَبْطَالِ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الْجُهَّالِ، زَكِيُّ الزَّكَاةِ، مَنِيعُ الصِّيَانَةِ، ابْنُ هَاشِمٍ الْقَمْقَامُ ابْنُ عَمِّ الرَّسُولِ. الْإِمَامُ الْهَادِي لِلرَّشَادِ، وَ النَّاطِقُ بِالسَّدَادِ، شُجَاعٌ كَمِيٌّ [مکّی]، جَحْجَاحٌّ وَفِيٌّ فَهُوَ الْوَفِيُّ، بَطِينٌ أَنْزَعُ، أَمِينٌ، مِنْ آلِ حم وَ طه وَ يس وَ حم وَ الْمَيَامِينِ، مُحِلُّ الْحَرَمَيْنِ، وَ مُصَلِّي الْقِبْلَتَيْنِ، خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ، وَ وَصِيُّ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ، الْقَسْوَرَةُ الْهُمَامُ وَ الْبَطَلُ الضِّرْغَامُ الْمُؤَيَّدُ بِجَبْرَئِيلَ، الْمَنْصُورُ بِمِيكَائِيلَ، الْمُبَيِّنُ فَرْضَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، الْمُطْفِئُ نِيرَانَ الْمُوقِدِينَ، وَ خَيْرُ مَنْ نَشَأَ مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ، الْمَحْفُوفُ بِجُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى رَغْمِ أَنْفِ الرَّاغِمِينَ، مَوْلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ. قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ لَهُ ابْنُ الْكَوَّاءِ: وَيْلَكَ يَا أَسْوَدُ، قَطَعَ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيْهِ هَذَا الثَّنَاءَ كُلَّهُ؟! قَالَ: وَ كَيْفَ لَا أُثْنِي عَلَيْهِ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّهُ لَحْمِي وَ دَمِي وَ اللَّهِ مَا قَطَعَهَا إِلَّا بِحَقٍّ أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيَّ. قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي، رَأَيْتُ عَجَباً! قَالَ: وَ مَا رَأَيْتَ؟ قَالَ: صَادَفْتُ أَسْوَدَ وَ قَدْ قُطِعَتْ يَمِينُهُ، فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ يَدُهُ تَقْطُرُ دَماً فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ؟ فَقَالَ: سَيِّدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ أَعَدْتُ عَلَيْهِ الْقَوْلَ وَ قُلْتُ لَهُ: يَا وَيْلَكَ قَطَعَ يَمِينَكَ، وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيْهِ هَذَا الثَّنَاءَ كُلَّهُ؟! قَالَ لِي: مَا لِي لَا أُثْنِي عَلَيْهِ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّهُ لَحْمِي وَ دَمِي، وَ اللَّهِ مَا قَطَعَهَا إِلَّا بِحَقٍّ أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيَّ. قَالَ: فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى وَلَدِهِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قَالَ لَهُ: قُمْ هَاتِ عَمَّكَ الْأَسْوَدَ، قَالَ: فَخَرَجَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي طَلَبِهِ، فَوَجَدَهُ فِي مَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ: كِنْدَةُ. فَجَاءَ بِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَالَ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، قَطَعْتُ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيَّ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، مَا لِي لَا أُثْنِي عَلَيْكَ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّكَ لَحْمِي وَ دَمِي، وَ اللَّهِ مَا قَطَعْتَهَا إِلَّا بِحَقٍّ عَلَيَّ مِمَّا يُنْجِينِي مِنْ عِقَابِ الْآخِرَةِ. 👇ادامه متن حکایت👇 @yekaye
ادامه متن حکایت فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: هَاتِ يَدَكَ، فَنَاوَلَهُ إِيَّاهَا فَأَخَذَهَا وَ وَضَعَهَا فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي قُطِعَتْ مِنْهُ، ثُمَّ غَطَّاهَا بِرِدَائِهِ، وَ قَامَ يُصَلِّي عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ لَمْ تُرَدَّ، وَ سَمِعْنَاهُ يَقُولُ آخِرَ دُعَائِهِ: آمِينَ. ثُمَّ شَالَ الرِّدَاءَ ثُمَّ قَالَ: انْضَبِطِي كَمَا كُنْتِ أَيَّتُهَا الْعُرُوقُ وَ اتَّصِلِي. قَالَ: فَقَامَ الْأَسْوَدُ، وَ هُوَ يَقُولُ: آمَنْتُ بِاللَّهِ، وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ، وَ بِعَلِيٍّ الَّذِي رَدَّ الْيَدَ الْقَطْعَاءَ بَعْدَ تَخْلِيَتِهَا مِنَ الزَّنْدِ ثُمَّ انْكَبَّ عَلَى قَدَمَيْهِ وَ قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا وَارِثَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ 📚الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص172-173؛ 📚الروضة في فضائل أمير المؤمنين ع (لابن شاذان القمي)، ص224-227 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
980) 📖 ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلینَ 📖 ترجمه 💢پاره‌ای [از آنان] از اولین‌ها [هستند]؛ سوره واقعه (56) آیه13 1399/1/6 30 رجب 1441 @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹ثُلَّةٌ 🔸با توجه به رایج بودن دو تعبیر «ثُلَّة» (به معنای جماعت) و «ثُلَّ عَرْشُه» (برای اشاره به زایل شدن قوام امر یک مفر) از ماده «ثلل» (كتاب العين، ج‏8، ص216)، ▪️ برخی بر این باورند که این ماده در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد: ▫️یکی جمع شدن، چنانکه «ثَلَّة»‌ به گله گوسفندان؛ و «ثُلَّة» به جماعتی از انسانها گفته می‌شود؛ [و به مجموعه‌ای از پشم و مو و کرک «ثَلَّة» گویند، وقتی که با هم جمع شوند، وگرنه بتنهایی به هیچ کدام ثله گفته نمی‌شود (المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص127)] ▫️و معنای دوم سقوط و انهدام و خوار شدن است، چنانکه تعبیر «ثَلْلتُ البيتَ» به معنای خانه را منهدم کردم است؛ و یا «ثُلَّ عَرْشُه» به معنای بد شدن اوضاع و احوال پادشاهی وسرنگونی تاج و تخت است و «ثلَّة» به معنای خاک چاه (تراب البئر) نیز ظاهرا از همین معنا می‌باشد. (معجم مقاييس اللغه، ج‏1، ص368-369) 🔸اما اغلب اهل لغت کوشیده‌اند این دو را به یک معنا برگردانند؛ ▪️برخی اصل معنا را قطع و تکه شدن دانسته، و گفته‌اند «ثُلَّ عَرْشُه» در جایی بوده که سلطنت شخص با سرنگونی تاج و تختش، قطع می‌شده؛ و«ثُلَّة» به معنای جماعت هم به معنای «قطعه» (=پاره‌ای از انسانها) است. (مجمع البیان، ج‏9، ص323 ) ▫️ شبیه این موضع، نظر کسانی است که بر این باورند که اصل «ثَلَّة» یک قطعه جمع شده از پشم است که به اعتبار همین جمع شدنش به جماعت «ثُلَّة» گویند؛ و در «ثُلَّ عرشه» نیز مقصود آن است که قسمتی از کرسی سلطنت واژگون شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص175-176) ▫️به تعبیر دیگر، جماعتی‌اند که در یک امر رانده (مندفع) می‌شوند؛ چنانکه که در خصوص دیواری که پایین‌اش را تخریب می‌کنند تا بتمامه فروبریزد می‌‌گویند «ثللت الحائط»، و به این مناسبت درباره هر امر شری به کار رفته و «ثل عرشه» نیز از همین‌جا اخد شده است تا حدی که برخی «ثلل» را به معنای هلاکت قلمداد کرده‌اند. (الفروق في اللغة، ص271-272 ) ▪️برخی اصل این ماده را زایل شدن تشخص و الغای خصوصیات شخصی دانسته‌اند، چنانکه در انهدام خانه نیز با زوال آن مواجهیم؛ و تطبیقش بر جماعت از این باب است که در این جماعت تعینات شخصی و دنیوی‌شان زایل می‌گردد؛ بویژه که قرآن این را فقط در خصوص سابقون و اصحاب یمین به کار برد. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص28-29 ) ▪️برخی هم توضیح داده‌اند که معنای محوری این ماده آن است که اشیای خُرد و متنوعی که متمایز ویا اینکه در اصل منفصل از یکدیگر بوده‌اند کنار هم جمع شوند؛ چنانکه به پشمی که همراه مو انباشته شود «ثلة» گفته می شود و کاربردش در خصوص انهدام خانه و عرش هم همان جدایی‌ای است که آن را به وضعیت درهم‌ریخته‌ای تبدیل می‌کند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص248) 🔸اینکه آیا کلمه «ثلة» ‌بر چه مقدار از جماعت دلالت دارد، ▪️ برخی بر این باورند که «ثَلَّة»‌ که برای گله گوسفندان به کار می‌رود، مقصود تعدادی است که زیاد نباشد؛ اما «ثُلَّة» که برای جماعت انسانها به کار می‌رود دلالت بر جمعیت زیاد دارد (كتاب العين، ج‏8، ص216 ) ▪️ اما برخی گفته‌اند که از جهت تعداد فرقی نمی‌کند و فقط در اطلاقش بر گوسفند و انسان متفاوت است (أساس البلاغة، ص75 ) «ثَلَّة»‌ برای مطلق گله گوسفندان به کار می‌رود کم باشد یا زیاد؛ و حتی نقل کرده‌اند که برخی بر این باورند که بر تعداد زیاد گوسفند هم به کار می‌رود؛ و البته تاکید دارند که برای گوسفندان به کار می‌رود نه برای بزها؛ مگر اینکه گله‌ای باشد که در آن هم بز و هم گوسفند باشد (المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص127 ) 🔸 برخی کلمات عربی‌ای که برای اشاره به یک جماعت به کار برده می‌شود را از کم به زیاد این گونه رده‌بندی کرده‌اند: اول: نَفَر و رَهْط و لُمَّة و شِرْذِمَة؛ سپس: قَبِيل و عُصْبَة وَ طائِفة؛ سپس: ثُبَة و ثُلَّة؛ سپس: فَوْج و فِرْقَة؛ سپس: حِزْب و زُمْرَة و زُجْلَة؛ سپس: فِئَام و حَزِيق و قِبْص و جِيل. 📚(فقه اللغة، ص246 ) 📿از ماده «ثلل» تنها همین کلمه «ثُلّة» 3 بار و تنها در همین سوره آمده است. @yekaye
🔹الْأَوَّلینَ کلمه «أوَّل» و اینکه واقعا ماده اصلی این کلمه، و معنای عمیق آن چیست، از کلمات بحث‌انگیز است. اهم بحث‌هایی که در زمینه این ماده مطرح شده این است که: ♦️الف. از ماده «أول» یا «وول» یا «وأل»؛ و وزن «أفعل» یا «فعَّل» یا «فوعل» ▫️با اینکه دو قول اصلی بصریون و کوفیون، «وول» و «وأل» بوده، و این دیدگاه که ممکن است اصل این ماده از «أول» باشد در میان قدما به عنوان یک قول ضعیف مطرح شده (به نقل از قرطبی در الجامع لأحكام القرآن، ج‏1، ص333-334 )، ▫️اما با کمال تعجب شاهدیم که بزرگانی مثل خلیل و ابن‌فارس دو قول اصلی را این می‌دانند که یا از ماده «أول» (بر وزن «فَعَّل») است یا از ماده «وول» (بر وزن «أفعل»)، و هردو (و به تبع آنان، اغلب لغویون) آن را ذیل ماده «أول» بحث کرده‌اند (كتاب العين، ج‏8، ص368 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص158 )؛ ▫️درباره وزن آن هم معروفترین قول این است که بر وزن «أفعل» (و به معنای افعل تفضیل) باشد به خاطر اینکه کاربردش در زبان عربی به صورت تفضیلی بسیار رایج است (هذا اول منک: این اول از تو است) روح المعاني، ج‏1، ص246)؛ اما برخی آن را بر وزن «فعَّل» یا «فوعل» هم دانسته‌اند؛ اما تفصیل مطلب: 🔸1. نظر سیبویه و بصریون این بوده است که اصل این کلمه از ماده «وول» و بر وزن «أفعل» می‌باشد؛ و فعلی از این ماده وجود ندارد (زیرا در زبان عرب از ماده‌ای که هم فاءالفعل و هم عین‌الفعلش «و» باشد فعل ساخته نشده است و علت اینکه به صورت «اواول» جمع بسته نشده این است که آمدن دو واو که بین آنها الف باشد ثقیل است. (به نقل از قرطبی در الجامع لأحكام القرآن، ج‏1، ص333-334 ؛ و نیز آلوسی در روح المعاني، ج‏1، ص246 ). در کتب اهل لغتی که اکنون در دست ماست، در حدی که جستجو شد فقط ابن سیده همین موضع را دارد که او درباره این ماده بحثی نکرده و صرفا به همین که «اول» به معنای «متقدم» است بسنده نموده است (المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص400) البته در میان معاصران حسن جبل نیز همین موضع را دارد و معتقد است معنای محوری این ماده آن است که چیزی در ابتدا و سابق بر تمام اموری که از جنس او هستند باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم؛ ص1946)‌ ▪️در قدما (دریدی) قولی مطرح شده که اصل این کلمه از ماده «وول» ولی بر وزن «فوعل» می‌باشد که واو اول به همزه قلب شده (الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج‏1، ص334 ؛ آلوسی در روح المعاني، ج‏1، ص246 ). 🔺اینان موید خود را آن گرفته‌اند که مونث این کلمه به صورت «أؤّلة» هم وجود دارد. (به نقل از مصباح المنير، ج‏2، ص30 ) 🔸2. نظر کوفیون این بوده که اصل این کلمه از ماده «وأل» (به معنای پناه بردن) و بر وزن «أفعل» می‌باشد و در اصل به صورت «أوأل» بوده سپس همزه دوم تخفیف یافته و به واو تبدیل و در واو قبلی ادغام شده است. (الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج‏1، ص333-334 ) در کتب اهل لغتی که اکنون در دست ماست، جوهری مهم ترین کسی است که به صراحت آن را از ماده «وأل» (بر وزن «أفعل») می‌دانند که همزه دوم در واو ادغام شده است. ضمنا وی فعل این ماده را «وئلَ یئل» دانسته، ولی کلماتی مثل «مَوْئِل» را از این ماده (ونه از ماده آل یؤول، که در قول بعدی اشاره خواهد شد) قلمداد کرده‌اند. (الصحاح، ج‏5، ص1838)‌ 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه توضیح کلمه اولین (فراز دوم) 🔸3. بسیاری ار اهل لغت اصل آن را از ماده «أول» دانسته‌اند؛ آنگاه برای اینکه معلوم شود که معنای این ماده چیست این مساله مطرح شده این است که آیا فعل «آلَ یؤول» و نیز کلمه «تأویل» نیز از همین ماده است یا خیر؟ ▪️خلیل «آلَ یؤول» را از ماده «أیل» می‌داند که به معنای رجوع کردن است؛ و «مَوْئِل» (پناهگاه) و مآل (بازگشتگاه) را هم از همین ماده می‌شمرد ‏و جه تسمیه کلمه بزکوهی نر به «أَیِّل» (جمع آن: «أَيَائِل»‏) را این می‌داند که به کو‌هها برمی‌گردد و پناه می‌برد تا در امان بماند (كتاب العين، ج‏8، ص358-359)؛ و کلمه «أوُل» را از ماده «أول» به حساب آورده و دو کلمه «تأویل» و «تأوّل» را نیز ذیل ماده «أول» می‌آورد و بدون اینکه ربط این کلمات با کلمه «أوّل» را توضیح دهد صرفا اشاره می‌کند که این دو کلمه به معنای تفسیر کلامی است که در معنایش اختلاف است. (كتاب العين، ج‏8، ص369) که البته شاید با راغب اصفهانی (که درباره خاستگاه کلمه «أول» از خلیل تبعیت می‌کند، و «أوّل» را به معنای چیزی که دیگری بر آن مترتب می‌شود دانسته، و «تأویل» را به معنای رجوع به اصل معرفی نموده است ربط این دو معلوم شود. 🤔البته نحوه بحث راغب اصفهانی در این مساله عجیب است؛ وی با اینکه درباره خاستگاه کلمه «أوّل» از خلیل تبعیت می‌کند (و صریحا آن را از ماده همزه و واو و لام می‌شمرد)، اما این بحث را بین دو مدخل «أیک» و «أیم» قرار داده، که گویی ماده این کلمه را «أیل» دانسته است؛ ضمنا قبل از اینکه وارد کلمه «أوّل» شود، کلمه «تأویل» را بحث کرده؛ آن هم در ادامه بحث از کلمه «آل»، و عجیب‌تر از همه اینکه «آل» را هم تصغیر از «اهل» دانسته است، با این حال آن را در این محل (که علی‌القاعده باید ماده «أیل» بحث شود) بحث کرده، نه ذیل ماده «أهل»! (مفردات ألفاظ القرآن، ص98-100) ▪️اما ابن‌فارس، با اینکه به توضیحات خلیل در «آل یؤول» ارجاع می دهد، اما هم کلمه «أوّل» و هم «آلَ یؤول» را ذیل ماده «أول» می‌آورد، با این توضیح که معتقد است این ماده در اصل دو معنا دارد: یکی معنای «ابتدا» که کلمه «أوّل» بهترین مصداقش است؛ و دیگری معنای «انتها» که «آلَ یؤول» (به معنای رجوع کردن)، مهمترین مصداقش می‌باشد؛ و توضیح می‌دهد «تأویلِ» هر چیزی به معنای «عاقبت آن چیز که وی بدان رجوع می‌کند» می‌باشد؛ چنانکه در آیه شریفه «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ‏» نیز اشاره دارد به آنچه که در وقت برانگیخته شدن آنان در قیامت بدان رجوع می‌شود. (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص۱۵۸-۱۶۲) در این میان علامه طباطبایی توضیح داده‌اند که تأویل، نه هرگونه رجوع و بازگشتی، بلکه بازگشت به حقیقت اصیل خود می‌باشد (المیزان، ج۳، ص۲۵-۲۸) با این ملاحظه، گویی در «تأویل» مفهوم ابتدا و انتها با هم جمع شده؛ یعنی جایی است که چیزی نهایتا به اصل و ابتدای حقیقی خود برمی‌گردد. ▪️مرحوم مصطفوی هم بر این باور است که اصل ماده «أول» تقدم است به نحوی که امر دیگری بر آن مترتب شود؛ و «تأویل» هم چیزی را متقدم قرار دادن است به نحوی که امر دیگری بر آن مترتب گردد؛ و موید این معنا را این می‌داند که غالبا این ماده در مقابل ماده «أخر» به کار می‌رود (مانند: عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا، مائده/114؛ قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُم، اعراف/38؛ فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى،‏نجم/25؛ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ، واقعه/49؛ وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏، ضحی/4) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص175 ) ▪️حسن جبل هم که ظاهرا در اینکه «أوّل» را از ماده «وول» بداند یا از ماده «أول» اندکی تردید دارد، درباره ماده «أول» بر این باور است که معنای محوری این ماده حقیقت شیء است که این شیء از آن حاصل آمده، یعنی اصل و اساس هرچیزی، که خالص شده باشد از شائبه‌ها و اموری که با آن مختلط شده‌ و یا روی آن را پوشانده‌اند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم؛ ص1945)‌ 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه توضیح کلمه «اولین» (فراز سوم) 🔻ظاهرا مهمترین اشکالی که بر این قول گرفته می‌شود این است که اگر کلمه «أوّل» از ماده «أول» و صیغه أفعل باشد، باید به صورت «آول» بشود نه «أوّل» (مانند آب يؤوب، آوب). ▫️ یک پاسخ که می‌داده‌اند این است که ادغام این حرف مد در واو به خاطر کثرت شیوع آن در زبان است (كتاب العين، ج‏8، ص368 ). ▫️برخی هم چنین توضیح داده‌اند که ابتدا قلبی در آن رخ داده و جای فاء الفعل و عین‌الفعل عوض شده (أأول  أوأل) و سپس همزه دوم تسهیل، و آنگاه ادغام صورت گرفته است. (الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج‏1، ص334 ) 🔺مهمترین موید این قول آن است که برای این کلمه سه صورت جمع در زبان عربی وجود دارد: أوّلون، أوائل، و أُوَل؛ که این سه با این سازگار است که ماده اصلی‌اش «أول» باشد؛ (مصباح المنير، ج‏2، ص30) 🔺موید دیگر اینکه برای این کلمه دو گونه مونث ذکر شده است؛ یکی که مشهورتر است: «أولى» (از باب أفعل و فُعْلى)، مانند: «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى»‏ (طه/51)، «وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ» (اعراف/39)، و «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما» (اسراء/5)، «هذا نَذيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى»‏ (نجم/56)؛ که جمع آن، «أولَيات» است (شبیه أخْرى، و اُخرَیات)؛ و دوم «أَوّلَة» است که جمع آن «أَوَّلَات‏» است، چنانکه در شعر عرب آمده «آدَم معروف بأَوَّلاتِهِ / خالُ أبِيهِ لِبَنِى بَنَاتِه‏» (معجم مقاييس اللغه، ج‏1، ص158) و اینکه مونث آن، «أولی» باشد (که ظاهرا کسی در این تردید نکرده)، موید مهمی است که «أوّل» را باید از ماده «أول» و بر وزن افعل دانست وباید آن را صفت تفصیلی به حساب آورد. (توجه شود که «اُؤلی» که مونث «اوّل» است، غیر از «اَولی» است که به معنای «سزاوارتر» می‌باشد و از ماده «ولی» است) 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه توضیح کلمه «اولین» (فراز چهارم) ♦️ب. نسبت این ماده‌ها با کلمه «آل» 🤔نکته دیگری که در اینجا مناسب است ذکر شود این است که آیا «آل» (به معنای خانواده و خاندان یک نفر؛ مثلا: آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ، آل‌عمران/33؛ آلَ فِرْعَوْن، بقره/90) هم‌خانواده با کلمات فوق (یعنی از یکی از ماده‌های «أول، وول، أیل، وأل») است، یا کلمه مقلوب کلمه «أهل» است و اصلا در زمره کلمات فوق نمی‌باشد؟ ▪️اگرچه از مبرد نقل شده که وقتی عرب می‌خواهد برای تصغیر کلمه «أهل»، آن را به صورت «آل» تلفظ می‌کند (به نقل از الفروق في اللغة، ص275 ) و ظاهرا بر همین اساس، برخی از اهل لغت کلمه «آل» (خاندان) را از ماده «أهل» دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۹۸) و ابن منظور این مطلب را این گونه توجیه کرده که «ه» در آن به «أ» تبدیل شده و سپس این دو همزه (شبیه کلماتی مانند آدم، آخر، آمن و ...) با هم ادغام و به صورت «آ» درآمده است، و تاکید دارند که چنین نیست که از ابتدا «ه» با «أ» ترکیب شده باشد (لسان العرب، ج۱۱، ص۳۰-۳۲) ▪️اما اغلب اهل لغت آن را از ماده «أول» دانسته‌اند (مثلا: كتاب العين، ج‏۸، ص۳۵۹) ▫️یا از این بابت که آنان کسانی‌اند که انسان به آنها برمی‌گردد (الصحاح، ج‏4، ص1627؛ المحيط في اللغة، ج‏۱۰، ص۳۷۷) و آنان مآل او هستند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۱۶۰) ▫️ویا از این بابت که از کلمه «آل» به معنای «عمود خیمه» (که خود این کلمه را از ماده «أول» دانسته‌اند: معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۱۶1) اخذ شده، از این جهت که خویشاوندان شخص تکیه‌گاه او هستند و همان گونه که در صحراها، عمود خیمه است که خیمه را بلند می‌کند، خویشاوندان شخص هستند که دست او را می‌گیرند و برپا می‌دارند. (به نقل از الفروق في اللغة، ص275 ) ▪️جالب اینجاست که برخی که «آل» را را مقلوب از «أهل» دانسته‌اند، آن را در ذیل ماده «أول» – و نه ذیل ماده «أهل» – مورد بحث قرار داده‌اند (الإفصاح فى فقه اللغة، ج‏۱، ص۳۰۱ ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۹۸ ) و ابن سیده (و به تبع او، برخی از اهل لغت) هم که آن را ذیل ماده «أهل» مورد بحث قرار داده، تاکید دارد که نمی‌توانیم همه‌جا کلمه «آل» را جایگزین «اهل» کنیم؛ و البته سعی کرده برای این مساله توجیهاتی جور کند. (المحكم و المحيط الأعظم، ج‏4، ص356؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج‏1، ص61؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۳۰-۳۲) 🔸در پایان این فراز شاید اشاره به این نکته خوب باشد که این نسبت بین این مواد، شاید از شواهد خوب برای کسانی باشد که قائل به اشتقاق کبیرند؛ زیرا بر مبنای اشتقاق کبیر، حروف والی (ا، و، ی) و حرف همزه اصالتی ندارند؛ و از این رو، همه مواردی که بحث شده، نسبت‌های کاملا جدی‌ای با همدیگر دارند. 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه توضیح کلمه «اولین» (فراز پنجم) ♦️ ج. بحث درباره خود کلمه «أوّل» ▪️خود کلمه «اوّل» (که در فارسی به «یکم» ترجمه می‌شود) با توجه به مونث آن که «أولی» می‌باشد آغازگر عدد دانسته‌اند؛ ▪️و با توجه به اینکه خداوند هم «أول» نامیده می‌شود (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ؛ حدید/1) و از آن سو می‌دانیم خداوند یکی است که دو ندارد (هُوَ الواحِدُ الذى لا ثَانِىَ له) توضیح داده‌اند که این کلمه مشروط نیست به اینکه حتما دومی هم داشته باشد، چنانکه مثلا وقتی می‌گویند این اولین کاسبی‌ای است که امروز انجام دادم معنایش این نیست که حتما کاسبی دومی هم در کار باشد؛ و بر همین اساس، گاه «اول» ( ومونث آن: أولی) چه‌بسا صرفاً به معنای «واحد» (یکبار) به کار برود، نه اولی در مقابل «دومی» و «بعدی»، چنانکه در مورد آیه لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحيمِ (دخان/56) چنین احتمالی داده شده است؛ (مصباح المنير، ج‏2، ص30 ) ▫️و اساساً یکی از تفاوت‌های کلمه «أول» با «سابق» را در این دانسته‌اند که «سابق» (قبلی، سبقت‌گیرنده) حتما مسبوق (بعدی، سبقت‌گرفته‌شده)ای به ازای خود دارد؛ اما أول، ضرورت ندارد که ثانی و آخِر داشته باشد (الفروق في اللغة، ص113 ) 🤔 و بر همین اساس، تعبیر «وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» می‌خواهد تذکر دهد که یک کافر، آن هم شروع‌کننده کفر نباشید، نه اینکه اگر دومین کافر باشید بدون اشکال است! ▪️کلمه «اوّل» را با توجه به مونث آن که «أولی» می‌باشد، صفت دانسته‌اند (مثلا: أَ فَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، ق/15؛ وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ، توبه/100؛ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ، صافات/17 و واقعه/48) (مفردات ألفاظ القرآن، ص100) که البته در بسیاری از موارد موصوفش حذف می‌شود و به قرینه باید آن را فهمید؛ و در بسیاری از موارد به معنای انسان‌های اول، یعنی گذشتگان بوده است: «كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ» (اسراء/59)، «كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ» (انبیاء/5) ، «بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ» (مومنون/81) ، «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» (انفال/31) ، «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ» (انفال/38) ▪️کلمه «أوّل» در بسیاری از اوقات به عنوان مضاف به کار می‌رود: «لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» (بقره/41) ، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» (آل عمران/96) ، «أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» (انعام/14) ، «أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ» (انعام/163) ، أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ (اعراف/143) ، «فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ» (زخرف/81). در تفاوت «اول» (و آخر) با «قبل» (و بعد) - وقتی این کلمه به صورت مضاف به کار می‌رود - گفته‌اند آنچه اولِ (یا آخر) یک مجموعه محسوب می‌شود خودش هم جزء آن مجموعه است، اما جایی که تعبیر «قبل» (یا بعد)‌ ‌به کار می‌رود، غالبا آن شیء خارج از آن مجموعه است (الفروق في اللغة، ص112-113 ) 📿اگر ماده «أول» را محور این کلمه قرار دهیم و در نتیجه کلمه «تأویل» (که 17 بار در قرآن کریم به کار رفته) را هم جزء این ماده حساب کنیم، این ماده و مشتقاتش 97 بار در قرآن کریم به کار رفته است. (توجه شود که در این شمارش، کلمه «آل» را که 26 بار در قرآن کریم به کار رفته است حساب نشد. 🤔(ضمنا به نظر می‌رسد کلماتی مانند اولی و اولوا (اسم جمع به معنای «صاحبان) و نیز «اُلاء» و مشتقاتش مانند هولاء و اولئک، نیز جزء ماده «أول» نباشند.) @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) در فرازی از یکی از مناجات‌های حضرت موسی ع با خداوند عز وجل، که متن آن از قول معصومین ع روایت شده، خداوند متعال به حضرت موسی ع می‌فرماید: موسی! تو را در مقام یک مهربان خیرخواه سفارش می‌کنم به فرزند بتول، عیسی بن مریم، آن که بر الاغ سوار می‌شد و برنس بر سر می نهاد و همدم روغن و زیتون و محراب، و پس از وی، به آن که بر شتر سرخ‌مو سوار می‌شد، همان طیب و طاهر و مطهری که مَثَلِ او در کتاب تو آن است که او مومن و مهیمن بر همه کتابها خواهد بود؛ و او همان رکوع و سجده‌کننده و امیدوار و ترسانی است که برادرانش نیازمندان‌اند و یارانش قومی دیگرند؛ در زمان او شدت و تکانه‌ها و قتل و بی‌بضاعتی‌ای رخ دهد؛ اسمش احمد محمد امین است، از زمره باقی‌ماندگان از ثلّه‌ی [= جماعت] اولین‌های گذشته، به همه کتابها [ِ آسمانی] ایمان می‌آورد و همه پیامبران را تصدیق می‌کند وبه اخلاص همه پیامبران شهادت می‌دهد؛ امتش مورد رحمت و مبارک‌اند، مادامی که در دین به حقیقت خود باقی بمانند؛ آنان را زمان‌های معین‌شده‌ای است که در آن نماز می‌گزارند از باب ادای حق مولا توسط بنده؛ پس او را تصدیق نما و راه و روش وی را پیروی کن که – ای موسی – همانا او برادر توست؛ همانا او درس‌ناخوانده است و بنده راستگویی است که آنچه را بر آن دست می‌گذارد متبرک می‌گردد و بر او نیز مبارک خواهد گشت؛ این گونه در علم من رقم خورده، و این گونه او را آفریده‌ام؛ با اوست که قیامت را آغاز می‌کنم و با امت اوست که دنیا را به پایان می‌رسانم؛ پس به ظالمان بنی‌اسرائیل هشدار بده که درصدد نابود کردن اسم او و خوار ساختن او برنیایند هرچند که آنان چنین خواهند کرد؛ و دوست داشتنش نزد من حسنه به حساب خواهد آمد و من با او و از حزب اویم و او از حزب من است و حزب‌شان پیروز خواند بود؛ پس سخن من چنین به نهایت خود رسیده که دین او را بر همه ادیان چیره گردانم و قطعا در همه جا مرا خواهند پرستید و بر او قرآنی نازل خواهم کرد که مایه جدایی حق و باطل است و آنچه را در سینه‌ها از دمیدن شیطان حاصل می‌شود شفا می‌دهد؛ پس ای فرزند عمران، بر او صلوات بفرست که همانا من و فرشتگانم بر او صلوات می‌فرستیم ... 📚الكافي، ج‏8، ص43-44؛ تحف العقول، ص490-491 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى رَفَعَهُ قَالَ: إِنَّ مُوسَى ع نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَالَ لَهُ فِي مُنَاجَاتِهِ: ... أُوصِيكَ يَا مُوسَى وَصِيَّةَ الشَّفِيقِ الْمُشْفِقِ- بِابْنِ الْبَتُولِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ صَاحِبِ الْأَتَانِ وَ الْبُرْنُسِ وَ الزَّيْتِ وَ الزَّيْتُونِ وَ الْمِحْرَابِ وَ مِنْ بَعْدِهِ بِصَاحِبِ الْجَمَلِ الْأَحْمَرِ الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ فَمَثَلُهُ فِي كِتَابِكَ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ مُهَيْمِنٌ عَلَى الْكُتُبِ كُلِّهَا وَ أَنَّهُ رَاكِعٌ سَاجِدٌ رَاغِبٌ رَاهِبٌ إِخْوَانُهُ الْمَسَاكِينُ وَ أَنْصَارُهُ قَوْمٌ آخَرُونَ وَ يَكُونُ فِي زَمَانِهِ أَزْلٌ وَ زِلْزَالٌ وَ قَتْلٌ وَ قِلَّةٌ مِنَ الْمَالِ اسْمُهُ أَحْمَدُ مُحَمَّدٌ الْأَمِينُ مِنَ الْبَاقِينَ مِنْ ثُلَّةِ الْأَوَّلِينَ الْمَاضِينَ يُؤْمِنُ بِالْكُتُبِ كُلِّهَا وَ يُصَدِّقُ جَمِيعَ الْمُرْسَلِينَ وَ يَشْهَدُ بِالْإِخْلَاصِ لِجَمِيعِ النَّبِيِّينَ أُمَّتُهُ مَرْحُومَةٌ مُبَارَكَةٌ- مَا بَقُوا فِي الدِّينِ عَلَى حَقَائِقِهِ لَهُمْ سَاعَاتٌ مُوَقَّتَاتٌ يُؤَدُّونَ فِيهَا الصَّلَوَاتِ أَدَاءَ الْعَبْدِ إِلَى سَيِّدِهِ نَافِلَتَهُ فَبِهِ فَصَدِّقْ وَ مِنْهَاجَهُ فَاتَّبِعْ فَإِنَّهُ أَخُوكَ يَا مُوسَى إِنَّهُ أُمِّيٌّ وَ هُوَ عَبْدٌ صِدْقٌ يُبَارَكُ لَهُ فِيمَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَيْهِ وَ يُبَارَكُ عَلَيْهِ كَذَلِكَ كَانَ فِي عِلْمِي وَ كَذَلِكَ خَلَقْتُهُ بِهِ أَفْتَحُ السَّاعَةَ وَ بِأُمَّتِهِ أَخْتِمُ مَفَاتِيحَ الدُّنْيَا فَمُرْ ظَلَمَةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنْ لَا يَدْرُسُوا اسْمَهُ وَ لَا يَخْذُلُوهُ وَ إِنَّهُمْ لَفَاعِلُونَ وَ حُبُّهُ لِي حَسَنَةٌ فَأَنَا مَعَهُ‏ وَ أَنَا مِنْ حِزْبِهِ وَ هُوَ مِنْ حِزْبِي وَ حِزْبُهُمُ الْغَالِبُونَ فَتَمَّتْ كَلِمَاتِي لَأُظْهِرَنَّ دِينَهُ عَلَى الْأَدْيَانِ كُلِّهَا وَ لَأُعْبَدَنَّ بِكُلِّ مَكَانٍ وَ لَأُنْزِلَنَّ عَلَيْهِ قُرْآناً فُرْقَاناً شِفَاءً لِما فِي الصُّدُورِ مِنْ نَفْثِ الشَّيْطَانِ فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا ابْنَ عِمْرَانَ فَإِنِّي أُصَلِّي عَلَيْهِ وَ مَلَائِكَتِي‏ ... @yekaye
☀️۲) روایت شده که از امام صادق ع در مورد دو آیه «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ: پاره‌ای [از آنان] از اولین‌ها [هستند]؛ و اندکی از آخری‌ها» سوال شد؛ ایشان فرمودند: آن پاره‌ای که از اولین‌هاست، پ‍سر کشته شده حضرت آدم [= هابیل] و مومن آل فرعون و حبیب نجار، همان صاحب یاسین، بودند و آن اندکی از آخری‌ها، امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب ع. 📚تفسیر فرات الكوفی، ص465ِ 📚روضة الواعظين، ج‏1، ص105ِ 📚مناقب آل أبي طالب ع، ج‏2، ص6ِ 📚شواهد التنزيل، ج‏2، ص298-299 ؛ 📚 تأويل الآيات الظاهرة، ص621 فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَینُ بْنُ سَعِیدٍ [قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ‏] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ [تَعَالَی‏] «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ»؟ قَالَ‏: ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ‏ ابْنُ آدَمَ الْمَقْتُولُ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ حَبِیبٌ النَّجَّارُ صَاحِبُ یس‏ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ‏ [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ‏] عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ‏ع. @yekaye
✅ با توجه به ارتباط معنایی شدید این آیه و آیه بعد، ان شاء‌الله تدبرهای هر دو یکجا خواهد آمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 981) 📖 و قَلیلٌ مِنَ الْآخِرینَ 📖 ترجمه 💢و اندکی از بعدی‌ها [متأخران] سوره واقعه (56) آیه 14 1399/1/9 3 شعبان 1441 @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
@yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا