ادامه ماده «بغی»
▪️با این توضیحات معلوم میشود که تعبیر «ینبغی: سزاوار است» چون به نحوی از بیرون کاری را بر شخص لازم میآورد، بسیار به تعبیر «یجب: واجب است» نزدیک است؛
و در تفاوت این دو گفتهاند اولی صرفا برای خوب بودن کاری به کار میرود اما اعم از اینکه لازم و ضروری باشد ویا ترکش هم مجاز باشد (اصطلاحاً: اعم از واجب و مستحب) اما دومی فقط در جایی به کار میرود که انجام کار لازم و ضروری باشد.
▪️این ماده درباره زنان، به صورت مطلق به کار میرود، از آن نسبت فسق و فجور فهمیده میشود: «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَیاتِكُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» (نور/۳۳) «وَ لَمْ یمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِیا» (مریم/۲۰) که
کلمه «بِغاء» مصدر باب مفاعله است، که دلالت بر نوعی رابطه طرفینی میکند؛ و
«بَغِیّ» بر وزن فعیل صفت مشبهه یا صیغه مبالغه است و به زنی که اهل زناکاری باشد گفته میشود. (و این تعبیر در زبان عرب، فقط در مورد زنان به کار میرود، نه مردان)؛
اما وقتی با حرف «علی» به کار میرود به معنای مطلق هرگونه ضرر زدن و تعدی کردن است؛ و نه ناظر به فسق و فجور: «فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً» (نساء/۳۴).
🔖جلسه ۹۶۲ https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/
@yekaye
🔹تَفیءَ /فاءَتْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «فیء» را غالبا به معنای «رجوع»، بویژه «رجوع به حالت پسندیده» دانستهاند.
برخی تفاوت اصلی کلمه «فیء» را با «رجوع» را در این دانسته اند که «فیء» رجوع از نزدیک (رجوعی که زود رخ میدهد) است.
البته برخی اصل این ماده را «نرمشی که بعد از سرکشی حاصل شود» دانستهاند و گفتهاند رجوع و بازگشت از لوازم معنایی این ماده است.
▪️ظاهرا مهمترین مصداق قرآنیای که با توجه به آن این معنی را گفتهاند، بازگشت زوجین اختلافدار به زندگی مشترک است «لِلَّذِینَ یؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ» (بقره/۲۲۶)، و نیز عقبنشینیِ گروه سرکش و جنگطلب از موضع خویش (فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْل؛ حجرات/۹)؛ چنانکه در حدیثی از حضرت امیر ص برای اثبات معنای رجوع برای «فیء» به همین دو آیه تمسک میشود.
▪️اما کلمه «فیء» به «سایه» و نیز «حرکت سایه از غرب به شرق» یا «سایهای که در حال برگشت (کم شدن)» است نیز گفته میشود (یتَفَیؤُا ظِلالُهُ؛ نحل/۴۸). همچنین به غنایم جنگی نیز «فیء» گفته میشود، برخی گفتهاند تنها به غنایمی که بدون زحمت و مشقت به دست میآید (وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَ لا رِكابٍ؛ حشر/۶) گفته میشود و همچنین گفته شده که وجه تسمیهاش از باب تشبیه به سایه بوده، یعنی به دست آوردن اموال دنیا همچون سایهای است که زودگذر است و باقی نمیماند، و برخی هم گفتهاند از این باب است که این اموال که قبلا در اختیار دشمنان بوده، اکنون در موقعیتی قرار گرفته که مقهور و تحت سیطره ماست.
🔖جلسه ۵۳۹ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-50/
@yekaye
🔹بِالْعَدْلِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «عدل» نیز شبیه ماده «قسط» از مادههایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است: یکی بر استواء و راستی دلالت دارد و
دیگری بر اعوجاج و کجی.
▪️در معنای اول، کلمات «عدالت» و «معادله» بسیار رایج است، که هر دو به معنای مساوات و برقراری برابری میباشند؛ چنانکه «عَدل» به عنوان مصدر، حکم کردن به برابری دو چیز است: «ثُمَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ» (انعام/۱). و در بسیاری از موارد، «عدل» نقطه مقابل جور و ستم است و یا جبران کردن چیزی به اندازه کاری است که انجام شده: «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها» (انعام/۷۰).
▫️همچنین در مقایسه دو چیز برابر، تعبیر «عَدل» و «عِدل» به کار میرود: «الف، عدل ب است» که به معنای «معادل» میباشد و دو شیء که عدل هم باشند، هریک «عدیل» دیگری است؛ و در تفاوت این دو گفتهاند که «عَدل» در جاهایی است که با بصرت فهمیده میشود (مثلا همسان بودن دو حکم) «أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِیاماً» (مائدة/۹۵) اما «عِدل» در جایی است که با حواس و اندازهگیری حسی به دست میآید (که این مورد در قرآن اخیر به کار نرفته است).
▫️ظاهرا چون «عَدل» به معنای مقدار برابرِ چیزی است، به طور مطلق هم برای «تعیین مقدار» هر چیزی به کار میرود و از این در معنای «قیمت» یک چیز و مابهازایی که با آن چیز قابل معاوضه است نیز به کار میرود: «لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ» (بقره/۴۸) «لا یقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ» (بقره/۱۲۳) «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها» (انعام/۷۰).
▫️اصل «عدل» مصدر است و از این رو در حال طبیعی، شخص متصف به عدل یا با تعبیر اسم فاعل (عادل) اشاره میشود یا با تعبیر «دارای عدل»: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَی عَدْلٍ مِنْكُمْ» (طلاق/۲). اما از باب مبالغه گاه مستقیما شخص به عنوان «عدل» توصیف میشود و در این صورت برای واحد و جمع یکسان به کار میرود: «رجلٌ عَدْلٌ» و «رجالٌ عَدْلٌ».
▪️معنای دوم این کلمه منحرف شدن است، که غالبا با حرف اضافه «عن» میآید، و برخی بر این باورند که این ماده فقط همان معنای مثبت را دارد و این اقتضای حرف «عن» است که به آن معنای منفیای مانند اعراض و رویگردانی و منحرف شدن داده است.
🔖جلسه ۹۲۸ https://yekaye.ir/an-nesa-4-3/
🔹«بالعدل» در این آیه جار و مجرور در محل نصب، و حال برای فعل «فأصلحوا» میباشد
📚 (مجمع البیان، ج9، ص198 ).
@yekaye
🔹أَقْسِطُوا /الْمُقْسِطینَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قسط» از مادههایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است:
هم در معنای «عدل» و
هم در معنای «جور و ستم».
▪️وقتی به صورت «قِسط» ویا در باب إفعال «أقْسَطَ یقْسِطُ» به کار میرود به معنای «عدل» است؛ و
وقتی به صورت «قَسط» و یا در حالت ثلاثی مجرد «قَسَطَ یقْسِطُ» به کار میرود در معنای «جور» است؛
لذا برخی این را این گونه تعبیر کردهاند که «قَسَطَ»، قسط و سهم دیگری را گرفتن، و لذا «ستم» است و «أقَسَط»، قسط دیگری را دادن، و لذا «عدل» است.
▪️این ضابطه در تشخیص دو معنای قسط، در تمام موارد استعمالی آن در قرآن کریم مشاهده میشود و حتی اسم فاعل اگر از ثلاثی مجرد درست شود (= قاسط)، به معنای «ستمگر» است: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا» (جن/۱۵) و اگر از باب افعال درست شود (= مُقسِط)، به معنای عادل و عدلگستر است: «وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطین» (حجرات/۹).
🔸البته کلمه «قِسط» تفاوت اندکی با عدل دارد؛ «قِسط» به معنای نصیب و سهمی است که بر اساس عدل به شخص میرسد و «إقساط» (باب افعال) به معنای «قسط را در حق دیگران رعایت کردن» میباشد. به تعبیر دیگر، «قِسط» ناظر به مقام اجرا و پیاده شدن عدل است که گاه به نحو خاص در مورد تقسیم عادلانه سهم افراد به کار میرود، و شاهد بر اینکه معنای این دو تفاوتی با هم دارد، این است که گاه در قرآن کریم، توصیه به قسط را بعد از عدل مطرح کرده است «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا» (حجرات/۹).
🔖جلسه ۲۴۹ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-29/
@yekaye
درباره شأن نزول این آیه چند واقعه بیان شده است:
📜۱) واقعه اول با چند نقل مشابه
🔹الف. از انس بن مالک نقل شده است که یکبار پیامبر ص (با عدهای از انصار) سوار بر الاغ به سراغ عبدالله بن أبی (از بزرگان قبلیه خزرج؛ وی قبل از آمدن پیامبر ص قرار بود به حکومت مدینه برسد اما با آمدن پیامبر ص تمام برنامههایش به هم خورد و رویه نفاق و کارشکنی در پیش گرفت) رفت؛ و وقتی نزد وی رسیدند الاغ ایشان ادراری کرد و عبدالله بن أبی دماغش را گرفت و گفت از اینجا دور شو که بوی الاغت آزارم میدهد. عبدالله بن رواحه (از بزرگان قبیله أوس) گفت: الاغ رسول اللّه (ص) از تو خوشبوتر است. مردی از قوم عبدالله بن أبی به حمایت از او برخاست و از هر طرف عدهای به حمایت وارد شدند و با چوب و سنگ و كفش به نزاع پرداختند. اینجا بود که آیه مورد بحث نازل شد كه « و اگر دو طایفه از مؤمنان به قتال پرداختند پس بین آن دو آشتی افکنید؛ پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با آن که تجاوز میکند بجنگید تا به امر خدا برگردد.»
📚 (مجمع البیان، ج9، ص199 ؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص408-409 ؛ ترجمه اسباب نزول، ص208).
🔹ب. اسامه بن زید شروع همین واقعه را این گونه نقل کرده که رسول الله ص برای عیادت سعد بن عباده راهی شده بود و در مسیرشان از مجلسی عبور کردند که عبد الله بن أبی و عبد الله بن رواحة در آن بودند؛ و ابن أبی صورتش را با ردایش پوشاند و گفت این طور گرد و غبار نکنید؛ و بعد ادامه ماجرا.
📚(زاد المسیر فی علم التفسیر (ابن جوزی)، ج4، ص147 )
🔹ج. بسیاری دیگر از صحابه و تابعان (مانند سعید بن جبیر و مقاتل و ابومالک و حسن بصری و مجاهد و ابن عباس) به اینکه این مربوط به نزاعی بین اوس و خزرج بوده اشاره کردهاند؛ که احتمالا همین واقعه بوده است؛ هرچند این سخن میتواند ناظر به وقایع بعدی هم باشد.
📚(الدر المنثور، ج6، ص90 )
@yekaye
📜۲) واقعه دوم
🔹 الف. از مقاتل نقل دیگری آمده است که این آیه در مورد دو نفر از انصار بود که در چیزی اختلاف داشتند که حق کدامشان است؛ یکی از آنها که خویشاوندان زیادی داشت گفت من حقم را به زور از تو میگیرم و دیگری از وی میخواست که محاکمه به نزد رسول الله ص ببرند و او نمیپذیرفت و کار به درگیری و نزاع کشید که با دست و کفش به همدیگر هجوم آوردند اما کار به مبارزه با شمشیر نرسید.
🔹ب. از مجاهد هم ذیل این آیه نقلی آمده که «طائفه» میتواند از یک نفر تا ۱۰۰۰ نفر باشد و این آیه به درگیریای مربوط است که بین دو نفر رخ داد؛ که این میتواند موید همین واقعه (یا واقعه بعدی) باشد.
📚(زاد المسیر فی علم التفسیر (ابن جوزی)، ج4، ص147 ؛ الدر المنثور، ج6، ص90 )
@yekaye
📜۳) واقعه سوم
🔹از سدی نقل شده است که شخصی از انصار به نام عمران زنی داشت به نام أم زید؛ که این زن مایل بود به سراغ خانوادهاش برود اما شوهرش وی را محبوس کرده بود و اجازه نمیداد که هیچیک از بستگان آن زن بر وی وارد شود. آن زن کسی را سراغ بستگانش فرستاد و آنان آمدند که وی را رها کنند و با خود ببرند و آن مرد از خانه بیرون رفته بود و خانواده وی از پسرعموهای او کمک خواستند که مانع بردن آن زن بشوند و بین دو گروه درگیری رخ داد و با کفش همدیگر را میزدند که این آیه نازل شد و رسول الله ص کسی را نزد آنان فرستاد و آنان آشتی کردند و به امر خدا بازگشتند.
📚(الدر المنثور، ج6، ص90 ).
@yekaye
☀️۱) از امام صادق ع از پدرشان روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:
قتال و جنگ بر دو قسم است:
جنگ یا مشرکان، که از آنان رویگردان نشوند [= از جنگ با آنان دست برداشته نشود] مگر اینکه آنان اسلام آورند [تسلیم شوند] یا «با حالت خواری به دست خویش جزیه دهند» (توبه/۲۹)؛
و قتال با آشوبگران که از آنان نیز رویگردان نشوند [= از جنگ با آنان دست برداشته نشود] مگر اینکه به امر خدا بازگردند یا کشته شوند.
📚تهذیب الأحكام، ج4، ص114 و ج6، ص144
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ السِّنْدِی بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِی عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِی ع:
الْقِتَالُ قِتَالانِ؛ قِتَالٌ لِأَهْلِ الشِّرْكِ لَا ینْفَرُ عَنْهُمْ حَتَّی یسْلِمُوا أَوْ یؤَدُّوا «الْجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»، وَ قِتَالٌ لِأَهْلِ الزَّیغِ لَا ینْفَرُ عَنْهُمْ حَتَّی یفِیئُوا إِلی أَمْرِ اللهِ أَوْ یقْتَلُوا.
@yekaye
☀️۲) امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کشتن دو گونه است؛ کشتن بهعنوان کفّاره*؛ و کشتن درجه [= کشتنی که بر درجه و رتبهی معنوی انسان میافزاید]**.
جنگ [نیز] دو گونه است؛ جنگ با کافران تا زمانیکه اسلام را بپذیرند؛ و جنگ با تجاوزگران [= شورشیان داخلی] تا زمانی که [به فرمان خدا] بازگردند.
* احتمالا مقصود قصاص است که کفاره گناه قاتل محسوب میشود.
**احتمالا مقصود کشتن دشمنان أعداء الله و دشمنان دین حق ویا ظالمان و ائمه کفر است.
📚قرب الإسناد، ص132
📚 الخصال، ج1، ص60
أَبُو الْبَخْتَرِی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِی عَلَیهِ السَّلَامُ، أَنَّهُ قَالَ:
الْقَتْلُ قَتْلَانِ: قَتْلُ كَفَّارَةٍ، وَ قَتْلُ دَرَجَةٍ.
وَ الْقِتَالُ قِتَالانِ: قِتَالُ الْفِئَةِ الْكَافِرَةِ حَتَّی یسْلِمُوا، وَ قِتَالُ الْفِئَةِ الْبَاغِیةِ حَتَّی یفِیئُوا.
@yekaye
☀️۳) الف. حفصبنغیاث گوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارهی دو طایفه از مؤمنین سؤال کردم که یکی از آن دو تجاوزگر است، و دیگری عادل است، و آن که عادل است آن را که تجاوزگر بود به فرار واداشت.
فرمودند: اهل عدل سزاوار نیست که کسی را که فرار میکند دنبال کنند ویا اینکه اسیر را بکشند یا بر مجروح حمله برند؛ و البته این در صورتی است که از آن طایفه تجاوزگر کسی نمانده باشد و جماعتی را نداشته باشند که بدان پناه ببرند؛ اما اگر جماعتی را دارند که بدان پناه ببرند [و بیم این هست که تجدید قوا کرده دوباره سر به طغیان بردارند] میتوان اسیرشان را به قتل رسان و فراریشان را تعقیب کرد و بر مجروحشان حمله برد.
📚الكافی، ج5، ص32؛
📚تهذیب الأحكام، ج6، ص144
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیمَانَ الْمِنْقَرِی عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاثٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع عَنِ الطَّائِفَتَینِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِحْدَاهُمَا بَاغِیةٌ وَ الْأُخْرَی عَادِلَةٌ، فَهَزَمَتِ الْعَادِلَةُ الْبَاغِیةَ؟
فَقَالَ: لَیسَ لِأَهْلِ الْعَدْلِ أَنْ یتْبَعُوا مُدْبِراً وَ لَا یقْتُلُوا أَسِیراً وَ لَا یجْهِزُوا عَلَی جَرِیحٍ وَ هَذَا إِذَا لَمْ یبْقَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْی أَحَدٌ وَ لَمْ یكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ یرْجِعُونَ إِلَیهَا فَإِذَا كَانَ لَهُمْ فِئَةٌ یرْجِعُونَ إِلَیهَا فَإِنَّ أَسِیرَهُمْ یقْتَلُ وَ مُدْبِرَهُمْ یتْبَعُ وَ جَرِیحَهُمْ یجْهَزُ [یجَازُ عَلَیهِ].
📜نکته:
ناظر به این مضمون فوق گفتگوی عبدااله به شریک و ابان قابل توجه است:
ب. عبد اللّه بن شريك میگوید: پدرم میگفت: هنگامی كه مردم در روز جنگ جمل گريختند، امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: فراریان را تعقيب نكنيد، مبادرت به كشتن مجروحان نكنيد و هركس در خانهاش را بست، در امان است. ولی هنگامی كه جنگ صفّين پيش آمد، حملهكنندگان و فراريان همگی كشته میشدند و مبادرت به كشتن مجروحان میشد.
ابان بن تغلب به عبد اللّه بن شريك گفت: اين دو روش متفاوت است!؟
وی گفت: واقعيت آن است كه اهل جمل، طلحه و زبير (رئيس خود) را كشتند؛ ولی معاويه خودش ايستاده بود و رهبری آنان را به دست گرفته بود.
📚الكافی، ج5، ص33؛
📚تهذيب الأحكام، ج۶، ص۱۵۵
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ شَرِیكٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا هُزِمَ النَّاسُ یوْمَ الْجَمَلِ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَا تَتْبَعُوا مُوَلِّیاً وَ لَا تُجِیزُوا عَلَی جَرِیحٍ وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ فَلَمَّا كَانَ یوْمُ صِفِّینَ قَتَلَ الْمُقْبِلَ وَ الْمُدْبِرَ وَ أَجَازَ عَلَی جَرِیحٍ؟!
فَقَالَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ لِعَبْدِ اللهِ بْنِ شَرِیكٍ: هَذِهِ سِیرَتَانِ مُخْتَلِفَتَانِ؟!
فَقَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ قُتِلَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیرُ وَ إِنَّ مُعَاوِیةَ كَانَ قَائِماً بِعَینِهِ وَ كَانَ قَائِدَهُمْ.
@yekaye
☀️۴) حفصبنغیاث گوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارهی دو طایفه از مؤمنین سؤال کردم که یکی از آن دو باغی [تجاوزگر] است، و دیگری عادل است، و این دو طایفه با یکدیگر جنگ کردهاند. مردی از اهل عراق پدرش یا پسرش یا برادرش یا دوستش را که از اهل بغی بوده کشته است، درحالیکه او وارث آن مقتول است؛ در این صورت آیا از او ارث میبرد؟*
امام فرمود: «آری! زیرا که او مقتول را به آئین حقّ کشته است».
* پی نوشت:
ظاهرا علت طرح این سوال آن است که در حالت عادی، اگر کسی که وارث است در قتل کسی که ارث برجا میگذارد نقش داشته باشد، دیگر از او ارث نمیبرد. و امام ع توضیح میدهند که چون این کشتن از باب انجام وظیفه دینی بوده، مشمول آن محرومیت از ارث نمی شود.
📚من لا یحضره الفقیه، ج4، ص319
رَوَی سُلَیمَانُ بْنُ دَاوُدَ الْمِنْقَرِی عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاثٍ قَالَ:
سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ طَائِفَتَینِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِحْدَاهُمَا بَاغِیةٌ وَ الْأُخْرَی عَادِلَةٌ اقْتَتَلُوا فَقَتَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ أَبَاهُ أَوْ ابْنَهُ أَوْ أَخَاهُ أَوْ حَمِیمَهُ، وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْی وَ هُوَ وَارِثُهُ؛ هَلْ یرِثُهُ؟
قَالَ: نَعَمْ لِأَنَّهُ قَتَلَهُ بِحَقٍّ.
@yekaye